تاج زاده اگر به جای زندان اوین به کهریزک برده شده بود علیه خدا هم مقاله می نوشت و با همین دجالگری استدلال می کرد که خالق جهان شیطان است و خدا مزاحم اوست.
مقاله او نه نقدی جاهلانه و نه حتی اندکی مغرضانه بلکه جعلی است آگاهانه به قصد تخریب هویت جریانی که هر دو جناح بعد از سی سال حمله و هجوم و دروغ و دغل اینک بالندگی آن را درقشر خاکستری جامعه به وضوح می بینند و صدای دق الباب آن را بر دروازه های ایران می شنوند. به خاطر وحشت از این بالندگی است که ولی فقیه از امثال تاج زاده می خواهد که با مخالفان نظام، مرزبندی کنند. اما او ناشیانه تلاش کرده تا ضمن رطب و یابس بافتن علیه مجاهدین، روح پلید و اندیشه منحوس خمینی را از لجنزار تاریخ بیرون کشیده و تطهیر کند و به عنوان «قانون گرایی» به خورد جوانان این مرز و بوم بدهد. این آن عقبه حیله گرانه مقاله تاج زاده است که باید نشانه رفت.
اتهام قانونگرایی به خمینی که تاج زاده تلاش می کند آن را بخورد خوانندگانش بدهد به قدری ناچسب است که مرغ پخته را نیز به خنده وامی دارد.
قبل ازپرداختن به «قانونگرایی» خمینی، ذکر یک خاطره را ضروری می بینم. فروردین ماه سال 1358 یک روز عباس ناطق نوری را در میدان توپخانه تهران دیدم هر دو با ماشین بودیم اشاره کرد پشت سر او بروم رفتیم جلو وزارت خارجه. از سال 56 او را می شناختم. نمایندگی چرخ خیاطی سینگر را داشت در پاچنار تهران و مهمترین فعالیت سیاسی اش توزیع اعلامیه های خمینی بود حالا شده بود از سرمداران رژیم من را داخل وزارت خارجه برد گفت این ها که می بینی (اشاره به افرادی که آنجا بودند) همه یا از عوامل رژیم شاه هستند یا از مفت خورهای خارجه نشین که تازه آمده اند شما که برای انقلاب زحمت کشیده اید چرا نمی آیید کارها را در دست بگیرید؟ یک ماه قبل از او هم علی آقا محمدی نماینده فعلی خامنه ای در شورای امنیت ملی پیشنهاد در دست گرفتن سپاه پاسداران را در همدان و بعد از آن شهرداری همدان را به من داده بود. این را از این جهت گفتم که آقای تاج زاده بفهمد که خمینی از حلوای خونین حکومت به ما هم تعارف کرد، آنچه را که ما به آن پشت پا زدیم و تا آخر عمر به آن افتخار می کنیم شما چنگ انداختید چوب دوسر.. شدن امروز شما حاصل تناول همان حلوای خونین است. همین جا خوب است تأکید کنم که مسعود رجوی از این بابت حق ویژه ای به گردن ما دارد. در زمانی که مرزهای انقلاب و ارتجاع در هم آمیخته بود و بسیاری از مدعیان انقلابی گری، با شعارهای ضدامپریالیستی و مردمگرایی مبتذل و مستعضف پناهی، تا خرخره در منجلاب خمینی فرو رفته بودند، مسعود رجوی با دست رد زدن به همه پیشنهادات و کرسی ها و مقاماتی که به او عرضه کردند؛ و با تأکید بر ضرورت مرزبندی با ارتجاع و ترسیم مرزهای روشن با ارتجاع حاکم؛ به نگهبانی از مفاهیم و ارزشهای آزادی و دموکراسی برخاست. در غیراینصورت معلوم نبود که اکنون امثال من هم مثل آقای تاج زاده و همقطاران ایشان در سازمان موسوم به «مجاهدین انقلاب اسلامی» تا کجا در خیانت به مردممان سهیم بودیم. تاج زاده که در این 30 سال در بالاترین مناصب دولتی مشغول به «خدمت» بوده و در بسیار از جنایتهای این رژیم سهیم بوده است، خود را اسیر این گذشته می بیند و به رغم دعاوی اصلاح طلبانه، قادر نیست از شر آن «دوران طلایی» خلاص شود و چاره ای جز دفاع از خمینی ندارد زیرا نفی خمینی برای تاج زاده و همه دوستانش به معنی خط بطلان کشیدن به سوابق سیاسی خوشان می باشد. در این چارچوب، او مجبور است جنایات خمینی کتمان یا انکار کند تا بتواند از او چهره ای قانون گرا و دموکرات! بسازد.
مفهوم قانون گرایی خمینی!
برای روشن شدن اتهام قانونمداری خمینی و برای آنکه نسل جدید بداند چه کسانی و با چه اندیشه ای و چگونه حرث و نسل یک ملت را به باد داده اند باید خمینی را هم در تئوری و هم در عمل واخوانی کرد مجال این نوشتار البته عرصه چنین موضوعی نیست اما ذکر چند نمونه به مثابه مشتی از خروار شاید راهگشا باشد برای کسانی که چنین بررسی را وجهه همت خود کنند.
خمینی: کسی جز خدا حق حکومت به کسی را ندارد و حق قانونگزاری نیز ندارد و خدا باید خود برای مردم حکومت تشکیل بدهد و قانون وضع کند اما قانون همان قوانین اسلام است که وضع کرده در این زمان حکومت و ولایت با فقهاست (کشف الاسرار صفحه 184).
خمینی: اسلام همانطور که قانونگزاری کرده قوه مجریه هم قرار داده است ولی امر متصدی قوه مجریه هم هست (ولایت فقیه صفحه 27).
خمینی: غیر از حکم خدا و کسی که خود تعیین کرده هیچ حکمی را بشر نباید بپذیرد. (کشف الاسرار ص 181).
خمینی: اگر علما حکم الهی را جاری می کردند و حدود را جاری می ساختند و احکام و امور اسلام به دست آنان به جریان می افتاد دیگر ملت گرسنه و بیمار نمی ماند. (ولایت فقیه ص 149).
خمینی: زندگی بشر را باید با قصاص تامین کرد با چند سال حبس که کار درست نمیشود این عواطف بچگانه را کنار بگذارید ما معتقدیم مجرم اصولا محاکمه ندارد او را باید کشت هیچ عاقلی نمی تواند تصور کند که بگوید ما خونهایمان را دادیم که خربزه ارزان شود خانه ارزان بشود کشاورزیمان چه بشود اولیای ما هم برای اسلام جان دادند از باب اینکه انسان را نمی دانند یعنی چه خیال می کنند انسان هم حیوان است این چلوکباب می خورد و او کاه می خورد اما هر دو حیوانند حیوان هم همه چیزش فدای اقتصاد است. (صحیفه نور ص 150).
خمینی: اگر مسایل اسلامی باشد اگر در رأی هم مخالف باشید باید توی سرتان زد! (صحیفه نور جلد 14 ص 378).
خمینی برای پیاده کردن چنین اندیشه ای در سطح جامعه ای به وسعت ایران مهره هایی از سنخ خود را یافت. تاج زده یکی از این مهره ها بود.
چند نمونه از از قانون گرایی خمینی زبان یکی از کارگزاران اولیه اش
خمینی از همان ابتدا دشمن سرسخت هرگونه عنصر ترقی خواه و انقلابی بود. او اطاعت مطلق می خواست برای او سابقه افراد و سلامت سیاسی و فکری آنها اصلا محلی از اعراب نداشت. ابراهیم یزدی، یکی از کسانی که خمینی بر دوش آنها به قدرت رسید، در این باره می گوید: اما بعد از پیروزی انقلاب گروهی از روحانیون که در میان آنها کسانی هم پیدا شدند که حتی سابقه مبارزه سیاسی قابل ملاحظه ای نداشتند یا بعضا با هرگونه مبارزه و کار سیاسی مخالف بودند از شرایط پدید آمده بعد از انقلاب استفاده کردند و مراکز قدرت را به تدریج در دست گرفتند و علیه جریان روشنفکری ایران تبلیغات وسیعی برپا ساختند. اما این جریان که به طور عمده فاقد فهم و درک طبیعت عمیق و گسترده مناسبات سیاسی اقتصادی و اجتماعی در جامعه به شدت پیچیده کنونی بود علی رغم فتح خاکریزهای قدرت سیاسی و نهادهای اقتصادی و به دست گرفتن انحصاری تمامی امکانات هنوز بعد از 20 سال نتوانسته است خدمات مورد نیاز و انتظار مردم را برآورده کند. (کتاب سه جمهوری نوشته ابراهیم یزدی صفحه 8) ابراهیم یزدی در صفحه 35 همان کتاب مینویسد برطبق برنامه سیاسی که اینجانب تدوین کرده بودم و با اصلاحاتی به امضای رهبر فقید انقلاب رسید قرار بود که یک شورای انقلاب 15 نفره در میان غیر روحانیون تشکیل شود امام سه نفر آقای مطهری بهشتی و هاشمی را به عنوان مشاوران خود برای معرفی افراد جهت عضویت در شورای انقلاب تعیین کردند. یزدی در مقابل این سؤال که چرا اعضای شورای انقلاب حتی بعد از اعلام و تشکیل دولت موقت بطور علنی و رسمی اعلام نمی شدند. جواب می دهد مشکل این بود که همه اعضای شورای انقلاب حداقل در نزد افکار عمومی مردم اعتبار انقلابی و کارنامه چشمگیری در مبارزات سیاسی نداشتند معرفی این افراد در آن شرایط مسیله آفرین بود. (سه جمهوری صفحه 36). یزدی بدون اینکه بفهمد یا بخواهد دلیل مسأله دار شدن مردم را در دو صفحه بعد بیان می کند. او می نویسد بعد از پیروزی انقلاب هنگامی که معاون نخست وزیر در امور انقلاب بودم یک شورای 5نفره را مســئول نظارت و حفاظت از ساختمان مرکزی ساواک کردم که عبارت بودند از آقایان مهندس هادی نژاد حسینیان مهندس باقر ذهیبون مهندس مجید حداد عادل مهندس عبدالعلی بازرگان و انتظاری. یک روز این هیأت پرونده ای را برای من آوردند که حاوی اسامی روحانیونی بود که از ساواک پول می گرفتند در آن پرونده فهرستی بود از کسانی که در آخرین تاسوعا و عاشورای قبل از پیروزی انقلاب هفت میلیون تومان به پول سال 1357 برای توزیع در میان آنها پرداخت شده بود. من که معتقد به افشاگری آن هم در آن شرایط نبودم و الان هم نیستم آن پرونده را بدون آنکه اجازه بدهم از روی آن حتی کپی تهیه شود به خدمت رهبر انقلاب بردم و دادم تا خود ایشان هر طور صلاح و مقتضی می دانند عمل کنند (سه جمهوری صفحه 38) باید به خاطر آورد که حقوق یک معلم در سال 1357 سه هزار تومان بود. اگر فرض کنیم ساواک به هر آخوندی ماهیانه معادل حقوق یک معلم یعنی سه هزار تومان پرداخت می کرده یعنی 2330 آخوند ساواکی فقط در تهران وجود داشته. از حسین عین القضات معاون ساواک همدان خواسته بودند اسامی آخوندهای ساواکی همدان را بنویسد نوشته بود فقط 3 نفر از آخوندهای همدان از ساواک پول نمی گرفتند بقیه مستمری داشتند. راستی خمینی با این ها چه کرد؟ همه اینها را از صدر تا ذیل در مناسب حکومتی گماشت و تا توانست فریاد کرد اسلام یعنی روحانیت و روحانیت یعنی اسلام. هر کدام از این آخوندها به وسعت خیانتشان، با مجاهدین ضدیت داشتند بی جهت نبود که بهشتی در شورای عالی قضایی می گفت اگر می خواهید مجاهدین را ریشه کن کنید لاجوردی را در سمت دادستانی تهران بگمارید.
آقای تاج زاده! خمینی اصرار داشت که نهادهای قانونی را هرچه زودتر تثبیت کند اما نه از روی اعتقاد به قانون بلکه به خاطر قانونی کردن همین رجاله ها که مدام سنگشان را به سینه می کوبید. شما به کمک همین افراد بود که میدان سیاسی را عرصه تاخت و تاز خود کرده بودید و هرکس به شما می گفت انحصارطلب به صلابه می کشیدید. همین افراد را خمینی بر مسند قضا و قضاوت گماشت که تا توانستند از فرزندان این مرزو بوم کشتند و بدار آویختند. در مقابل ایلغار خمینی و فضای انحصاری و وحشت آور خمینی که شما هم یکی از کارگزارانش بودید، در همان زمان مجاهدین در نامه ای به احمد خمینی نوشتند این کدام اسلام است که تبلیغ آن نیازمند چوب و چماق و ژ3 و تخریب مراکز فعالیت سایرین است و کدام اسلام است که دارنده یک مثقال هرویین را تیرباران می کند و یاسینی ها را فراری می دهد و شیخ الاسلامها و مهاجرانی ها را می بخشد. این کدام اسلام است که حکم توقیف روزنامه و ممنوعیت بسیاری از قلمها را می دهد؟ آیا با بستن دهانها و شکستن قلمها و اخراج خبرنگاران جهانیان تصور درست و خوبی از ما خواهند داشت؟ اصالت مکاتب, نظامها, حکومتها, و رهبریها اساسا در میدان آزادی سنجیده می شود و الا در فضای اختناق هر مشت تهی می تواند پر جلوه داده شود و هر پهلوان پنبه ای قهرمان بی رقیب دورانها معرفی شود. (مجاهدین خلق شعبه قم 8 مهر ماه 1358)
قانون گریزی
خمینی را در کلمه کلمه سطور بالا میتوان دید. آقای تاج زاده اگر در 30 سال پیش از حلوای خونین حکومت خمینی نخورده بودید امروز مجبور نبودید در توبه نامه تان که به نظر من باید اسمش را فریب نامه گذاشت بنویسید: «اگر از من بخواهند خطاهای نسل خود را پس از30 سال فعالیت حرفه ای سیاسی در یک جمله خلاصه کنم باید بگویم بیشترین اشتباهات نسل و انقلاب از همه گروهها و جناحها در انحصارطلبی و در نتیجه در برخوردهای سلبی و حذفی بود یعنی سکوت در قبال بسیاری از حذف ها اعدامها محکومیت های فله ای (توبه نامه تاج زاده سایت مدار شریعت)». بسیار خوب آقای تاج زده حالا اگر از شما سوال کنند با کسانی که همان موقع در اعتراض به انحصار طلبی و برخورد سلبی و اعدامها فریاد می کردند، چه کردید چه جوابی میدهید؟ آیا مجاهدین همینها را که شما بعد از ۳۰ سال به آن اعتراف میکنید، فریاد نمی کردند؟ و اگر از شما بپرسند مسئول این همه بیدادگری، انحصارطلبی، اعدام و شکنجه چه کسی بود چه جوابی دارید؟
ادامه دارد