هر شب ستاره ای را به زمین می کشند، ولی آسمان ایران همچنان پر ستاره است.
رژیم جنایتکار آخوندی محمد علی حاج آقائی و جعفر کاظمی را به شهادت رساند، و چند روز قبل علی صارمی را و حسین خضری، فرزاد، شیرین، علی، محمد، مهدی، کیانوش و ندا را. البته که از این رژیم خونخوار و مرگزا انتظار دیگری نیست. از دست کسانیکه سی سال خون مردم خورند کاری جز این بر نیاید. اما این جنون افسار گسسته داستان دیگری است.
آنچه که امروز خیره کننده است، و البته تازگی ندارد عنصر مبارز و مجاهد است که چشم در چشم مرگ در برابر تندر می ایستد و با کمر راست و سربالا به پای دار قدم برمی دارد و حسرت یک آری و ذره ای لغزش را به دل حرامیان بدسگال می گذارد. آنچه امروز روشن است درماندگی این رژیم اسقاط است که زمانی هفتاد و چند موشک ممنوعه به پایگاه های ارتش آزادیبخش ملی می پراند اما امروز کارش به جائی کشیده شده که چند آدمک کور کچل دست و پا کرده، با چادر و چارقد و تشت و قابلمه به کنار اشرف می آورد تا به شیران اشرف سنگ پرتاب کنند.
بله، جنبش مقاومت ملی راه سخت و درازی را پیموده است. صلابت و سازش ناپذیری شهروندان اشرف که در اعتصاب غذای هفتاد و دو روزه ۳۶ رزمنده مجاهد خلق تبلور پیدا کرد دوره عوض کرد و سنت پاک و منزه مقاومت تمام عیار را یک بار دیگر در تاریخ سرزمینمان به ثبت رساند. امروز در مخوف ترین زندان جهان، اوین مبارز ایرانی به مرگ لبخند می زند و هویتش را اعلام می کند: "من منافقین نمی شناسم، من سازمان مجاهدین می شناسم". راستی این عمل دل هر انسانی را می لرزاند و به انسانیت مفهوم و معنا می بخشد.
رژیم درمانده آخوندی در مقابل مقاومت ناب مردم ایران چه می تواند بکند؟ در مقابل زنان و مردانی روح رجوی در جسم وجانشان جاری است آیا به جز از شکست اینان را حاصلی هست؟
امروز دنیا مجبور است و باید به خواسته و اراده مردم ایران و مقاومت ملی گردن بگذارد.