منصور امان ـ چشم انداز 22 بهمن در تجربه خیزش ششم دی (عاشورا)

منصور امان ـ چشم انداز 22 بهمن در تجربه خیزش ششم دی (عاشورا)
(نقل از ایران نبرد)

خیزش 6 دی (عاشورا) فرآیندی که از نماز جُمعه به سُخنرانی رفسنجانی در 26 تیر آغاز شُده بود را تداوُم بخشید. جُنبش اجتماعی از آن تاریخ به بعد با قُدرتی خیره کُننده، وعده گاههای نمایشات حُکومت را یکی پس از دیگری به تصرُف درآورد و به تریبون خود برای بیان مُطالبات و اعتراض تبدیل کرد.

پیام ساده ی این تحوُل، تثبیت قُطب بندی در جامعه به دو نیروی در ستیز یعنی، جُنبش رنگین کمان اجتماعی در یک طرف و حُکومت دو پاره شُده در طرف دیگر بود. دایره ی عمل یکجانبه "نظام" که یک تاثیر بی واسطه ی موقعیت انحصاری آن در تنظیم رابطه میان بالا و پایین است، با فشار این نیروی نو ظهور و ابتکارهای سیاسی و مُبارزاتی آن به تدریج محدود شُد تا سرانجام به گونه تعیین کُننده ای به موقعیت، واکُنش و تصمیم جُنبش اجتماعی مشروط گردد. به عبارت دیگر، حُکومت پس از 23 خُرداد و رُسوایی انتخاباتی، هیچ حسابی را بدون منظور کردن فاکتور جُنبش اجتماعی نه می تواند باز کُند و نه قادر است ببندد.

این واقعیت، آرایش دهنده صحنه ی جدال است و در انتها نیز تاثیر تعیین کُننده ای بر نتیجه ی آن خواهد داشت. پیروزی جُنبش اجتماعی و دستیابی آن به خواستهای خود در تداوُم کُنش مُستقل، اندیشیدن به ابتکارهای بیشتر و تعرُض برای عملی ساختن آنها پیوند خورده است، همچنانکه باند ولی فقیه و رُقبای صاحب منافع آن برای جلوگیری از خُرد شُدن دستگاه قُدرت به طور کُلی، به سبُک کردن جُنبش از عمل خودانگیخته و هدایت آن به ریلهای مطلوب نیازمندند. مُرور تجربه خیزش ششم دی و بستر شکل گیری آن در فاصله 16 آذر تا این مقطع قادر است چشم انداز مصاف بعدی نبرد در 22 بهمن را نیز تصویر کُند.   

 

روانشناسی تغییر

نخُستین ویژگی که در خیزش این روز به چشم می آید، حرکت بی توقُف شکل گیری روانشناسی تغییر در جامعه است. تظاهُرکُنندگانی که در مُهمترین شهرهای کشور از تهران تا اصفهان و از تبریز تا شیراز و آمُل رژیم را به مُبارزه طلبیدند، اهمیت خواسته هایشان و بی تاثیری اقدامات پیشگیرانه حُکومت در مُنصرف ساختن آنها از پیگیری آن را به اثبات رساندند. توده ها در حجم فزاینده ای به شرکت فعال در زندگی سیاسی می پردازند، برای شکل دادن به رویدادهای دلخواه یا کنار زدن آنچه که نمی پسندند، نیروی خود را به کار می گیرند و به مُداخله گری روی می آورند.
عاشورا نشان داد که این تحوُل، دینامیسم مُستقلی یافته است که نه فقط مرزبندی با حُکومت بلکه، حرکت ایجابی علیه آن را نیز به جلو می برد و امکان ایجاد قلمروهای اجتماعی در برابر قلمروهای دولتی را فراهم می آورد. تصرُف خیابانهای مرکزی تهران در این روز از سوی تظاهُرکُنندگان می تواند قُدرت گرفتن روانشناسی تغییر در لایه های گوناگون جامعه را به گونه نمادین به تماشا بگُذارد . اما مُهم تر و پایه ای ترین نشانه، تغییر نگاه جامعه به تدبیرهای سرکوبگرانه حُکومت و دیدن آن از موضع قُدرت است؛ عاملی که در اساس خیزش ششُم دی را مُمکن ساخت.
"پایین" دیگر از جایگاه فرودست به قهر حُکومت چه در شکل زندان، پُلیس و اعدام و چه به صورت سرکوب روانی توسُط وحشت پراکنی، تطمیع، تحریک و فریبکاری نمی نگرد. در انگاشت آن، حاکمان در حال به زیر آمدن از تخت فرمانروایی هستند. زیردستان، "مقام مُعظم رهبری" را به "رهبر الدنگ"، "دیکتاتور" و "قاتل" فرو کشیده اند و همه ی اینها را چشم در چشم دستگاه قهر سازمان یافته آن به کُرسی نشانده اند. "پایین"، "مُقدسات" "نظام" را مرزهای ممنوعه خود تصور نمی کُند و اجازه دستکاری تصورات خویش از آنچه که هست و آنچه که باید باشد با تابوهای رسمی را نمی دهد. جنجال بیهوده ی باند ولی فقیه بر سر به آتش کشیده شُدن عکس خُمینی، فقط با هدف ترسیم مرز برای جُنبش و هراساندن آن از انتقام جویی در صورت گُذر از خود بر پا گردید. استبداد مذهبی سرمایه های ایدیولوژیک خود را بساط می کرد تا اقتدار تحلیل رفته اش را از رهگُذران خیابان بازخرید کُند.
پروسه ی افزایش تدریجی وزن و حجم معرکه گیریهای "مُقدس" را می توان با فرآیند فشُرده تر شُدن آرایش جامعه در برابر حُکومت و عایق شُدن آن در مُقابل تدبیرهای سرکوب فیزیکی و روانی، مُوازی دانست. کشیدن چُماق "هتک حُرمت" که از اشل "نماز با کفش" در نماز جمعه به سُخنرانی آقای رفسنجانی شروع شُد، پیش از عاشورا به کالیبر "توهین به امام راحل" و پس از آن به "توهین به امام حُسین" فراز یافت. نیاز یافتن حُکومت به پس نشستن هر چه بیشتر در "عقبه" ایدیولوژیک خود و بیرون کشیدن سپرهای دراماتیک بُزُرگ تر، نا کارایی و بدون اثر ماندن ترفندهای قبلی را بر پیشانی نوشته است.     

 تحکیم قلمروهای آزاد شُده
ویژگی برجسته بعدی، تغییر کیفیت برخورد جُنبش دموکراتیک به سرکوب خشن حُکومت است. مُقاومت سیاسی جُنبش که در هفت ماه گُذشته با پافشاری بر خواسته های خود نمود می یابد، اینک به ایستادگی فعال در برابر ماشین سرکوب می گراید. تظاهُرکُنندگان در این روز از حق خود برای اعتراض به دفاع برخاستند و مرزهای قلمرویی که در این مُدت به بهای جان و خون، اسارت و دستبند، شکنجه و تجاوز آزاد ساخته اند را تحکیم کردند. این تحوُل در همان حال که واکُنش توده به بی حُقوقی خود در برابر قهر عُریان حُکومت و تلاش برای خفه کردن صدای اعتراض اش به غیرانسانی ترین روشها را بازتاب می دهد همزمان، از سر برون آوردن نخُستین جوانه های آگاهی جُنبش به توانایی واقعی خود و نیز به تلو تلو اُفتادن باند ولی فقیه و ارزیابی آن از خویش به مثابه حریف شایسته این میدان حکایت می کُند.
مُبارزه جویی جُنبش رنگین کمان اجتماعی و دفاع آن از موقعیتی که برای نشان دادن حُضور و اعتراض خود به دست آورده، تناسب مُستقیمی با سطح مُطالبات آن دارد و برآمده از تکامُل در عُمق اعتراضهایی است که در ابتدا علیه تقلُب انتخاباتی باند ولی فقیه آغاز شُده بود و اکنون نه اصلاحات در این یا آن رویکرد بلکه، اصلاح ساختار مُبتنی بر استبداد ولایت فقیهی به طور کُلی و به بیان دیگر، برچیدن آن را هدف گرفته است. هیچ نیرویی به اندازه خود حُکومت، میلیونها مُعترض را به بی ثمری چشمداشت به پذیرُفتن آرا و خواست خود از جانب آن قانع نکرد. هیچکس همچون حاکمان وحشی شُده ی نظامی – امنیتی، بی ثمری مُبارزه برای حُقوق جُداگانه و بی ارزش بودن توافُقهای لفظی را به گونه عینی برای آنها به نمایش نگُذاشت.
یک هفته پیش از خیزش عاشورا، روز 30 آذر، سراسر شهر قُم آکنده از شُعارهایی بود که اندکی پیش از این حتی تصور شنیده شُدن آن در پایتخت مذهبی رژیم ولایت فقیه نیز غیرواقعی به نظر می رسد. "مرگ بر دیکتاتور" و "خامنه ای قاتل است - ولایتش باطل است" بخشی از پیامهایی بود که در این روز مرزهای جُنبش و آدرس گیرنده را نشانه گُذاری می کرد. نه در قم و نه 7 روز بعد در شهرهای دیگر کشور، آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه نقشی در شُعارهای تظاهُرکُنندگان بازی نمی کرد. در کانون تهاجُم، آیت الله خامنه ای قرار داشت. او نه فقط به مثابه مُحرک و مسوول اصلی پایمالی خونبار حُقوق جامعه بلکه همچنین به عُنوان نماد یک ساختار غیرانسانی که بدیهی ترین حُقوق شهروندان را با نعلین و چکمه لگدمال می کُند، آماج حمله قرار می گیرد. 

پُشت جبهه به میدان می آید
خیزش عاشورا نشان داد که هفت ماه پس از به حرکت درآمدن جُنبش اعتراضی علیه معرکه انتخاباتی و قرار گرفتن همه ی بخشهای زندگی اجتماعی کشور، رویدادها و تحوُلات زیر پرتو آن، اینک میدان مُبارزه در حال تبدیل شُدن به تریبونی برای همه اقشار و طبقات ناراضی است و آنها به تدریج برای رساندن صدای اعتراض و درخواستهای خود به جُنبش جذب می شوند. در این رابطه سمتگیری دموکراتیک جُنبش نه تنها مانعی برای پیوستن لشکر بیکاران، جوانان تحصیل کرده بدون آینده، کارمندان فقیر، کارگران گُرسنه، کسبه ی خُرد، حاشیه نشینان شهرها، مُعلمان و جُز آنها به جُنبش نیست بلکه، آنها برای نخُستین بار یک روش کارا برای مُتوجه ساختن حاکمان به حُضور خویش و خواسته های عدالت جویانه شان را در برابر خود یافته اند. شرکت ساکنان جُنوب تهران یا محلات کارگری و فقر نشین اصفهان، اراک و شیراز در صف آرایی روز ششُم دی، آشکار ترین نمونه های به گردش درآمدن فرآیند مزبور است.  
این بیش از یک پندار ساده اندیشانه نیست که گُسترده و ژرف ترین بُحرانی که رژیم جمهوری اسلامی را تا گردن در خود فرو بُرده است، بدون تاثیر از کنار طبقات و اقشار ناراضی عُبور می کُند و آنها را در رُل تماشاچی باقی می گُذارد. هر گاه این واقعیت در کنار فاکتورهایی که اُمید آنها به بهبود شرایط کار و زیست خود را از میان می برد (مانند ورشکستگی عملی اقتصاد دولتی، از حرکت ایستادن یا کُند شُدن چرخه تولید در نزدیک به دو سوم از کارخانه ها و کارگاه های کشور، تورُم کُنترُل ناپذیر، بیکاری گُسترش یابنده و ...) قرار داده شود، آنگاه مساله ریختن امواج نارضایتی خاموش یا درخود بخشهای مزبور بر بستر رود به حرکت درآمده ی تغییر، نه سووالی در باره "آیا" و "در اصل" بلکه، "کی" و "کُجا" خواهد بود. دگرگونی ژرف در شرایط ذهنی، به اعتراض مُتراکم شُده بخشهای دیگر جامعه نسبت به شرایط عینی مجال و کانالی برای بروز یافتن می دهد. حتی اگر این واقعیت هنوز به گونه خودآگاه در ذهن تحلیل گران و گُزارشگران جُنبش پُر رنگ نشده باشد اما جلسه مُشترک نهاد امنیتی شورای تامین اُستان تهران و سازمان صنایع و معادن پس از تظاهُرات 6 دی، پیرامون پیامدهای "امنیتی" و "هزینه دار" بُحران در کارخانه های اُستان، جای تردید در باره گُسترش تضاد "بالا" و "پایین" و دربر گرفته شُدن بخش بیشتری از جامعه به کشاکش را از میان می برد.  
در خیزش عاشورا جرقه ی این تحوُل زده شُد تا جُنبش دموکراتیک به ذخیره بی انتهای نیروهای پُشت جبهه خود غنی شود.

 

22 بهمن یک سرفصل ویژه
در 22 بهمن بلوغ نظری و اجتماعی جُنبش میدان جدیدی برای به ثبت رساندن خود خواهد یافت تا پروسه رُشد آن را در این پهنه ها با یک گام بُلند به پیش ببرد. این در حالی است که دایره عمل و ابتکارهای نیروی مُقابل آن، زیر فشار مُداوم و ضربات پی درپی جُنبش دموکراتیک روز به روز محدود تر و دستگاه های هدایت کُننده آن در موقعیت شکننده تری قرار می گیرند. با هر رزمگاه تازه ای که جُنبش در برابر حُکومت می گُشاید، محدودیت چاره جوییهای آن در مُقابله با مردُم مُعترض برای همه ی طرفهای درگیر آشکار تر می شود.
باند نظامی – امنیتی ولی فقیه در همان حال که سرسختانه از پذیرش یک راه حل سیاسی و تن دادن به مُطالبات جُنبش سر باز می زند، ناچار به ادامه دادن به سیاستی است که بُحران انفجاری کُنونی را شکل داده و فقط می تواند آن را مُتراکم تر کُند. حُکومت بر این اساس نیز مجبور به تکرار تدبیرهای سرکوبگرانه ای است که تاکُنون بی نتیجه بوده اند و با هر باز مصرف، تاثیر خود را بیشتر از دست می دهند.
ویژگیهای مزبور، وعده گاه 22 بهمن را به سرفصل ویژه ای برای هر دو طرف تبدیل می کُند. آیت الله خامنه ای به خوبی می داند نیرویی که در این روز در سراسر کشور در برابر موجودیت حُکومت استبدادی - مذهبی وی علامت سووال خواهد نهاد، از چه جنسی است و به کُدام چشم انداز نظر دوخته است. او یکبار در مراسم تنفیذ گُماشته اش (مُرداد ماه) به پا خاستن خیل بیشُماران را "کاریکاتوری از انقلاب پُرشکوه 1357" خواند و اینک تنها هفت ماه بعد، در هراس از برابری "کاریکاتور" با نُسخه جدی، دستور سانسور صحنه های مُتلاشی شُدن دستگاه قاهر نظامی و امنیتی رژیم شاه در نبرد حماسی مردُم در 22 بهمن را صادر کرده است. این پُر رنگ ترین خط ربطی است که او می توانست میان خیزش کُنونی و قیام 57 بکشد