وقتی جوانان قهرمان ایران در شهرهای مختلف ایران در بیست و پنج بهمن بپا خاستند و سرنگونی حکومت سید علی را خواست مقدم و مبرم جنبش دانسته و حاضر به پرداخت بهای این خواست بوده و هستند به یکباره صحنه سیاسی ایران آرایش جدیدی گرفت . در طرف رژیم ولایت بحث خیلی روشن است. احمد خاتمی در جمع طلاب وفادار به ولی فقیه رژیم از دو اردوگاه صحبت کرد که هیچ میانه و حایل و حاشیه ای را نمیپذیرد. " یا در اردوگاه ولایت فقیه هستید و یا در اردوگاه منافقین ضد خلق ". در صف مقابل هم جوانان قهرمان ایران با کوله پشتی قیام در پشت و با شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای هم بر محارب بودن خود تاکید کردند. نه کسی از دوران طلائی و اندیشه امام راحل ( که من تازه فهمیدم معنی متداول آن در زبان عربی به معنی گم و گور شده است و من از این بعد با لذت و شوق بسیار همین صفت را استفاده خواهم کرد) صحبت کرد و بحث پس دادن رأی هم از قیام عاشورای پارسال بایگانی شده و حتی هیچ شعاری بر علیه احمدک هم داده نشد چرا که دیگر او لایق شعار هم نیست . این تعمیق جنبش و رادیکالیسم ذاتی جنبش سر نگونی البته که کنش و واکنش خاص خودش را در نیروهای هراسان از انقلاب داراست.
در ماشین های مدرن به کار گذاشتن بالشتهای هوائی که در صورت تصادف جسم راننده را تا حدودی حفظ میکنند ، بسیار معمول شده است. در عالم واقعی هم هستند نیروهائی که در لحظه وهنگام تصادف نظام فقاهتی مثل این بالشتکها عمل کرده و با انفجار و سر وصدای بسیار سعی در حفظ ولی فقیه دارند. اما طوفان قیام بهمن این قبیل حضرات را در مو قعیت خطیری قرار داده است. دفاع مستقیم از ولی فقیه الان هزینه أش زیاد است. باید رفت بغل دست احمد خاتمی در فیضیه ایستاد و در مقابل یک راس لاریجانی در مجلس بالا و پائین پرید. بنا بر این " احوط" آن است بر علیه رادیکالیسم و مضرات ناشی از آن سخن گفت. این رادیکالیسم در ایران صاحب و صحاب دارد ریشه دار است و سخت جان ! از کشتار دهه شصت و قتل عام زندانیانش و بمب باران های سنگین بنیان بر باد دهنده، جان سالم به در برده، در هفت سال نبرد قضائی ، شوخ چشمیها و بذل و بخشش اروپائیها را از حلقوم رژیم بیرون کشیده و الان مقامات بلند مرتبه سه رییس جمهور أخیر آمریکادر کنفرانس و سخنرانی های متداوم از اشتباه استراتژیک امریکا در مورد مجاهدین سخن میگویند و زمان را برای تصحیح اشتباه استراتژیکشان را مناسب میدانند.
کوبیدن مستقیم مجاهدین هم چندان مقرون به صرفه حضرات نیست بنابر این در تند پیچ روزگار ! باید از تند روی بر حذر داشت، از این گفت که اعلان تظاهرات ٢٥ بهمن که کار مجاهدین نبوده است و چه ربطی به اشرفیان؟مثله کردن پروسه ی اعتلای قیام که در سال گذشته به اهتمام برخی ها در زیر خاکستر فرو رفته بود و از هم جدا دانستن نقش شهیدان اشرف در قیام فعلی - صارمی، کاظمی و علی آقائی - در شکستن طلسم ترس که إکسیر اختناق فقاهت است، در این راستاست. قصد صرفا تکرار یک فرض تئوریک نیست ، اگر محمد مختاری در آخرین نوشتار خود" از نعمت ایستاده مردن " میگوید و پرداخت جان در راه آزادی را معادل زندگانی میشناسد ، این مرام و مشی مبارزاتی از کجا در سی سال أخیر تغذیه شده و نشو ونما کرده است؟ کدام جریان سیاسی از سی خرداد ١٣٦٠ تا امروز که اسفند ١٣٨٩ است بر سرنگونی تمامیت رژیم بدون هیچ اما و اگر و شبهه و شکاف سیاسی ، تاکید داشته و بهای سنگینی برای این پایفشاری و سر سختی پرداخته است که حتی پرداخت در صدی از آن ، یل و پهلوان خاص خود را طلبیده و می طلبد. مطالعه دست خط و وصیت نامه محمد علی آقائی ، سند مکفی و جواب این سئوال است قهرمان اشرفی از شناخت و مبارزه میگوید، از گناه نشستن در شب سیاه وطن می نویسد و از اینکه هستند کسانی که وطنشان را از جانشان بیشتر دوست میدارند.
هشت سطر و خط ساده ، بدون پیچ و تابیدن کلام ، مثل الماس میدرخشد. چه جریان و سازمانی را میشناسید که عضو کشاورز زاده و ظلم دیده اش ، در عمل و پیام ، مسئله آموز و معلم فدا و ایثاری میشود که در یک ماه بعد ازشهادت مظلومانه اش از طلسم ترس و جنایت و شکنجه ولی فقیه جز تلی از خاکستر بر جا نمیگذارد؟
شعار سرنگونی تمام رژیم امروز یک شعار ملی است ، اما بود زمانهای که مدعیان خاتم فروش قصد داشتند که بگویند که در ایران هیچ کس نه قصد ، نه منظور و نه توان سر نگونی راداراست! شیخک مدعی وابستگی مجاهدین به هر کشور و ایالت خارجی بود تا بگوید مردم ایران در قبال رژیم فقاهتی زانو زده اند! امروز این حرفها خیلی غریب و ابلهانه است اما آن روزها سینه چاکان اصلاحات بی هیچ پروا مدعی هم بودند.مطالعه تفاوت راهپیمائی ٢٢ بهمن پارسال و ٢٥ بهمن امسال هم بسیار مهم است . در این سال بهای ایستادگی بر روی شعار سرنگونئ را چه کسانی با تحمل سختیهای غیر قابل تصور پرداخته است ؟ منکران نقش مجاهدین در قیام در توضیح چرائی تلاشهای هیستریک رژیم علیه مجاهدین ساکن اشرف ، دچار تناقض شدید شده و از ارائه یک تفسیر منطقی عاجز هستند. چرا رژیم یک کلمه در میان از " بازماندگان رجوی" میگوید ؟ چرا شاقول تنظیم سیاسی با خود را روی مجاهدین سوار کرده است ؟ چرا مقصر شکست ها و ناکامیهای سیاسی و امنیتی خود را کسی جز مجاهدین نمیداند و چرا حذف مجاهدین از لیست سیاه آمریکا را معادل اعلان جنگ میشمارد؟ و مهم تر چرا در طرح یک ماهه سرکوب و اعدام حداکثر از اوائل دی ماه امسال، به نقش مسافرین به اشرف تاکید میکند؟ پاسخ این سئوالها را در اول بحث از دیدگاه رژیم و از زبان احمد خاتمی نوشتم . جواب ولی فقیه جنایتکار و خرس دربارش را جوانان ایران میدهند . ندایشان رساتر باد!