گفتم برای نوشن یک مقاله ی کوتاه . گفت در دادگاه نظامی چه ماد ه ای را برایت نوشتند؟ در آن زمان از حفظ بودم و به او گفتم.
کتاب قانون اساسی درکنارش بود و باز کرد و گفت .قبلا هم محکومیت داشتی ؟
گفتم در سال ۴۲ در بیدادگاه نظامی ساری محاکمه شده بودم و محکومیت تعلیقی داده بودند
گفت . کلک خوردی .
گفتم چرا .؟!
گفت . برای اینکه . این ماده ای که برایت انتخاب کرده اند و تو هم زیرش را
نا آگاهانه امضا ء کردی . دهسال زندانی دارد .
گفتم چی ؟! دهسال زندانی برای یک مقاله !؟
گفت . نه . برای آن حکم تعلیقی و بقیه ی فعالیت سیاسی اینهمه سال. چون به عنوان مخل امنیت کشور ارزیابی کرده اند.
به هر رو منتظر بیدادگاه دوم و نهایی بودم . و پیش خودم گفتم که باید خواه نا خواه پای لرزش بنشینم. حتا مدیر روزنامه را از تهران آورده بودند برای بازجویی در دادگاه نظامی. که خدا بیامرزدش . پس از بازجویی پس دادن و حمایت از بنده . به ملاقاتم آمد و دلداری ام داد و رفت.
پس از مدتی به خانواده ام خبرش را دادم تا بیکار ننشینند و علیه این بیداد بیدادگاه شاه کاری بکنند.
پس از مدتی طولانی. به دادگاه دوم رفتم و برگشتم به زندان
خرده زمین دار مزبور از بنده پرسید که داستانت به کجا کشیده شد ؟
گفتم . هیچ . هر چه بود بخوشی و راحتی گذشت!!
گفت. چی شد ؟
گفتم . دادستان بیدادگاه عوض شده بود.مرا مورد استقبال و بدرقه گرمی قرار داده بود با روبوسی و چای و میوه و شیرنی و نوشابه و عذرخواهی فراوان و با لبخند های تمامی پرسنل جدید.
نه دستبندی و نه چشم بند و نه اخم و توهینی. پذیرایی کامل و دوستانه .
و وعده ی آزادی!!.
گفت . فکر میکنی به چه دلیل .از ده سال حبس کردنت صرف نظر کرده اند؟ !
گفتم . فکر میکنم با پول و پارتی بازی !!
گفت نه . اینطور نیست!!
گفتم پس به چه دلیلی !؟
روز نامه ای را از زیر فرشش در آورد و گفت . این خبر را بخوان. که فرشته نجاتت شده است !!
با ناباوری خبر را خواندم. که داستان قیام قهرمانان فدایی خلق را در گوشه ای از روزنامه . که جلب نظر هم نکند. به چا پ رسیده بود.
بعدا متوجه شدم که زندانیان عادی هم . از این واقعه بسیار بسیار خوشحال شده بودند که جنگ مسلحانه علیه دیکتاتوری سلطنتی آغاز شده بود .
و بنده که به عنوان یک زندانی سیاسی مذهبی مورد توجه و علاقه زندانیان عادی بودم . بیشتر از قبل مورد احترام قرار گرفته بودم.
وقتی پس از مدتی از زندان شاه رهایی یافتم . متوجه شده بودم که بسیاری از زندانیان سیاسی را در سراسر کشور مثل بنده آزاد کرده بودند تا با چریک ها همکاری نکنند. هرچند خودم به یاری چریکها شتافتم و تا میتوانستم . در تایید و تبلیغ راه درست شان کوتاهی نمیکردم . بویژه راه مجاهدین خلق. و برای همین هم در سال ۵۴ در بیدادگاه نظامی شاه در تهران به محاکمه کشیده شدم و به زندان محکوم شدم
سلام بر فدایی
درود برمجاهد
شاد باد روان همه ی جوانمردان فدایی خلق و قهرمانان مجاهد خلق
و راه درست شان پر رهرو باد