باید یگانه بود
باید یگانه بود
با ذات و نفس ودم و راه خویش
باید شبانه رفت
دل به صبح داد
باید که ایستاد، باید روانه بود
باید که به دار سر سپرد
باید که پذیرای درد شد
باید که در حرکت تیغه ی تبر
ثابت نگاه داشت صورت را در مسیر
این آن ناهنجار زمان ماست
این بارش سنگ بزرگ از آسمان ماست
نباید که داد زد
نباید که از بیداد ضجه زد ، زار زد
نباید گریست ، نعره زد ، داد زد
باید که تا اقصی نقاط خاک
از هر بام و کوچه و خیابان و راه
تا هر نا کجا آباد متروکه ی که هست
باید دوید
باید رسید
باید که فریاد زد نام بزرگشان
نام عاشقان
تا مرکز زمین ، تا معبد زمان
باید که گفت این قصه درد پر ز قهرمان
از سینه تا سینه
و از دهان تا دهان
باید جهید
باید همیشه و هر جا که میتوان
بر زخم بزرگ خلق بوسه زد
باید به صد بار بی تمام
روز را
از منتهای چاه تیره ی شب به در کشید
باید ستاره را برداشت از زمین
بر طاق بلند آسمانمان نشاند
دیگر بس است این ظلم بی دلیل
دیگر باید به باد سپرد
گرد حکومت ذهن سنگباره ی علیل
باید یگانه بود
باید دوید
باید رسید
سینا دشتی