اگر شگفتی و بهت از خروش دلیرانه سلحشوران اشرفی و صعوبت استقامت و وفاداری سربداران راهشان ، امان و آسایش دل بیقرارم را یکجا ـ مثل حالا ـ از من دریغ ندارد ، سرانجام شاید روزی قلم بدست بگیرم و با همه ناتوانی واژه ها و ناچیزی دانسته ها و دانش خویش ، گوشه کوچکی از آنچه را که درعصر مجنونی حاضر و از بی جربزگی رجاله های جبار جهان ، برمردم ومیهن مان گذشته و میگذرد را بسادگی اما باصراحت به نگارش درآورم .
اما چگونه یا چه وقت ، راستش اینرا هیچ نمیدانم زیرا از شدت اندوه و آشفته دلی ، نه حوصله آن دارم با کسی جز با زبان سکوت سخن بگویم و نه چون سالهای خیلی پیش ، سر آن دارم سهم بی صبری خود را از خلال مشبک های ظریف ضریح قدیسان به بلندای رواق حرمین به زمزمه باز خوانم . تازه هیچ هم نمیخواهم بعضی از آدمها نیز با کثرت پوچی های گریبانگیر و وسعت بی حاصلی روزمره ، از رنج و بیتابی ام آگاه شوند . بهمین خاطر پس از پرواز پرستوهای خونین پر آزادی ، وقتی کسی از سر سادگی از من پرسید چرا اینقدر غمگین و دگرگون حالم ، اول هیچ نگفتم که بغض همه سالها را حالا توی دلم میگریم اما انگار کسی یکهو نهیب زد به من و بدنبال او من هم ناخواسته داد زدم ، آی آدمها ..... من اصلا کار ندارم که شما در ساحلی آرام نشستید یا در برج بلند عاج ، من فقط میترسم ندانستن نا خواسته ی مسأله ها ، ذهن و فکر شما را طوری آزرده و سرخورده نموده و مثل خوره روحتان را ذره ذره جوری خورده که بی جستن علت و هر چاره کار ناچار به روزمرگی و ذبح زندگی روی کرده باشید وگرنه اصلا مگر میشود بهمین سادگی نشست و بی اعتنا تماشاگر بود وقتی دهها پیکر پاک پیر و جوان بیگناه هر روز بر تیرک دار آویخته رقصان است . مگر میشود شاهد فقر و شقاوت بیحد تحمیلی دستار برسران بر همه اقشار مردم ایران بود و بی هیچ شرم انسانی از کنار آن رد شد .
هرگز نمیتوان بر کودکان روزهای کار و دربدری و شبهای کارتن خوابی خیابانی چشم بست ، در رؤیای هراسناک کودکانه شان سهیم نبود و در این سرزمین خونبار سوخته ، از معبر حیات ـ مرحله آگاهی تا مرگ ـ با آرامش خیال و بی هیچ دغدغه عبور و زندگی را ذبح کرد . من که باور نمیکنم جز دست آموزان خون آشام فقاهتی ، دیگر کسی شاهد اینهمه جرم و فساد در سرزمین زادگاه خویش بوده و اگرچه بلاواسطه از آن گزیده نباشد اما به ابعاد فاجعه آمیز آن نیز نیاندیشد و چشم بسته و بی تفاوت از کنار آن عبور کند . برای همین میخواهم حالا جرأت و جسارت را یکجا جمع کرده و بی هیچ ادعا یا چشمداشت ، روی سخنم را بسوی همه آزاد مردان و زنان وطنم برگردانم و از آنها سخت صمیمانه بخواهم از فکر زوال و زدودن گورزادان عمامه دار غاصب ایران و نیز خاکسپاری تاریخی آنان لحظه ای باز نمانند و تا سر این خصم انسان و زمان را یکسره بر سنگ نکوبند از پای ننشینند . در پیچ و خم این راه اما تا مقصد اگر هر مسأله ، شاید گره ای پیچیده و حتی سهمی از ناباوری یا نادانستن نیز باقی باشد باید آنرا بی رو در بایستی به سیاق ضرب المثل فارسی ” روی دایره “ ریخت تا برای برخاستن دیگر باره ـ که روزهای بهمن روزگار باز برخاستن است ـ هیچ مانع و تضاد ذهنی یا عملی ، سد این راه صعب اما در هم کوبیده نباشد .
عصر نو پای جدید نیز رایت افراشته ، تاریخ نوین متحول در مسیر تکامل و ترقی شتاب برداشته و زمان آبستن بسیار حوادث خواهد بود . در محاط و ابعاد چنین روزهای بس حساس و خطیر شایسته هیچیک از ما هم نیست که در حاشیه مجموع حوادث و خیزش های میهن و جنبش های منطقه ای لنگ لنگان برویم و بخصوص از فاجعه های جاری در میهن مان نیز لحظه ای غافل مانده و همچون عابران خواب آلوده و خمود سربراه ، در سکون اندیشه و عمل ، وظیفه و سهم ضروری انسانی خود را در برابر تاریخ ، میهن سوخته و اسیر و مردم ستمدیده ادا نکنیم . حضور بی وقفه مقاومتی دیرپا ، سراسری و عمیقا سازمانیافته ، موهبت تاریخی و تجربی عظیمی برای میهن بوده که هم آرامش مرگبار جزیره ثبات شاه را درهم ریخت و هم شیخ شیاد جنایتکار را از سریر سلطنت آخوندی به فرودست کشیده وپایه های بارگاه خلافت سلف او را نیز چنان متزلزل و سست نموده که نه تنها خود وحشی وحشت زده اش بلکه ستوران خون آشام دست آموزش هم حالا همگی یک درد و یک دغدغه خاطر بیش ندارند که همانا حضور جدی همین مقاومت بی همتاست که فراز باور آرمانی و بلوغ تولد نوین انسانی آن در ” قهرمان شهر اشرف “ تبلوریافته وارکان منبر ارتجاع و پا منبریهای وطنی ـ فرنگی استعمار کهنه و نو را نیز به لرزه و ریزش واداشته است . دیدن و تجربه هشت ساله رشادت ، استقامت و میهن پرستی پیشا هنگان اشرفی گرچه شگفتی و تحسین آزادگان شریف و پر شور سراسر گیتی را برانگیخته اما جای تعجب هم نیست اگر کابوس دردناک شب و روز رژیم تنها ” بودن یا نبودن“ اشرف و اشرفیان شده است زیرا درک و باور این آرمان و ایمان ، پایمردی و شرف در قاموس فرهنگ عقب مانده و دجالیت ملایان بی تعریف و نامفهوم است . بر اصل همین وحشت و هراس سرکرده جلادان و مزدورانش از مقاومت مردم ایران ، بویژه سلحشوران مجاهد در اشرف ، هر سوزن و تلنگر بهر نوع و شکل به صورت و تن فرتوت رژیم ملایان ، هر خیزش و قیام در ایران و حتی خشم فریاد بلند انتقام در هر جای جهان ، مرگ محتوم غاصبان وطن را سرعت خواهد بخشید . تکرار هزارباره اینکه سرنوشت مقدر ما را ” از ما بهتران و سیاست بازان جهان “ رقم خواهند زد، جز تبلیغ و تلقین پدیده شوم استعماری نیست که هر چند ده سال یکبار در راستای سلب استقلال و اراده ملی برای تحمیل حکومتهای دیکتاتوری و به تبع آن چپاول ثروت و سرمایه های وطن توسط جاسوسان و پا بوسان چکمه و نعلین نشخوار میشود . اما ما...... ما که اینک شاهدان صادق جنبش و قیام های منطقه ای هستیم ـ که نوید فتح تاریخ نوین است ـ ما که در آستانه بهمن از شوق شهامت و شور قیام دلاوران اشرف نشان در ایران شوریده دل و مغروریم ، ما که از گستردگی بسیار بال سیاسی مقاومت ایران با رهبری هوشمندانه مریم و حمایتهای جهانی از آن سرشار و سرافرازیم و ما که بویژه بر آستان رشادت و پایداری غول آسای اشرفیان سر تعظیم فرو آورده و به تک تک آنان مینازیم و می بالیم ، بگمانم نباید لحظه ای را هم به خمودی و سکوت بگذرانیم . در آستانه بهمن دیگر باید مانند مردم ایران ، همه ماههای سال را نیز انگار بهمن ، با انگیزه شیردلان اشرف به قیام و اقدام سیاسی در حد توان برخیزیم . در این سر بالایی سخت آخر که بزودی رایت پیروزی و آزادی را بر قله البرز خواهیم نشاند ، دریغ انگیز است و حیف که اگر پا سست کنیم ، مصمم از جای نجنبیم و خدای ناکرده زندگی را بی انجام وظیفه ، رسالت و ادای سهم ضروری در قبال تاریخ و میهن ذبح کنیم .