صدایی که برای همیشه در خاطره ی تاریخی جامعه ی ایران ثبت شده است و یکی از مصادیق برجسته ی کلام فروغ:
" صدا، صدا، تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفه ی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا،صدا، صدا، تنها صداست که می ماند"
انتخاب او در پیوستن به مجاهدین و شورای ملی مقاومت صرف نظر از بعد سیاسی و تعهد اجتماعی، از بعد هنری و حرفه ای اقدامی صحیح و به جا بود. تردیدی نیست که مرضیه به هنگام پیوستن به مجاهدین، مرضیه بود مانند دلکش که به هر حال جایگاه خود را در تاریخ موسیقی ایران دارد. با این تفاوت بسیار مهم که مرضیه در پرتو حمایت های بی دریغ مجاهدین این امکان را یافت تا در دوران پختگی و پیرانه سری، ضمن بازخوانی تصنیف ها و ترانه های ماندگار خود، هم آثار جدیدی را به یادگار بگذارد و هم این آثار دوران پیرانه سری را با همکاری اساتید آهنگساز به نامی چون محمد شمس و شاپور باستان سیر و هنرمندان برجسته ای چون کامیار ایزد پناه و حمیدرضا طاهرزاده و همینطور ارکستراسیون حرفه ای چک، در قالبی کاملا حرفه ای و بی نظیر اجرا کند. علاوه بر این، او این مزیت مهم را داشت که آثار اخیرش را در مطرح ترین آمفی تأاترهای لندن و پاریس و دوسلدروف و لوس انجلس، برای هزاران ایرانی علاقه مند، اجرا و از طریق ضبط حرفه ای و سیمای آزادی، با میلیون ها ایرانی داخل کشور ارتباط برقرار کند. به همین دلیل گرچه در دیار غربت جان به جان آفرین سپرد اما احساس غریبانه زیستن و از "غربتی به غربتی دیگر" شدن را که هنرمندان داخل کشور دچار آن هستند، نداشت. او به خوبی در می یافت که بر خلاف حاکمیت هنر ستیز و زن ستیز آخوندی، مجاهدین و یارانشان در شورای ملی مقاومت حاضرند جانشان را نثار کنند تا طنین صدای گوهران بی بدیلی مانند او که در ستایش از زیبایی و رهایی و انسانیت است به گوش همگان چه در ایران و چه در خارج از ایران برسد. این ارج و قدر به جا و شایسته، تا حد زیادی درد و ملال دوری از وطن را جبران می کرد. در عین حال وقتی از نزدیک مادران مجاهد خلق همچون مادر رضایی و زنده یاد مادر کوشالی، نمادهای اسطوره ای در دوران مبارزه با دیکتاتوری دینی، را می دید که حاضرند فرزندانشان را چون ابراهیم در راه آرمان های والا از جمله برابری جنسیتی و قدرشناسی از هنر و هنرمند قربانی کنند، هم آرام می گرفت و هم احساس نزدیکی و ارادت بیشتری به مجاهدین می کرد.
بله، مرضیه با این انتخاب از متوقف شدن و پوسیده شدن در چارجوب این رژیم، خود را رهایی داد و همچون فروغ به جای سفر بر مدار صفر، پرواز بر فراز بالابلندترین قله های هنری در دوران پیرانه سری را بر گزید:
"در سرزمین قدکوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظام نامه نیست"
تردیدی نیست که آنچه مرضیه در این ایام از خود به یادگار گذاشت، جزیی از تاریخ پرافتخارو درخشان موسیقی ایران است که در عرصه ی بین الملی مایه ی سرافرازی ایرانیان به ویژه جامعه ی هنری است. باز تردیدی نیست که اگر مساله ی حاکمیت آخوندی در میان نبود، مرضیه برای فعالیت های این دوران جوایز معتبر بین المللی از جمله یونسکو را از آ ن خود می کرد. بر مبنای این کارنامه ی درخشان که ماحصل جدیت و پشتکار و نبوغ بانوی آواز ایران از یکسو و هنر نوازی و سازماندهی برجسته تشکیلاتی مجاهدین از سوی دیگر است، می توان گفت ای کاش هنرمندانی چون سیما بینا، پریسا، و دلکش نیز به این مقاومت می پیوستند تا صدایشان، صداهای زیبایشان در قالب کار حرفه ای، ضبط و به عنوان تاریخ موسیقی ایران برای آیندگان به یادگار گذاشته می شد. در برابر رژیمی که کمر به قتل هنر و هنرمند، ورزش و ورزشکار، علم و دانشمند و اندیشه و اندیشمند بسته است و بنا بر ماهیتش جز این نمی تواند انجام دهد، جایی را باید انتخاب کرد که امکان برافراشتن مشعل درخشان هنر و علم و اندیشه را بدهد. مرضیه چنین کرد و بی تردید تا پایان عمرش به دلیل رضایت از کارنامه ی کاریش، از این انتخاب بسیار راضی و خشنود بود.
اگر آنچه ذکر شد صحیح باشد، در این صورت می توان به این نتیجه رسید که ادعای "هنر برای هنر" و درگیر سیاست نشدن ادعایی سخت سخیف است که تنها به رفتار محافظه کارانه ی هنرمند در برابر ستم و ظلم صاحبان قدرت به ویژه از نوع آخوندی و پاسدارنشان آن منتهی می شود که نه از نظر اخلاقی توجیه دارد و نه از نظر کار حرفه ای. از نظر اخلاقی چگونه می توان شاهد ظلم و جنایت سازمان یافته بود و تحت تاثیر قرار نگرفت و به نام هنرمند به تولید آثارهنری زیبا پرداخت. هنر در ذات خود برآمده از احساسات عالیه انسانی است و بنابراین زمانی می تواند زیبا باشد که این احساسات را بازتاب دهد. زیبایی جدا از اعتراض به جنایت نیست. در غیر اینصورت در عرصه ی هنر پدیده هایی ظاهر می شوند که مستقیم (با دستبوسی دست به خون آعشته ی جنایتکاران) و یا غیر مستقیم (با سکوت) به نام هنر ناب و زیبایی ، می شوند مصداقی از کلام زیبای شاملو:
"که دسته ی شلاق دژخیم تان را می تراشید
از استخوان برادرتان
و رشته ی تازیانه جلادتان را می بافید
از گیسوان خواهرتان"
مرضیه نشان داد معنای هنرمند متعهد چیست. هنرمندی که علیه دیکتاتوری دینی در رادیکال ترین شکلش می شورد و در عین حال هنری ناب و زیبا ارایه می کند. روحش شاد و راهش پر راه رو باد.
بانوی آواز ایران در یکی دو روز آینده احتمالا طی مراسمی با شکوه در گورستانی در شمال پاریس در کنار دخترش چهره در نقاب خاک خواهد کشید. به امید روزی که تربت پاک این عزیزان که در عصر بی اعتقادی به مبارزه ی انقلابی و هنر متعهد، هنرو زندگی و فرزندان خود را وقف مبارزه با هیولای خمینی و خامنه ای کردند به ایران منتقل شود.
ایران رهامی
فرانسه
- بعد از تحریر این یاداشت متوجه شدم که مجاهد خلق صادق سبزی خباز نیز جان به جان آفرین سپرد. این درگذشت جانگداز را به خانواده محترم وی، برادران و خواهران مجاهد خلقم و اعضای شورای ملی مقاومت تسلیت می گویم.