گلی یارندی - صد سال تنهایی، صد سال رزم مشترک در صد سالگی روز زن

اگر چه بنیادگرایی مذهبی و جنس ستیزی حکومت ایران راه را بر پایه یی ترین و ابتدایی ترین نیاز ها و حقوق انسانی زن ایرانی بسته است, امّا, مبازره و دستاوردهای حاصل از چالشگری زنان پیشتاز  در  نظام مردسالار و استثمارگر ایران در سطح ابتدایی یا عقب مانده یی نیست. امروز در جوامعی که حداقلّ دموکراسی، به معنی احترام به نظر و وجود دیگری، روزانه تمرین، تجربه و بررسی می شود، ارج گذاری روز زن شکلی متفاوت از ایران دارد: در میدان شهر کسی برای دادن شعار برابری جنسی و آزادی انسانی کتک یا تیر نمی خورد، به جای دمیدن خونین گلسرخ در سینه ندا، رد طناب دار بر گردن زهرا و خاکستر تن تجاوزشده ترانه بر باد، عادات دیگری جاریست؛ عاداتی که اگرچه مستقیماً و در شکل مطلقشان، الگو و تصویری مشابه از تاریخ مقاومت زن ایرانی نیست, لیکن در بستر اجتماعی و تاریخی خود، لازم به تاٌمّل و احترامند. با این وصف, به رغم  ناهمگونیهای اجتماعی ـ سیاسی، باز هم در اعماق, به چالشهای زن ستیزانه مشابه و نیز به شگردها، مبارزات و چانه زنی های موازی زنان در جوامع گوناگون و در مسیر مبارزه شان با مردسالاری برمی خوریم. بنابراین, بدون قراردادن حرکت رهایی بخش زن ایرانی در رابطه با بستر تاریخی رویدادها و واقعیات ایران و منطقه، نمی توان تصویری عاری از اشتباه و محدود، از هویّت مبارزاتی وی ارائه داد. و باز هم به این علّت که,  از یک سو, ابعاد سرکوب و تلاش نیروهای بازدارنده در دیکتاتوری مذهبی ایران، آن قدر چشمگیر و مخوف است که می توانند به راحتی مسیر دید را, نه تنها به خود مسحور بلکه مقاومت و عاملگری زنان ایرانی را در سایه ارعاب انگیز خویش کم سو نشان دهند. از سوی دیگر, در مقایسه یی ایستا از زن ایرانی و تجربه وی با تجربه ها و ارزشهای متعارف دیگر زنان، به طور مثال, زن غربی، پایه اصلی یک مقایسه منطقی و منطبق بر شرایط را از دست داده، یکی را پیشرفته در خودرهاگری و دیگری را وامانده و عقب افتاده تصویر می کنیم . از روی این تصوّر و با ساختن چنین فواصل غیرواقعی،  از خیر و برکات اشتراک، تاٌمّل و استفاده از تجربیات و موازات مابین جوامع زنان علیه قشربندیهای جنسیّتی نیز محروم خواهیم شد. امّا, دلیل سوّم, که اهمیتی خاص دارد, این است که با کنارگذاشتن یا وصل نکردن حرکت امروز زنان به پاخاسته ایران به تاریخ مبارزاتی شان, نه تنها  تجربیات زنان پیشقراول و راهکارهای دست آورده های امروز را اتّفاقی و بی ریشه وانمود ساخته ایم, بلکه فرصت شناسایی و آموزش یک اتّحاد لازم و ارگانیک بر ضدّ اصل و اساس تبعیض جنسی را  سوزانده ایم. بنابراین, حتی در مرور مختصر بر اصلی ترین تغییرات پروسه و هویّت مبارزاتی زن ایرانی، که همان پروسه «گشتن و شدن»ی پویا و غیرایستا است، باید که بستر عوامل مختصّ تاریخی ایران و ریشه مبارزات زنان در این سی سال اخیر نیز بررسی گردد. 

تغییرات اجتماعی
وقتی به بعد از بهمن پنجاه و هفت و شکوفایی فضای آزاد سیاسی ـ اجتماعی ناشی از تلاش زن و مرد ایرانی نگاه می کنیم، به مینیاتوری از یک جامعه برابر می رسیم؛ جامعه یی که در تلاش برای آزادی از محدودیتهای تک حزبی و سلطه اقتصاد طبقاتی تکیه داده بر ساختارهای حکومت سلطنتی, به تکاپویی بی نظیر رسیده بود.  در آن فضا که هنوز بوی عطر آزادی در هوای ایران باقی بود، زن و مرد در نیاز و بلوغ خود برای تغییر، در یک حضور مشترک، پدیده زیبایی از یاری رسانی و مسئولیت پذیری برای سرنوشت خویش و جامعه را, داوطلبانه, به عهده گرفته بودند. در آن ایام, تابلو برابری جنسی در عمل آفریده شد. با این حال, سنگین ترین و اصلی ترین فعالیتها، هنوز هم حول شرح و آموزش دموکراسی و آزادی سیاسی  ـ مذهبی می گشت. مساٌله زنان در ایران, به طور عمده, هم چنان در سایه این فضا قرار گرفته بود. هم چنین تشکّلهای فعّال فمینیسمی که به طور ویژه و منسجم به این منظور بپردازند, هنوز حضور سازمانیافته یی در جامعه نداشتند. در عین حال تشکّلها و سازمانهای پیشرو و انقلابی هم به این عقیده بودند که این دو، یعنی پروسه دموکرات سازی و برابری اجتماعی و مساٌله زنان باید همگام و در مسیر حل مسائل جامعه پیش رود. با وجود این زن ایرانی در بستر فعالیتهای اجتماعی وارد شده بود که نه تنها امکان تاٌثیرپذیرفتن از فضای آزاد سیاسی داشت بلکه خود نیز روی آن شرایط تاٌثیر می گذاشت. قربانی و منفعل بودن زن در این دوران, به طور عملی, به چالش کشیده شد. هم چنین عاملیّت و قدرت عمل زن، به طور خاص, در زنانی که به خاطر عضویت در گروههای سیاسی, یا به عنوان کاندیداهای مجلس, از سوی  این سازمانها معرفی می شدند، تجربه و افق جدیدی را در ذهن زن ایرانی دست یافتنی و عملی نمود.

 سرکوب و بی عدالتی
 در سال شصت و شروع نهادینه شدن اسلامگرایی رژیم خمینی برای تثیبیت هرچه بیشتر قدرت و تاٌمین سُلطه مطلقه ولایت فقیه بر جامعه ایران، زنان اولین و اصلی ترین هدف کنترل و محدودیتها گشتند. از این دوران به عنوان مهمترین فاز تلاش رژیم بنیادگرا برای ربودن و منهدم کردن هویّت  سیاسی یافته شده زن ایرانی در اوائل انقلاب ضدسلطنتی،  می توان نام برد. برچسب زدن، دستگیری، شکنجه و اعدامهای گسترده و دسته جمعی فعّالان آزادیخواه و به ویژه زنان, به قصد واردساختن ضربه کاری بر پیکره پتانسیل بیدارشده آنان در پروسه انقلاب پنجاه هفت بود. قابل ذکر است که آزارها و شکنجه های جنسی  در زندانها نیز همگی با فتواهای مذهبی موجّه و توصیه می شدند. بدین شکل سنگین ترین خشونتهای جنسی بر زنان با نام مذهب, نه تنها معتبر بلکه به شکلی به مساٌله یی «بی نام»، مسکوت و غیرقابل اعتراض تبدیل گشت. هم چنین ناامیدی و غم و اندوه از دست دادنها، مخفی و پراکنده شدن نیروهای انقلابی به نقاط مرزی یا خارج از کشور، تنهایی و غربت سنگینی را بر روح جامعه حکمفرما کرده بود. امّا, این فشارها, به خودی خود, تولیدکننده یک جنبش اجتماعی نبودند.     
 
     تداوم و سازماندهی
رژیم خمینی تلاش کرد که با ارعاب و  واردکردن ضربه های متعدّد به نیروهای انقلابی و در صدر آنان زنان، به خفقان مطلق دست یابد. هم چنین راه انداختن و دامن زدن به جنگ ایران و عراق برای منحرف کردن اذهان به سمت یک دشمن خارجی و برای تعادل پیداکردن نظام، استراژی مهمّی بود. با این وجود با سازمانگیری مجدّد جنبشهای معترض و تشکیل شبکه های ارتباطی با نیروهای داخل کشور, بار دیگر تشکّلهای انقلابی جانی نو گرفتند. حضور چریکها و سپس اولین یکانهای مسلّح سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی خلق همراه و در کنار سایر نیروهای انقلابی و پیشمرگان کرد  در کردستان، شروع فاز جدید و ابزار پراهمیتی برای مرکزیت بخشیدن به یک عمل سیاسی و جمعی بود. پایگیری ارتش آزادیبخش و تشکیل یکان زنان مسلّح  آموزش دیده, تضمین تداوم جنبش معترض و راهگشای بن بست سرکوب زن گشت. 
    
بلوغ و تغییرات ساختاری
 در سایه برکات، راهگشایی و حضور مقاوم و تاٌثیرگذار اپوزیسیون اصلی رژیم خمینی در حاشیه مرزهای ایران و نقش کُنشگر و اصلی زنان در آن، جنبش حقوق مدنی نیز در داخل ایران جوانه زده و به تدریج نیرو گرفت. این جنبش که شامل فرزندان خانواده هایی می شود که شاهد انقلاب ضدسلطنتی بوده اند, اینک به رغم تلاشهای بنیادگرایان و با استفاده از راههای ارتباطی جدید با دنیای مطبوعات و دنبال کردن اخبار فعالیتهای اپوزیسیون, در مدار جدیدی  از آگاهیی و بلوغ قرار گرفته است. عوامل متعدّد, از قبیل مرگ خمینی، فشارهای شدید اقتصادی و تحریمها، بیکاری و گسترده تر شدن جوّ اختناق و سرکوب, به همراه تشدید تضادهای درونی سران نظام، باعث هرچه برافروخته تر شدن فضای جامعه شده است.  اکنون زمینه جامعه و جنبش حقوق مدنی با همخوانی قیامهای آزادیخواهانه خاورمیانه و بن بست و تو گوشی خوردن رژیم و دست نشاندگان عراقی اش از ملت عراق, آتشین تر از هر زمان دیگر, آماده انفجار است. این ساختار نوین و این اعتراضات  به  شکل ویژه,  شاخص شده با حضور گسترده زنان است.
 
 زمان رزم مشترک
حضور سیاسی و معترض امروز زنان ایران در خیابانها مدیون عبور از همه این فراز و نشیبهای سالیان گذشته است. اکنون با مشاهده آن چه که در دو سال گذشته در ایران اتّفاق افتاد, به خوبی می توان دریافت که زنان, اساسی ترین بازوی توانمند مبارزات متعدّد خیابانی هستند, و این, ممکن نبود جز با  گذار زنان پیشتاز از گذرگاههای خطیر تاریخی و مقاومت در بلایای بنیادگرایی  اسلامی و نیز تشکّل و استقامت هزار زن رزمنده و مجاهد خلق در راستای احقاق آزادی و دموکراسی؛ دو عنصر تعیین کننده یی که نه تنها  تکیه گاه اصلی مبارزات زنان ایران در این سی سال اخیر هستند, بلکه به همراه همه عوامل و تمامی رویدادهای دو سال اخیر و به خصوص حضور زنان در جنبش ضدّ ولایت فقیه, بیانگر این واقعیت اند که رژیم حاکم بر مردم ایران, نه قابلیت اصلاح پذیری دارد و نه توان ماندن.
صد سال پیش هیچ کس تصوّر نمی کرد, زنان بتوانند روزی  عناصر اصلی تعیین کننده و راهگشای یک جامعه باشند. امروز امّا, بر کسی پوشیده نیست که آینده بر اساس آرمان و رزم مشترک زنان و مردان آگاه و مبارز, نقش خواهد خورد. صد سال تنهایی به آخرین روزها رسیده و روزگار «نو سازی» نیازمند صد سال رزم مشترک است.