در فردای شهادت سنگین و مظلومانه سه قهرمان مجاهد خلق، زنده یادان علی صارمی، محمد علی حاج آقایی و جعفر کاظمی به نظر میرسید که جو بهت وشوک سنگین این جنایات وحشیانه میبایست در چندین ماه وشاید سال از درد بحران شکست طلسم ولایت فقیه کاسته و رژیم را تا ستون بعدی از خشم خلق در امان گذارد. اعلان علنی موارد اتهام آنها توسط رژیم، دیدار از اشرف، کمک مالی به مجاهدین، تماس با سیمای مقاومت و ارسال گزارش تصویری از قیام مردم ایران به سیمای آزادی، منظور و هدفی جز این نداشت که رژیم به همگان بگوید که بهای با اشرف بودن در نظر پلید جلاد ان معادل بهای در اشرف بودن است.
رژیم تبهکاری که سی سال تاریخ میهن ما را به ترکیبی از نا امنی قضائی، جنایت دولتی، شکنجه، درهم شکستن انسانها و له کردن وسنگسار انسانیت، غارت أموال عمومی، تحقیر و خرد کردن زندانیان در محبس عظیمی به نام ایران، آلوده است. اکنون در فرارسیدن زمان باز خواست بزرگ مردم قهرمان ایران به جنایت دست می زند تا زهر ترس را در اندام جامعه سرازیر کند، فلج رعب را بر ذهن و مفاصل یک خلق کبیر مسلط کند و با باز تولید اختناق به نفس گیری پرداخته و خود را قاهر و مسلط و محکم بنمایاند.
معتقدان به ایدئولوژی "النصر بالرعب " باید هم که در تاریکخانه ذهنشان با این محاسبه وارد دور جدید کشتار زندانیان شده باشند، همین کشتارها در سال ١٣٦٠ و ١٣٦٧ بود که برای حکومت فرجه بقا فرآهم آورد. چرا این بار نه؟
اما برنامه ی همیاری سیمای آزادی مثل یک سیلی بزرگ بر صورت رژیم فرود آمد. بسیاری از هموطنان از شهرهای مختلف ایران با یاد عزیزان شهید به اعلام همیاری خود با سیمای آزادی پرداختند. آنها با تاکید بر نقش کاظمی در حمایت از سیما به "محاربه" با نظام فقاهتی پرداختند. بی هیچ ترسی و واهمه ی از عواقب ممکن.
شهادت مظلومانه ی صارمی، کاظمی و حاج آقائی در مدار بسیار برتر از محاسبات روزمره ی رژیم موفق به شکستن تابوی ترسی شدند که منفذ اصلی تنفس حکومت دد منش ملایان است. گوئی که نفس پاکشان به دمیدن بر "آتش قیام در زیر خاکستر خیانت" مشغول است.
اوجگیری حمایت مادی از سیما در آخرین برنامه همیاری به راستی که نمود دیگری است از "که آنها زنده هستند" و در فرا تر از معادلات روزانه به "روزی رساندن" مشغول! تا که خلق به دل ببیند و به دل بشنود. با آنها در حال انتظار، پیمان ایستادگی بر عهد می بندیم تا مرغ سحر بخواهد و بخواند و بخواند.