سالی طوفانی را پشت سر گذاشتیم و با امید به آینده ای روشن سال جدید را آغاز می کنیم. در سال گذشته شاهد تحولات و چالشهای بزرگ در تمامی عرصه های حیات اجتماعی مردم ایران بودیم. جنبش و قیام مردم و تشدید روزافزون تضاد، شکاف و شقه در هرم قدرت و ثروت. این دو رویداد مهم تمامی جنبه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران را تحت تاثیر خود قرار داد و تضاد بین مردم با کلیت حاکمیت را به نقطه ستیز بالغ کرد. رویدادهای جهانی و منطقه ای و منجمله انقلاب در تونس و مصر، اندیشه و گفتمان انقلاب را نه در بحثهای مکتبی میان نخبگان که در کف خیابان رواج داد.
حاکمیت در سال گذشته به طور مداوم با چالش و جنگ درونی روبرو بود. همه رویدادهای مربوط به هرم قدرت با تضادهای حاد روبرو می شد.
در ادبیات کارگزاران حکومت هر روزه همراه با «جریان فتنه» و «نخبگان بی بصیرت» از کلماتی همچون «جریان تردید»، «جریان انحراف» و «جریان سکوت» استفاده می شد.
تضاد بین مجلس ارتجاع با دولت نظامی-امنیتی و تضاد بین جناح هاشمی رفسنجانی با دولت و بیت خامنه ای مهمترین کشاکش در قدرت حاکم بود. قیام 25 بهمن هر دوی این تضاد و کشمکش را تشدید کرد. در سخنرانی احمد خاتمی در مدرسه فیضیه قم و مسجد اعظم علاوه بر شعارهای معمول علیه اصلاح طلبان رانده شده از قدرت، شعار «مرگ بر هاشمی» و «هاشمی حیا کن، مصلحت و رها کن» داده شد و این صحنه به طور زنده از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.
پس از مشاهده این صحنه برای آگاهان سیاسی جای تردید باقی نماند که پخش این صحنه بدون اجازه ولی فقیه غیرممکن است و بنابرین کاسه صبر ولی فقیه برای تحمل هاشمی رفسنجانی به سرآمده است.
چند روزی طول نکشید که در اجلاس روز سه شنبه 10 اسفند مجلس خبرگان، رفسنجانی در آخرین سخنرانی خود ریاست این مجلس را به مهدوی کنی واگذار کرد.
رفسنجانی در سخنرانی افتتاحیه خبرگان تلاش کرد که با ولی فقیه در تضاد قرار نگیرد. اما در میان حرفهای طولانی اش چند جمله جاسازی کرده بود که همه طرفهای درگیر در مخاصمات درون حاکمیت یک بار دیگر از محتوای تضادش با جریان ولی فقیه و احمدی نژاد باخبر شوند.
هاشمی رفسنجانی گفت:«هماکنون داریم میبینیم اخلاق اسلامی آسیب دیده است، دروغها خیلی شایع شده است؛ از سطوح رسمی و غیررسمی دروغ، فریب، تهمت، شعارهای بیمحتوا دادن .... همه خلاف اسلام است....و مردم ایران به صورت جدی دچار تفرقه شده اند.... و ....اصلاح جامعه با زور و تهدید صرف، امکان پذیر نیست.»
خامنه ای که به هدف خود رسیده بود، این کنایه های رفسنجانی را نادیده گرفت و در ملاقات با اعضای مجلس خبرگان گفت:«با توجه به سابقه عقل، انتظار همین رفتار را از آقای هاشمی رفسنجانی داشتیم».
با این تغییر، خامنه ای و باند نظامی-امنیتی به یک پیروزی که در بطن خود یک شکست بزرگ را رقم زده، دست یافتند. برای پیروز شدگان مهدوی کنی که هم بیمار و هم سالخورده است به مثابه یک محلل عمل خواهد کرد و سیمای آینده خبرگان همانگونه آرایش خواهد یافت که خامنه ای در «ریل گذاری» جدید برای ولایتش تعیین کرده است.
با حذف رفسنجانی از مهمترین منصب حکومتی اش این سوال به طور جد مطرح شد که آیا با این حذف ولی فقیه بر شکاف درون هرم قدرت غلبه کرده است؟
پاسخ به این سوال را محمدرضا باهنر از حزب مؤتلفه اسلامی در روز 21 اسفند با صدای بلند اعلام کرد. به گزارش خبرگزاری دولتی مهر، محمدرضا باهنر در اجلاس دبیران استانهای «حزب مؤتلفه اسلامی» گفت:«فتنه آینده که در حال اوجگیری است، فتنهای است که میخواهد از درون اصولگرایی درآید و بگوید اصولگرا است، اما حوزههای علمیه و شریعت را قبول ندارد. این فتنه عظیم در حال شکلگیری است و بیان مکتب ایرانی و تفکر لیبرال در مسائل فرهنگی در همین راستا است».
قبل از این هم در روز 12 اسفند سالار آبنوش، فرمانده سپاه صاحبالامر قزوین، نسبت به شکلگیری «جریان انحرافی» جدید هشدار داده بود و طی یک سخنرانی گفت:«جریان انحراف پیچیدهتر از فتنه است و با اسم ولایت، ارزشها، امام زمان و انتظار جلو میآید و نقابشان، نقاب مهدویت است.» وی حتی «فتنه خونینی» را پیش بینی کرد که در صورت ناسالم بودن مجلس آینده می تواند در سال 1391 بروز کند. سالار آبنوش گفت:«اگر مجلس بعد مجلس سالمی نباشد، سال ۹۱ فتنه خونین است زیرا با هم میجنگیم و جریان انحراف سر در میآورد».
هرچند سپاه پاسداران این سخنان را نظر شخصی این فرمانده سپاه دانست، اما ترکیب سخنان سالار آبنوش و محمدرضا باهنر، بیان یک واقعیت در شدت گیری تضاد در درون هرم قدرت است.
اگر بخواهیم از ادبیات سیاسی رژیم در مورد تضاد درونی حاکمیت استفاده کنیم، کشاکش محوری پس از حذف رفسنجانی بین اصول گرایان قدیم(باند موتلفه و روحانیت وابسته به آن) و اصول گرایان جدید(باند نظامی-امنیتی به شمول احمدی نژاد) شدت خواهد گرفت. بهترین تعریف برای مشخصات باند جدید را می توان از شعری که احمدی نژاد مدعی سرودن آن است، درک کرد؛
«ما از تبار رستم، فرهاد و آرش ایم
واندر شراب فتنه آخر سیاوش ایم
در انتظار رویت آن مهر آخرین
در مجمر سپیده سپندی بر آتش ایم.»
این همان مشخصاتی است که سالار آبنوش که باید او را در چارچوب اصول گرایان قدیم دانست، با عنوان «جریان انحراف پیچیدهتر از فتنه» که «نقابشان، نقاب مهدویت است» معرفی می کند، محمدرضا باهنر آن را «بیان مکتب ایرانی و تفکر لیبرال در مسائل فرهنگی» معرفی می کند و علی لاریجانی، رئیس مجلس ارتجاع، با توهین به ایرانیان ساکن روستاها، آن را «حرفهای دهاتی وار در باره ناسیونالیسم» می نامد.
هر تعریفی برای باندهای درون هرم قدرت داشته باشیم در این واقعیت که در سال گذشته تضاد درون حکومت همراره تشدید شده و ولی فقیه با باند نظامی-امنیتی در پیوند تنگاتنگ با هم بوده و عموماً علیه باندهای دیگر به طور متحد عمل کرده اند نمی توان تردید کرد. از این جهت می توان نتیجه گرفت که در سال 1390 هیچ یک از تضادهای درون حاکمیت نمی تواند کاهش پیدا کند و بر عکس این تصادها به علت راهبرد جدید خامنه ای عمق و گسترش بیشتری پیدا خواهد کرد.
در سال گذشته در جبهه مردم شاهد شکوفایی و گسترش قیامها و جنبشهای مردم بودیم. تعادل ناپایدار بین مردم و نیروهای سرکوبی در 25 بهمن با قیام جسورانه مردم درهم شکسته شد. خیزش 25 بهمن تجلی آشکار تضاد عمده در جامعه یعنی تضاد بین مردم با حکمیت استبدادی مذهبی بود. این تضاد در شعارهای روز 25 بهمن، اول اسفند، 10 اسفند، 17 اسفند و 24 اسفند خود را به خوبی نشان داد. هرچند وزیر اطلاعات دولت احمدی نژاد در برنامهی تلویزیونی «دیروز، امروز فردا» به تقلید از تیمسار ازهاری، قیام توده ای 25 بهمن را «افتضاح بزرگ.... جمعیت بسیار اندک» دانست که آن هم «با مردم عادی، که در منطقهی خیابان انقلاب برای خرید شب عید آمده بودند مخلوط شده بود»، اما همه رسانه های خبری جهان که رویدادهای این روزهای پرشکوه را پوشش دادند، در این امر متفق القول بودند که خیزشهای توده ای مردم حاکمیت و در راس آن خامنه ای و ولایت فقیه را مورد حمله قرار داده اند.
در مقابل این واقعیت انکار ناپذیر عده ای که رویاهای خود را بر باد رفته دیدند به فکر «مصادره به مطلوب» افتادند. سید عطا الله مهاجرانی با تشریح اختلافات بین دو نوع حاکمیت در مصر و ایران کوشید تا ولی فقیه و خامنه ای را از زیر ضرب خارج کند. این تلاش هم با مخالفت گسترده نخبگان سیاسی رویرو شد و هم در کف خیابان با شعار «مرگ بر خامنه ای» پاسخ گرفت. از این مضحک تر نوشته 10 اسفند 1389 فرخ نگهدار با عنوان «زنده باد موسوی–زنده باد کروبی» بود. این عنوان البته رد گم کردن برای نجات ولایت خامنه ای است. نگهدار که در 20 دی 1389 در نامه ای به خامنه ای هشدار داده بود که «آقای خامنهای! فردوستها دارند از شما آریامهر میسازند»، اکنون به جنبش توصیه می کند که «حداکثر تلاش خود را به کار گیرند که شعارهای تظاهرات به شعارهای حمایتی از آقایان موسوی و کروبی محدود شود و به عرصه های دیگر کشیده نشود.» در حقیقت حرف اصلی همان عرصه دیگر یعنی شعار «مرک بر دیکتاتور» و «مرگ بر خامنه ای» است. این همان عرصه ای است که فرخ نگهدار با طرح کلمات مقبولی مثل گریز از «کینه جویی و خشونت» می خواهد آن را لاپوشانی کند.
در پاسخ به این «مصادره به مطلوب» فرخ نگهدار هم مردم ایران در روزهای 17 و 24 اسفند نظر خود را در سطح گسترده و در خیابانهای سراسر کشور بیان کردند.
در عرصه جهانی و مسایلی که در ارتباط با کشور ما اتفاق افتاد حجم زیادی از رویدادها وجود دارد که در گنجایش این یادداشت کوتاه نیست. به طور خلاصه باید تاکید کنم که جنبشهای ضد دیکتاتوری در خاورمیانه و شمال آفریقا و به ویژه انقلاب در تونس و مصر به علت مضمون ضد دیکتاتوری آن و به علت شرکت گسترده و گوناگونی نیروهای شرکت کننده در آن در کلیت آن به زیان حکومت ایران و به سود جنبش آزادیخواهانه مردم ایران بوده است. در سال گذشته در مجموع و به ویژه با طرح مساله نقض حقوق بشر از جانب رژیم ایران در نهادهای بین المللی حاکمیت جمهوری اسلامی منفرد تر از پیش و مساله حقوق مردم ایران بیش از پیش برجسته شد.
با امید به این که سال 1390 سال پیروزی جنبش آزادیخواهی مردم ایران باشد.
منبع:یادداشت سیاسی نبرد خلق، شماره 309، دوشنبه 1 فروردین 1390(21 مارس 2011)