درسال 1997 و در زمان ریاست جمهوری آقای بیل کلینتون ،وزارت امور خارجه آمریکا نام سازمان مجاهدین خلق را در لیست سازمان های تروریستی گذاشت. از همان وقت هم آشکار بود که دولت آمریکا برای تسخیر دل جنایتکاران حاکم بر جمهوری اسلامی( که ولی فقیه اش خامنه ای، رئیس مجلس تشخیص مصلحتش هاشمی بهرمانی ، رئیس جمهورش خاتمی و سخنگوی دولت و وزیر ارشادش عطاءالله مهاجرانی و نظریه پردازانش امثال محسن کدیور وامثال او بودند) مرتکب چنین عمل زشتی شده است. و اکنون که مدتهاست کشورهای عضو اتحادیه اروپا بر این اقدام مهر ابطال زده اند و بسیاری از برجسته ترین شخصیت های حقوقی و حقیقی آمریکائی خواستار بیرون آوردن نام مجاهدین از لیست تروریستی شده اند، عمّال مستقیم و غیر مستقیم رژیم آخوندی و مواجب بگیران و نوکران بی جیره آن ، به تلاش و تقلا افتاده اند که جلوی امر محتومی را بگیرند که فقط تاریخش وقوعش هنوز مشخص نشده است .
اخیرا یکی از عشاق حسرت بر دل جمهوری اسلامی که همه ی جنایت های رژیم را، دست کم طی بیست و پنج سال گذشته یا تایید کرده و یا بعضی اوقات باسکوتش رضایتش را بروز داده است، در مقابل کوشش گسترده ی جهانی برای احقاق حق مجاهدین خلق ، مزاجش آتشین شده و عنان ازکف داده و پرده ها را کنار زده و آشکارا دشمنی اش را با مجاهدین اعلام کرده است. او در نامه ای که به اتفاق همپالکی دیگری به اسم احمد صدری برای خانم کلینتون ، وزیر امور خارجه آمریکا نوشته است، هم ترس خود و هم وحشت رژیم جمهوری اسلامی از بیرون آمدن نام مجاهدین از لیست تروریستی را ابراز داشته است.
نگرانم، نگرانم که تو یار دگرانی
محسن کدیور در آغاز نامه اش مدعی میشود که؛" وزارت خارجه امریکا با تصمیمی سرنوشت ساز مواجه است، تصمیمی که می تواند یک حرکت دموکراتیک ملی را متوقف یا حمایت کند."
جنایت های بی حد و مرز سی و دو ساله ی رژیم جمهوری اسلامی را کسانی محکوم نمی کنند که دل در هوای این رژیم دارند. از آنجا که گذاشتن نام سازمان مجاهدین در لیست تروریستی ، مطلوب این نظام و بخشی از تلاش های آمریکا برای کنار آمدن با آن بوده است، عقل حکم می کند که مخالفان ادامه حیات این رژیم باید از این همدلی و همراهی کشورهائی مانند آمریکا با این مجموعه ی فاسد و جنایتکار ناراحت شوند. احزاب و سازمان ها و شخصیت های سیاسی متعددی هستند که کم و بیش با مجاهدین مخالفندو گاهی وقت ها بعضی از مخالفت ها به مرز دشمنی هم رسیده است. اما من تا کنون نشنیده ام و در جایی نخوانده ام که آن دسته از احزاب و سازمان ها و شخصیت های سیاسی که برای آزادی ودموکراسی در ایران از طریق حذف تمام عیار بزرگترین مانع تحقق آزادی و دموکراسی ، یعنی رژیم جمهوری اسلامی ،مبارزه می کنند، جدا از موافقت یا مخالفتشان با سازمان مجاهدین خلق ، هیچگونه توافقی و اندک رضایتی نسبت به قرار دادن این سازمان در لیست سازمان های تروریستی نشان داده باشند . محسن کدیور و همروانش باید از این بابت شادمان باشند که در این طبقه نمی گنجند و البته از این بابت یک متحد و همراه بسیار بدنام و بدسابقه تر از خود یعنی نظام جمهوری اسلامی را دارند .
سوارکاری با یابوی از نفس افتاده ی نظام آخوندی
محسن کدیور برای اثبات حقانیتی که ندارد ، به ترفند ها ی پوسیده و از کار افتاده ی وزارت بدنام اطلاعات رژیم چنگ می اندازد و مجاهدین را متهم می کند که در سالهای پسین جنگ خمینی و عراق، به نفع نیروهای دشمن( یعنی عراق) وارد جنگ شده اند . این دروغ را از همان روزهای نخست جنگ ،خمینی برای قتل عام مجاهدین عنوان و تکرار کرد و با همین بهانه هزاران تن از زنان و مردان کشورمان را کشت. امروز که سال ها از پایان آن جنگ و نیز سقوط دولت صدام حسین گذشته است و چیزی از آن دولت پنهان نمانده است و عناصر وابسته و تحت امر نظام آخوندی هم بر تمامی اسناد و مدارک محرمانه و غیر محرمانه و سرّی و بکلی سرّی رژیم پیشین عراق اشراف دارند، تاکنون نتوانسته اند سندی محکمه پسند در مورد شرکت مجاهدین در جنگ ، به نفع صدام حسین ارائه کنند. عرصه در این مورد چنان بر آنها تنگ است که علیرغم تمایل خودشان و اشتیاق پنهان نشدنی رژیم آخوندی، حتی از جعل و ارائه اسنداد ساختگی هم عاجز بوده اند. با این اوصاف ادعای محسن کدیور و همپالکی هایش را ممکن است عده ای به حساب بلاهت آنها بگذارند. من امّا آن را نشانه ی حقد و حسد توام با دشمنی کوری می دانم که سالهاست به آن مبتلایند و علاج ناپذیر می نماید. در رابطه با همین دشمنی با مجاهدین و ایستادن در جانب رژیم است که هزاران بار و به زبان های مختلف فریاد برآورده اند که در قاموس آنها ، در رویاروئی مجاهدین و رژیم خمینی البته که باید طرف رژیم خمینی را سفت و سخت گرفت.
یقه درانیدن از دست نیروی بی پایگاه و بی پناه
کدیور و همروانش در نامه به کلینتون در رابطه با پایگاه مجاهدین در داخل کشور می نویسند؛
" سازمان مجاهدین خلق فاقد پایگاه سیاسی و یا حمایت مردمی قابل اعتنا در داخل ایران است، چرا که سالها در عراق از حمایت صدام حسین بهره مند بود. "
تا به حال این افراد به تبعیت از وزارت اطلاعات رژیم آخوندی مدعی بودند که مجاهدین هیچگونه پایگاهی ندارند . امّا باید دید چه اتفاقی افتاده است که محسن کدیور ناچار به اعترافی می شود که از نتیجه و عوارضش
گریزی نخواهد داشت . از فقدان پایگاه سیاسی و حمایت مردمی رسیده است به فقدان پایگاه سیاسی و حمایت مردمی "قابل اعتناء" . اعتراف از جانب کدیور بیش از اندازه یکافی گویا است و نیازی به تفسیر و توضیح ندارد. تنها به این نکته بسنده می شود که در و جود پایگاه سیاسی مجاهدین و حمایت مردمی از آنها تردیدنمی کند. می ماند کیفیت اعتناء به آن . این را از هزینه ای که رژیم جمهوری اسلامی چه در داخل کشور و چه در سطح جهانی برای مقابله با مجاهدین متحمل می شود می توان حدس زد. محسن کدیور و همروانش اگر چشمان و گوش هایشان را هم ببندند باز هم برایشان آن قدر قابل درک است که ناگزیر به اقرار می شوند که آری مجاهدین حضور دارند و در داخل کشور پایگاه دارند و مورد حمایت مردمی هستند.
رجعت به عصر خمینی برای کسب دموکراسی
محسن کدیور و شرکاءاز بیست و سوم خرداد هشتاد و هشت و در پی جاماندن از حریف ، تا همین الان کوشیده اند که جنبش آزادی خواهی و حرکت دموکراتیک مردم ایران را با ننگ سی ساله خود بیالایند . غافل از این که مردم ایران هرچه را ندانند این را بسیار خوب می دانند که ؛ نه هر که چهره برافروخت دلبری داند. مردم ایران برخلاف این پادوهای رانده شده از بارگاه نظام آخوندی ، خوب می دانند که شتر از پاهای پینه بسته اش پیداست که از کدام حمام می آید. مردم ایران که طی سی و دوسال گذشته شاهد جنایت های فوق تصوری بوده اند که خمینی و وارثان و جانشینانش مرتکب شده اند ، خوب می دانند که شریکان جرم و دست و دامان آلوده گان این نظام فاسد نمی توانند زیر عکس خمینی بنشینند و برای عصر از دست رفته ی او اشک بریزند و آرزوی بازگشت به آن روزگاران را بکنند و دم از دموکراسی و آزادایخواهی و برابری حقوق شهروندان ایرانی بزنند.مردم ایران خوب می دانند که ننگ درهم تنیدگی با خمینی با هیچ نیرنگ و رنگی و از جمله رنگ سبز پاک شدنی نیست. بنا براین بهتر است برای حضور تحمیلی و فرصت طلبانه و مفت خوترانه خود محملی جز محمل آزادی خواهی و مبارزه برای دموکراسی دست و پا کنند و بدانند که حساب جنبش مقاومت مردم ایران در برابر نظام جمهوری اسلامی از حساب سبزی پاک کن های حرفه ای دستگاه خمینی کاملا جدا است .
ترس از مجاهدین یا از کاسه لیسان بارگاه خمینی؟
رژیم جمهوری اسلامی خود را به هر در و دیواری می زند و به هر چه دم دستش بیاید چنگ می زند تا شاید مانع بیرون آمدن نام مجاهدین از لیست ساز مان های تروریستی وزارت خارجه آمریکا شود. محسن کدیور و یارانش هم دقیقا همین کار را می کنند. علت سراسیمگی رژیم و جلز و ولز کردنش قابل درک است. زیرا به درستی و از سی سال پیش تشخیص داده است که رشد مجاهدین مساوی است با ضعف و فتور و سر انجام سقوط خودش . محسن کدیور برای این دستپاچگی اش دلیل دیگری می آورد. او مدعی می شود که بیرون آمدن نام مجاهدین از لیست تروریستی باعث تقویت و بقای نطام می گردد. دلیل محسن کدیور هرچه که باشد عملا با رژیم همگامی می کند و خواست او را باز می تاباند.
در این میان محسن کدیور می کوشد وحشت و هراس خود و سردسته های دو دوزه بازش از محبوبیت روزافزون و پیروزی های تعیین کننده مجاهدین در عرصه داخلی و بین المللی را به مردم ایران تعمیم دهد، با آن که می داند حنائی را که بر سر و صورت مالیده است رنگی ندارد. او به خانم کلینتون التماس می کند که مجاهدین را از لیست سازمان های تروریستی بیرون نیاورد زیرا این کار به زیان جنبش سبز تمام می شود. اگر جنبش سبز مورد نظر محسن کدیور آن چیزیست که مدعیان سر کردکی اش در زیر عکس خمینی و در سایه پرچم خرچنگ نشان جمهوری اسلامی به تبلیغش می پردازند، باید به او خاطر نشان کرد که این جنبش زمان درازی است که از جنبش افتاده است و بهتر است کدیور و همرنگانش سعی نکنند علت بی حرکتی آن را به بیرون آمدن مجاهدین از لیست تروریستی در اینده نزدیک یا دور نسبت دهند. همچنین سعی نکنندبر قامت جنبش آزادیخواهی مردم ایران که روز به روز بالنده تر میشود ، با ادا و اطوارهای کسانی که خمینی را حلوا حلوا می کنند و خامنه ای را پاکدامن معرفی می کنند ، قبای شراکت بپوشانند. البته وحشت امثال کدیور از بالندگی فزاینده ی مجاهدین به هیچ روی بی راه نیست . امّا این هراس با هراس مردم ایران تفاوتی اساسی دارد. نگرانی مردم این است که باز هم سنگ بسته بماند و سگ گشوده و به این ترتیب شارلاتان های تربیت شده در مکتب خمینی ، از جمله همین محسن کدیور و هموندانش ، ثمره مبارزه وجانفشانی های آنها را درست مانند بهمن پنجاه و هفت ملا خور کنند .