شیرین نریمان - زمان اتحاد و همبستگی فرا رسیده است

صبح 24 ژانویه مقارن با 4 بهمن ماه دو زندانی سیاسی دیگر از هواداران سازمان مجاهدین خلق که در قیام سال 2009 دستگیر شده بودند اعدام شدند. جعفر کاظمی و محمد علی حاج آقایی یکباردیگر هم برای اعدام مصنوعی به محل اعدام برده شده بودند. هر دو از زندانیان دهه شصت بودند و شاهد اعدامها و شکنجه های وحشیانه ملایان در زندانهای ایران بخصوص کشتار سال 67. جرم واقعی هردو دیدار از شهر اشرف بود. جعفر کاظمی به خاطر دیدار از فرزند در شهر اشرف و محمد آقایی دیدار از دوستان و همرزمانش در این شهر. 
البته این اولین بار نیست که زندانیان سیاسی ایران بهای ایستادگی در مقابل رژیم را با بوسه زدن به طناب دار به خاطر وطن خویش می دهند.  در روز سه شنبه 28 دسامبر2010 مقارن با 8 دیماه 1389 زندانی سیاسی علی صارمی توسط رژیم ملایان در زندان اوین و بدون اطلاع به وکیل و خانواده اش اعدام شد.

علی صارمی یکی ازقدیمی ترین زندانیان سیاسی بود. او 2 سال در زندانهای شاه و 22 سال در زندانهای ملایان برای آزادی میهنش در بند بود. جرم واقعی او هیچ نبود به جز دوست داشتن ایران، امید به رهایی ایران و ایرانیان.
زندانی سیاسی کرد حسین خضری نیز در15 ژانویه، 26 دیماه در زندان ارومیه سربه دار شد. 

ایرانیان در داخل و خارج از کشور در غم از دست دادن این عزیزان سربه دار وطن، در سوگ نشستند.
همگی‌ از خطر اعدام‌ها مطلع بودیم، بعد از اعدام فرزاد کمانگر و یارانش می دانستیم که رژیم ملایان در صدد افزایش موج اعدامها مانند دهه شصت است و این ما هستیم که باید در مقابل این حرکت وحشیانه رژیم بسیار جدی بایستیم. در چند هفته گذشته، با خبراعدام احتمالی حبیب لطیفی همه فعالین حقوق بشر و انسانهای آزاده تلاش خود را برای اعتراض جهانی به این عمل متمرکز کردند. 

علی صارمی  دو روز قبل از اعدامش برای حفظ جان حبیب لطیفی زندانی سیاسی کرد، از همه آزدایخواهان،  فعالین حقوق بشر و سازمانهای بین المللی دنیا خواستار محکوم کردن رژیم و هرگونه حرکت اعتراضی برای نجات جان حبیب شد. همه دنیا در این تکاپو بود که صارمی خود بطور ناگهانی از زندان رجایی شهر ناپدید شد و  خانواده اش توسط سایر زندانیان سیاسی خبردار شدند که اتفاقی در راه است. در عرض دو ساعت از لحظه ای که ایرانیان خارج کشور از این واقعه با خبر شده بودند، دخترش پویا با تماس با خارج کشور اعلام کرد که زندانبانان در جلوی اوین به آنها گفته اند که آنروز اعدامی دارند. همه هراسان به تکاپو افتادیم اما  رژیم ملایان خیلی سریعتر عمل کرد و همه را از این جنایت غافلگیر کرد.
علی صارمی در حالیکه دختران و همسرش در بیرون از زندان در جستجوی پدر بودند به خواست خودش با چشمان باز به طناب دار بوسه زد و جان خود را تقدیم راه آزادی مردم و میهن عزیزش ایران کرد.

خانواده جعفر کاظمی امروز برای دیدار با وی به زندان اوین رفته بودند که به آنها اطلاع داده شد که جعفر اعدام شده است و جنازه را باید که از پزشک قانونی تحویل بگیرند. جعفر در پیامهایش و در ملاقات هفته پیش خود به همسرش میگوید: توکل به خدا باید داشت و او از راهش و آزادی ایران کوتاه نخواهد آمد.
محمد علی حاج آقایی کارگر زحمتکش که از زمان شاه فعال سیاسی بود از فعالیتهای سیاسی خود یک لحظه کوتاهی نکرد چرا که با میهن عزیزش عهد بسته بود که ایران را آزاد ببیند و دیگر کودک کارگر فقر زده یی را نبیند تا کودکان کار بتوانند درس بخوانند وتبدیل به سرمایه های وطن شوند. وقتی که برای اجرای حکم اعدام صدایش زدند به هم سلولیهایش وصیت کرد که برای من ناراحتی نکنید و به یاد من مرغ سحر را بخوانید.   

    
با این که این عمل رژیم یک حرکت زبونانه و از نقطه ضعف است، اما‌ هشداری بزرگ به همه ما بود. هشداری که طی آن رژیم جمهوری اسلامی یک حرکت سرکوبگرانه دیگر علیه مردم را در پیش گرفته است. هشداری که اگر آن را جدی نگیریم یعنی کشتار بیشتر.
رژیم آخوندی اعدامها را  درست بعد از انقلاب با اعدامهای بدون محاکمه و دادگاه عادلانه افسران و سردمداران رژیم سابق شروع کرد.  سپس به کشتار اقلیتهای قومی و محلی روی آورد و سرکوب و چماقداری و ضرب و شتم نیروهای سیاسی و هواداران آنها و درسر فصل تظاهرات سی خرداد سال 60، به تظاهرات مسالمت آمیز مردمی آتش گشود و پس از آن به بی سابقه ترین کشتار در زندانها و شکنجه گاههای خود دست زد.


اکنون در ابعادی دیگر همین ریل دوباره شروع شده است. از هموطنان بلوچ و کرد شروع شده و حال نوبت به هواداران مجاهدین رسیده و در نهایت اعدام هر فعال سیاسی. این رژیم نشان داده که تحمل هیچگونه مخالفتی را حتی در سطح اجتماعی ندارد. خانم نسرین ستوده و فشارهای بسیار زیاد به ایشان وفشارهای وحشیانه فیزیکی و روحی به زندانیان سیاسی مثل منصور اصانلو، مجید توکلی، بهروز جاوید تهرانی و غیره همه  نمونه های واضح از وحشت رژیم در برابر هرگونه مخالفت جدی در برابرش میباشند. 
در حال حاضر تعدادی دیگراز فعالان سیاسی از جمله  فرح واضحان، عبدالرضا قنبری، احمد و محسن دانشپور، جواد لاری،  محسن دکمه چی، حبیب لطیفی، زینب جلالیان، مهدی قیاسی و بسیاری دیگر در انتظار اعدام بسر می برند.


 اگر جامعه ایرانی‌ بخصوص در خارج از کشور باز هم سکوت کند این اعدام‌ها به بقیه زندانیان سیاسی خواهد رسید. چرا که هدف رژیم، کشتار زندانیان و سرکوب برای استمرار حکومت ظالمانه جمهوری اسلامی است. رژیم ملایان برای تضمین تسلط خود و ایجاد رعب و وحشت احتیاج به این اعدامهای وحشیانه دارد.
تجربه از دست دادن عزیزان کرد در اردیبهشت گذشته و اعدام علی صارمی و جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی بسیار تلخ و درد آور است ولی‌ ما باید آن را به نقطه درد مشترک خودمان تبدیل کنیم و با هوشیاری به مقابله با این رژیم رفته و با هدف مشترک  تغییر دمکراتیک رژیم و حفظ جان زندانیان سیاسی در زیر پرچم ایران  با هم یک صدا شویم. در سایه این هدف و همبستگی است که میشود فارغ از هر گونه گرایش و ایدئولوژی، یکصدا به نجات جان زندانیان سیاسی برخیزیم.


باید که نگرش خود را به هرگونه اعدام و شکنجه تغییر دهیم. نگوییم که این کرد است و آن بلوچ و آن دیگری مجاهد پس این اعدامها را میشود توجیه کرد. چرا که فردا نوبت به دیگر فعالان سیاسی و اجتماعی ایران خواهد رسید. سکوت ما در برابر هر اعدامی، فقط به معنی تائید اعدام و به شکل غیر مستقیم همصدایی با رژیم ملایان خواهد بود. بیاد داشته باشیم که اعدام هر انسان مساوی با کشتن یک نسل میباشد و ما با سکوتمان اجازه کشتار یک نسل را میدهیم.


اگر خوب به وضعیت فعالان خارج از کشور دقت کنیم می بینیم که  هدف اصلی‌ رژیم به خوبی‌ به انجام رسیده و آن تفرقه بین همه گروه ها است. هیچ اتحادی در بین ایرانیان مقیم خارج کشور وجود ندارد. رژیم بسیار ظریف این شکاف را بین همه گروه‌ها انداخته و در نتیجه گروه های مختلف از داشتن یک صدای واحد ضد رژیم، ناتوان مانده اند. یک مثال بسیار ساده پرچم ایران است که در تظاهرات‌ خارج از کشور مرتباً به مساله تبدیل می شود. قدمت پرچم ایران به قرنها پیش می رسد، در تمام دورانی که سلسله‌ها در ایران عوض شدند پرچم ایران عوض نشد. ولی‌ رژیم ایران ماهرانه پرچم ایران را عوض کرد و به همین وسیله تفرقه دیگری بین ایرانیان خارج نشین افتاد، چرا که به اهتزاز درآوردن کدامین پرچم و یا اعتقاد به کدامین پرچم، خود مایه سردرگمی است. این خود بحثی جدا گانه است که از حوصله این بحث خارج است.


ولی‌ سوال این جاست که پس از ۳۳ سال و بعد از قیام مردمی 2009 آیا زمان آن نرسیده که همه ما، در یک جبهه علیه یک دشمن، و آنهم دشمن خونخواری مثل جمهوری اسلامی ایران متحد بشویم؟ آیا زمان آن نرسیده است که تمام انرژی خود را برای سرنگونی این رژیم ضد بشری صرف کنیم و نه در جهت انگشت گذاشتن به ضعف هایمان؟
بیاییم و در این سال جدید مسیحی که سال خرگوش هم هست با هم متحد و یکزبان شویم و امسال را سال وحدت بین تمام گروههای سیاسی قرار دهیم.  بیاییم که در زیر پرچم ایران که مایه افتخار تک تک ماست، یک صدا شویم. همین اتحاد ما بسیاری از توطئه های این رژیم، از جمله اعدام زندانیان سیاسی را خنثی می سازد. البته بنظر میرسد که هموطنان و فعالین سیاسی در داخل کشور قادر بودند که این اتحاد را برقرار کنند. این اتحاد را ما زمانی می بینیم که علی صارمی برای حفظ جان حبیب لطیفی پیام می فرستد و یا زمانی که  بهروز جاوید تهرانی تنها زندانی سیاسی باقیمانده قیام دانشجویی در دوازده سال گذشته برای از دست دادن همرزمش علی صارمی پیام میفرستد. اینها را می توان محک این همبستگی گذاشت. اگر مردم ما در ایران توانسته اند که به این نقطه اشتراک برسند پس مسلما ما هم در خارج کشور می توانیم به این اتحاد برسیم.


اگر همه ما متحد شده و خواستار تغییر رژیم جمهوری اسلامی بشویم، پیام قوی تری به سران دولت‌ های غربی می فرستیم تا یکصدا از آنان بخواهیم سیاست مماشات با رژیم ایران را کنار بگذارند.
 ویژگی خاص انقلاب ۱۳۵۷، همین اتحاد در ایران و خارج کشور بود که  پیامی بسیار قوی در مورد تغییر رژیم به سران دولتها و تمامی کشور‌های جهان را داد. این همان چیزی است که هم اینک به آن احتیاج داریم و همان چیزی است که رژیم ایران به شدت تلاش می کند که ما به آن نرسیم.
هرچه صدای ما قوی تر باشد پیاممان  قویتر خواهد بود و به همان نسبت خواسته ما برای  قطع روابط اقتصادی و دیپلماتیک کشورهای خارجی با ایران نیز قوی تر میشود. زمان ، زمان اتحاد و همبستگی فقط با یک هدف می باشد و آنهم تغییر دمکراتیک رژیم جمهوری اسلامی به یک رژیم سکولار توسط مردم ایران است.
بیایید که برای این جاودانان ایران همه با هم مرغ سحر را بخوانیم.
هرشب ستاره ای به زمین میکشند و باز
 این آسمان غمزده غرق ستاره هاست....