نشریة ورزشی معتبر «الف فروند» آلمان، مصاحبه یی با سه تن از قهرمانان فوتبال ایران انجام داده است. اشتفان نیکولا، نویسنده و تحلیلگر این نشریه، در این مصاحبه با بهرام مودت، دروازهبان ملی پوش ایران در سالهای دهة 50 و عضو تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی 1978 آرژانتین، مجید مشتری، عضو تیم ملی فوتبال ایران و باشگاه هما در دهة 50 و علی سجادی، از بازیکنان سرشناس فوتبال ایران و باشگاه هما، که همگی از اعضا و یاران شورای ملی مقاومت ایران هستند، به گفتگو نشسته است. وی در این مصاحبه پرده از روی جنایات رژیم آخوندی در ورزش ایران برداشته و به شهادت حبیب خبیری، کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران در اوائل دهة 80میلادی و سایر جنایات آخوندها در حق مردم ایران، اشاره کرده است:
در اواخر دهة 70 میلادی ایران یک نسل از فوتبالیستهایی را داشت که بهترین دلیل برای کسب امید بودند. در همین زمان بود که آخوندها به قدرت رسیدند.
دور دور آنهاست. وقتی که تیم ملی فوتبال ایران در دسامبر 1977 برای آخرین مسابقه دور مقدماتی مسابقات جام جهانی آرژانتین میبایست در مقابل تیم ملی کویت وارد میدان می شد، سرنوشت پیش از این تعیین شده بود.
ایران بلیت شرکت در فینال مسابقات جام جهانی آرژانتین را پیش از آخرین بازی در جیب خود دارد. مربی تیم فوتبال، حشمت مهاجرانی یک تیم از بازیکنان جوان و با استعداد را که همراه با سه بازیکن از تیم اصلی تقویت کرده بود روانه میدان نمود.
یکی از آنها بهرام مودت است. دروازه بان 27ساله. بعد از یکساعت حبیب خبیری دفاع کناری 22ساله به قلب بازی می زند، از میانه زمین تهاجم می کند و توپ را به تور دروازه کویت می چسباند. نتیجه 2-1.
مودت پس از 33 سال به یاد می آورد: «بعد از بازگشت ما به تهران غوغایی برپا بود».
دروازه بان سابق، در آپارتمانی نوساز در منطقه کوروایله Chorweiler شهر کلن، بر روی یک مبل نشسته است. این جا نزد محمد بهروزی، یک همکلاسی قدیمی از تهران، عطر زعفران و لیمو عمانی به مشام می رسد. بهروزی و همسرش غذای ایرانی می پختند.
همبازیهایش علی سجادی و مجید مشتری از لایشلینگن و کوبلنز از آن زمان تعریف می کنند. آلمان هنوز در دور دست است. زمانی که در ایران همه چیز حول فوتبال می چرخد و آنها جزیی از نسل طلایی بازیکنان هستند که همواره برد را در سرزمین خود جشن می گیرند. آن زمان که هنوز همة زندگیشان چرخش غمگینانه را نداشت.
در پایان سال 1997، فوتبال ایران به اوج پیشرفت خود رسیده بود. تیم ملی در این سالها با قهرمانی در آسیا بهترین تیم آسیا شناخته میشد.
مسابقات جام جهانی در پیش رو است. لیگ حرفه یی فعال است. در مسابقه دو تیم رقیب تهرانی پرسپولیس و تاج هربار 100هزار تماشاگر در استادیوم بزرگ آزادی حضور می یابند. آن قدر فضا و اتمسفر داغ و هیجانی است که فدراسیون مجبور می شود یک گروه داور از اروپا را به تهران بیاورد. فوتبال جای کشتی را به عنوان ورزش مورد علاقه مردم ایران گرفته است.
ایستاده از راست: حشمت مهاجرانی (مربی تیم ملی) ـ حسین فرکی ـ حمید تیموریان ـ گریکندی ـ علی شجاعی ـ غفور جهانی ـ حسین کازرونی ـ اصغر شرفی (کمک مربی)
ردیف وسط: ناصر نورایی ـ آندرانیک اسکندریان ـ حسن روشن ـ بهرام مودت ـ بهتاش فریبا ـ حسن نائب آقا
ردیف نشسته: علی پروین ـ محمد صادقی ـ ابراهیم قاسمپور ـ حسن نظری ـ ایرج دانایی فر ـ جواد اله وردی ـ نصرالله عباسی
بازیکنان مانند ستارگان موسیقی پاپ محبوب هستند. از مودت یک سری عکسهایی در مجلات چاپ می شود. با موهای سشوار کشیده، شلوار آبی جین و کت چرمی قهوه یی روشن. هم چنین مجید مشتری و علی سجادی که در اوائل سن 20سالگی مطرح هستند. مجید مشتری بازیکن تکنیکی میانه میدان و علی سجادی، دفاع میانی محکم.
مودت به عنوان دروازه بان دوم به آرژانتین سفر کرد همراه با ناصر حجازی که در آن زمان و هنوز هم به عنوان یکی از بهترین دروازه بانان ایران شناخته می شود.
تیم ملی در یک هتل در نزدیکی شهر کوردوبا مستقر هستند. در استادیوم این شهر شاهد پیروزی تیم اتریش در مقابل آلمان با نتیجه 3 بر 2 هستند. برای تیم ملی ایران یک چنین پیروزی حاصل نشد، بعد از یک تساوی در مقابل اسکاتلند و باخت در مقابل هلند و پرو به عنوان آخرین تیم گروه خود به خانه پرواز نمود. ولی هنوز فضا هیجان انگیز است. مودت اشاره می کند: «رویای بزرگ ما جام جهانی 1982 بود که می خواستیم بهتر حضور داشته باشیم. با بازیکنان جوان و مستعدی که خود را نشان می دادند، یک خوشبینی بزرگی وجود داشت».
«تعداد زیادی از ورزشکاران در مقابل شاه به تظاهرات پرداختند»
اما در سال 1978 شرایط سیاسی ناآرام به وجود آمد. حتی خیلی از ورزشکاران در فاز بسیار حساس انقلاب اسلامی و برای ملاها تحت رهبری خمینی در مقابل شاه به تظاهرات پرداختند.
در اوائل 1979 شاه سرنگونی می شود و خمینی به قدرت می رسد. اوضاع سیاسی نا بسامان است. به فوتبال نمی شود فکر کرد. مودت می گوید «ما امید بزرگی داشتیم تا همه چیز در راستای دموکراسی و آزادی تغییر و پیشرفت نماید». اما اتفاقات دیگری افتاد. وقتی در سپتامبر سال 1980 ارتش عراق وارد خاک ایران می شود، جنگ شروع می شود که هشت سال به طول می انجامد.
تیم ملی از حضور در مسابقات مقدماتی جام جهانی 1982 عقب می کشد. رویای ما نقش برآب می شود. همزمان خمینی رژیم تروریستی اش را تثبیت می کند. حجاب اجباری، ممنوع شدن تلویزیون و موسیقی و حمله وحشیانه به مخالفان.
حتی فوتبال نیز موقتا ممنوع می شود. ولی ایرانیها حتی در ماه رمضان که یک مراسم مذهبی است جلو مساجد با ساختن دروازه های کوچک در یک زمین کوچک بعد از نماز به بازی گل کوچک می پردازند.
وقتی حدود دو سال بعد دوباره تیم ملی تشکیل می شود، مودت 32 ساله است. دورة او تمام شده است. او مربی دروازه بانهای تیم ملی می شود. ولی بعد از این که تعدادی از بازیکنان از سوی مسئولان فدراسیون فوتبال (به دلایل سیاسی و اجتماعی) از کادر تیم ملی خط می خورند، با دلسردی از سمت خود کناره گیری می کند. او معتقد است: «یک ورزشکار باید آزاد باشد. غیر از این نمی شود».
علی سجادی، مجید مشتری و حبیب خبیری، زنندة گل پیروزی در مقابل کویت، هنوز جوان هستند. آنها هنوز می خواهند بازی کنند، اما به خیابانها می روند تا همراه با مردم علیه رژیم خمینی تظاهرات کنند. خمینی بی رحمانه عکس العمل نشان می دهد. فعالیت مخالفان ممنوع می شود، روزنامه ها بسته و مخالفان دستگیر می شوند.
در سال 1982، پاسداران انقلاب به خانه علی سجادی، دفاع محکم میانی، می آیند و وی را به عنوان هوادار گروه اپوزیسیون چپ دستگیر می کنند. او را پیش یک قاضی متعصب مذهبی می برند که پس از چند دقیقه ناسزا گفتن حکم را صادر می کند: پنج سال حبس. علی سجادی به زندان مخوف اوین برده شد. در سلول 30متر مربعی بین 80زندانی دیگر قرار می گیرد. به نوبت تعدادی می خوابند و بقیه می ایستند. خیلی وقتها زندانی ها دیگر باز نمی گردند. آیا آنها آزاد شده اند؟ یا کشته شده اند؟ سجادی می گوید «هیچ کس هیچ چیز نمی داند».
قبل از یک موج کشتار او را به یک زندان دیگر منتقل می کنند. آیا این اتفاقی است؟ آیا به نظر آنها او بی خطر است؟ او تا به امروز این را نمی داند. در سال 1987 سجادی با ضمانت آزاد می شود. او اجازه کار کردن ندارد و باید دائماً خود را به ادارات مربوطه معرفی کند. بسیاری مواقع کتک می خورد، اما زنده می ماند.
حبیب خبیری در دفاع کناری بازی می کند... او از لحاظ سیاسی فعال و هوادار مجاهدین خلق است. یک جنبش اپوزیسیون اسلامی که با رژیم خمینی مسلحانه مبارزه می کند. در بهار 1984 دستگیر می شود و بعد از 4 ماه اسارت توسط یک تیم کماندویی اعدام می شود.
فوتبالیستهای مخالف رژیم در این سالهای پس از انقلاب ایران را ترک می کنند. مودت دوستانی در گوتینگن دارد که به او و خانواده اش در خروج از ایران کمک می کنند. هم چنین مجید مشتری بازیکن میانی سالهای هشتاد ایران را به مقصد آلمان ترک می کند و به کوبلنز می آید. ...
«خبیری با اعدام تبدیل به یک شهید شد»
او سمبل مقاومت شده است. خاطره او به عنوان یک انسان و یک بازیکن فوتبال در دوران طلایی فوتبال به ایرانیان در تبعید نیرو می بخشد.
مودت که در ایران تحصیلات روانشناسی کرده است و در کنار فوتبال در بیمارستان معتادان کار می کرده است، به خاطرات خود نام «سرمایه بزرگ» داده است و به همراه دوستانش در آلمان در مقاومت فعالیت دارد. او در جلو سفارت ایران در برلین در تظاهرات علیه اعدام و شکنجه و سنگسار و زندانیان سیاسی شرکت می کند. او هنوز هم امیدوار است که رژیم ملاها سقوط کند. اگر آخوندها بروند همه فوراً به وطنشان باز می گردند. بازیکنان فوتبال آرزوی یک ایران دموکراتیک، آزاد و سکولار را دارند که در آن زندانی سیاسی وجود نداشته باشد. بهروزی میزبان می گوید «این امید بزرگ ماست. ما به آن باور داریم. اگر آنها این را نبینند، فرزندان آنها هستند که بیشتر از آنها در این راه فعالیت می کنند». مشتری می گوید: «از طریق فیس بوک و توییتر، پسرها و دخترها با همسنهای خودشان در ایران تماس دارند و همه چیز را درباره وطن می پرسند و می دانند. ایرانیهایی که خود ایران را ندیده اند و فقط از طریق تعریفهای دیگران آن را می شناسند».
«مشتری از پسرش می گوید که دانشجوی موزیک است و آرزویش بازگشت به ایران و کار در رشته موسیقی است. مودت می گوید: «وقتی یک روز نسل جوان در ایران و نسلی که از خارج بیایند به هم بپیوندند، انرژی مثبت بسیاری آزاد خواهد شد. نسل قدیم ایران به نسل جدید باور دارد».