سایت جرس درپی فشار بدنه «سبز» مطلبی یا مصاحبه ای با حسن یوسفی اشکوری که خود را «ملی مذهبی» مینامد وجزء نمایندگان دوره اول مجلس رژیم بوده (همان مجلسی که مجاهدین به عنوان بزرگترین تشکل سیاسی بعد ازرژیم با دارا بودن میلبونها رای درسر اسر ایران حتی یک نفرشان هم به مجلس راه نیافت) درمورد کشتارمجاهدین دراشرف درج نمود.
پرانتز فوق را فقط جهت یادآوری وتمرین ذهنی برای آقای اشکوری نوشتم، زیرا کهولت گاهی باعث فراموشی میشود.
باید گفت بالاخره گامی «مثبت» به ثبت رسید وآقای اشکوری وهمفکران فرمودند:« اما نکته مهم¬تر این است که به هرحال سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان سازمان و تشکیلات سیاسی – نظامی یک پدیده ی ایرانی و یک واقعیت غیر قابل انکار برای امروز و فردای ماست و با هیچ منطقی نمی¬توان آن را انکار کرد و نادیده اش گرفت».
خدا را شکر که بعداز نیم قرن «به هرحال» عنایت نموده و قبول کردند که مجاهدین «به هرحال »وجود دارند، بحث با آقای اشکوری وهمفکران اگرچه میتوان ادعا نمود که بی فایده است اما برای نسل جوان امروز بسیار روشنگرانه و راهگشا خواهد بود چرا که همین «به هرحال مجاهدین » امروز، درچهل وهفت سال پیش, از درون «ملی مذهبی های» همان دوران با توجه به ظرفیتهای دانش آن زمان بیرون آمدند واگرچه که از آزمونهای فکری آنان کمال استفاده را نمودند ولی آنجایی که آنها دربرابر دیکتاتوری کمپرادور سپر انداختند وبه نوعی«حیات»ادامه دادند آنها را بوسیدند وروی طاقچه تاریخ گذاشتند وبه دنبال آرمان آزادی راهی شکنجه گاهها وزندانها شدند، وشاید اعتراف به وجود«به هرحال» مجاهدین با ردیف کردن مودبانه وشرمگینانه «حداقل خواسته ها» خود از آنان که شانه به شانه «حداکثر خواست» رژیم میساید، نوعی ترمزدستی وممانعت برای جوانانی باشد که قصد بایگانی «ملی مذهبی» های امروز را درصندوقخانه تاریخ جهت خاک خوردن دارند.........بگذریم وبه مطالب ایشان بپردازیم.
ایشان سه باردرجای جای مطلبشان ازسازمان مجاهدین با عنوان«بازمانده های مجاهدین» نقل میکنند، اگر خودمان را به کوچه علی چپ استعاره ومعانی نزنیم مفهوم «بازمانده» کاملا روشن است یعنی چیزی درحال تمام شدن که ته ش کمی باقیمانده اما ازآنجا که قصد نگارنده حسن نیت است عمدا آنرا اینطور تعبیر میکنم که «به هرحال» هرپدیده ای بازمانده از پیشینیانش میباشد.
خدا را شکر میکنم که مجاهدین با وجود مقاومت دربرابرطاعون آخوندی و درگذار ومقابله با سی سال کشتار و قتل عام و نسل کشی هنوز«بازمانده» دارند که «به هرحال»....«غیرفابل انکار»....«یک پدیده ایرانی»....و«یک واقعیت غیرقابل انکار»....و« به هر تقدیر مدعی عرصه رقابت¬های سیاسی کشور برای امروز و آینده هستند». من آگاهانه درادامه و در پیشروی درکوچه علی چپ سیاسی، جملات داخل گیومه که تماما ازمطلب آقای اشکوری نقل شده را مقایسه میکنم با افاضات دیکتاتور حقیر پاسدار احمدی نژاد که دوسال پیش دربازگشت ازسفرنیمه کاره اش ازعراق وقتی خبرنگاران درمورد مجاهدین از او سؤال کردند با لودگی جواب داد :«مگراونها»(مجاهدین) هنوزهستند؟.
آقای اشکوری درادامه میفرماید:«گرچه در مقام داوری نهایی در باب عملکرد بیش از چهار دهه این سازمان نیستم...» ولی هنوز مرکب کلمات ابتدای جمله خشک نشده ادامه میدهد:« اما حداقل به عنوان یک تحلیل شخصی می¬توانم بگویم که رفتار سیاسی این سازمان و دستگاه رهبری آن در طول سی سال اخیر نتیجه¬ای جز شوربختی و خشم و خشونت و قتل و ترور و تقویت استبداد و دور افتادن از آرمان آزادی و عدالت و دموکراسی و حقوق بشر برای مردم ایران به بار نیاورده ».
ملاحظه میکنید، خدا رحم کرد که ایشان درمقام داوری نهایی نبودند والا تکه بزرگه مجاهدین گوششان بود، آخر مگر گروهی که خودش ورهبرش درسی سال گذشته جز«شوربختی» و«تقویت استبداد»و«قتل وترور»و«دور افتادن از عدالت و...حاصلی نداشته، مستحق همان مجازاتی نیست که رژیم ایران تا به حال به سرش آورده؟.... باز هم بگذریم.
جناب جنت مکان میفرماید مجاهدین درحال «همکاری اطلاعاتی در حال حاضر با دولت¬های خارجی و نهادهای امنیتی آنان علیه ایران» هستند. آیا بازهم باید مسیر کوچه علی چپ را ادامه داد؟ مگر معنی این حرف جاسوسی نیست؟ آیا این اتهام معنی اش اعدام مجاهدین نیست؟ و آیا آنها باز هم مستوجب مجازاتهای سی ساله آخوندها نمیشوند؟ آقای اشکوری شما که دنیا دیده اید و امروز طبق گفته خودتان از مجاهدین ورژیم، هم عرض و هم اندازه و به یک میزان «مدعی» هستید، آیا شرم نمیکنید از اینکه اتهام «همکاری اطلاعاتی» به مجاهدین میزنید؟ درکجای دنیا و درکدام فرهنگ و منطق سیاسی به غیرازرژیم، افشاگری و مصاحبه وکنفرانس مطبوعاتی و عمومی درجهت به شکست کشاندن طرح های ضد ملی درتولید بمب اتم و به قهقرا بردن اقتصاد و تاریخ و حتی موجودیت ایران توسط آخوندها «همکاری اطلاعاتی » محسوب میشود؟ آیا مثل آقای موسوی فکر میکنید با یک عده بسیجی بی سروپای ساندیسی طرف هستید؟ که اینطور بی دنده ترمز انگ میزنید و دست آخر هم می گویید در مقام داوری نیستید؟
ولی من باز هم به صفت یک هوادار این مقاومت درحالیکه درطول سی سال انواع واقسام دشنه ها درپشت دارم اما به تبعیت از مسعود رجوی وتعلیمات سازمان محبوبم فقط وفقط «مدعی» آخوندهای رژیم هستم وبه ادامه گذر از کوچه علی چپ ادامه می دهم وبه مشترکات می پردازم نه به افتراقات.
ایشان ادامه می دهد:« اما در این میان سازمان مجاهدین (با چشم پوشی از گذشته) بیش از دیگران مسئولیت دارد و باید در این راه تلاش کند. به نظر می¬رسد در آغاز چند اقدام مقدماتی لازم است».
آیا همین یک جمله بالا پارادوکس وتناقض بزرگ شما وهمفکرانتان درنفی ادعاهای فوق درتخطئه مجاهدین نیست آخر آقای اشکوری یک سازمان سیاسی با مختصاتی که شما بر شمردید به چه دلیل باید مسئولیتی بیش ازدیگران را بردوش بکشد؟ ویک سازمان با مشخصاتی که شما برشمردید اصلا مسئولیت حالیش هست ؟ واهل تقبل مسئولیت هست؟ بگذریم که این سازمان درطی حیات چهل وهفت ساله اش بساوبساوبسا بیشتر ازظرفیتهای متداول یک گروه سیاسی مسئولیت برداشته وهمیشه گٌرده پهن وسینه ستبر خودرا آماج تیغهای دشمنان رنگارنگ میهن نموده وبا خشوع وتواضع غیرقابل تصور چنانچه درحرفهای مجاهدین به تعبیرشما «بازمانده» دراشرف موج می زند به سادگی درطبق اخلاص گذاشته اند.
آقای اشکوری شما چه دوست داشته باشید وچه دوست نداشته باشید چه بپسندید یا نپسندید، چه دراعتقادتتان بگنجد و یا نگنجد، معماربزرگ این سازمان مسعودرجوی است. مجاهدین با مریم گسترش یافته و در مجاهدین «اشرفی» تکثیرشده حداقل دردنیای مادی امروز و در دنیای بده بستانهای حقیر، ظرف وظرفیتی ایجاد کردند که رژیم آخوندی مثل جن ازبسم الله ازآنان وحشت دارد و پذیرای دهها هزار فرزندان تاریخ معاصر ایران بوده و هرظرفیت وپتانسیل اجتماعی بر علیه ارتجاع را فعال نموده وانبوه انبوه نیروهای اجتماعی آزاد شده درانقلاب ضدسلطنتی را که درخلاء وجودش میتوانستند هیمه های آتش جنگ و ارتجاع خمینی و اذنابش باشند را از بلعیده شدن درکام ارتجاع حفظ کرده که درآن میان از هم نسلان شما نیز کم نبودند .
آقای اشکوری درادامه به یک فقره تجاهل بزرگ نیز مبادرت میکنند، توجه نمایید:« بی¬گمان مسعود رجوی است که سالیانی است که غائب است و هیچ نشانی از او نیست. اگر زنده است چرا مطلقا غائب است و حتی از تصویر و فیلم و کلامش نیز نشانی نیست؟ و اگر در این جهان نیست، چرا اعلام نمی¬شود»؟
اگر ایشان بدنبال و نگران! صدا وحضور آقای مسعورجوی است، به عرض ایشان برسانم که اولا ایشان در پیامها و ارتباطات مطول وحتی چند روزه با قهرمانان اشرف که فیلمهای آن به صورتهای ساعتها و روزهای متوالی ازسیمای آزادی پخش شده وهنوز هم لینکهای آن درسایتهای هواداران مقاومت و همچنین سیمای آزادی و سایت مجاهدین موجود است، حضور دارند وهستند همچون اکسیژن درفضا که شاید دریک دید ونگرش اسکولاستیکی دیده نشوند و«اتفاقا» همین چندی پیش دریک تحلیل درونی وزارت اطالاعات رژیم که افشا شد بر اثرات همین حضور صوتی آقای رجوی درمیان مجاهدین انگشت گذاشته بود، حضوردارند، «به هرحال» آقای اشکوری که قطعا به اندازه کافی توانایی ودانش اینترنتی دارند به آسانی میتوانند صدا وپیامهای ایشان را بشنوند تا مطمئن شوند که ایشان «دراین جهان» هستند بگذریم که ایشان در ذره ذره وجود و مقاومت مجاهدین حضوردارند، ولی اگر منظور دیگری دارند به ایشان صبر وشکیبایی توصیه میکنم و از بعضی «چیزها» هم پرهیزشان میدهم .
اما کاکل وگل سرسبد مطلب ایشان طلب «نخستین گام انسانی واقدام حقوق بشری» ازسوی مجاهدین است، ایشان میفرماید:« نخستین گام انسانی و اقدام حقوق بشری سازمان باشد و طبعا می¬تواند نشانه خوبی مبنی بر تغییر سیاست و استراتژی این تشکل سیاسی – نظامی باشد».
این دیگر ماشاالله دارد که چطور وبا چه مکانیسمی اولین خواست و قدم درخواست شده از جانب اشکوری که خود را «ملی مذهبی» میداند با هدف غایی سی ساله ارتجاع حاکم و به ارث رسیده ازخمینی منطبق میشود؟!!
به عنوان یک هوادار این مقاومت که در روزگار جوانی و زمانیکه در جستجوی تغییر وضع موجود بودیم و نگرش مبارزاتی «ملی مذهبی» های آن زمان هیچ گرایش کلان اجتماعی و تغییر رژیم شاه را با افقهای جدید اجتماعی درما ایجاد نمیکرد، به سوی مجاهدین که به تعبیر مرحوم آیت الله طالقانی « راه جهاد گشودند» رفتیم و باز به نقل از ایشان «بازجویان ساواک از اسم مسعود رجوی و از اسم موسی خیابانی وحشت داشتند» راه وحشت آفرینی برای ساواک را انتحاب کردیم ونصیحت هیچ ناصح مقهور رژیم را هم نشنیدیم، به ایشان اعلام میکنم که اگرمسعود رجوی وظرف ایجاد شده ازسوی ایشان که مجاهدین خلق ایران نام دارد نبود (بدون اینکه بخواهم کمترین اجحاف ویا ندیدین ارزشهای اعضای این مقاومت را داشته باشم وهر ذره و قطره و قطعه انسانی دراین مقاومت درجای جای تکاملی خویش بی هیچ تردیدی به خودی خود یک مسعود رجوی است)، امروزهرکدام ازعناصر مستعد برای مبارزه ، آحادی منفرد و در بهترین حالت اجزاء منفعلی بودند که نه درشرکت فعال درتغییر وضع موجود بلکه همانند یک ناظر مقهور ومقلوب سبعیت و دسیسه های آخوندها بودند و یا به شاهدی حقیر در مقابل امپراطوری ارتجاع اسلامی تبدیل شده بودند درست مثل خیلیها که درابتدای راه و آغاز انقلاب ضدسلطنتی عرض وطول سیاسیشان دست کمی ازمجاهدین نداشت، سهل است که بسیار بزرگتر هم بودند.
شاید نسل امروز هم «ملی مذهبی ها» را با همه احترامی که برایشان قائل هستند همانطورکه ما بودیم، بوسیدند ودر صندوقخانه تاریخ نهاده اند یا می نهند تا خاک بخورد واتفاقا اگرتحمل حرف من را داشته باشید واگربا سر تکان دادنی ناصحانه مرا گیج در «اشرف ویج مجاهدین» قلمداد نکنید میگویم مجاهدین به تعبیر شما والبته فقط به تعبیر شما «ویج» خود را و من اضافه میکنم درمیان آتش وخون وتوطئه ودربحرانی ترین نقطه خاورمیانه به مثابه الگوی مقاومت درمقابل ارتجاع هار وخونریز دراشرف دارند، «ویج» شما کجاست؟