فروریختن ستونهای نظام - مهدی سامع

1- آن چه در روز دوشنبه 25 بهمن در بیش از ده شهر ایران اتفاق افتاد یک قیام توده ای بود. قیام کنندگان با شعارهای خود راس هرَم قدرت و در نتیجه کل ساختار سیاسی را به چالش کشیدند. شعارهای «مرگ بر دیکتاتور»، «مبارک، بن علی، نوبت سیدعلی»، «مرگ بر خامنه ای» عمومی ترین شعار شرکت کنندگان در خیزش 25 بهمن بود. واقعیت این است که ساختار قدرت سیاسی به طور کامل مَشروط به راس هرَم قدرت است و استبداد مذهبی با ولایت فقیه معنی می دهد. ساختار حقوقی جمهوری اسلامی با قانون اساسی تعریف می شود و در این ساختار حقوقی ولی فقیه نقش بلامُنازع دارد. ساختار واقعی و عملی حاکمیت در ایران نیز به موجودیت نهاد ولایت فقیه و نهادهای زیر امر او بستگی دارد. وقتی شعار عمومی و همگانی در قیام 25 بهمن راس هرَم قدرت را نشانه می گیرد، این به معنی آن است که توده های ملیونی قیام کننده خواستار «سرنگون کردن» نظام واقعی و حقوقی حاکم بر ایران هستند. بدیهی است که کلماتی همچون «سرنگون کردن»، «برچیدن»، «عبور کردن از» و «برانداختن» رژیم وقتی بخواهد در سطح خیابان و در ابعاد ملیونی مطرح شود به همان گونه مطرح خواهد شد که در روز 25 بهمن بیان شد. این درست است که آقایان موسوی و کروبی که برای 25 بهمن دعوت به تظاهرات کرده بودند با شعارهای ساختارشکنانه مخالف هستند و هدف آنها «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» است. اما حقیقت مهمتری وجود دارد که همه و منجمله طرفداران تغییر در درون رژیم باید بدان توجه داشته و بدانند که در شرایط بحران غیرقانونی، جنبش خیابانی منطق و حرف خود را دارد که با «فشار از پائین» و «مذاکره در بالا» فقط در شرایطی تطابق دارد که هدف مذاکره در بالا، دیکته شرایط به زیر کشیدن دیکتاتور باشد. این واقعیت را تجربه نزدیک انقلابها در تونس و مصر هم نشان داد.

2_خیزش روز 25 بهمن نشان داد که بحران غیرقانونی که جَرقه آن در شامگاه روز 13 خرداد سال 1388 به وسیله محمود احمدی نژاد در مناظره با میرحسین موسوی زده شد، همچنان ادامه دارد. شکل گیری و انکشاف این بحران و یا مهار و خاتمه آن یک پروسه ساده و یک معادله یک مجهولی نبوده و فقط با خیزشها، جنبشها و قیامهای خیابانی هم تعریف نمی شود. مجموعه ای از حرکات اعتراضی به اضافه وجود شکاف در حاکمیت و ناتوانی قدرت سیاسی در اعمال اتوریته به شکل سابق و ایجاد روانشناسی تغییر در انبوه مردم از مهمترین علایم چنین بحرانی است.
پس از قیام 6 دی سال پیش(روز عاشورا) ما شاهد تظاهرات و خیزشهای خیابانی گسترده نبودیم. طی این مدت گرچه حرکتهای اعتراضی بسیار به شمول صدها حرکت اعتراضی کارگری و دانشجویی صورت گرفت، اما نبود یک اعتراض خیابانی گسترده این نظر را تقویت می کرد که گویی حاکمیت موفق به مهار حرکتهای توده ای شده و بر شکاف درون هرم قدرت غلبه کرده است. سازمان ما هیچگاه این نظر را تائید نکرد و همواره بر این امر پافشاری می کرد که بحران غیرقانونی همچنان ادامه دارد و تعادل بین جنبش و نیروهای سرکوبگر، تعادلی ناپدار است که هر لحظه آبستن رویدادهای مهم است. ما بر این باور بودیم که امکان سازش و مصالحه در درون هرم قدرت وجود ندارد و به ویژه بر این امر پافشاری می کردیم که سیاست «بی دنده و ترمز» که از جانب محمود احمدی نژاد مطرح شد و سید علی خامنه ای آن را «ریل گذاری جدید» تعریف کرد، یک انتخاب از سر نادانی و محاسبه غلط نبوده، بلکه یک سیاست راهبردی آگاهانه برای حفظ امنیت رژیم است. آقای خامنه ای به خوبی می داند که هزینه عقب نشینی برای ولایت ننگین اش بسیار بیشتر از هزینه ایستادگی بر سر مواضع قُلدُرمَنشانه است.

3_شناخت دقیق چگونگی سازماندهی و شکل گیری خیزش 25 بهمن برای فعالان سیاسی و اجتماعی و به ویژه برای کسانی که موتور مُحَرک حماسه 25 بهمن بودند بسیار با اهمیت است. ارزیابی تاکنونی نشان می دهد که سازماندهی شبکه ای با ابزار اینترنت و فضای مجازی نقش اصلی را در شروع و شکل گیری کانونهای اولیه این حرکت داشته است. شبکه های گسترده جوانان که از طریق امکانات اینترنت به هم مربوط شده اند، در شرایط مشخص روز 25 بهمن توانستند به عنوان «خط شکن»، کانونهای اولیه تظاهرات را شکل دهند و همین امر که سرکوبگران قادر به درهم شکستن این نیروی پیشتاز نشدند، سبب آن شد که مردم آماده در خیابان به شکل انبوه در حرکت شرکت کنند. بدیهی است که ساماندهی شبکه ای با هیچ شکل سازماندهی دیگر نه در رقابت قرار دارد و نه در تقابل. تجربه تونس و مصر هم نشان داد که این گونه سازماندهی در شرایط دیکتاتوری کارآمد است. البته با شکل گیری علنی جنبش و به خصوص تدادم آن اشکال دیگر سازماندهی امکان بروز و گسترش پیدا می کنند. نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی و به ویژه بخش امنیتی سپاه پاسداران به نقش مهم شبکه جهانی اینترنت به خوبی پی برده و برای خنثی کردن این شبکه ها با اختصاص بودجه کلان و به خدمت گرفتن متخصصان ورزیده به طور شبانه روز به کار مداوم مشغول هستند. وظیفه بخش «جَنگ سایبری» سپاه مهار و خنثی کردن تلاش نیروهای جنبش در شبکه جهانی اینترنت است. اما میدان مانور این تلاش نامحدود نیست. کنترل ملیونها نامه الکترونیکی و هزاران شبکه ارتباطی مستقیم کار ساده ای نیست. نهادهای امنیتی می توانند ارتباطات تعدادی از افراد مشخص را کنترل و یا رَمز آدرس الکترونیکی آنان را در اختیار گیرند. اما وقتی موضوع در ابعاد میلیونی روی میز طراحان امنیتی رژیم قرار گیرد، راه حل کنترل موثر غیر ممکن می شود. بیست و چند سال پیش نهادهای امنیتی رژیم درصدد بودند تا استفاده از ویدئو را غیرممکن کنند. آنها در این کار شکست خوردند و امروز صحبت از کنترل ویدئو به جوک گفتن شبیه است. سالها پیش نهادهای امنیتی و انتظامی رژیم با انواع و اقسام طرحها به جنگ گیرنده های ماهواره رفتند و حاصلی جز شکست نصیبشان نشد. در مورد جنگ سایبری هم تا همین جا نتیجه ای جز شکست نداشته اند. جنیش ضد فیلترینگ طی یکی دوسال اخیر به سرعت رشد کرده و برای رژیم راهی جز پائین آوردن سرعت اینترنت که آن هم برای مدت محدود عملی است نمانده است. بنابرین استفاده از شبکه جهانی اینترنت به مثابه یک ابزار برای همه اشکال سازماندهی و به ویژه سازماندهی شبکه ای لازم و ضروریست و فعالان این جنبش می توانند با بالا بردن تجربیات خود و استفاده از تجربیات کشورهای دیگر، خسرانهای ناشی از کنترل نهادهای امنیتی رژیم را کاهش دهند.

4_ واکنش رژیم پس از 25 بهمن نشان داد که ضربه وارد شده به راس نظام توانسته کل نظام را به لرزه درآورد. مقام معظم رهبری و مرجع خودخوانده شیعیان جهان تا این لحظه(شنبه 30 بهمن) از هرگونه اظهار نظر خوداری کرده و با فرو خوردن خشم خود، به اراذل و اوباش تحت امرش دستور داده تا به هرگونه رذالت و جنایتی مبادرت ورزند. شهید دزدی صنعت جدیدی در این رژیم نیست. آن چه جدید است شکستن مرزهای وقاحت است که این بار مدال آن به شکنجه گر معروف، حسین شریعتمداری رسید.
در این رابطه حرفهای یک سرکرده پلیس، اسماعیل احمدی‌مقدم شنیدنی است که شهادت زنده یاد صانع ژاله را با سالگرد دستگیری عبد‌الله اوجالان مرتبط دانسته است.
تظاهرات ابلهانه، مسخره و در عین حال از سر پریشانی مجلس نشینان هم دیدنی بود. آنها که در خیابان شکست خوردند و شاهد عمق و وسعت جنبش مردم بودند، در حیاط خلوت خود کف بر دهان آوردند تا استیصال نظام را بهتر به نمایش بگذارند. روز چهار شنبه 27 بهمن روزنامه ابتکار که لابد رویدادهای خیابان و مجلس را به خوبی رَصَد کرده نسبت به افزایش شکافهای در درون نظام هشدار داد و نوشت:«تعمیق این شکاف و فروریختن ستونهای نظام به آوارشدن سقف بر سر همگان منتهی می‌شود.»
همین هشدار نشان می دهد که مساله اصلی برای خامنه ای و ولایتش مساله مرگ و زندگی است. آقای خامنه ای که طی یک سال گذشته بارها برای نابودی «میکروبها» روضه خوانی کرده بود، با دریافت گزارشات و فیلمهای قیام 25 بهمن به خوبی دریافت که پایه های تخت سلطنت مطلقه اش بیش از آن که قبلاً تصور می کرد سُست است. او تاکنون سکوت کرده تا کارکرد جنایتکاران تحت امرش را بررسی مجدد کند. اما پُر واضح است که او می داند عَربده کشی در مجلس گوش به فرمان و شهید دزدی و به صحنه آوردن بُریدگانی همچون ناطق نوری دَردی از دَردهای بی دَرمان او را مُداوا نمی کند. وراجیهای روز چهارشنبه 27 بهمن خامنه ای در ستایش از انقلاب مصر که آن را اسلامی توصیف کرد، بیش از آن که حاکی از تسلط و اقتدار وی باشد، نشان دهنده ترس ناشی از دریافت دقیق پیام 25 بهمن بود.
به گمان من پیام قیام کنندگان 25 بهمن را ولی فقیه نظام بهتر و دقیق تر از دیگران به شمول جریانهای سیاسی و زنان و مردانی که حماسه 25 بهمن را آفریدند و قدرتهای جهانی دریافته است. این درک ناشی از درایت و تیز هوشی او نیست. این فقط و فقط ناشی از آن است که او ضربه های مداوم بر خود و ولایتش را حس کرده است. این دستاورد را باید با ایستادگی بر شعار «مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه ای و مرگ بر اصل ولایت فقیه» به نیروی مادی عظیم تر تبدیل کرد.
منبع:یادداشت سیاسی نبرد خلق، شماره 308، یکشنبه 1 اسفند 1389(20 فوریه 2011)