در 31 دسامبر 1977، در خانه مان در غرب تهران، من در حال تماشای ضیافت شام شاه برای جیمی کارتر بودم. برای من که در تابستان سال قبل از آن به عنوان یک توریست، چیزهایی را در رابطه با سیستم سیاسی ایالات متحده یاد گرفته بودم، سخنرانی کارتر جالب بود.
وقتی که کارتر ایران را ”جزیره ثبات در یکی از آشفته ترین مناطق جهان” خواند، با ابهام به عمویم که پس از سالها زندگی در کالیفرنیا به ایران بازگشته بود، نگاه کردم و گفتم، «او دارد در رابطه با کجا صحبت میکند؟ آمریکایی ها نمیدانند در ایران چه میگذرد؟»
عمویم تلاش کرد من را قانع کند که رئیس جمهور قوی ترین کشور جهان چیزهایی را میداند که یک جوان ایرانی نمیداند. پس از یک جدل سنگین هیچ یک از ما قانع نشدیم.
آن پاییز من شاهد تظاهراتهای ضد حکومتی توسط دانشجویان و دانش آموزان بودم. هیچ وقت اولین باری که شعارهای ”مرگ بر شاه” را در خیابانهای مرکز تهران شنیدم، فراموش نخواهم کرد.
33 سال بعد، به عنوان فعال سیاسی ضد ملاها، من همچنان سیاستهای ایالات متحده را دنبال میکنم. علیرغم اینکه هنوز از آن سر در نمیآورم، مطمئن هستم که وقتی بحث ایران می شود، سیاستگذاران آمریکایی بشدت سردرگم هستند.
در اولین روزهایم در واشنگتن در ژوئیه 1985، من به کنگره رفتم. در یک جلسه استماع زیر کمیته امور خاور نزدیک، ریچارد مورفی، که آن وقت دستیار وزیر خارجه در امور خاور نزدیک بود، به یکی از نماینده های کنگره گفت که او میخواهد اطلاعات درخواست نشدهای را در رابطه با سازمان مجاهدین خلق ایران، اصلی ترین سازمان اپوزیسیون ایرانی، ارائه دهد. وی چندین اتهام را علیه سازمان مجاهدین مطرح کرد، ازجمله دست داشتن در تروریسم. من نمیتوانستم آن چیزی را که شنیدم باور کنم و رو به همکارم آهسته گفتم، ”آیا انتظار این را داشتی؟”
سال بعد، پس از افشای افتضاح ایران کنترا، روشن شد که برچسب زدن به سازمان مجاهدین جزئی از یک طرح حساب شده وزارت خارجه برای استمالت از ملاهای حاکم بوده است.
ربع قرن به جلو میرویم.
نگرانیها در مورد نیات ایران در خاورمیانه نفوذ کرده است. نگرانیها تنها در رابطه با تلاشهای ایران برای دستیابی به سلاحهای اتمی نیست، بلکه همچنین بخاطر نقض فاحش و سیستماتیک حقوق بشر و حمایت از گروههای افراطی و بنیادگراهای اسلامی و تلاشهایش برای مداخله در امور عراق و سایر کشورها هم هست.
ایران در صدر چالشهای سیاست خارجی ایالات متحده در سال 2011 قرار دارد.
دولت اوباما تلاش کرد که با یک دور دیگر از سیاست شکست خورده مماشات (engagement) سیاست ایران را به جلو پرتاب کند. این صحنه تکراری است. یک بار دیگر نشان داده شده که این تصور که گفتگوی مستقیم شاید سودمند باشد یک سراب بوده است.
تعداد اندکی بر این باورند که تحریمها ی اعمال شده بر روی ایران از سوی شورای امنیت سازمان ملل، و حتی دور جدید تحریمهای پر سر و صدای هماهنگ شده بین آمریکا و اتحادیه اروپا میتواند باعث تغییر سیاست اساسی شود.
همانطور که وزیر امنیت سابق، تام ریج، در 22 دسامبر در یک سمینار بینالمللی پیرامون ایران در پاریس تاکید کرد، وقتی که به جلوگیری رژیم ستمگر ایران از تبدیل شدن به یک قدرت هستهای میرسد، زمان به نفع ما نیست. فرانسیس تاونزند، یکی از مشاوران سابق رئیس جمهور در امور ضد تروریسم، تاکید کرد آن چیزی که در رابطه با ایران سیاست مهار لقب گرفته است یک دود استتار برای سیاست شکست خورده مماشات است.
اما الترناتیو مماشات یک مداخله نظامی نیست.
همانطور که مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران تصریح کرده است، بحران ایران یک راه حل ایرانی دارد: تغییر دموکراتیک به دست ایرانیها و مقاومت سازمانیافته آنان. قیامهای ایران در سال 2009 و 2010 قابلیت آن را به اثبات رساند. اما به عنوان بخشی از برخوردش با ایران، ایالات متحده لااقل میبایست محدودیتهایی را که بر روی سازمان مجاهدین اعمال کرده است را بردارد.
همه شرکت کنندگان در کنفرانس پاریس، از جمله وزیر دادگستری سابق مایکل موکیزی، متفق القول بودند که ایالات متحده به عنوان بخشی از یک زد و بند با تهران، نام سازمان مجاهدین را در لیست سیاه وارد کرد. این یک اشتباه بزرگ سیاسی و اخلاقی بود. همانطور که شهردار سابق نیویورک، رودی جولیانی، گفت، ”لیست گذاری مجاهدین به عنوان یک سازمان تروریستی یک فضاحت بزرگ است.”....
بیش از 110 عضو مجلس نمایندگان آمریکا در یک قطعنامه دوحزبی خواستار حذف مجاهدین از لیست سیاه تروریستی شدند. این فراخوان بعد از صدور یک حکم توسط دادگاه استیناف واشینگتن در ژوئیه 2010 صورت گرفت که این پرونده را برای بررسی به وزارت خارجه اعاده نمود.
مشمولیت مطلق نیست. این موضوع رژیم ایران را قادر ساخته تا تظاهرکنندگان را به عنوان ”محارب” (دشمن خدا) سرکوب کرده و به قتل برساند، و همچنین ترفندی جهت اعمال فشار و سرکوب علیه ساکنان اشرف تأمین کرده است. علی صارمی، برجستهترین زندانی سیاسی ایران و یک فعال مجاهدین به عنوان محاربه در تاریخ 28 دسامبر 2010 در تهران حلق آویز شد.
در حالیکه میلیونها تن در ایران فریاد آزادی سردادهاند، با حذف برچسب تروریستی از سازمانیافته ترین گروه اپوزیسیون، آمریکا میتواند باعث آزاد شدن نیروهای محرکه سیاسی ایران شود. این همان مسألهیی است که رژیم را به لرزه در میآورد.
برگردان و خلاصه شده از سایت بلینگهام هرالد- 11 ژانویه 2011