محمد اسفندیاری - درباره بیانیه فعالان سیاسی اجتماعی

 «وزن و عیار این سکه به خوبی آزمایش خود را پس داده است. اما به من بگو تو خودت چه در انبان داری؟»
[دانته، کمدی الهی]
در میان بسیاری پیام‌ها، اطلاعیه‌ها و تحلیل‌ها درباره محکومیت جنایت خامنه‌ای ـ مالکی در اشرف، معدودی هم ضمن محکوم کردن یا بیش از محکوم کردن بر لزوم «انعطاف» مجاهدین تأکید کرده‌اند و این که در این واقعه «رهبران مجاهدین مسئولیت دارند».
برای شکافتن مضمون واقعی این مسئولیت شناسی بیانیه « جمعی از فعالان سیاسی، اجتماعی» را بررسی می‌کنیم که با حدود 180 امضا منتشر شده است.
بیانیه فعالان، با تأکید بر  مرزبندی قاطع با تمام سیاست‌ها و مواضع و روش‌های مبارزاتی مجاهدین از گذشته تا حال، « خشونت لجام‌گسیخته دولت عراق علیه ساکنان اشرف» را محکوم می‌کند. سپس « دولت عراق، نمایندگان سازمان مجاهدین و جامعه جهانی» را به اندیشیدن تدبیری برای جلوگیری از فاجعه انسانی دعوت می‌کند و این که « طرفین باید انعطاف نشان دهند». هم‌چنین « رهبران سازمان مجاهدین و به‌خصوص آنهایی که در اشرف نیستند، در قبال زندگی و امنیت ساکنان اشرف مسئولیت دارند. حفظ جان آنها مهم‌تر از وضعیت خود سازمان، منافع سیاسی رهبران و ترجیح برای ماندن در یک منطقه جغرافیایی خاص است. بنابراین نباید با اصرار بر ماندن در کشوری که خواهان خروج آنها است، جان اعضاء ساکن خود در اشرف را بخطر بیاندازند».
در بررسی، می‌توان مغالطه‌های این نظرگاه را مورد بحث قرار داد، یا از منظر حقوق نشان داد که اصل گرفتن نظرگاه بالا هیچ سنگ محکمی در حقوق قضایی باقی نمی‌گذارد. کما این که می‌توان در مقابل رویکرد تئولوژیک حاکم بر نوشتة بالا، به داده‌های عینی تکیه کرد تا معلوم شود که از زمان واگذاری مسئولیت امنیتی اشرف به دولت عراق، یعنی در دو سال اخیر، هیچ انعطاف و نرمشی نبوده که ما به خرج نداده‌ باشیم. به طوری که آنچه امروز خامنه‌ای و مالکی می‌خواهند نه انعطاف، که سرهای ماست.
اما به جای پاسخگویی، یا آشکار  ساختن این حقیقت که نظرگاه ذکر شده از نظر سیاسی متأثر از منافع رژیم ولایت فقیه یا در خدمت آن است، من تلاش می‌کنم مقوله مسئولیت و مسئولیت پذیری را مورد بحث قرار دهم که حقیقتاً کنه آن چیست؟
چرا این واکاوی لازم است؟ به این دلیل که در مهم‌ترین بزنگاه‌های تاریخ سه دهه اخیر، هر جا که مقاومت مردم ایران بالا می‌گیرد و نبرد آزادی نقطه عطف جدیدی در مبارزه علیه رژیم ولایت فقیه خلق می‌کند، این نحله فکری برای تقلیل دادن بار جنایت استبداد حاکم و تخطئه مقاومت به چنین پنداربافی‌هایی رو می‌آورد.
در 30 خرداد 1360 قیامی با شرکت بیش از 500 هزار نفر از مردم تهران در اعتراض به از بین رفتن آزادی‌ها و برقراری استبداد برپا شد. « به اذن» خمینی، پاسداران این قیام را به گلوله بستند. از فردای آن روز، برای بستن راه قیام‌های بعدی به اعدام‌های پی‌درپی دستگیرشدگان و هواداران مجاهدین در مقیاس بسیار گسترده روی آوردند. « مسئولیت» این حمام خون را، نحله مزبورمتوجه مجاهدین می‌کند. چرا؟ به این دلیل که این مجاهدین بودند که قیام سی خرداد را رهبری کردند و این مجاهدین بودند که به مقاومت دست زدند.
سلسله طولانی مصاحبه‌هایی که فردی به نام لطف‌الله میثمی به مدت چند سال درباره 30 خرداد منتشر می‌کرد، فشرده‌اش همین یک جمله است که مسئولیت شدت یافتن اختناق پس از 30 خرداد برعهده مجاهدین است.
حال اگر قیام سی خرداد برگزار نمی‌شد،مقصر ادامه روند تشدید اختناق در سه ماهه اول سال 60 چه طرفی بود؟ شکی نیست که مدعی باز مجاهدین را مقصر می‌داند. چرا که به اطلاعیة 10 ماده‌یی دادستانی خمینی برای تسلیم کردن رهبران خود تن نداده است.
وقتی از این اطلاعیه هم عبور کنیم، به میتینگ 14 اسفند سال 59 می‌رسیم که در آن میلیشیای مجاهدین اجتماع مربوط به سخنرانی رئیس جمهور آن روز خمینی را به صحنه افشای چماقداران حزب جمهوری اسلامی تبدیل کردند.
این میتنگ هم از نظر مدعی از جرائم مجاهدین است. زیرا با مغالطه تعاقب استدلال می‌کند که کشتارها و حملات بهار 1360 در پی همین میتینگ بالا گرفت.
اگر به همین سیاق، به خواست مدعی تن داده عقب عقب برویم، سرانجام به جایی می‌رسیم که جوهر این تفکر خود را فاش می‌سازد و آن عبارت است از نفی مقاومت. به طوری که می‌بینیم که نه این درگیری و رویارویی یا آن اعتراض و اعتصاب بلکه هرگونه مقاومت علیه ستم و بی‌داد را باطل می‌شناسد.
برای خوانندگانی که از وقایع آن‌ سال‌ها مطلع نیستند، و این نوشته را چه بسا خیال‌پردازی تلقی کنند، مواضع «جنبش مسلمان مبارز» را یادآوری می‌کنم که یکی از ستون‌های همین نحله فکری در آن روزگار بود. به طوری که در نشریه‌اش، «امت»، به کرات تحلیل‌های چندش‌آوری از این گونه درج می‌کرد که « گروه‌هایی مثل سازمان مجاهدین ... در بوجود آوردن حادثه و درگیری پیشقدم می‌شوند و به هر بهانه‌یی وضعی بوجود می‌آورند تا گروه‌های مخالف را به میدان بکشد و زد و خوردی بشود و کتک‌کاری، و به ناچار سپاه دخالت کند وعده‌یی بازداشت و چند نفری هم زخمی و یک نفر هم کشته شود. آن‌گاه لیست زندانیان طویل‌تر و تعداد شهدا بیشتر و در نتیجه ...دلائل زیادتری برای بی‌اعتبار کردن رژیم و نامشروع جلوه دادن ...».
در قبال این « منطق خیانت‌بار»،در آن ایام آقای مسعود رجوی ‌در مصاحبه با نشریه مجاهد گفت:«با این منطق همه انبیا و اولیا و مصلحین تاریخ بشری پیشاپیش محکوم‌اند. چرا که اگر به حق و عدل قیام نمی‌کردند، ضدتوحید و ضدخلق کجا اصرار داشت که رهروان و هواداران را بکشد یا به اسارت و شکنجه بکشاند».
حال نمونه قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 را یادآوری می‌کنم که خمینی شخصاً حکم آن را صادر کرد. همگان از این حکم باخبرند. اما مدعیانی  از آن روزگار تا همین امروز مجاهدین را مقصر این جنایت‌ها معرفی می‌کنند. چرا که به عملیات فروغ جاویدان مبادرت کرده‌اند و قتل عام متعاقب همین عملیات رخ داده است. در این زمینه کتاب‌ها و مقاله‌های تحقیقی متعددی بر اساس شواهد معتبر منتشر شده که نشان داده است ماشین قتل عام از پیش به راه افتاده بود و ربطی به عملیات مجاهدین ندارد.
بنابراین من قصد یادآوری آن حقایق را ندارم بلکه به سیاق بررسی تحولات قبل از 30 خرداد، می‌خواهم توضیح بدهم که چنانچه عملیات فروغ جاویدان هم در کار نبود، مدعیان بی‌شک عملیات چلچراغ(خرداد1367) و آفتاب(فروردین 1367) را سبب ناگزیر شدن خمینی به ارتکاب قتل عام جلوه می‌دادند. در این صورت بازهم تقصیر عمده متوجه مجاهدین می‌شد. حال اگر بخواهیم به خواسته آن‌ها تن بدهیم، باید تمام تهاجم‌ها و نبردهای ارتش آزادی‌بخش را منتفی کنیم. در این صورت باز جوهر اندیشه حضرات بیرون می‌افتد که از اساس و بنیاد ارتش آزادی‌بخش را نباید‌ تشکیل می‌دادید و اصلاً مبارزه با رژیم کار خطایی است.
مدعیان البته منطق ضدمبارزاتی خود را در حجاب ملی گرایی و مخالفت با رفتن مجاهدین به عراق می‌پوشانند. اما چکیده اندیشه آن‌ها همین است. این تفکری است که مقاومت و مبارزه را تخطئه نمی‌کند که روش‌های آن صحیح نیست یا نسنجیده است یا زودهنگام و دیرهنگام است. بلکه آن را تخطئه می‌کند به این دلیل که مقاومت و مبارزه است.
بنابراین « فعالان سیاسی، اجتماعی» اعتقاد واقعی خود را ابراز می‌کنند؛ آن‌جا که می‌گویند:« با تأکید بر مرزبندی صریح و مخالفت قاطع با عقاید، روش‌های فعالیت، عملکرد سازمان مجاهدین خلق و نظر منفی نسبت به مواضع کنونی این سازمان ... معتقدیم حضور سازمان  مجاهد‌ین خلق در عراق از ابتدا اشتباه بود ...».
اگر فعالان شجاعت پیشه کرده با شفافیت کامل اعتقاد خود را بیان می‌کردند، روشن می‌شد که آن‌ها از بنیاد با مبارزه کردن علیه رژیم ولایت فقیه مخالف‌اند.

مسئولیت شناسی
مسئولیت به معنای پاسخگویی است و لاجرم هم‌دوش اختیار. از کسی که در امر معینی صاحب اختیار نیست، نمی‌توان درباره آن امر مسئولیت خواست.
در معادله حاکم ـ محکوم یا رژیم ـ اپوزیسیون کدام طرف صاحب اختیار است و چه طرفی را باید به خاطر خون‌هایی که در نبردها و مقاومت‌ها جاری می‌شود، مقصر شناخت؟
شکی نیست که هر دو طرف دارای اختیار و در نتیجه مسئول‌اند. هیچ کدام از اختیار و مسئولیت مبرا نیستند. اما حوزة اختیارات آن‌ها به کلی متفاوت است. مدعیانی که با خلط مفاهیم این دو حوزه را همسان می‌پندارند برای دیکتاتوری‌ها و قاتلان شریک می‌تراشند. این البته نه از یک سهل‌انگاری ذهنی بلکه از منافع مشخصی ناشی می‌شود.
در معادله حاکم ـ محکوم، حق مقاومت از محکوم به کلی سلب شده است؛ هرآینه مسئولیت تمام یا بخشی یا اندکی از پیامدهای اعمال قدرت از سوی حاکم به پای محکوم نوشته شود.
حکومت بنا به تعریف صاحب قدرت است. اختیار اعمال قدرت با حکومت است و تمام مسئولیت تبعات ـ تمام تبعات ـ  این اعمال قدرت را برعهده دارد.
اما حوزه اختیار نیروی اپوزیسیون مقاومت کردن یا مقاومت نکردن است و لاغیر.
می‌توان به هر فرد مبارز یا هر جنبش مقاومت به خاطر چپ‌روی یا راست روی یا اشکال نادرست مبارزاتی ( که تماماً به اثر بخشی مقاومت و یا کاهندگی آن تحویل می‌شود) انتقاد کرد. یک مبارز یا یک جنبش انقلابی نسبت به تمام تبعات این انتقادها مسئولیت دارد. اما نه نسبت به اعمال قدرت حاکم.
مجاهدین هم البته سزاوار انتقادهای بسیار‌اند که چرا در این یا آن زمان متناسب با توانایی و شکافندگی خود مقاومت علیه رژیم حاکم را گسترش نداده‌اند. اما در بحبوحه قتل عام مجاهدین،خود آن‌ها را مسئول خون‌های بر زمین ریخته خودشان دانستن، فقط امدادرسانی به رژیم ولایت فقیه و دست‌نشاندگان دژخیم آن در عراق است.
آنچه می‌ماند یادآوری دینامیزم موقعیت اشرف در رویارویی میان مردم ایران با استبداد حاکم است. به نحوی که مدعیان هرقدر هم که قاطعانه با مجاهدین مرزبندی کنند هر قدر هم که از مبارزه و مقاومت برای سرنگونی رژیم تبری بجویند باز اشرف آزمونی است که آن‌ها را هم به چالش می‌کشد.
آزمونی که تازه حالا شروع شده است.