پنجشنبه, هژده فروردین ـ مطالعه کتاب «زندگینامه ایران زمین» موقعی به پایان رسید که بحرانی در حال وقوع بود. می خواستم مطابق معمول هر هفته فیلم سینمایی را از «سیمای آزادی» تماشا کنم که چشمم به زیرنویس تلویزیون افتاد که به عنوان خبری فوری اعلام می کرد نیروهای تحت فرمان نوری مالکی, نخست وزیر دست نشانده ایران و آمریکا، کمپ اشرف را محاصره کرده و قصد تهاجم و حمله به ساکنین آن را دارند.
طبق معمول دفعات قبل, این نیروها به قمه و چماق و چوب مجهّز هستند. به علاوه, این بار با تجهیزات مدرن نظامی, مثل تانک و توپ و زرهپوش و تیربار و مسلسل های خودکار و اسلحه کمری نیز خود را تا دندان مسلّح ساخته اند.
در همان نگاه اول به خوبی می توان فهمید که حمل اسلحه سرد برای ضَرب و جَرح و ناقص کردن اعضای بدن اشرفیان است, امّا با این حال می شود بعداٌ جنایت و آثار آن را حاشا کرد. شلیک گلوله, امّا مشخصاٌ اثبات می کند که نیروهای مسلّح عراقی و سپاه قدس, جنگ را علیه کسانی شروع کرده و به کسانی شلیک کرده و قصد کشتار و نابودی شان داشته اند, که دستشان خالی و فاقد ابزار جنگی است. اگر چوب و چماق و قمه و تبر و ضربات حاصل از آن, که منجر به کشته شدن اشرفیان می شد, قابل توجیه بود، امّا, توپ و «بی. ام. پی. وان» را چگونه می توان توجیه کرد؟
آری, این بار, شرایط و فضای اشرف طوری است که لابد چوب و چماق نمی تواند کارآیی دفعات قبل را داشته باشد. نوری مالکی اگرچه در نیرنگ و فریبکاری و دجّالگری از اربابان مرتجعش چیزی کم ندارد و از بابت چاکری و غلامی مراتب حلقه به گوشی را به نهایت رسانده، امّا در حماقت و سفاهت از رئیس جمهور عقب مانده ارتجاع کم و کسری ندارد. لذا ترفند مرتبه پیش (6و7مرداد1388), کارآیی خود را از دست داده و عمله ظلم و شقاوت تیربارها و مسلسل های آماده به شلیک را به کار گرفته اند.
پاسدار مالکی ، غلام خانه زاد خامنه ای, در عین دجّالیت های خاص هنوز نفهمیده که حمایتها و پاداشها و تر و خشک کردنهای حکومت فاسد خامنه ای تا زمانی از درجه اعتبار برخوردار است که کار حذف و متلاشی کردن و از بین بردن اشرف و اشرفیان جان بر کف در دستور کار و مرحله اقدام است. گویی ایشان نفهمیده که به فرض محال وقتی کار فیصله پیدا کند و اشرفی ها هم به وظیفه و تعهّد خودشان عمل کنند و باز به فرض بعید از جا کنده شوند، در آن صورت تکلیف مالکی چه خواهد شد؟ آیا گندم ری را خواهد خورد؟ آیا مافیای حاکم بر این سیاست، از هر قماش ـ چه آخوند ایرانی و چه غربی مصالحه گرش ـ خواهد گذاشت که در پست و قدرت باقی بماند؟ و سهل تر این که، آیا زنده خواهد ماند؟ اگر چنین باشد پس آمرین و برنامه ریزهای پشت پرده بیش از حد احمق خواهند بود، چون تا کنون سابقه نداشته که هیچ گانگستر سیاسی مدارک و اسناد جنایت را از بین نبرده باشد, علی الخصوص که مدارک, زبان برای بیان وقایع داشته باشند.
امّا, این دسیسه بزرگ از همان ابتدا دورنمای پایانی خودش را به وضوح نشان داده. نوری مالکی که آغاز چرب و نرم دسیسه ها را دیده نخواسته که پایان شوم آن را نیز ببیند. او پشتش را به مخَدّه نرم خامنه ای گرم کرده, امّا نمی داند که عناصر حکومت خامنه ای به جای تکیه زدن به سرنیزه، به روی آن نشسته اند؛ نمی داند که حکومت ملاهای فاسد در محاصره کردار پلید خودش افتاده و اَعمال نامشروع و وحشیانه اش همه نوکران ظلم را در لب پرتگاه انهدام و نیستی نشانده است. حکومت خامنه ای به یک تَلَنگُر بند است و مالکی که پشتش را به حمایت چنین حاکمیتی گرم کرده, سرنوشت و عاقبتی غیر از آنها ندارد.
جمعه, نوزده فروردین ـ جمعه خونین؛ نوزدهم فروردین. این دو عبارت کوتاه در ذهن و فکر من دو رویداد اسفبار و دو تراژدی ثبت شده در تاریخ معاصر ایران را تداعی می کند. جمعه خونین هفدهم شهریور سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت در میدان ژاله و نوزدهم بهمن هزار و سیصد و شصت: عاشورای مجاهدین.
اینک هر دو در یک قالب و در یک شکل ظاهر شدند. هفدهم شهریور مردم تهران تنها مشتهای گره کرده داشتند و سربازان تحت امر شاه, با سلاحهای آمریکایی به مقابله آنها رفتند و نوزدهم فروردین سربازان عراقی تحت امر مالکی و مزدوران قدس با اسلحه های آمریکایی به جان اشرفیان افتادند, که تنها مشتهای گره کرده داشتند، این بار در میدان لاله.
نوزدهم بهمن شصت امّا, گراز های وحشی پاسدار تحت امر خمینی ملعون با همان سلاحها و بلکه پیشرفته تر, «اشرف» و یارانش را به محاصره درآوردند و همه را, با وحشیانه ترین وضع, شهید کردند. نوزدهم فروردین 1390, گرازهای وحشی مالکی و مزدوران نیروی تروریستی قدس، «اشرفی ها» را محاصره کردند و با قساوت و بیرحمی آتش تیربارها را به روی آنها گشودند و بسیاری را شهید و بسیاری دیگر را زخمی کردند.
نوع تصمیم و یکسانی عمل, که در هر دو مورد و هر دو تاریخ, به چشم می خورد, هر صاحب خرَدی را به تعمّق وامی دارد که مقصود از چنین اعمال پلیدی تنها به یک منظور است: فشار بیش از حد به مردم ایران و از بین بردن جوانان برومند ایرانی, چه در اشرف و چه در نقاط مختلف ایران, به منظور گسترش اختناق و جلوگیری از رشد یک جامعه سزاوار آزادی و آبادی.
در جمعه خونین اشرف، سگهای هار دست آموز مالکی با پول و مواجب خامنه ای بی وجدان و ضد انسان و با اسلحه پیشکشی آمریکاییان به جان اشرفیان افتادند و تمام روز را به ضرب و شَتم و شلیک گلوله پرداختند و تا ساعت دو بعد از ظهر ـ که دوربینها منعکس می کرد و خبر ها منتشر می شد ـ 32 کشته و سیصد مجروح به جای نهادند. این در حالی است که چوب و چماق و شلیک گلوله در حادثه اسفبار جمعه خونین از نگاه دوربین پنهان نمانده، همه دیدند که این تهاجم یکطرفه صرفاً به منظور کشتن و از بین بردن اشرفیان بوده؛ همه فهمیدند که شلیک گلوله و پرتاب نارنجک و شلیک های سنگین توپ با تاٌیید پنهانی آمریکا و با زور پول و اعزام مزدوران خونریز قدس از سوی خامنه ای و فرمان مالکی به گرازهای وحشی عراقی بوده, پس چگونه است که با این وجود، یعنی افشاگری در روز روشن, به چنین اقدامی دست می زنند. برای همه و یا برای ما سن و سال داران این مملکت روشن است. ساخت و ساز و کنار آمدن های شنیع سیاسی. همین و همین
شنبه, بیست فروردین ـ ساده اندیشی و خام خیالی بود اگر می پنداشتیم که مهاجمان و دژحیمان به حملات روز قبل اکتفا کنند و دست از شرارت و آدمکشی بردارند. معلوم بود که اگر دست برمی داشتند و شهر اشرف را ترک می کردند مغایر با دستورات ولی فقیه ارتجاع عمل کرده بودند و طبعاً نوکر دست نشانده مورد مؤاخذه قرار می گرفت. آنها به یقین دستوری برای اندک ضربه زدن و اندک تخریب کردن نداشتند. آمده بودند که کار را یکسره کنند، که شرف و آزادگی را از بیخ و بن برکنند. این, البته, نه یک دستور مقطعی بلکه یک فرمان قدیمی و مستمر از جانب رهبران قشری «اسلام عزیز» بود که سالیانی پیش که هنوز نقش امام ماه نشین در میان مردم به این درجه از ابتذال کشیده نشده بود, صادرگردیده بود. همان که خمینی گفته بود «منافقین از کفّار بدترند» و پس از او جانشینان بدتر از او بنیاد این ظلم را افزایش دادند که «منافقین باید از صحنه گیتی محو شوند». به همین سبب و متعاقب همین دستور العمل شنبه نیز ابزار های کشتار همچنان آماده و نامردان مزدور منتظر فرمان جدید و آدمکشان قدس تشنه خون چشم به دهان فرمانده دوخته بودند که چه وقت فرمان شروع قتل عام مجدّد صادر شود.
از نخستین ساعات بامداد تعدادی از زخمی شدگان به کاروان شهیدان روز قبل پیوستند و حاصل جمع افعال شرم آور جنایتکاران این تهاجم نابرابر افزوده شد.
معمولاً چنین پیگیری خشن و ضد انسانی از جانب آن که وجه غالب میدان زد و خورد است, حکایت از نوعی صحنه سازی برای اثبات حق ناداشته می کند. امّا قبل از وقوع هر حادثه یا بروز هر گونه درگیری همه دست اند کاران حقوق و قضاوت اصل را بر حل اختلاف از طریق راههای مسالمت آمیز قضایی قرار می دهند و از طریق داوری و ارائه اسناد و مدارک و بنا به قوانین متداول جهانی, آن هم در محاکم صدیق بین المللی, طرفین دعوا را, اولاً, به خویشتنداری و ثانیاً, به رعایت راٌی صادره دعوت می کنند. امّا اگر بدون توجه به چنین مشی متداول انسانی برای استیضاح حقوق فرضی و ثابت نشده، یک طرف، طرف دوم را مورد تهاجم قرار دهد و با اعمال خشونت و قهر چنگیزی بخواهد خود را حق مسلّم معرفی کند, بدون هیچگونه تردیدی نا حق است. نمونه های بارز و تاریخی آن رفتاری بود که یزید با حسین، ناصر الدین شاه با امیر کبیر، شاه و آمریکا با مصدق و خمینی و دست پروردگانش با دگر اندیشان کردند.
امّا در اشرف
در این شهر شرف و پاکبازی قضیه رسیدگی و داوری و تلاش برای تشکیل محاکم ذیصلاح و سپردن کار حل اختلاف به دست افراد ذیصلاح, از همان آغاز بعید می نمود. زیرا طرفی که صورت حق به جانب اختیار کرده بود به دلیل تلاش برای پیشبرد مقاصد شوم توطئه گران و عناصر ارتجاعی حاکم بر ایران تماماً به دور از حقانیت بود.
آری در شهر اشرف قضیه ناحق چیزی فراتر از مسائل حقوقی و قضایی است. در این شهر طرف حق یکی است. امّا طرفهای باطل مجموعه یی است از کشور ها، سربازها، ابزارهای جنگی فراوان، بهانه ها، توطئه ها ، برچسب ها و اتّهامات.
طرف حق در این نقطه از زمین تنهاست. با جمعیتی بسیار کم، بضاعتی در سطح هیچ و توان نطامی صفر و کوله باری بزرگ از مشکلات، فشارهای سیاسی و اقتصادی. بهانه جویی ها و آزار و اذیت های شبانه روزی و محرومیت از آب، مواد غذایی، لوازم و امکانات پزشکی و دارویی در زمینی به اندازه یک وجب از خاک خدا, آن هم در کویر بی آب و علف.
جماعت ناحق، یکی, سرزمین و بیابان خشک و بی آب و علف را بهانه می کند، آن یکی, لیست تروریستی و برچسبهای ناروای حاصل از زد و بند سیاسی - اقتصادی را و نفاق و خیانت به وطن و کشتار واهی و ساخته و پرداخته دست پلید خودشان را و همه شان دستهای باز و پری دارند برای اشاعه چنین پهنه های ناروایی به اقصی نقاط دنیا، چه با رسانه های جمعی و چه با عوامل دست آموز و مواجب بگیرشان.
و این هر سه در 19 فروردین 1390 همرآی، همگام و هم آواز, با همه امکانات موجود, بر اهالی این یک وجب خاک خوب خدا تاختند و بریدند و دریدند و شکستند و ببستند ، یَلان را سر و سینه و پا و دست. شرمتان باد ای خداوندان قدرت، شرمتان.
اگر باور کرده باشیم که این دعوا فقط بین مالکی و مجاهدین و بر سر خاک و سرزمین است چه نتیجه گیری اشتباهی کرده ایم. زیرا مالکی به طور ماهوی یک عراقی نیست، خود خود رژیم و خود خود ملایی است که از لای قبای خامنه ای بیرون آمده و لباس آدمها را پوشیده و ادّعای عراقی بودن می کند. و اگر باور کرده باشیم که سربازان عراقی درین درگیری بوده اند باز هم نتیجه گیری اشتباه است. یک عراقی اصیل, مهمان نواز است و به کسانی که در کشورشان, مطابق قواعد بین المللی, پناهنده هستند چنین ناجوانمردانه رفتار نمی کند، مهاجمان مزدورانی هستند از سپاه قدس و عده یی خود فروخته از درون کشور میزبان, که ماهیت ملی خود را از یاد برده و فقط به پول و دستمزد می اندیشند, که مشابه آنها را در پدیده شومی به نام «بسیج» در کشور خودمان فراوان داریم. به علاوه, کسانی که عراقی بودند و از دیر باز یا در زمره اسیران جنگ در ایران به سر می برده و تحت تعلیمات اطلاعات و سپاه قرار داشتند یا مزدوران دیگری از تبار مالکی جنایتکار و یا دبّاغ و چلبی و امثالهم. اینک با ذکر یک مثال به صحنه کمّی بیشتر دقیق می شویم. اگر یک واحد افتصادی دو بار پیاپی مورد تهاجم و دستبرد واقع شود، کارشناسان این وقایع برای یافتن سارق یا سارقین هم نوع سرقت و تکنیکهای به کار گرفته شده را گمانه زنی می کنند و هم مراجعه کنندگان روزهای سرقت را و طبیعتاً آن مراجعه کننده یی که در هر دو بار در حافظه دوربین دیده می شود بیشتر از سایرین در معرض سوء ظنّ قرار می گیرد.
رابرت گیتس, وزیر دفاع آمریکا, در ژوئن 2009 برای دیدار و مذاکره به عراق رفت. نشست و برخاستی کوتاه, به دور از چشم دوربینها با مالکی داشت و بلافاصله پس از رفتنش نیروهای عراقی با انواع و اقسام سلاحهای گرم و سرد به اشرف و اشرفیان حمله کردند. حاصل فاجعه را همه می دانند. و بار دوم در آوریل 2011 جناب وزیر دفاع دیدار محرمانه یی با دست اندرکاران مربوطه در عراق دارد. امّا قبل از این که فاجعه رخ بدهد, نیّت سوء سربازان عراقی و سایر مزدوران، درست از پس سیزده فروردین ـ سیزده به در- آشکار شده و به همین مناسبت به جناب وزیر پیام داده اند که از این فاجعه انسانی جلوگیری کند. گویا ایشان مشغله فراوان داشتند و یادشان رفت که چنین کنند. امّا یادشان ماند که تاکتیک کهنه بی طرف نگهداشتن سربازان آمریکایی را, مانند مرتبه گذشته, به مورد اجرا گذارند که در سر راه گرازهای وحشی مهاجم, مزاحم آنها نباشند.
تهاجم وحشیانه با انواع سلاحهای سنگین و کشنده به اشرف, در ساعت پنج بامداد روز جمعه, که همه مردم خاورمیانه – حتی سحرخیزان – در خواب روز تعطیل هستند, آغاز می شود, که مقارن است با ساعات خواب ناز اروپائیان در ساعت دو و نیم بامداد. آمریکائیان هم که هیج فرقی نمی کند که در خوابند یا که بیداری, چرا که کسی که خودش را به خواب زده هرگز بیدار نمی شود.