چند روز پیش خبر و توضیح مصاحبه جولیانی - شهردار سابق نیویورک- با سی ان ان که در آن از مجاهدین و حقوق آنها دفاع کرده بود را روی فیس بوک گذاشتم. یکی از کسانی که در شبکه فیس بوکی من است - البته با نام مستعار- کامنتی زیر آن گذاشت که مضمونش بدین مضمون که این حمایت و دفاع جولیانی شهردار سابق نیویورک از مجاهدین به این دلیل است که مجاهدین او را خریده اند و این حمایت به قول ایشان "جنبه ساندیسی! دارد". من در پاسخش مختصرا نوشتم که اولا تنها جولیانی نبوده که اینطور جانانه حمایت کرده است . تعداد دیگری از سیاستمداران بزرگ آمریکایی که از نفرات کلیدی سپهر سیاسی ایالات متحده هستند نیز همین کار را به دفعات کرده اند. بعد هم از ایشان درخواست کردم که در اینگونه موارد چه خوب است که آدم کمی بیشتر دقت کند و خردمندانه تر و مسئولانه تر این قضایا و این حمایت ها را تجزیه و تحلیل و نتیجه گیری و قضاوت کند.
خوشبختانه یا بدبختانه من از هویت این دوست فیس بوکی اطلاع ندارم اما دروغ چرا، پس از آن پاسخ مختصر به ایشان کمی دچار تردید شدم که آیا درست است که من از ایشان- نوعی- بخواهم که خردمندانه تر به قضایا بنگرند و با دقت و مسئولیت بیشتر به نتیجه گیری بپردازند. راستش را بخواهید ساده تر و بی درد سر تر این است که این قبیل اظهار نظرها را نشنیده بگیری و بی تفاوت از کنار آن بگذری. اما با یک فلش بک کوتاه به گذشته میبنیم که نتیجه اینگونه ساده گذشتن از کنار واقعیات چه نتایج دردناکی میتواند داشته باشد. مروری بر گذشته نه چندان دور و تاملی بر دروغها ،گنده گوئیها خزعبلات و خرافاتی که در باره جانور کثیف و درنده ای بنام خمینی سر هم بندی میشد تا او را بعنوان امام و ناجی و رهبرو...به ما قالب کنند ، میتواند ما را به خود آورد که چگونه خوش باورانه عکس دجال خون آشام را در ماه میجستیم و هیچ نپرسیدیم که اگر قرار بود خداوند عالم عکس کسی را در ماه حک کند ،تصویر آخرین پیامبرش را که او حبیبش نامیده در آنجا مینگاشت! و از خود نپرسیدیم که آن دجالی که آنگونه در ماه جایش داده بودند چرا نمیتواند چهار کلمه حرف معمول بیان کند ؟!و.... زمان گذشت و ما -همه ما- بهای سنگینی برای صداقت و خوش باوری خود پرداختیم. بنظر میرسد که امروزه روز نیز کسانی همچنان براین باورند که گویا میشود دیگران را سیاه کرد و خود را سفید و پاک جلوه داد. از جمله این خوش خیالان دره عافیت جناب بنی صدر یا همان "اندیشه قرن" است که هنوز هم بجای مخالفت با رژیم خمینی ، دشمنی اش با مجاهدین است و هنوز تئوریهای مضحک میبافد .
ایشان معتقد است که مجاهدین وابسته هستند. به کی؟ احتمالا به امریکا چون تا وقتی امریکای قدرتمند پولدار هست که آدم نمیرود به بورکینا فاسو وابسته بشود. اما آخر اگر اینها به امریکا وابسته باشند آنوقت این حمایتهای مقامات و نمایندگان پارلمان و سنا و شهرداران فرانسوی چه معنی میدهد. مگر عقلشان را از دست داده اند که از یک گروه وابسته به امریکا حمایت کنند. اما ایشان همچنان معتقدند که بر اساس اصل "ثنویت مرجع"! و "دوران اصالت در پیام رسالت"!، مجاهدین وابسته شده اند به امریکا. اگر از ایشان بپرسید که پس چرا امریکا اینها را بمباران کرد وبیش از پنجاه نفرشون را کشت و سالهاست که اسمشان را در لیست گروههای تروریستی گذاشته و به این ترتیب دست و بالشان را برای فعالیت سیاسی در امریکا بسته و در عراق هم دولت مالکی همین نامگذاری را بهانه کرده تا آنها را سرکوب کند و هرکاری از دستش ساخته است برای از بین بردن آنها بکند، خواهد گفت که:
اینقدر از من سوال نکنید. خودتان بروید پاسخ را پیدا کنید. شاید امریکا خر است. اصلا برای همین است که من میگویم نباید به امریکا وابسته شد. اما بالا بروید، پائین بیائید اینها وابسته به امریکا هستند وگرنه امریکایی ها باید می آمدند و از شخصیت مهمی مثل من! حمایت می کردن.
بگذریم. حالا بنده متحیر مانده ام که چه کسی خر است و چه کسی خودش را به خریت می زند؟
و اما چون دیدم که استفاده از این تز وابستگی برای پاسخ به سوالاتم، خودش سوالاتی را به دنبال دارد که فقط آقای "اندیشه قرن" میتواند به آنها پاسخ بدهد و تازه پاسخ هایش هم مثل همان داستان خط سوم شمس تبریزی است که نه خودش میتواند بخواند و نه دیگران، پس بهتر است همان تز حق و حساب را بچسبیم و این تجزیه و تحلیل به اصطلاح خردمندانه را انجام بدهیم و نتیجه اش را در اختیار دوستان بگذاریم. پس با اجازه بزرگترها کمی وارد تجزیه و تحلیل میشوم. خوب حالا سوال اصلی چی بود؟ آها! یادم آمد:
سوال اینست که آیا کسانی نظیر جولیانی و لرد کوربت و لرد راسل و لرد فلان و سناتور بهمان برای حمایت هاشان از مجاهدین از آنها پول میگیرند و اگر اینگونه است حدودا چقدر؟ و مجاهدین این پولها را از کجا می آورند؟
به قول هندسه دانها از برهان خلف استفاده می کنم یعنی حساب می کنم که اگر این داستان بخواهد راست باشد چه الزاماتی نیاز دارد و چه نتایجی در پی خواهد داشت. اول با اجازه معلومات مسئله را دسته بندی می کنم.
الف – افرادی نظیر جولیانی و جان بولتن امریکایی و لرد کربت انگلیسی و آن پنج هزار شهردار فرانسوی و بقیه سیاستمدارانی که در حال حاضر از سازمان مجاهدین و حقوق مجاهدین کمپ اشرف حمایت می کنند، فعالیتشان تنها منحصر به شرکت در یک مصاحبه با سی ان ان و یا یک تظاهرات و سخنرانی و یا امضای یک بیانیه نبوده است. اینجا باز هم با اجازه بزرگتر ها یک پرانتز باز می کنم:
علیرضا نوری زاده ملقب به مزدور اجاره ای، در عکس العمل به حمایت شهرداران فرانسوی از مجاهدین گفته است که اینها شهرداران دهات فرانسه بوده اند (منظور اینکه اینها کدخدا هستند نه شهردار). البته به او مربوط نیست که اولین شهرداری که در آن مراسم حمایت شهرداران از مجاهدین شرکت کرد، شهردار منطقه یک پاریس بود که از یک دهکده کمی! بزرگتر است و بسیاری از شهرداران، مربوط به شهرها و یا مناطقی از شهرهای بزرگ می شدند که در آنها دانشگاههایی با چندین هزار دانشجو وجود دارد. لابد دهات پدربزرگ ایشان، یعنی شیخ فضل اله نوری، دانشگاهش همین تعداد دانشجو داشته. البته نوری زاده نوکر سلطان است و نه نوکر بادمجان. او هرچه که قرار باشد بگوید را می گوید. اما برای خردمندانه فکر کردن لابد شایسته است "نوکر بادمجان" بود و نه "سلطان". ضمنا از این مزدور اجاره ای بپرسید که اگر این اشخاص را میشد به همین سادگی و با پول خرید، ایشان راهش را به رژیم آخوندی که هم اهل این کار است و هم پولش را دارد و هم نیازش را دارد نشان بدهد. پرانتز بسته.
نکته مهم اینکه این حمایت ها قبل از هرچیز جنبه سیاسی دارد و نه اجتماعی و یا حقوقی و اقتصادی و برای حمایت کنندگان میتواند پیامد سیاسی نظیر اخطار وزارت خارجه دولت مربوطه و یا اخراج از حزب داشته باشد. و در برخی موارد مانند رفتن به عراق برای ملاقات با اشرفی ها باید آدم ریسک حملات تروریستی و زخمی و کشته شدن را نیز بپذیرد. نکته دیگر اینکه این سیاستمداران و حامیان مجاهدین مدتهاست و برخی شان سالهاست بطور مداوم درکنار مجاهدین فعالیت می کنند و از آنها در شرایط مختلف و در موضوعات مختلف حمایت کرده اند بنابراین اگر قرار باشد که به اصطلاح مزد بگیر مجاهدین باشند منطقی آنست که کارمند و حقوق بگیر ماهانه باشند.
ب - شخصیت هایی نظیر جولیانی و وزرای سابق امریکا و لردهای انگلیسی و سناتورها و نمایندگان کشورهای اروپایی و مثلا رئیس سابق عفو بین الملل و نخست وزیران سابق کشورهای مختلف را به نظر نمیرسدکه بتوان با یک حقوق صد یا هزار دلار در ماه برای کاری که زحمتش کم نیست و برایشان ممکن است مشکل سیاسی درست کند استخدام کرد. بهرحال نباید فراموش کرد که اسم مجاهدین چندین سال در لیست تروریستی کشورهای اروپایی قرار داشت و هنوز هم در لیست تروریستی کشور امریکاست و بنابر این حمایت از آنها، بخصوص برای یک سیاستمدار امریکایی کار ساده ای نیست. بنابراین غیر منطقی نیست اگر تصور کنیم که لابد به هرکدام از این شخصیتها حداقل پنج شش هزار دلار در ماه باید پرداخت کرد.
پ – تعداد این حامیان را اگر به بیانیه های خودشان و اطلاعیه های سازمان مجاهدین و دبیرخانه شورای ملی مقاومت مراجعه کنیم میشود با حدس و گمان پیدا کرد. بیش از هزار پارلمانتر اروپا و امریکا و چند صد سناتور و لرد و پنج هزار شهردار فرانسه و چندین هزار وکیل و حقوق دان و استاد دانشگاه و صدها هزار عراقی شیعه و سنی دانشگاهی و سیاستمدار و غیره در شمار حمایت کنندگان تمام وقت و نیمه وقت مجاهدین هستند. بجای همه اینها شاید بتوان با تقریب رقم پنج هزار نفر تمام وقت را در نظر گرفت و با توجه به شغل و سابقه کاری و فعالیت فعلی شان و میزان و تاثیر حمایتشان از مجاهدین، اگر حقوق بگیر ماهانه مجاهدین باشند به همه شان همان حداقل ماهی پنج هزار دلار را بطور متوسط باید داد. پس با یک حساب سر انگشتی میشود ماهی بیست وپنج ملیون دلار و سالی سیصد میلیون دلار. یک پرانتز دیگر:
در یکی از سفرهای احمدی نژاد به شهرهای مختلف ایران برای سخنرانی یکی از کارمندانی که با زور و تهدید به سخنرانی آورده شده بود بعد از سخنرانی خودش را به او رساند و گفت آقای دکتر براساس این گفته های شما به نظر شما دو دو تا چند تا میشود؟ احمدی نژاد هم یکی از آن ژست های پروفسوری را گرفت و کمی فکر کرد و گفت شش تا. آن مرد گفت دکتر چرا مزخرف می فرمایی. این چارتا انگشت را ببین. آها. این دو تا و اینم دو تا. جمعش میشه چهار تا. احمدی نژاد با شگفتی به او نگاه کرد و گفت:
آها! منظورت اونجوریه؟! پرانتز بسته.
پس با یک حساب سر انگشتی "اونجوری"! مجاهدین باید ماهیانه سیصد میلیون دلار به این حامیان خودشون حقوق بدن تا هروقت که بخوان اونا براشون سخنرانی کنند و بیانیه امضا کنند و به تظاهرات بیان و راهپیمایی کنند و جانشان را به خطر بیندازند و در پارلمانها و از جمله پارلمان اروپا و کنگره امریکا بحث مجاهدین و اشرف را روی میز بیاورند و از دولتهای خودشان در این زمینه بازخواست کنند.
ت – حالا مخارج دیگر مجاهدین از قبیل مخارج زندگی سه هزار و چهارصد نفر اشرفی و هزینه تلویزیون بیست و چهارساعته سیمای آزادی و مخارج اینهمه مجاهد در اروپا و امریکا و اینور و اونور و تظاهرات مختلف از چندین ده نفره تا چندین ده هزار نفره را هم اضافه کنید. اینرا هم لابد باید حداقل سالی پنجاه میلیون دلار حساب کرد.
پس مجاهدین به یک بودجه سالیانه سیصدو پنجاه میلیون دلار نیاز دارند.
حالا برویم سر این که این پول از کجا می آید.
اگر هنوز صدام حسین در قدرت بود ممکن بود برخی بدون اینکه فکر کنند سیصد و پنجاه میلیون دلار یعنی چه حجمی از پول، بگویند که از صدام می گیرند. اما او هشت سال است که رفته. پس باید جواب دیگری پیدا کرد.
ممکن است که مجاهدین در زمان حکومت صدام فرصت و امکاناتش را پیدا کردند و در قرارگاه اشرف چندین حلقه چاه نفت حفر کرده باشند. و هنوز هم استخراج و فروش نفت از آن چاهها هنوز ادامه دارد. اما بلافاصله این سوالات به ذهن آدم می زند که خوب دکل ها و تاسیسات استخراج نفت آنقدر کوچک نیست که بشود هفت هشت سال آنها را از دید امریکائیها و عراقی های که سرتاسر خاک قرارگاه را بازدید کرده اند پنهان کرد. بخصوص اینکه اگر چنین چاهها و تاسیسات استخراج نفت و لابد لوله های انتقال نفت تا یک بندری، وجود واقعی میداشت که حتما برخی از بریده هایی که به استخدام وزارت اطلاعات در آمده اند از آن مطلع بودند و ریز اطلاعاتش را در اختیار وزارت اطلاعات و کمیته سرکوب اشرف در نخست وزیری عراق گذاشته بودند. پس این جواب را باید نادیده گرفت چون غیر ممکن است.
جواب دیگر اینکه این پول را امریکائیها یا یک کشور دیگری در اختیار اینها قرار میدهد. در اینصورت هم مبلغ این پول آنقدر زیاد است که نمیتوان چنین کمکی را حتی برای یک سال مخفی نگه داشت.
میماند اینکه فکر کنیم با توجه به اصراری که مجاهدین برای حفظ اشرف و ماندن در اشرف دارند حتما معدن یک ماده قیمتی را در آنجا کشف کرده و دارند استخراج می کنند. این جواب به نظر منطقی می رسد. به نظر میرسد که مجاهدین در اشرف معدن طلا و یا الماس دارند و اینگونه است که میتوانند اینهمه هزینه سالانه را تامین کنند. اما این سوال هنوز باقی است که اگر اینگونه است چرا تا بحال عراقی های حامی و مزدور آخوندها این معادن را پیدا نکرده اند. شاید برای اینکه چشمشان را درست باز نکرده اند. بله دوستان به گمان من پاسخ همین است. مجاهدین در اشرف صندوقچه ای پر از مرواید دارند. سه هزار و چهارصد قطعه مروارید کمیاب. ثروت عظیمی که انگار تمام نشدنی است و خانم رجوی هم از اعتباری که از همین ذخیره بی نظیر به دست آمده، برای پیش بردن ایده هاش استفاده می کند. اگرنه چگونه میتوانست اینهمه حمایت از بزرگترین سیاستمداران دنیا کسب کند. مجاهدین از همین سرمایه شگفت انگیز است که برای پرداخت به همه ی آنهایی که با جدیت و تلاش شبانه روزی از مجاهدین و شورا حمایت می کند استفاده می کنند. و برای دیدن همین مرواریدهاست که بسیاری از این شخصیت ها تا کنون با به خطر انداختن جانشان به اشرف سفر کرده اند و از دیدن آنها غرق شگفتی شده اند.
مردم ایران هم بدون تردید قدر چنین گنجینه باارزش تاریخی را بخوبی میدانند. همین هفته گذشته در جریان همیاری سیمای آزادی ایرانیان داخل و خارج استقبال شایانی از این گلریزان همیاری کردند و نزدیک به یک میلیون و هشتصد هزار دلار با سیما کمک مالی کردند. این درحالی است که بقیه تلویزیونهای ماهواره ای همواره درخواست کمک مالی می کنند و همراهی چندانی با آنها نمیشود. اگر در نظر بگیرم که کسانی که از داخل ایران با سیما تماس میگیرند و کمک مالی خود را در اختیار سیمای آزادی که تلویزیون مجاهدین و مقاومت ایران است می گذارند، از جان خود مایه گذاشته اند زیرا بخوبی میدانند که درصورت شناخته و دستگیر شدن اعدام در انتظارشان خواهد بود، آنوقت میتوانیم یقین کنیم که ارزش این گنجینه تاریخی از دید مردم ایران پنهان نیست و بخوبی قدر آنرا میدانند.
به علاوه شک ندارم که بسیاری از آزادیخواهان و وطن پرستان عراقی از وجود این ذخیره شگفت انگیز و ارزش آن و اهمیتش برای عراق و دموکراسی در عراق با خبرند و برای همین هم با تمام وجود برای جلوگیری از تخریبش تلاش می کنند. اما بعید است که دولت مالکی و مزدورانش از وجود چنین گنجی با خبر شوند زیرا که برای یافتن آن به آدرس عوضی مراجعه می کنند.