یوروپین سیرکل - حمله به کمپ اشرف، غرب کجا بود؟

برگردان از سایت یوروپین سیرکل، 18آوریل 2011
صبا هفت برادران می توانست یک زندگی خوبی داشته باشد. مادرش او را در زندان اوین که معرف حضور زندانیان سیاسی است، بدنیا آورد. اولین چیزی که صبا از این دنیا فهمید -  از دنیای خودش فهمید -  میله های سرد سرکوب یک کشور توتالیتر بود. با دو سال سن بهمراه مادرش از طریق کوه به خارج فرار می کند و وارد تبعیدگاه برلین می شود. در آنجا صبا بهمراه خواهرش به مدرسه می رود، کلاس موسیقی می رفت و از آوای دستگاهها لذت می برد. کبری مکوند مادرش می گوید:" دخترم صبا می خواست موزیک بخواند. زمانی که او دوازده سال داشت یک تکه موسیقی کلاسیک بیاد ایران نواخت." همانطور که گفته شد صبا هفت برادران می توانست یک زندگی خوبی داشته باشد، اما او تصمیم برعکسی گرفت. مدت کوتاهی قبل از درگرفتن جنگ در سال 2003 او به کمپ پناهندگان اشرف در تبعیدگاه عراق مسافرت کرد. خواهرش او را همراهی کرد. کبری می گوید: ”دختران من گفتند هرچند که ما در اینجا در آزادی زندگی می کنیم، اما ما با یک تناقض زندگی می کنیم: آنچه که در ایران اتفاق می افتد“.

بدون حفاظت ازبین رفتند
قرارگاه پناهندگان، کمپ اشرف در عراق تبعیدگاه مدتهاست که خاری است در چشم دولت عراق و یک نقص در رابطه جدید بین ایران- عراق.  تا الان کمپ تحت حفاظت ارتش امریکا قرارداشت. هفته گذشته گیت وزیردفاع آمریکا با نوری المالکی نخست وزیر عراق دیدار داشت و با وجود خواهشهای اهالی کمپ اشرف آخرین سربازان را بیرون آورد. بیرون آوردن سربازان علت یک پیمان دوطرفه بود که حاکمیت عراق از طرف آمریکا را تضمین می کرد. کریستیان سیمرمن مدیر دفتر برلین برای جامعه حقوق بشر گفت:" دستهای گیتس بسته بود، آمریکا خود را وارد وضعیتی کرده بود که مداخله در باره حقوق خلقها غیرممکن شده بود." عراقیها از این فرصت استفاده می کنند و به کمپ یورش می برند.

”کسی که حقوق افراد را سلب میکند، به زور متوسل می شود“
ساکنان باید در پایان جنگ عراق همه سلاحهایشان را تحویل می دادند و برای همین بدون سلاح در دام ارتش عراق افتادند. تقریبا 35 نفر در این حمله کشته شدند. دهها نفر بشدت مجروح شدند. کریستیان سیمرمن:" حمله به ساکنان بدون سلاح، اخلال در کمک رسانی و اخلال در امکان سکونت نقض حقوق خلقها است."
تازه در ژوئیه 2009 به کمپ اشرف حمله شده بود. این اعمال به آنجا کشانده شد که یک دادگاه اسپانیایی بر علیه نقض حقوق خلقها برعلیه ژنرال مسئول آن دوران، اقدام کرد. این در عراق معرف حضور است. برند هویزلر معاون و سخنگوی حقوق بشر جامعه وکلای برلین گفت: ”مالکی یک مجرم تکراری در جرم و جنایت بالا است. کسی که حق را زندانی می کند و به زور متوسل می شود“.

آینده نا معلوم
مجروحان بعد از روزها انتظار به یک بیمارستان آمریکایی منتقل شدند. اما ارتش عراق هنوز هم ایرانیان تحت محاصره را محصور کرده است. المالکی که خودش شیعه است در زمان صدام حسین به ایران فرار کرد. کریستیان سیمرمن توضیح می دهد: او همیشه دوست رژیم ملاها بوده است....

تمسخر محض
وقتی که منظور اپوزیسیون در تبعید باشد غرب طوری رفتار میکند که انگار همه چیز درست است بجز انسجام در تصمیم. وقتی که مربوط به حفاظت اشرف می باشد، مساوی با حمایت از مجاهدین خلق می باشد، که بسیاری هنوز هم دوست دارند آنها را بعنوان جنبش تروریستی ببینند. اما مجاهدین خلق حداقل در اروپا دیگر در لیست تروریستی نیستند. آمریکا برعکس جنبش اپوزیسیون را یک جنبش رادیکال تلقی می کند.  مریم رجوی گفت: ”همانطور که جمعه خونین کمپ اشرف نشان داد، درجه بندی مجاهدین بعنوان سازمان تروریستی یک چک سفید برای کشتار اعضای مقاومت ایران است“.
غرب البته که از طریق کانالهای دیپلماتیک می تواند بر مالکی فشار بیاورد. سیمرمن میگوید: ”دولت آلمان در اینجا با توجه به معاملات جدید پردرآمد با عراق خواهان آن نیست. تمسخر محض است که آدم همیشه از حفظ حقوق بشر صحبت می کند“. اما اینکه عراق به یکی از اقمار ایران تبدیل شود، در واقع نمی تواند به اهداف ثبات منطقه خاور میانه کمک کند. اتحادیه اروپا هم در مورد این وقایع بی علاقگی نشان می دهد. کاترین اشتون مسئول عالی اتحادیه اروپا می گوید: ”وضعیت قرارگاه اشرف چالشی است که برای آن جواب آسانی وجود ندارد. برای همین اتحادیه اروپا هردو طرف را به خویشتنداری دعوت می کند تا بتواند یک راه حل صلح آمیز و پایدار برای این وضعیت پیدا کند“.
تازه در 15 مارس سیاستمداران بسیاری به طور مشترک با شورای ملی مقاومت خواهان حفاظت بیشتر برای کمپ اشرف شدند. اما بنظر نمی آید که کسی بخواهد آنرا به واقعیت تبدیل کند. شورای زنان آلمان کجا بودند؟ سازمانهای حقوق بشر کجا بودند؟ مطبوعات کجا بود؟
صبا در این حمله بشدت زخمی می شود. چون امکانات پزشکی و اقدامات کمک رسانی نمی رسد او بعد از مدت کوتاهی جان می سپارد. کبری دخترش را دیگر ندید. با تمام تلاشها او ویزایی دریافت نکرد تا دخترانش را ببیند. بدلیل موقعیت فعلی، او امکانش را نخواهد یافت در مراسم خاکسپاری دخترش شرکت کند. او را برای آخرین بار ببیند. تنها سوالی که باقی می ماند: شما کجا بودید؟