رحمان کریمی - کمـک رسـانی «حاج بـی بـی» بـه پسـر خـوانـده هـای جنـایتـکار خـود

نکته یی که در ابتدای امر باید بدان توجه داشت اینکه در گرد و غبارهای سیاسی امروز، کس نباید گمان برد که تاریخ استعمار و استعمارگری دارد بپایان خود نزدیک می شود. استعمار بنابه شرایط دوران رنگ و روش عوض می کند اما اصل چپاولگری را هرگز. حیات کلان سرمایه به سود و بهره کشی بیشتر و بیشتراست خاصه درشرایط بحران های مالی و اقتصادی. دوا ودرمان و داروخانه های متعدد در دسترس در نقاطی ست که منابع غنی سوخت و انرژی که پایه ترین آن نفت است، می باشد. نیز درآن نقاط، بازار گل و گشاد وپرمصرف و بی درو دربان هم از داروهای شفا بخش است. فلات ایران ازاین دو موهبت برخوردار است خاصه آنکه برای شرق و غرب مهمترین نقطه ژئوپولیتکی به حساب می آید. کار چندان مشکل نیست اگر که بتوان به راحتی کدخدا را دید و ده را چاپید. می ماند اهالی ده به ویژه معترضان و مخالفان. این معضل نیز با بازگذاشتن دست کدخدای بی خدا برای هرتعرض، تجاوز وقلع وقمع. آنگاه که جنایات خیلی بالا گرفت البته می توان سرکدخدا غرو لندی هم زد. استعمارگر یک وسیله مؤثر و نیرومند دیگرهم دارد برای اغفال وانحراف اذهان عمومی و سیاه وخراب کردن معترضان. این همان رسانه های دولتی ست که کاراترین آنها رادیو و تلویزیون می باشد. و وای اگر کدخدا ده فروش ومعامله گر ازآب درنیاید، مثل جاوید مرد تاریخ معاصر ایران زنده یاد دکتر مصدق. نسل ما قدیمی ها ازیاد نبرده ایم که رادیو بی بی سی که امروز درعهد وطن فروشان جنایتکار  ملا – پاسدار بدان « حاج بی بی » ویا آیت الله بی بی سی می گوییم، چه تبلیغات عظیم و سنگینی روی مصدق و نهضت ملی او خالی می کردند. البته هدف اول وآخر خود مصدق بود. حاضربودند همچنانکه برای مردم ایران اشک تمساح بریزند، دست روی سر اعضای نهضت هم بکشند. دکترمصدق یک دموکرات و آزادیخواه واقعی بود. فقط می گفت نفت مال ملت ایران است و باید ملی شود. نه فحش وبدو بیراه می داد نه ازموازین حقوق بین الملل به تعدی و گردنکشی پا فراتر می نهاد. اما برای استعمارگر پیرکه هنوز به آن امپراتوری بریتانیای کبیر می گفتند، مثل امروز؛ فحش و ناسزا شنیدن گوارا بود اگرکه خدشه یی به منافع نمی رسید. مصدق را با تبلیغات کرده بودند یک هیولا، یک متعصب خشک مغز یکدنده قدرت طلب!!. امپراتوری بریتانیا و بی بی سی اش، حاضر به خدمت های وطنی کم نداشت. سوای ارتجاع داخلی که در دربار خلاصه می شد، ناجوانمردان بی چشم و روی بریده از مصدق ونهضت او کمر به خدمت می بستند، امثال مظفربقایی، حسین مکی، حائری زاده و کاشانی و امثالهم که بغض وکینه شان به مصدق بیش ازخود انگلیسی ها ودرباریان بود. درهمین جا بگویم که مسعود قهرمان امروز ازاین حیث درشرایط اسفبارتری بسرمی برد. چرا ؟ چون آنانکه بریدند از مصدق وازپشت ورو به خنجرزدن ولجن پراکنی پرداختند، سرشان به تنشان می ارزید. بالاخره اسم ورسم وسوابقی پشت سرداشتند. امروز مسعود و جنبش مقاومت او در رأس سازمان مجاهدین خلق با مشتی رجاله بی سروپا که فقط حاج بی بی می تواند قربان صدقه آنها برود و امثال بنی صدر از قافله جامانده و مع الاسف عبدالکریم لاهیجی که می شود پانسیونر حاج بی بی آنهم نه با دو نام قابل و ضد مجاهد بل با دو وابسته علنی رژیم فاشیستی حاکم برایران با نام عابدینی ( یک حزب اللهی ) و ملک ایضاً. این صحنه فضیح و فجیع را می شد در 12 آوریل 2011 مشاهده کرد وبرسقوط فاحش مردی تأسف خورد که هنوز خود را ملی و مصدقی می پندارد. بر عابدینی ها و ملک ها حرجی نیست، مستقیماً درخدمتند. یکی به نعل و یکی به میخ هم نمی زنند. بی پرده دست دو جنایتکار خامنه یی و مالکی را یکباردیگر درخون پاک شهیدان اشرفی می شویند. اما لاهیجی خود را فعال حقوق بشری می داند بنابراین آنجا که تمامی سازمان های مدافع حقوق بشر، سازمان عفو بین الملل وحتا کمیساریای عالی حقوق بشرسازمان ملل متحد و شخصیت های پرشماری از بشردوستان جهان این جنایت هولناک را محکوم کرده اند، دیگراو نمی تواند با این قسمت شوخی وبازی کند وآن را درجیب خود یا زیر عبای خامنه یی و کدیور پنهان بدارد. پس چگونه حقد وکینه شتری خود را علیه مسعود و سازمان پرافتخار مجاهدین خلق پیاده می کند؟ او می گوید : « سازمان مجاهدین خلق یک سازمان بردگان است... » فکرمی کنم این مدافع حقوق بشر! باید خیلی خجالتی و کمرو باشد و واقعاً ملاحظه کرده و نگفته یک سازمان تروریستی ست که بردگان خود را به ترور وامی دارد. سخن زیاد است و خلاصه اش می کنم :
1 ــ آیا این همان بی بی سی نیست که برسر مصدق آن آورد که تو یکی لااقل باید خوب بدانی. اگریک مصدقی واقعی بودی و دچار استحاله منفی نشده بودی، جا داشت که تن به بی بی سی ندهی آنهم این حاج بی بی که سال هاست با لطایف الحیل هوای یک رژیم فاسد و جنایتکار را دارد.
2 ــ اگر هرچند ضد مجاهدین اما سقوط شخصیتی به معنی واقعی کلمه نداشتی، می گفتی و می پرسیدی که آقای مجری هم سخنان من دراین برنامه چه کسانی هستند ؟ پس بی خود نیست که گفته اند خلایق هرچه لایق. صحبت تنها برسر آن دو مزلف رژیمی نیست. شهود تو حقوقدان برای آنکه با جسارت تمام مجاهدین خلق را برده تلقی کنی، مشتی بریده مزدور وخود فروخته و چندتا ازاشرف بیرون زده به تیف ارتش آمریکا رفته واز آنجا راهی قیف وزارت اطلاعات رژیم شده. بگو دوستت کیست تا بگویم کیستی ؟ این حرف ازیک حکیم است ونه این نگارنده. بردار سخنان سرهنگ مارتین آمریکایی در کنفرانس واشنگتن را بخوان و بجای من خجالت بکش. او از 2005 تا 2006 فرمانده ارتش آمریکا بوده در رابطه با اشرف قهرمان و پیوسته درتماس با قهرمانان جان برکف مردم ایران. بخوان و ببین او شاهد چه فضای درخشان انسانی بوده و تا چه اندازه جذب ومسحور شده که آن سخنرانی جالب وافشاگررا درکنفرانس واشنگتن، شجاعانه ارائه می کند.
3 ــ به فرض محال و به زعم چون تویی مغرض گیرم که ساکنان اشرف درحصار وتحت کنترل بردگی کرده و می کنند!! اینهمه مجاهدین خلق که درراه آزادی و رهایی خلق خود بود و نبودشان را شبانه روز با شوق واشتیاق و اختیار به گرو نهاده اند نیز بردگانند؟ آیا یک مجاهد خلق که برده!!! هست دراروپا و آمریکا و کانادا وهرجای این گیتی که باشد راه پس و پیش ندارد و نمی تواند خود را از قید بندگی و بردگی نجات دهد؟ زهی وقاحت و بی شرمی که مرزی برای حد اقل انصاف دریک حقوقدان حقوق بشری نگذاشته است. البته مخلص که بیش ازپانزده سال است درتماس نزدیک با مجاهدین خلق به تجربه ها، هستم می توانم بگویم که مجاهد خلق برای رهایی ملتش اگر لازم باشد تا حد یک برده هم حاضراست خود را پایین بکشد. مجاهد خلق نه نادان است نه بی سواد. چشم و هوش دارد، دنیا و تنعمات و دلربایی های آن را در غرب وشرق می بیند اما ایمان، وفای به عهد و.... اورا برآن داشته که فقط بعد از سقوط رژیم، نفسی براحتی بکشد. البته من هم دراوایل آشنایی ام با مجاهدین خلق شاخ درمی آوردم وقتی به این مجموعه نفیس جان برکف  سختکوش نگاه می کردم که با چه رغبت وآرامش خاطر وقت و انرژی خود را صرف هدف می کنند. حافظ درست گفته است که:  « تواهل صحبت دل نیستی چه می دانی /  که سر به جیب نهادن چه عالمی دارد » اگر امثال تو مصدقی واقعی بودند ما امروز باید با یک تشکل وسیع و فعال روبرو می بودیم. چون هم ناتوانید، هم راحت طلب و هم شهرت طلب به همین مقدار بنام بزرگمرد تاریخ مصدق، اکتفا کرده اید. طبیعی ست که نه چشم دیدن مسعود و مریم داشته باشید و نه مجاهد خلق. شما حتا نتوانسته اید به « بیا سوته دلان گرد هم آییم »  صورت عمل بدهید. البته در بی مروتی، در عناد و لجاج با مجاهدان و مبارزان راستین خوب ورزیده، آبدیده و سپیدچشم شده اید. یک مبارز واقعی نه تنها به درد « حاج بی بی » نمی خورد که خار گلوی خودش و خامنه یی و مالکی و امثالهم هم هست. آخرعمری همین افتخار برایتان بس که مزه بی مزه حاج بی بی شده اید آنهم هم شانه و هم دهن با مشتی اوباش و رجاله.
4 ــ خوش انصاف! مگرارتش آمریکا تیف نزد کنار قهرمانشهراشرف وداوطلب با بس وعده و وعید طلبید برای خروج از اشرف. درآن شرایط کی می توانست جلوگیرشود؟ مگرهمه مثل آن تعداد کذایی نمی توانستند لببیک بگویند و شادمانه خود را از بردگی!! خلاص کنند؟ مسعود در سخنان چند باره اش مگر با اشرفیان پیش ازتجدید سوگند به  صراحت اتمام حجت نکرد که هرکس که می خواهد برود ویا توان کشیدن دراین  مرحله سخت ندارد، هم اکنون مختار است که خداحافظی کند ( نقل به مضمون ). ازاین نمونه ها فراوان می توان آورد اما برای یک دشمن با انصاف.
5 ــ در خدمت حاج بی بی اظهار لحیه می کنی که مسعود پنج شش سال فرصت داشت که اینها را یعنی اشرفیان را به کشور ثالثی ببرد ( نقل به معنی ). مسعود قهرمان که جای خود دارد اگر پیامبراسلام هم بود کف دستش را بو نمی کرد که ایالات متحده آمریکا با آنهمه طمطراق و ادعاهای کشـّاف، روز روشن درملاء جهانی بزند زیر امضا وقول و قرار و تعهد خود. آمریکا و انگلیس با تبانی با رژیم فاشیستی ملایان قرارگاه ها را بمباران کردند، خلع سلاح کردند و قرارداد بستند. یکی چون تو به گوشه یی ازاین قبیل حقایق اشاره یی نمی کنی. چرا؟ چون دردشمنی با مسعود چیزی از خمینی و خامنه یی کم نداری. دشمن هم که نمی آید حقیقت را بگوید. کاراو پوشاندن و لوث کردن واقعیت و حقیت است حتا در خدمت حاج بی بی با دو مدافع بی بهای رژیم.
6 ــ انصاف شمایان کپی انصاف همان حاج بی بی ست. برای خالی نبودن عریضه حاضر نشده است که حتا یک هوادار ساده مقاومت را روی خط بیاورد.
درود بی پایان به مسعود و مریم و اشرفیان قهرمان و یکایک مجاهدین خلق درعرصه گیتی و درود بر شورای ملی مقاومت و هواداران وفادار و پایورز این مقاومت سرفراز.