مهندسی انتخابات 1388 از روزی اجرایی شد که خامنه ای به دیدن پدر موسوی رفت. خامنه ای از این دیدار دو هدف عمده داشت. اول چراغ سبز دادن به موسوی برای رونق بخشیدن به انتخاباتی که فکر می کرد بسیار سوت و کور خواهد بود. دوم انتقام گرفتن از موسوی به خاطر سیلی محکمی که خمینی در دوره نخست وزیری موسوی، در بحث «احکام حکومتی» به وی زده بود.
اصلاح طلبان که بعد از تجربه شکست قبلی از باتلاق توهم بیرون نیامده بودند به امید بازپس گرفتن قدرت از رقیب، به میدان شتافتند و به قول خودشان به انتخابات شور بخشیدند. هدف دوم اما در مناظره معروف احمدی نژاد و موسوی استارت خورد و در اعلام زودتر از موقع نتیجه انتخابات توسط خامنه ای شتاب گرفت، تا شکست و خارج شدن موسوی از دور رقابت ادامه یافت. اما چیزی که ولی فقیه حسابش را نکرده بود رخ داد و در تصادم دو جناح و شکاف ناشی از آن، مردم خشمگین به میدان آمدند تا کار را از دست رقبا خارج نموده و بغض فروخورده 30 ساله خود را بروز دهند، و با شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه خواستار نفی تمامیت رژیم ولایت فقیه شدند.
مردم در این حرکت از باند غالب دشنه خوردند و از باند مغلوب، خنجر از پشت. در این کشاکش، عده ای هم از سران اصلاحات دستگیر و زندانی شدند. اما زندانی شدن این آقایان با آن زندانی که ما از رژیم تجربه کرده ایم تفاوت بسیاری دارد. درحالیکه دانشجویان و جوانان به جرم شرکت در تظاهرات و شعار علیه ولی فقیه، در بازداشتگاه کهریزک و زندان اوین و گوهردشت تا سر حد مرگ شکنجه می شدند، بزرگترین آزار و اذیت این آقایان فحش و ناسزا و شدیدترین شکنجه شان، سیلی و مشت و لگد بود، که البته این هم از نظر هر انسان شرافتمندی محکوم است. به این خبرنیز توجه کنید: روزنامه مردم سالار، همسر مهندس صفایی فراهانی (یکی از سران اصلاحات در زندان) در مورد آخرین وضعیت سلامتی او اظهار داشت: ظرف مدت یک هفته گذشته و پس ازبستری شدن مهندس در بیمارستان تحت نظر پزشکان متعدد با تخصص های مختلف از جمله قلب، اعصاب و روان قرار گرفته و آزمایشهای متعددی در مورد وضعیت سلامتی ایشان به عمل آمده که کماکان نیز ادامه داشته و هنوز پزشکان به تشخیص خاصی در مورد مشکلات دست نیافته اند. همسر تاج زاده می گوید: بزرگترین شکنجه آقای تاج زاده محرومیت از کتاب است. با این همه بریدگی در بین آنها کم نیست، نمونه ابطحی که شهره خاص و عام است، از این جمله میباشد.
در یک کلام زندانی کردن این آقایان به معنی کشاندن آنها به بحث کنترل شده و توافق بر مشترکات مورد قبولشان است.
آقای تاج زاده هم یکی از همین دستگیرشدگان است که در باره تجربه اش از زندان می گوید: «تجربه زندان به رغم همه تلخی های خود نتوانست فرصت و امکان گفت و گو را از من دریغ دارد. امکان گفتگو حتی در دشوارترین شرایط با توجه به اینکه من و دوستانم نه به علت مبارزه با نظام که به دلیل فعالیت در جهت پویایی و شکوفایی آن به زندان افتاده بودیم و با بازجویان درباره اصل نظام اختلاف نداشتیم، وجود داشت و همین مسأله مشترک می توانست نقطه آغاز گفت و گوی ما باشد». (دست نوشته های مجازی 24 خرداد 1386)
تاج زاده بعد از چندی به مرخصی می رود و بر اساس یکی از همین قول و قرارهایی که در گفتگوی دوجانبه با بازجویش داشته، مقاله ای با عنوان «حزب پادگانی ومجاهدین»، علیه مجاهدین قلمی می کند.
در مورد نحوه مرخصی و توافق دوجانبه تاج زاده و بازجویش سایت تابناک می نویسد: «آقا مصطفی آیا مسئولان پرونده اتهامی جنابعالی عاشق چشم و ابروی تو بودند که بدون وثیقه و بر خلاف روال معمول وقانونی به تو مرخصی طولانی مدت دادند؟ یا اینکه از تو می ترسند؟ یا واقعیت این است که به تعهدات شفاهی ات مبنی بر جبران مافات اطمینان کردند و خواستند فرصتی به تو داده باشند تا شاید طبق وعده ات جبران مافات کنی؟ آیا تو نبودی که می گفتی میرحسین مانند کسی است که زمین خورده و خجالت می کشد که بلند شود بیایید با هم کمک کنیم تا او را از زمین بلند کنیم؟ آیا تو نگفتی که من فوق تصور شما کار خواهم کرد، کاری که دوست و دشمن تعجب کنند». (سایت تابناک 26 مرداد 1389).
تاج زاده کیست؟ مصطفی تاج زاده متولد 1335 در تهران که در سال 1354 دیپلم می گیرد و راهی آمریکا می شود. در مهر 1357 در پاریس به دیدار خمینی می رود و بعد از انقلاب وارد ایران می شود. از این تاریخ به بعد آنچنان مقبول دستگاه قرار می گیرد که خمینی 2 سال بعد یعنی بهمن 1359 خطبه عقد او با همسرش را شخصا در جماران می خواند او از طریق بهزاد نبوی به عضویت «مجاهدین انقلاب اسلامی» در می آید و از آن به بعد مراحل ترقی را طی می کند. ابتدا مدیریت کل مطبوعات و نشریات و در زمان وزارت خاتمی در وزارت ارشاد معاون بین المللی خاتمی می شود. سپس معاون سیاسی وزارت کشور در زمان عبداله نوری و بعد از برکناری او سرپرست وزارت کشور می شود. او رییس ستاد انتخاباتی خاتمی و هم زمان عضو شورای مرکزی مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت می شود.
تاج زاده که مثل همه بریده های 31 ساله جمهوری اسلامی زندانی شدن خود را فرصتی برای بازنگری دیدگاهش می داند با دریافت یک شماره از نشریه مجاهد مربوط به سال اول انقلاب (نشریه مجاهد شماره 3، 15 مرداد 1358) از بازجویش، مقاله ای از این نشریه را با 10 سال حکومت کشتار و اعدام درمانی خمینی مقایسه کرده و نتیجه می گیرد که خمینی قانون گرا بود و مسعود رجوی قانون گریز. او آنچنان به پرت و پلاگویی می افتد که می نویسد: «انتقاد مجاهدین این بود که چرا خمینی که بیش از هر رهبر انقلاب دیگری از حمایت میلیونی مردم برخوردار است روش مائو و قذافی را در پیش نمی گیرد و برای مبارزه با امپریالیسم و آموزش و پالایش توده های مردم به روش های خشونت بار متوسل نمی شود و به شکل استبدادی کشور را اداره نمی کند.» (پاراگراف 10 حزب پادگانی و مجاهدین).
این اتهام در دل خود یک دروغ بزرگ تاریخی در باره خمینی را نهفته دارد: اینکه خمینی دمکرات و طرفدار قانون بود! آیا، پنهان سازی اعضای شورای انقلاب از انظار مردم، زورچپان کردن «رفراندوم جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه کلمه زیاد»، بدون آنکه محتوای آن برای مردم روشن باشد، قالب کردن مجلس خبرگان به جای مجلس موسسان، زورچپان کردن قانون اساسی ارتجاعی ولایت فقیه، منصوب کردن فاسدترین آخوندهای وابسته به ساواک شاه در بالاترین پست های قضایی و دولتی، معرفی کردن دانشگاهها به عنوان مراکز فساد و فتنه و انحراف و حمله به آنها و تعطیل چندین ساله آنها تحت عنوان «انقلاب فرهنگی» از نشانه های دمکرات بودن خمینی بود؟؟
اما برخلاف انحصار طلبی ارتجاعی مراد و «رهبر فقید» آقای تاج زاده؛ مسعود رجوی 5 روز پس از آزادی از زندان، روز 5 بهمن 1357، در سخنرانی معروفش در دانشگاه تهران گفت: «اسلام ما اسلامی نیست که مبارزه را انحصار یک نیرو یا یک گروه خاص بداند. مگر پیشوای ما نگفت وقتی دین ندارید آزاده باشید. حرمت کلمه آزادی، حرمت کلام مبارزه باید حفظ بشود. ما چنین اسلامی نداریم. مبارزه حق هر انسان است، حق طبیعیش، حق فطریش و حقی که با آن زاده شده است». جهت اطلاع آقای تاج زاده، اتهام و گناه مسعود رجوی در نزد حزب توده ازمقلدان خمینی و همپیمان مخلص خط امامی ها، آزادی خواهی وی بود.
در مقدمه این هرزه گویی رسوا، تاج زاده می نویسد: «رأی شعبه 15 دادگاه علیه اینجانب همه سخنان و نظریاتی را که من در جلسات خصوصی و عمومی و عمدتا در ایام تبلیغات انتخاباتی گفته ام را فعالیت تبلیغی علیه جمهوری اسلامی خوانده و مرا به این جرم محکوم کرده است. گویی از دید حزب پادگانی که فعالان انتخاباتی را به محاکمه و زندان کشیده جمهوری اسلامی معادل مقامات موجودی است که در رأس کار هستند». تاج زاده که زیر آوار دیوار کجی که خمینی معمارش بود و خودش عمله اش، دارد له می شود و فراموش کرده که بنیان این دیوار کج در اولین انتخابات در سال 58 توسط خود او و سایر دوستانش ریخته شده است. خوب است از خودش سوأال کند که چگونه سازمانی که به قول اکبر گنجی، تنها 500 هزار نیروی سازمانیافته در اختیار داشت (روزنامه عصر آزادگان, ۱۴دی ۱۳۷۸)، نتوانست و بهتر است بگوییم نگذاشتند، حتی یک نماینده به مجلس بفرستد.
آیا از دید شما در سال 58 جمهوری اسلامی معادل مقامات آخوندهای موجود نبود؟ شما که درپاراگراف بعدی اشاره می کنید که حساسیت من به انتخابات آزاد نمی تواند محدود به همان دوره سه سال و نیم مسئولیت در وزارت کشور باشد، آیا می توان از شما سوال کرد که از چه زمانی به این حساسیت مبتلا شده اید؟ آیا آنموقع که عباس امانی فقط به جرم تبلیغات برای انتخابات با اندیشه شما و با چماق لومپن های اجیرشده تان کشته شد هم این حساسیت را داشتید؟ نوشته اید (رؤیای روزی را دارید که هیچ شهروندی به علت مهم شمردن رای خود و ایستادگی در پای آن به زندان نیفتد، مورد ضرب و شتم قرار نگیرد، ترور نشود و با احکام قرون وسطایی همه عمر از فعالیت های سیاسی محروم نشود).
آقای تاج زاده مبتکر احکام قرون وسطایی، کسی غیر از خمینی بود؟ اگر شک دارید برای یادآوری شما سخنان خمینی را به نقل از وی مرور می کنیم، (خمینی: این ملت برای اسلام به پا خواست نه آزادی، به حرفهای کسانی که از دموکراسی حرف می زنند اعتنا نکنید آنها با اسلام دشمنی دارند ما قلم کسانی را که از ملیت، دموکراسی و این جور چیزها بحث می کنند خواهیم شکست، تمامی گرفتاری های ما از کسانی است که خود را روشنفکر و حقوق دان می دانند. ما از چنین اشخاصی ضربه می خوردیم. تمام بدبختی های ما از سران کشورهایی است که این حقوق بشر را امضا کردند این اغفال است و افیون برای توده ها، ما خلیفه می خواهیم که دست ببرد. حد بزند، رجم کند. همانطور که رسول الله دست می برید) «صحیفه نور».
از آقای تاج زاده باید پرسید که این افکار قرون وسطایی هست یا نیست؟ نظام قرون وسطایی، این جانوری که شما بعد از دو دهه به فکر اصلاح آن افتادید توسط همان «رهبر فقید» تان بنیانگذاری شده و جنابعالی هم قبل از آنکه به فکر اصلاح آن بیفتید، در شکل گیری آن و دستگاههای سرکوب جهنمی اش سهیم بودید. اما نسل ما از 31 سال پیش در برابر چنین اندیشه متعفنی قیام کرد، به قانون اساسی ارتجاعی ولایت فقیه «نه» گفت، در برابر شعار یا روسری، یا توسری ایستاد و چماق و دشنه خورد و شکنجه شد و شهید داد.
آیا اقبال عمومی از مجاهدین باعث نشده که هردو جناح این رژیم که دو روی یک سکه هستند با هم به توافق برسند که راه برون رفت فقط تیغ کشیدن بر مجاهدین است؟ در قسمت بعدی به پاسخگویی بقیه اراجیف تاج زاده خواهم پرداخت.
محمدحسین توتونچیان زندانی سیاسی دهه 60
ادامه دارد