بر برگ گل به خون شقایق

کتاب بر برگ گل به خون شقایق، یادنامه 175 مجاهد سربه دار از شهیدان قتل عام 1367، منتشر شد. این کتاب گردآوری شده از نشریه مجاهد است و شامل یک مقدمه، قسمتی از سخنرانی آقای مسعود رجوی(27 آذر 1379- شب 21 ماه رمضان) و زندگینامه شهیدان است.

قسمتی از سخنرانی مسعود رجوی در 27 آذر 1379 را در اینجا میخوانید:

نوشته های جانشین سابق خمینی
در همین روزها موضوع نوشته های جانشین پیشین خمینی، آقای منتظری، مطرح است و خیلیها درباره اش صحبت میکنند. در این نوشته ها راجع به قتل عام زندانیان مجاهد، همزمان با عملیات فروغ جاویدان و بعداز زهر خوردن خمینی در جنگ ضدمیهنی، صحبت شده است.
اصلاً معلوم نبود که در خود آن جنگ، رکن وثیق خمینی چه بود؟ جز سرپوش اختناق؟
معلوم نبود که آن نعره های قدس ازطریق کربلا برای چیست؟
 یکمیلیون اتباع ایران را به تنور جنگ ریختن برای چیست؟
هزار میلیارد دلار خسارت برای چیست؟
فرستادن صدهاهزار دانش آموز به جبهه و روی میدانهای مین برای چیست؟
 اگر حضرت علی میبود آیا به این جنگ و هدفها و شعارها و نعره هایش تف نمیکرد؟
 اما شگفتا که مجاهدین و مقاومت ایران بهخاطر شعار صلح در معرض حمله و هجوم بودند.
 حالا زمان گذشته است و میبینیم که عراق برای رژیم تبدیل شده است به عراق برادر و مسلمان! و سران رژیم زهرخورده چه تبریکها و تلگرامها که برای ماه رمضان، عید فطر و عید قربان و… ارسال نمیکنند!
قبل از جنگ هم معلوم نبود چرا مرگ بر منافقین؟ به چه حقی؟ به چه دلیلی؟ با چه رکن وثیقی؟
تنها به این دلیلکه مرتجع قهاری مثل خمینی که دست ارتجاع قریش را هم از پشت بسته بود، به مثابه مضمون مجسم «تبت یدا ابیلهب و تب» سرکار آمده بود و دعوی اسلام میکرد…
بیچاره اسلام! نه، بیچاره خمینی! آنجایی که قرآن میگوید:
«من لعنه الله و غضب علیه و جعل منهم القردة و الخنازیر»
کسانی که خدا نفرینشان کرده و بر آنها غضب کرده است و از آنان خوکان و بوزینگان سرافکنده یی بیش باقی نمانده…

منتهای سفلگی
 وقتی خمینی زورش به شما رزم آوران ارتش آزادی نرسید؛ از آنجا که در تنور جنگیش را گل گرفتید؛ از آنجا که گفتید امروز مهران، فردا تهران؛ از آنجا که همة جبهه های جنگیش یکی پس از دیگری فروریخت و از آنجا که شما به حق و درستی به جانب خاک میهنتان برای سرنگونی رژیمش حرکت و اقدام کردید، همة اینها را با قتل عام مجاهدین دست بسته در زندان تلافی کرد. کسانی که نان علی را میخوردند و میخورند، پس از زهر آتش بس و لرزة سرنگونی در فروغ جاویدان، در منتهای رذیلت و فرومایگی، زورشان به زندانیان دست بسته و بیگناه رسید.
 نامه ها و نوشته های جانشین وقت خمینی در آن روزگار خوب روشن میکند که خمینی چگونه به نحو جنون آمیز دستور داده بود همة اینها را باید نابود کنید. سر موضعیها را نابود کنید. مرد یا زن فرق نمیکند. محکوم شده و محکوم نشده فرقی نمیکند. اینکه کسی در عملیاتی بوده یا نبوده فرقی نمیکند، باید نسل اینها بربیفتد.
 ببینید آش چقدر شور بوده که هم جانشین وقت خمینی و هم تعدادی از حکام شرع، به صدا درمیآیند که این چه وضعی است؟ چقدر بکشیم؟ چگونه بکشیم؟ چندتا را بکشیم؟
با وجود کتمان بسیاری حقایق و آمار و ارقام کامل، از لابلای همین نوشته ها هم خیلی خوب میشود فهمید که چه کسانی به نام اسلام، برضد اسلام و به نام علی برضد علی، عصیان کرده اند.
 به همانها که به قول قرآن بوزینگان و خوکهایی در لباس آدمی زادند و بهنام اسلام و تشیع و حضرت علی اینچنین با قساوت خون میریزند.
 صبر کنید جملاتی را مرور کنیم بیشتر روشن خواهد شد. از نوشته های اخیر منتظری میخوانم:

نامه های منتظری
«سؤال: حضرتعالی گویا نامهیی به امام خمینی رضوانالله علیه[لعنت الله علیه] در ارتباط با اعدام منافقین در زندانها پس از حملة منافقین به جمهوری اسلامی ایران در عملیات مرصاد ـ فروغ جاویدان ـ نوشتید، در این ارتباط بفرمایید که قضایا چگونه بود و چه ضرورتی ایجاب میکرد که این نامه را بنویسید؟
جواب: بله همانگونه که فرمودید پس از اینکه مجاهدین خلق باپشتیبانی عراق به کشور جمهوری اسلامی ایران حمله کردند، عملیات مرصاد انجام گرفت و تعدادی از آنها در درگیری کشته شدند. تعدادی هم اسیر شدند که لابد محاکمه شدند و صحبت ما درمورد آنها نیست[چرا؟ مگر آنها در اسلام حق ندارند؟] اما آنچه باعث شد من آن نامه را بنویسم این بود که در همان زمان بعضی تصمیم گرفتند که یکباره کلک مجاهدین را بکنند و بهاصطلاح از دست آنها راحت بشوند. به همین خاطر نامه یی از امام گرفتند».
اولاًـ کدام مجاهدین؟ منظور مجاهدین اسیر و کسانی هستند که دست بسته در داخل زندانها بودند.
ثانیاً ـ این «بعضی» که بودند؟ بهتر بود گفته میشد.
ثالثاًـ این چه امامی است که هرکس بخواهد برای هرجنایتی از او نامه میگیرد.
پس، به قول قرآن: «کونوا قردة خاسئین». ای جنایتکاران، بوزینگان سرافکنده باشید…
ادامة مطلب منتظری چنین است: «نامهیی از امام گرفتند که افرادی از منافقین که از سابق در زندانها هستند، طبق تشخیص دادستان و قاضی و نمایندة اطلاعات هرمنطقه، با رأی اکثریت آنان اگر تشخیص دادند که آنها سر موضع هستند اعدام شوند، یعنی دربین این سه نفر اگر دونفر نظرشان این بود که فلان فرد سرموضع است ولو اینکه به یکسال یا دوسال یا پنجسال یا بیشتر محکوم شده باید اعدام میشد. این نامة منسوب به امام تاریخ ندارد. اما این نامه روز پنجشنبه نوشته شده بود. روز شنبه توسط یکی از قضات به دست من رسید. آن قاضی بسیار ناراحت بود. من نامه را مطالعه کردم، خیلی نامة تندی بود که در عکس العمل عملیات مجاهدین خلق در مرصاد نوشته شده بود و شنیده شد که به خط حاج احمدآقاست».
این نامه روز پنجشنبه نوشته شده. روز دوشنبهیی که عملیات فروغ جاویدان شروع شد سوم مرداد بود. پس منظور پنجشنبه ششم مرداد1367 است.

حکم خمینی در مورد قتل عام
اما متن حکم خمینی درمورد قتلعام مجاهدین چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم از آنجا که منافقین خائن به هیچوجه به اسلام معتقد نبوده و هرچه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست، و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده اند [مزخرف میگوید، کدام اقرار؟ کجا؟] و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور [معلوم است که از جنگهای کلاسیک ارتش آزادیبخش خمینی تا کجا سوخته بود] با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما».
 حالا خمینی این حرفها را با چه سند و مدرکی میگوید باید از خودش پرسید. اگر یادتان باشد در همان سال رئیس جمهور عراق در جلسه یی با فرماندهان نظامی این کشور که در تلویزیون عراق هم پخش شد، برای فرماندهان نظامی از میهنپرستی مجاهدین مثال میزد و گفت: «برای ثبت در سینة تاریخ اعلام میکنم که ما یکبار از مجاهدین دربارة وطنشان ایران سؤالی کردیم، اما آنها از این جهت که فکر میکردند پاسخ دادن به آن میتواند متضمن اطلاعاتی دربارة میهنشان بوده و احیاناً زیانی را متوجه مردمشان سازد، درخواست ما را به صراحت رد کردند و ما البته این موضع آنها را بهعنوان یکنیروی سیاسی مستقل، محترم میشناسیم…» (تلویزیون و مطبوعات عراق، 11 و 12تیر1367).
اما خمینی میگوید باتوجه به «جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما و باتوجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی»!!
ای بی حیا! سلاح و موشک و کلت و کیک و انجیلش را تو از آمریکا و استکبار و اسراییل میگیری، ارتباطش را به حساب ما میگذاری!؟
ادامه حکم خمینی: «و ضربات ناجوانمردانة آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور برسر موضع نفاق خود پافشاری کـرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند».
اولاً: به خمینی باید گفت: مردک، مگر تو قاضی هستی؟ دست کم به قانون اساسی خودت، قانون اساسی ولی فقیه وفادار باش. با چه حقی حکم میکنی؟
این حرف را حتی قوة قضاییه خودش، همین دژخیم خانة خودش، هم نزده ولی خودش حکم میکند که «تشخیص موضوع نیز در تهران با رأی اکثریت آقایان حجت الاسلام نیری دامت افاضاته …و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماینده یی از وزارت اطلاعات میباشد. اگرچه احتیاط در اجماع است و همینطور در زندانهای مراکز استان کشور رأی اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع میباشد، رحم برمحاربین ساده اندیشی است، قاطعیت اسلام دربرابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینة انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید [ننگ برتو و برخدایت که جز شیطان نیست] آقایانی که تشخیص موضع به عهدة آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند، سعی کنند "اشداء علی الکفار" باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام، روحالله الموسوی الخمینی».
تبت یدا ابیلهب و تب! عجبا، که به این هیولا میگویند ولیف قیه! عفریت خون آشامی که گوشش بدهکار هیچ قانون و قضاوتی نیست.

دستورالعمل نسلکشی
منتظری نوشته است :
«این نامه تاریخ هم ندارد اما در پشت آن آقای حاج آقا احمد نوشته است:
پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالی
پس از عرض سلام، آیت الله موسوی اردبیلی درمورد حکم اخیر حضرتعالی دربارة منافقین ابهاماتی داشته اند که تلفنی در سه سؤال مطرح کردند».
معنیش این است که آنقدر نوشتة خمینی وحشیانه و سبعانه است که موسوی اردبیلی، سردژخیم وقت قوة قضاییة خمینی، که تا همانزمان در بستن و زدن و کشتن مجاهدین هیچ تردیدی نداشت، دچار سؤال شده و این سؤالها را تلفنی از پسر خمینی پرسیده است:
 «1ـ آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندانها بوده اند و محاکمه شده اند و محکوم به اعدام گشته اند ولی تغییر موضع ندادهاند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است، یا آنهایی که حتی محاکمة هم نشده اند محکوم به اعدامند؟»
به نظر میرسد پشت دژخیم قوة قضاییه هم لرزیده و با خودش گفته است تا این حدش را دیگر از امام امت هم ندیده بودم. چون خمینی میگوید محاکمه نشده محکوم به اعدام است.
2ـ آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده اند ولی برسر موضع نفاق میباشند محکوم به اعدام میباشند؟
3ـ در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده های منافقینی که در شهرستانهایی که خود استقلال قضایی دارند و تابع مراکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود میتوانند مستقلاً عمل کنند؟…»
زیر این نامه نوشته شده:
«بسمه تعالی:
در تمام موارد بالا هرکس در هرمرحله [چه محکوم شده چه نشده] اگر برسر نفاق باشد حکمش اعدام است. به سرعت دشمنان اسلام را نابود کنید. درمورد رسیدگی به وضع پروندهها در هرصورت که حکم سریعتر انجام گردد، همان مورد نظر است. روحالله الموسوی الخمینی».
خمینی میگوید: کاری بکن که سریعتر حکم اعدام را انجام بدهی. اگر شهرستانها زودتر میکشند، خودشان بکشند، اگر تو میتوانی زودتر بکشی، تو بگیر و بکش، روحالله الموسوی الخمینی!
 تبت یدا ابیلهب و تب

دربارة آمار و ارقام
منتظری نوشته است «بالاخره دوهزار و هشتصد یا سه هزار و هشتصد نفر زندانی ـتردید از من استـ از زن و مرد را در کشور اعدام کردند. بالاخره من احساس کردم که این شیوة درستی نیست. تصمیم گرفتم یکنامه به امام بنویسم [این خمینی هنوز با این حکم امام است؟! منتظری در همان روزی که نامه را مینوشته، میگوید چندهزار نفر در چندروز اعدام شدند. پس علی القاعده این اولین رقمی است که جانشین وقت خمینی از آن مطلع بوده است] گفتند این کار را نکنید چون امام از دست منافقین پس از جریان مرصاد عصبانی هستند و اگر شما یک چیزی بنویسد ایشان ناراحت میشوند».
منتظری توضیح میدهد چندساعت تأخیر کردم، استخاره کردم بالاخره تصمیم گرفتم نامه بنویسم.
 نامة منتظری به خمینی چنین است:
« مورخ 9مرداد67، محضر مبارک آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی
 پس از عرض سلام و تحیت، به عرض میرسانم راجع به دستور اخیر حضرتعالی مبنی براعدام منافقین موجود در زندانها، اعدام بازداشت شدگان حادثة اخیر را ملت و جامعه پذیراست و ظاهراًاثر سوئی ندارد [عجب!] ولی اعدام موجودین از سابق در زندانها:
اولاً در شرایط فعلی حمل برکینه توزی و انتقام جویی میشود.
و ثانیاً خانواده های بسیاری را که نوعاً متدین و انقلابی میباشند ناراحت و داغدار میکند و آنان جداً زده میشوند.
و ثالثاً بسیاری از آنان سرموضع نیستند ولی بعضی از مسئولان تند، با آنان معاملة سرموضع میکنند.
و رابعاً در شرایط فعلی که با فشارها و حملات اخیر صدام و منافقین، ما در دنیا چهرة مظلوم به خود گرفته ایم و بسیاری از رسانه ها و شخصیتها از ما دفاع میکنند، صلاح نظام و حضرتعالی نیست که یکدفعه تبلیغات علیه ما شروع شود.
و خامساً افرادی که به وسیلة دادگاهها با موازینی، در سابق محکوم به کمتر از اعدام شدهاند، اعدام کردن آنان بدون مقدمه و بدون فعالیت تازهیی، بی اعتنایی به همة موازین قضایی و احکام قضات است و عکس العمل خوب ندارد.
و سادساً مسئولان قضایی و دادستانی و اطلاعات ما در سطح مقدساردبیلی نیستند و اشتباهات و تأثر از جو بسیار و فراوان است [کی خواسته در سطح مقدساردبیلی باشند؟ اینها در سطح حرمله و سایر آت و اشغالهای سپاه یزیدند].
و ثامناً اگر فرضاً بردستور خودتان اصرار دارید اقلاً دستور دهید ملاک اتفاق نظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اکثریت و زنان هم استثنا شوند خصوصاً زنان بچه دار و بالاخره اعدام چندهزار نفر در ظرف چندروز، هم عکس العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود و بعضی از قضات متدین بسیار ناراحت بودند…»
«چند روز بعد هم یکی از قضات خوزستان به نام حجت الاسلام آقای محمدحسین احمدی پسر آیت الله آقای آشیخ علی اصغر احمدی شاهرودی آمد پیش من خیلی ناراحت بود، میگفت: "در آنجا تندتند دارند اعدام میکنند. به یک شکلی نظر اکثریت درست میکنند [یعنی همان نظر دوبریک را هم مراعات نمیکنند] خوب تشخیص نمیدهند. اینها از عملیات منافقین ناراحت هستند و افتاده اند به جان زندانیان"»…
«بعد من دیدم آنها دارند کارشان را ادامه میدهند. اول محرم شد [منتظری دیگر تا این تاریخ عدد و رقمی نمیدهد. چون اول محرم حوالی بیست و سوم مرداد میشود] من آقای نبوی که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نمایندة اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگهدارید. آقای نیری گفت "ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده ایم. دویست نفر را هم به عنوان سرموضع از بقیه جدا کرده ایم کلک اینها را هم بکنیم بعد هرچه بفرمایید و…!" من بسیار ناراحت شدم و رئوس مطالبی را که یادداشت کرده بودم در این جلسه با آنها صحبت کردم و بعد یک نسخه از آن را به آنها دادم که برای شما میخوانم، و این همان چیزهایی است که حاج احمدآقا در رنجنامه روی قسمتهایی از آن معرکه گرفته است، درصورتی که این نامه نیست، بلکه یادداشت است».

 قیاسهای مع الفارق
منتظری متن سند را میخواند:
«پیوست شمارة 155: یادداشت خطاب به آقایان نیری قاضی شرع، اشراقی دادستان، رئیسی معاون دادستان، پورمحمدی نمایندة اطلاعات در اوین برای اجرای حکم امام، مورخه 67/5/24.
1ـ من بیش از همة شما از منافقین ضربه خوردهام، چه در زندان و چه در خارج از زندان، فرزند مرا آنان به شهادت رساندند، اگر بنا برانتقام جویی باشد من بیشتر باید دنبال کنم ولی من مصلحت انقلاب و اسلام و کشور و حیثیت ولایت فقیه و حکومت اسلام را درنظر میگیرم و حکومت اسلام».
 مگر ولی فقیه حیثیتی هم دارد؟ عجبا این حکومت اسلام است؟ پس بنابراین حکومت معاویه خیلی بیشتر حکومت اسلام است، چرا حضرت علی علیه آن جنگید؟ پس همة حکومتهایی که ائمة ما را به شهادت رساندند خیلی بیشتر اسلامی اند!؟
منتظری در جایی که میگوید «ـ اینگونه قتل عام بدون محاکمه، آن هم نسبت به زندانی و اسیر قطعاً در درازمدت به نفع آنهاست، دنیا ما را محکوم میکند و آنان را بیشتر به مبارزة مسلحانه تشویق میکند» حرفش کاملاً درست است، ولی ما چنین نفعی را نمیخواستیم و البته درمورد مجازات آمران و عاملان کجایش را دیده اید.
منتظری به خمینی مینویسد «روش پیغمبر(ص) را با دشمنان خود در فتح مکه و جنگ هوازن ببینید. روش امیرالمؤمنین(ع) با اهل جمل را پس از شکست آنان ملاحظه کنید [که باید به او گفت خواهش دارم دهان خود را آب بکشید این مقایسه ها را نکنید آقا! بهتر بود به خمینی مینوشت که اینقدر اصرار در ادامة روش ابن ملجم نداشته باش].
4ـ بسیاری از افراد سر موضع را، رفتار بازجوها و زندانبانها آنان را به سر موضع کشانده.
5ـ مجرد اینکه اگر آنان را آزاد کنیم، به منافقین محلق میشوند، موجب صدق عنوان محارب و باغی برآنان نمیشود. امیرالمؤمنین(ع) نسبت به ابن ملجم هم قصاص قبل از جنایت انجام نداد با اینکه خودش فرمود او قاتل من است [بازهم قیاس مع الفارق است و باید دهانش را آب بکشد]
6ـ مجرد اعتقاد، فرد را داخل عنوان محارب و باغی نمیکند، و ارتداد سران فرضاً موجب حکم به ارتداد سمپاتها نمیشود [علی القاعده یک «فقیه عالیقدر» نمیباید کلمه ارتداد را به این سادگی به کار ببرد].
7ـ قضاوت و حکم باید در جو سالم و خالی از احساسات باشد، "لایقضی القاضی و هو غضبان" الان با شعارها و تحریکات جو اجتماعی ما ناسالم است، ما از جنایت منافقین در غرب ناراحتیم، به جان اسیران و زندانیان سابق افتاده ایم. وانگهی اعدام آنان بدون فعالیت جدید زیر سؤال بردن همة قضات و همة قضاوتهای سابق است».
 البته اگر شما هم بویی از اسلام برده باشید تمام این رژیم را با تمام قضاوتهایش و تمام قضاتش آشکارا باید زیر علامت سؤال ببرید و نامشروع بودن آن را اعلام بکنید.
«کسی را که به کمتر از اعدام محکوم کرده اید به چه ملاک اعدام میکنید؟ حالا ملاقاتها و تلفنها را قطع کرده اید، فردا در جواب خانواده ها چه خواهید گفت؟
8ـ من بیش از همه به فکر حیثیت حضرت امام و چهرة ولایت فقیه میباشم و نمیدانم موضوع را به چه نحوی به ایشان رسانده اند. اینهمه ما در فقه بحث احتیاط در دما و اموال کرده ایم، همه غلط بود؟»
بله، همه اش شارلاتانیسم و دجالیت و حقه بازی بود. دیگر در این نقطه صحبت از حیثیت حضرت امام و چهرة ولایت فقیه هم چندش آور و مشمئزکننده است.
«9ـ من چندین نفر از قضات عاقل و متدین را دیدم که ناراحت بودند و از نحوة اجرا شکایت داشتند و میگفتند تندروی میشود و نمونه های زیادی را ذکر میکردند که بیجهت حکم اعدام اجرا شده است».
 از او باید پرسید این کسانی که ناراحت بودند مگر نخوانده بودند که لعنت بر همة کسانی که سکوت کردند، اسباب کار را آماده کردند، اسب زین کردند…
پس، لعنت برکسانی که زیر علم خمینی سینه زدند و به مجاهدین منافق گفتند…

مجاهدین ترویج شدند
 و مادة بعدی: «10ـ در خاتمه، مجاهدین خلق اشخاص نیستند، یک سنخ فکر و برداشت است یک نحو منطق است، و منطق غلط را باید با منطق جواب داد، با کشتن حل نمیشود، بلکه ترویج میشود».
 احسنت! چه نکتة درستی! البته جای آن بود که در دوران 2.5سالة فعالیتهای سیاسی زمانی که ما به خود منتظری شکایت میکردیم این حرف را آشکارا میگفت.
تا قبل از سی خرداد60 که ما هنوز دست به سلاح نبرده بودیم به منتظری هم به عنوان جانشین خمینی شکایت میکردیم. میخواستیم مسیر و روند مقتضی را با این رژیم طی کنیم. همة مطلعین سیاسی میدانند که از فردای انقلاب ضدسلطنتی وقتی مجاهدین پدرطالقانی را مطرح میکردند و به خصوص بعد از این که ما در مراسم 4خرداد در خزانة تهران، ریاست جمهوری آقای طالقانی را مطرح کردیم، چنان بود که تیری به قلب خمینی خورده باشد. خمینی هم سعی میکرد منتظری را رودرروی پدرطالقانی و علیه مجاهدین مطرح کند.
در هرحال، این حرف درست است که مجاهدین با کشتن از بین نرفتند و ترویج شدند و الان دوازده سال و اندی از آن روزگار گذشته است.

سرچشمة جرم و فساد
 منتظری نوشته است: «حاج احمدآقا در رنجنامه روی بند دهم خیلی معرکه گرفته که چرا گفته ای کار منافقین یک نحو منطق است، درصورتی که کسانی که فریب شعارهای منافقین را خورده اند و فرضاً چنداعلامیه پخش کردهاند با کسانی که در عملیات مرصاد شرکت داشتند فرق دارند و اصل آن هم یادداشت است نه نامة رسمی».
منتظری با بیان این که «یادداشت نوشتم نه نامة رسمی» قصد دارد از بار تجری خود کم کند.
همچنین میگوید آنهایی که در عملیات بودند حقشان اعدام است!
سرچشمة جرم و فساد همینجاست. چون بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که اینها همانهایی هستند که در زمان شاه هم محکوم و در زندان بودند. آنجا هم حکام شرع و دادستانهای ضدخلقی شاه، شرع شاهنشاهی، میگفتند: اعدام حقشان است. پس چه فرقی کرد؟ فرقی نکرد که هیچ، بدتر هم شد.

نمونة شقاوت
نمونة دیگر: «آقای اسلامی که دادستان انقلاب فارس بود یک پرونده یی را آورده بود پیش من مربوط به دختری که میخواسته اند او را اعدام کنند. میگفت من با اعدام او مخالف بودم، اما با اکثریت آرا او را اعدام کردند. در این پرونده دختر قبل از اعدامش وصیت کرده بود و خطاب به پدر و مادرش گفته بود، طوری نیست این پیشامدها هست، شما نسبت به انقلاب بدبین نباشید، قرآن و نهج البلاغه را بخوانید و… که خود آقای اسلامی از اعدام شدن او خیلی متأثر بود. حجت الاسلام آقای حسینعلی انصاری که نمایندة من در زندانها بود میگفت شش یا هفت برادر بودند که اینها نماز میخواندند، روزه میگرفتند، خیلی هم متعبد بودند، میگفتند ما با منافقین هم مخالف شده ایم، اما به اینها میگویند باید مصاحبه کنید، اینها میگویند ما حاضر نیستیم مصاحبه کنیم … این برای ما شکست است و اینها را به این بهانه گفتند که سرموضع هستند و پنج یا ششنفر آنان را اعدام کردند و فقط یک نفر از آنان را که فلج شده بود باقی گذاشتند…»
در ادامة مطالب منتظری تأکید میکند که «هدف من دفاع از مجاهدین خلق نبود» . باید گفت مجاهدین چنین انتظاری نداشتند و تازه خودتان فرمودید که هدفتان دفاع از حیثیت ولی فقیه بیحثیت بود که مجاهدین با رزم و رنج و خونشان او را بیحیثیت کردند، بهنحوی که شما ناگزیر شدید از او فاصله بگیرید:
«هدف من دفاع از مجاهدین نبود. هدف من محفوظ ماندن شخصیت امام و چهرة ولایتفقیه بود که نباید بهنام آن بعضی کارها انجام میشد…»

مسئولیت خمینی
نامة بعدی با امضای احمد خمینی 15مرداد67:
 «حضرت آیت الله العظمی آقای منتظری دامت برکاته
پس از عرض سلام، حضرت امام فرمودند:
نامة دوم جنابعالی موجب تعجب شد، شما فرد مذکور را بگویید بیاید تهران تا مسائلش را بگوید… شما که میدانید من نمیخواهم سرسوزنی به بیگناهی ظلم شود ولی دید شما درمورد ضدانقلاب و به خصوص منافقین را قبول ندارم. مسئولیت شرعی حکم مورد بحث با من است، جنابعالی نگران نباشید. خداوند شر منافقین را از سر همه کوتاه فرماید».
عجیب است که این نامة خمینی را خود منتظری منتشر کرده، ولی میگوید این نامه ها و احکام را از خمینی «گرفتند»!
حال آن که کفتار خونآشام با این صراحت میگوید مسئولیت با من است و خودم گفتهام قتلعام کنند.
جنایت به قدری تکان دهنده بود که دژخیمانی که کارشان تا همان زمان اعدام بوده نیز اعتراض میکردند.
محمدحسین احمدی، حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی خوزستان، در نامه یی به خمینی مینویسد: «من باب مثال در دزفول تعدادی از زندانیان به نامه ای طاهر رنجبر، مصطفی بهزادی، احمد آسخ و محمدرضا آشوع، با این که منافقین را محکوم میکردند… نمایندة اطلاعات از آنها سؤال کرد شما که جمهوری اسلامی را برحق و منافقین را بر باطل میدانید حاضرید همین الان به نفع جمهوری اسلامی در جبهه و جنگ و گلوگاهها و غیره شرکت کنید. بعضی اظهار تردید و بعضی نفی کردند. نمایندة اطلاعات گفت اینها سرموضع هستند چون حاضر نیستند در راه نظام حق بجنگند. به ایشان گفتم پس اکثریت مردم ایران که حاضر نیستند به جبهه بروند منافقند؟ جواب داد حساب اینها با مردم عادی فرق میکند و در هرصورت با رأی اکثریت نامبردگان محکوم شدند فقط فرد اخیر در مسیر اجرای حکم فرار کرد. لذا خواهشمند است در صورت مصلحت ملاک و معیاری برای این امر مشخص فرمایید تا مسئولین اجرا دچار اشتباه و افراط و تفریط نشوند».
همین فرد در نامة دیگری به احمد خمینی مینویسد: «اگر حضرت امام مدظله العالی مصلحت بدانند ملاکی برای سرموضع بودن تعیین شود تا مسئولین اجرا، دچار ابهام و اشکال و اعمال نظر و سلیقة شخصی و افراط و تفریط نشوند و غرض متهم کردن آن آقایان [یعنی دژخیمان شقی] هم نبود. ولی متأسفانه مطلب جور دیگر برداشت و تفسیر شده و این که فرمودهاید آنها تقریباً تمام نوشته ها را تکذیب کردند یکامر طبیعی است و علاوه از این تعبیر برمیآید که آنها مقداری از مطالب را نیز قبول کرده اند. بیش از این مصدع اوقات نمیشوم حرف بسیار است… با آرزوی صحت و سلامت و افتخار و عزت برای حضرت امام تا ظهور حضرت مهدی موعود(عج)»
میبینید که کسانی که آنروز نیز حرفشان آرزوی صحت و سلامت و افتخار و عزت برای حضرت امام تا ظهور امام زمان بوده، آنها هم از این جنایتها و قتل عامها دچار تهوع شده بودند.

محاکمة جنایتکاران
در هر حال، قتل عام زندانیان مجاهد بهنام اسلام و شرع نمونة آشکار و بسیار گویایی است که طی آن فراتر از خود مجاهدین به پیشوای آرمانیشان علی، به نام علی، ستم شده است. زیرا که جنایتهای ضدانسانی را به نام اسلام و به نام پیامبر و علی، رذیلانه توجیه میکنند.
از آنجا که رژیم خمینی از مغول به بعد نمونة بیسابقه یی است، سردمداران رژیم و عاملان و آمران قتل عام باید در دادگاه بین المللی و دادگاه مردم ایران محاکمه و مجازات شوند. این حق مردم ایران است، حق جامعة بشری و حق مجاهدین و خلق آنهاست.


دو اسلام متضاد
برگردیم به چارچوب آرمانی خودمان، آیا این خونها ادامة تاریخی و عقیدتی همان خونی نیست که در چنین شبی از فرق علی به زمین ریخت؟
البته چنین است و مجاهدین پرتوی از او را آموخته اند. البته که قدر و شأن انسان و انسانیت را در او دیده اند و میبینند. به همین دلیل است که لباس تقوا و لباس شرف، لباس ارتش آزادیبخش را به تن کرده اند.
اصولاً شاخص عقیدتی و آرمانی «میتوان و باید» مگر کسی غیر از علی است؟ در بسیاری از جنگهای پیغمبر چه کسی غیر از او تعادل را چرخاند؟ چه کسی با حداکثر تهاجم در خیبر را که 8نفر برای برداشتن آن رفته بودند، ازجا کند؟
در احد چه کسی آثار حدود هشتاد زخم بر بدن داشت؟
حالا نوادگان سیاسی و مسلکی ابن ملجم و شمر و ابن زیاد، در ایران تغییر رنگ داده اند و آنها هم داعیة اسلام و علی دارند. اما در عالم واقع، دواسلام سراپا متضاد هست که با خصومتی آشتی ناپذیر در ایران رودرروی هم صف آرایی کرده اند. مجاهدین، رزم آوران آزادی ایران زمین، میباید به پشتوانة مردم ایران با حمایت مردم ایران انشاءالله محقق بکنند که بهصورت نهایی کدامیک قاهر و کدامیک مقهور است. تا حدود زیادی در تاریخ مشخص شده، اما از نظر عینی و عملی بازهم مشخص و مشخصتر خواهد شد.

د ست نیاز بر آستان علی
بگذارید در شب قدر و شهادت مولای متقیان با یاد همان خونهایی که از فرق علی جاری شد، و سراپای تاریخ مکتب ما را دربرگرفته، و در سی وچند سال اخیر هم هرروز و هرشب مجاهدین بر آن افزوده اند و مردم ما هم با آن آشنا هستند باردیگر دست نیاز به سوی درگاه بی نیاز دراز بکنیم و بگوییم:
ای خدای ستمدیدگان و سرکوبشدگان، ای خدای مجاهدان و ملت ایران، ای خدای سرنگون کنندة گردنکشان و ای فریادرس رنجبران.
به حق علی، لیلةالقدر رهایی مردم ما را به دست ارتش آزادی محقق کن!
خدایا این مجاهدین این رزمآوران ارتش آزادی پا در رکاب امیر مؤمنان گذاشتند، ترک خانه و خانمان کردند تا رسالتهای تو را ابلاغ بکنند و این که از هیچ چیز جز تو پروا نداشته باشند.
خدایا با عنایت و کرم خاصة خودت آنها را در شمار صالحان و شایستگان راه خودت قرارده و چنان کن که به تعهد خودشان برای خلق و میهنشان پایدار باشند و وفا بکنند.
 خدایا به آنها توفیق بده که به تعهد بزرگشان در قبال ملت ایران یعنی رساندن مهر تابان آزادی و مردم ایران به پایتخت شیروخورشید سربلند و سرفراز بشوند.
خدایا به وسیلة ارتش آزادی پرچم حاکمیت مردمی و استقلال ملی را در سراسر ایران زمین برافراشته دار.
خدایا در شب شهادت مولای متقیان، مراد مجاهدان و چلچراخ فروزان حقیقت و ایمان، خصم آشتی ناپذیر خمینی صفتان، صلوات و درودهای ما را بر او بپذیر و همگی ما را در حیات و ممات در آستان او فرودآر.
السلام علیک یا امیرالمؤمنین، السلام علیک یا حبیب الله، السلام علیک یا صفوةالله
خدایا آخوندهای خمینی صفت و ضدعلی، آنهایی که به نام علی بر روی او تیغ و شمشیر کشیدند و میکشند، سرنگون و نابود کن.
خدایا در شب قدر، قدر مردم ایران و فطر آزادی و ملت اسیر را محقق و ترسیم کن.

 برای دیدن کتاب بر برگ گل به خون شقایق اینجا را کلیک کنید