جمشید پیمان - بی هراس از این خزان و برگ ریزان

 بی هراس از این خزان و برگ ریزان

دربهاران ریشه دارم
همچنان بی ریشه گان ،
بی برگ و باران
از زمستان
کی به دل اندیشه دارم.

پیر تاریخم،
درخت سرفراز سبز دیرینم
پایداری ، ماندگاری
هست آیینم .
گو بتازد بر تنم باد سیاه و سرد
ــ چونان پار ،
همچنان پیرار و پس پیرار ــ
چین به پیشانی نمی آرم.

بی هراس از این خزان و برگ ریزان
من هنوز و همچنان
بر پای می مانم .
بی خیال از گردش ایّـام
هم عنان با توسن خورشید
می رانم
در بهاران ریشه دارم.