آنچه روز 19 فروردین سال 1390 در شهر اشرف اتفاق افتاد، واقعه ای نیست که یک وجدان بیدار بتواند به سادگی از کنار آن بگذرد. 34 مجاهد، 34 مبارز راه آزادی، 34 جان شیفته، 34 انسا ن بی دفاع و 34 زن و مرد هموطن من و تو در یک چشم به هم زدن به فجیع ترین شیوه (شیوهائی که حتی در جنگهای کلاسیک نیز ممنوع شمرده میشوند) به خاک افتادند. چند صد نفر دیگر نیز لت و پار شدند و بیمارستان و دکتر و دوائی هم در کار نیست تا مداوایشان کنند.
داستان همینقدر کوتاه وساده است. اما سابقه و عواقب این ماجرا نه بدین کوتاهی و نه بدین سادگی است. داستان، داستان آینده ما، همه ما با هر عقیده و مرام و در هر کجا وهر زمان است. سخن ازعظمت و فداکاری مجاهدین نیست. سخن حتی از شقاوت و سبعیت مهاجمین خونخوار هم نیست. سخن از دنائت محافل و جماعات و افرادی که این جنایت آشکار را نیز فرصتی برای تکرار لجن پراکنی های وزارت اطلاعات علیه مجاهدین یافتند نیز نیست. سحن اما از واقعیتی شگرف و شکوهمند است. سخن از مقاومتی است که حتی بی سلاح و در محاصره، همچنان برای جنایتکاران حاکم در تهران کابوس سرنگونی و وحشت مرگ است. پس هر چند که ما برای از دست دادن هر یک از این عزیزان دریغ می خوریم و سوگواریم اما به آنها و به همه همرزمانشان که آگاهانه و مخلصانه جانشان را وثیقه آزادی مردم و میهنشان قرارداده اند، افتخار می کنیم.
حالا هر کس که ریگی در کفش ندارد و هرآنکس که فقط با نظام خونخوار ولایت فقیه تا بن استخوان مخالف و خواهان تغییر بنیادین این حکومت فاسد است، می تواند دریابد که مجاهدین در مبارزه شان برای دفع حکومت جانیان تا چه حد جدی و صادق و فداکارند. می تواند دریابد که آنها میدان مبارزه را اشتباهی نگرفته اند. می تواند دریابد که بین مبارزه از طرق مجازی و مبارزه در صحنه واقعی تفاوت از زمین تا آسمان است. مجاهدین همچون شیر می مانند که مرده و زنده شان به یک ارزش است. با سلاح و بی سلاح برای رژیم به یک اندازه خطرناکند. خالی از هر شعار و تهییج، اگر با خودمان صادق باشیم باید قبول کنیم که در نقطه کنونی تاریخ فارغ از هر اختلاف نظر و عقیده ای با مجاهدین، برای رسیدن به آزادی به مفهوم واقعی، راهی جز همبستگی و حمایت از مجاهدین وجود ندارد.
محافل و جریانات شناخته شده ای هستند که البته چنین اتحادی را خوش ندارند. آنها همچنان در آرزو و رویای سزارین کبوتر افلیج اصلاح طلبی از زهدان افعی پیر و هفت سر ولایت فقیه اند. هر چند همه شواهد علمی و عینی دال برآنند که چنین حادثه ای نامحتمل است اما این محافل هنوز کاملا قطع امید نکرده و زور می زنند تا حتی اگر شده قورباغه مرده ای را به جای آن کبوتر دلخواه از شکم افعی بیرون بیاورند. ظاهرا زمانی به یقین خواهند رسید که بمب ولایت زیر پایشان منفجر شود! راستی هیچگاه از خود پرسیده اید که چرا مثلا بی بی سی در اینگونه شرایط به کمک ملاها می شتابد و با جنس جور کردن سعی می کند تا در قالب ژورنالیستم مدرن مسئله را به نفع رژیم یا در بهترین صورت فیفتی- فیفتی (50-50) حل کند؟ هیچگاه از خود پرسیده اید که چه قرابتی است میان بی بی سی با آن دم و دستگاه مدرن و مجریان تر و تمیز و سکسی اش، با آخوندهای شیپشو و بدترکیب؟ سرتاسر برنامه های بی بی سی تلاش برای تحقق همان ناممکنی است که در بالا بدان اشاره شد. از فردا با این دید به برنامه های بی بی سی نگاه کنید. خواهید دید که چقدر مواظب اند که به قبای ملا نمالند و چقدر مواظب اند که نازک تر از گل به" آقا" نگویند. بی بی سی البته می تواند با استفاده از امکانات وسیع مالی و فنی، هر که را می خواهد به صحنه بیاورد و هر چه را دوست دارد از زبان آنها بشنود. می تواند عنصر لو رفته ای که خود را به عیان و با هزار زبان نماینده و حامی نظام جهنمی ولایت فقیه معرفی می کند را" پژوهشگر مطالعات دفاعی در دهلی نو"! معرفی کند و می تواند نماینده مالکی را با مارک کارشناس وارد صحنه کند وحتی می تواند وکیل سرشناس بیچاره ای که مسئله را صرفا از موضع حقوقی می دید وادار کند که علیه مجاهدین موضع سیاسی بگیرد. بی بی سی می تواند با دست و دل بازی نامه اکبر گنجی که با صغرا- کبری چیدنهای فراوان از دو کلمه موضع گیری صریح پرهیز فرموده وجای قاتل و قربانی را در هم آمیخته را فی سبیل اله پخش کند. بی بی سی می تواند بی هیچ رودربایستی و شرمی صریحا تبلیغ کند که بین مجاهدین و رژیم خونخوار ولایت فقیه البته دومی را انتخاب خواهد کرد. بی بی سی اما از یک چیز عاجز است و آن "لاپوشا نی حقیقت" است. واکنش مردم کوچه و بازار در ایران پس از انتشار خبر جنایت در اشرف (لابد از طریق بی بی سی) گویای این واقعیت است که مردم بهترین قاضی اند. آنها اخبار را می شنوند و با حس و تجربه ای که طی سی سال حکومت جهل و جنایت کسب کرده اند خود راست را از دروغ و سره را از ناسره تشخیص میدهند. دهان که باز کنی می فهمند که کی دوست و کی دشمن است. ودیدیم که در تظاهرات ماههای اخیر علیرغم توصیه های بی بی سی و اصلاح طلبان قلابی که مردم را از شعارهای "تند و ساختار شکن" بر حذر می داشتند آنها کانون فساد و جنایت را هدف قرار دادند و با شعار مرگ بر خامنه ای و ولایت فقیه به میدان آمدند.
32 سال پیش عباس عمانی کارگر هوادار مجاهدین در جریان فعالیتهای انتخابات ریاست جمهوری به دست چماقداران خمینی به شهادت رسید. او در وصیت نامه اش نوشته بود که: " تاریخ سیر تکاملی خود را طی می کند و معلوم می شود که ظالم کیست و مظلوم کیست". اکنون زمان گذشته است. هزاران جان پاک به خاک افتاده اند. آنها چه مبارز و چه مجاهد،چه کرد، چه فارس، چه ترک، چه بلوچ، چه عرب و چه لر و چه مسیحی و چه یهودی و چه بهائی وچه زرتشتی و چه لائیک همه وهمه به دست کثیف ترین جلادان قرن به خاک افتاده اند. یعنی که همه یک دشمن واحد داشته اند و یعنی که همه در یک صف، در صف واحد بوده اند. اکنون صف ها روشن و قلبل رویت است مهم نیست که در کجای صف ایستاده ایم اما این مهم است که در کدام صف ایستاده ایم.