در ابتدای جلسه پیام رئیس کمیته خارجی کنگره آمریکا ایلیانا رزلهتین به صورت ویدئویی پخش شد.
دوستان عزیز،
من به جد نگران خشونت مجدد نیروهای عراقی علیه ساکنان اردوگاه اشرف بطور خاص حمله اخیر که طبق گزارشها منجر به کشته شدن و مجروح شدن شهروندان در آنجا شده است هستم.
این کار به روشنی نقض مفاد تفاهمنامه انتقال مسئولیت کمپ اشرف در 26 دسامبر سال 2008 است که آن به وضوح بیان شده است :” دولت عراق به دولت آمریکا تضمینهای ضروری داده که با ساکنان قرارگاه اشرف بطورانسانی و مطابق قوانین عراق، قانون بین المللی و تعهدات بین المللی رفتار میکند”. بنابراین، دولت عراق به روشنی مسئول تضمین حفاظت و امنیت فیزکی شهروندان اشرف بعد از خروج نیروهای آمریکایی از منطقه اشرف خواهد بود.
به همین دلیل من بطور مرتب این موضوع را دربالاترین سطوح، منجمله بطور مستقیم با وزیر خارجه هیلاری کلینتون و مستقیماً با دولت عراق دنبال کرده ام. اضافه بر آن اوایل این ماه در نامه ای که من با امضاء مشترک نائب رئیس کمیته خارجی کنگره هاوارد برمن ، به نخست وزیر عراق نوری المالکی نوشتیم و از او خواستیم دولتش به صراحت روی این تأکید کند که به تعهداتش در حفظ سلامتی ساکنان پایبند است و از برگرداندن اجباری آنها به ایران و آزار آنها خودداری میکند و بطورفعال حقوق انسانی آنها برای حفاظت، به همان گونه که حق شهروندان آنجاست و به آنها تعهد داده شده، رعایت شود.
من این موضوع را دنبال میکنم و برای اطمینان از سلامت و امنیت شهروندان اشرف کارخواهم کرد.
با احترام
ایلیانا رز لهتینن
1- سفیر میچل ریس
مدیر سیاستگذاری وزارت خارجه آمریکا 2003 ـ 2005
صبح بخیر، من میچل ریس هستم و سمپوزیوم امروز را اداره میکنم.
پیش از اینکه شروع کنیم، مایلم سلامهای ویژهام را به ساکنان اشرف برسانم. سلام اشرف.
از سخنرانان و همچنین حضاری که در اینجا در واشینگتن دی سی با ما هستند و همچنین از کسانی که در سراسر جهان ناظر برنامة امروز ما هستند، خواهش می کنم که قیام کنند تا باهم خاطرة زنان و مردان شجاعی را که در اوایل این ماه در کمپ اشرف به دست ارتش عراق کشته شدند، گرامی بداریم.
بنا به سنت، لطفاً برای یک دقیقه با هم کف بزنیم.
با تشکر فراوان از شما. لطفاً بفرمایید بنشینید.
امروز سه وظیفه در پیش روی ماست:
اول ، ما باید قهرمانان به خاک افتاده در کمپ اشرف را به یاد بسپاریم. فداکاری آنها نباید بی ثمر بماند.
دوم، ما باید به شجاعت بینظیر کسانی که هماکنون در کمپ اشرف هستند و به امیدشان برای آزادی، دموکراسی و کرامت و ارج انسانی، گواهی دهیم.
و سوم اینکه ما باید دولت ایالات متحده را وادار سازیم تا به تعلل و بی تصمیمی خاتمه بدهد و سازمان مجاهدین را سریعاً از لیست وزارت خارجه خارج سازد.
اما ما امروز خوش شانس هستیم که یک گروه از متخصصین برجسته در این سه امر مهم به ما مدد میرسانند.
2- اندرو کارد
رئیس دفتر رئیس جمهور آمریکا، 2001 ـ 2006
بسیارمتشکرم.
وقتی می بینیم هوارد دین و رودی جولیانی کنار یکدیگر پشت میز نشسته اند، این امر آرمانی که ما را گرد هم آورده بسیار گویا میکند.
من اهل ماساچوست هستم و می توانم ماشینم را درحیاط هاروارد پارک کنم. لهجه من برای شما مفهومی ندارد چرا که لهجه های خود شما با من فرق میکند. اما در اکثر نقاطی درآمریکا که من به آن سفر می کنم، متوجه نمی شوند من چه میگویم. من در کاخ سفیدی خدمت کردم که افراد اغلب درک نمی کردند من چه میگویم.
اگر به خاطر یک روز سرنوشت ساز که باعث شد اسم من برسر زبانها بیافتد، نبود، من امروز اینجا نبودم. روز زیبایی بود همگی سوار لیموزینها شدیم و به یک مدرسه ابتدائی به نام اما بوکر Emma E. Booker School رفتیم.
وارد کلاس درسی شدیم که به یک مرکز فرماندهی کاخ سفید تبدیل شده بود، با کارمندان و کادرهای رسمی و تلفنها و فکسهای ایمن. در یک کلاس درس دیگر در آن سو کلاس دومیها و انبوهی از خبرنگاران و اهل مطبوعات حضور داشتند. درست پیش از آنکه پرزیدنت آماده ورود به کلاس در معیت مدیر مدرسه شود، یکی از کارمندان اتاق وضعیتهای فوق العاده آمد و گفت : «آقا به نظر میرسد یک هواپیمای کوچک دو موتوره به یکی از برجهای مرکز جهانی تجارت در نیویورک برخورد کرده است». واکنش جمعی همه ما یکی بود: «آه عجب حادثه وحشتناکی. حتماً خلبان سکته یی چیزی کرده بوده است». پس از آن مدیر مدرسه در سالن را باز کرد و پرزیدنت وارد کلاس درس شد.
در بسته شد و در همین حال همان کارمند بار دیگر آمد و به من گفت : «آقا، به نظر میرسد هواپیمای دوموتوره نبوده بلکه یک جت مسافربری بوده است». و ذهن من متوجه وحشتی شد که مسافران هواپیما به آن دچار شده بوده اند. و یک دهم ثانیه پس از آن باز همان کارمند آمد و گفت «خداوندا. یک هواپیمای دیگر هم به برج دیگر مرکز جهانی تجارت برخورد کرده است».
من پشت آن در با آزمونی روبه رو شدم که تمام رؤسای دفتر رئیس جمهور تمام مدت با آن مواجهند. معمولاً این تست دشواری است اما آن روز آسان بود: پاسخ سؤال «آیا باید به رئیس جمهورگفت؟» مثبت بود.
تصمیم گرفتم یکی دو فاکت را بگویم و پشت آن هم یک تفسیر کلی بدهم و چیزی نگویم که سؤال برانگیز باشد یا به دیالوگ بیانجامد.
در کلاس درس را باز کردم. آموزگار مربوطه داشت خطاب به پرزیدنت و شاگردان صحبت می کرد. روزنامه نگاران در عقب کلاس جمع بودند و آن کامپتون از شبکه خبری ای بی س هم در بینشان بود. او به من نگاه کرد و البته این غیرمعمول بود که من پس از آن که رئیس جمهور وارد اتاق شد داخل شوم. اما او [آن کامپتون] به من نگاه کرد و پرسید: (با حرکت دست ـ چه خبر شده؟) من هم به او نگاه کردم و گفتم: (با حرکت دست ـ هواپیما به ساختمان خورده). او بازهم به من نگاه کرد و گفت: (با حرکت دست ـ چطور؟). اینجا مکثی در گفتگو با پرزیدنت پیش آمد که به من امکان داد به سوی او بروم، خم شوم و درگوش راستش زمزمه کنم: «یک هواپیمای دوم هم به برج دوم خورده. به آمریکا حمله شده است».
این داستان را برایتان گفتم چون اگر به خاطر آن روز و آن تجربه نبود امروز اینجا نبودم. در واقع اگر به خاطر آن روز نبود، شما هم امروز، البته به دلیل دیگری، اینجا نبودید. زیرا من آن روز شاهد بودم چگونه پرزیدنت از مردی که در انتخابات برنده شده، به مردی که باید بار سنگین پرزیدنت بودن را به دوش کشد، مبدل شد.
اما شاید یکی از بزرگترین تغییرات در یک عبارت بسیار بسیار کوتاه تنها چند روز بعد تبلور یافت که مبین تغییری درسیاست خارجی کشورمان بود و با گفتن آن در یک عبارت جسورانه پرزیدنت جهان را فرا خواند که: «یا با ما هستید یا علیه ما». و من کمترین تردیدی ندارم که هنگامی که پرزیدنت این جمله را گفت، برخی رهبران کشورهای مختلف جهان با ناراحتی در صندلیهایشان جابجا شدند: «اذیت نکنید! من میخواهم هم با شما باشم، هم علیه شما. من می خواهم همین دور و برهای شما باشم!» اما پرزیدنت گفت: «یا با ما هستید یا علیه ما.»
و اما مجاهدین خلق ایران. درآمریکا زیاد نبودند کسانی که درباره مجاهدین صحبت کنند. این گروهی بود متفاوت از آنچه که ما فکر میکردیم و از ما فاصله دوری داشت.
و بعد تغییراتی که درجهان درجریان بود، خود را در جنگ افغانستان و چالش عراق نشان داد. و باز همان مسأله «یا با ما یا علیه ما» مطرح شد.
مجاهدین نگران بودند و می گفتند: «میدانید به نظر ما عده زیادی میخواهند به ما آسیب برسانند» و آمریکا می گفت : «نگران نباشید، ما برای حفاظتتان کمک خواهیم کرد. به حفاظتتان کمک خواهیم کرد». و این کار را کردیم.
و مجاهدین به عنوان یک جامعه قویتر و قویتر شدند. در جایی که دیگر جوامع با موانع مواجه بودند، در عوض مجاهدین قویتر شدند. در عراق نهادهای دولتی به چرخش افتاده بودند، مردم امیدوارشدند و تغییر و تحولهای گذار صورت گرفت.
کیفیت گذار به نقطه یی رسید که ما به عنوان یک کشور به عراق گفتیم: شما روی دو پایتان ایستاده اید و ما به این احترام میگذاریم. و می خواهیم به شما کمک کنیم مدتی طولانی روی دو پایتان بایستید. به شما کمک کرده ایم نهادی تأسیس کنید به نام دموکراسی. این نهاد باید تلاش کند و پیش برود. همان طورکه دموکراسی ما مبارزه کرد. اما مجاهدین خلق نگران بودند. و آمریکا میگفت: «ما حضورخواهیم داشت. ما به شما کمک میکنیم». و آنها تا نقطه یی درگذار هم کمک کردند. و بعد انتقال پیش آمد و نگرانیها بار دیگر ظاهرشد. زیرا اتفاقی که درجریان آن انتقال افتاد این بود که وزارت خارجه آمریکا هم پای این تحولات حرکت نمیکرد. وزارت خارجه آنچه را که برای افراد حاضر درصحنه یک واقعیت بود و پارامتر تعیین کننده بود را به رسمیت نمی شناخت: این واقعیت که مجاهدین در جنگ علیه تروریسم متحد ما بودند.
مجاهدین در اقداماتی که با هدف مشارکت دادن مردم درحکومت هایشان آغاز شده بود، متحد ما بودند. مجاهدین در امر کنار زدن رژیمهایی که به مردمشان به خوبی خدمت نمیکنند، متحد ما است.
اما وزارت خارجه از قضایا عقب افتاد. عقب افتاد به دلیل پرونده یی که امروز بی ربط شده است. و دادگاه ها هم به آنها گفته اند که ربط آنها را مورد بازبینی قرار دهد.
امید و دعای من این است که وزارت خارجه این را بررسی کند که چه چیزی امروز موضوعیت دارد و قضایا را آن طورکه امروز هست بررسی کنند نه آنچه که دیروز نه درکش میکردند و نه شناختی نسبت به آن داشتند. زمان آن فرا رسیده که مجاهدین خلق ایران به آنچه که واقعاً هست به رسمیت شناخته شود: در مکانی که آزادیها برقرار است، فرصتها تحقق می یابد، امیدها چیزی فراتر از صرف امید است، جایی که بذر دموکراسی کاشته شده و ریشه گرفته است و در انتظار آن است که درکشوری که به شدت به روئیدن آن درخت نیاز دارد، کاشته شود.
جایی که مسلمانان تلاش و کار می کنند با یکدیگر به تفاهم برسند نه اینکه با یکدیگر بجنگند. جایی که زنان نه تنها قدرتمند شده اند، بلکه خود قدرت هستند.
هنگامی که ژنرال اودیرنو با مجاهدین وارد مذاکره شد، چه کسی آن سوی میزنشسته بود؟ این مرد قوی هیکل و با هیبت با زنی مذاکره میکرد که دست کم به اندازه او قدرتمند و با هیبت بود. عجب نشانه یی! چه امیدی که تحقق می یافت و چه الگویی.
اما باز می گردم به آن روز 11 سپتامبر 2001. روزی که مرا تغییر داد. روزی که نیاز به یک رهبری عظیم و استثنائی را پدید آورد. و بسیاری از رهبران ما به چالش برخاستند. در صدر لیست پرزیدنت بوش و شهردار رودی جولیانی قرار دارند. فراخوانهایی داده شد و جواب گرفت. به تام ریج تلفن شد و او پاسخ داد و برای بهبود وضعیت حاضر شد.
شما روزی را گذرانده اید که تا ابد روزی ننگین باقی خواهد ماند. روز 8 آوریل 2011، روزی که نباید به این صورت می گذشت، زیرا شما در یک مکان امن بودید – به شما اطمینانها داده شده بود، شما از قواعد و قوانین پیروی کردید، سلاحهایتان را تحویل دادید، یک جامعه شدید و نقشی برای خودتان درنظرگرفتید. اما مورد تعرض قرارگرفتید. با شما قلدرمآبانه رفتار کردند و عده ای در همسایگی برای لات قلدر هورا می کشیدند وتشویقش می کردند و کسی نبود لات قلدر را به چالش بگیرد. جنگ علیه تروریسم به پایان نرسیده است. من امیدوارم ایالات متحده برخیزد و اعلام کند که مجاهدین الگو و سرمشقی است که دیگران باید در سراسر منطقه خاورمیانه از آن تبعیت کنند.
و سرانجام، بگویم که سمت من به عنوان رئیس دفتر رئیس جمهور برای من یک امتیاز بزرگ و یک مباهات بود. اما هنگامی که رئیس دفتر کارمندان ریاست جمهوری شدم و خودم هم مانند بسیاری کسان دیگر تعجب کردم، پیش از آن تجارب زیادی از کار برای پرزیدنت ریگان و پرزیدنت جورج اچ. دبلیو. بوش کسب کرده بودم و با تمام رؤسای دفتری که برای آنها کار کرده بودند، همکاری داشتم. پس به نوعی با این شغل آشنایی داشتم با وسواس یک دبیر. اما من به این نتیجه رسیدم که کار من به عنوان رئیس دفتر ریاست جمهوری این نیست که اجازه دهم توصیه ها و مشاوره هایم براساس احساسات به من دیکته شود، بلکه باید تلاش کنم تا حد امکان واقع بینانه برخورد کنم و به پرزیدنت بهترین توصیه های ممکن را بکنم بدون اینکه بار احساساتی زیادی درآن باشد.
اما شما اکنون مملو از عواطف و احساسات هستید و این خوب و پسندیده است. اما رهبرانتان باید واقع بین و محتاط باشند و رهبران ما هم باید واقع بین و محتاط باشند. همچنین باید عزم راسخ داشته باشند. باید برای دفاع از اصلی و ارزشی بایستند. و صریح بگویم باید شایستگی عنوانی را که حمل می کنند داشته باشند: رهبری. و ما بشدت به رهبری بیشتر و مجدانه تری در ارتباط با مجاهدین نیاز داریم و اینکه از نظر روابطمان با عراق وضع چگونه خواهد بود و همچنین روابط با ایران و الگویی که به جهان ارائه خواهد کرد. من دعا می کنم که آمریکا آن نوع رهبری را اعمال کند که به شما امکان دهد الگو و سرمشقی باشید که دیگران از آن تبعیت کنند. متشکرم. بسیار متشکرم.
3- رودی جولیانی
شهردار نیویورک در سال 2001
بسیارمتشکرم. متشکرم. بسیارمتشکرم.
سخنرانان محترم و کلیه میهمانانی که اینجا حضور دارید، برای من افتخار بزرگی است که اینجا با شما هستم. و البته زمانی مناسب تر از این برای باهم بودن نیست. یا شاید زمانی وحشتناک تر از این. ما دوران سختی را میگذرانیم. دوران آشوب و تغییر در جهان است و درخاورمیانه به طور خاص نمیتوان چرخ وقایع را متوقف کرد. نباید هم متوقف کرد. چرا که آثار و عواقب بلند مدت آنچه درخاورمیانه روی میدهد، برای آرمان شما و ایالات متحده بسیارمهم است. این چیزی بود که ما سالهای بسیار در آرزویش بودیم و در رویا هایمان می دیدیم که آرمان آزادی و دموکراسی، حقوق زنان و قوانین حافظ حقوق مردم، درخیابانها بیان شود و به میلیونها و میلیونها نفر برسد. شاید هم ترکیبی است از تعداد دفعاتی که این حقوق مورد تأکید و تکرار قرارگرفته و نیز شمار انسانهایی که در راه حفاظت و گسترش آنها جان سپرده اند یا شاید انقلاب جدید در اطلاعات و مخابرات که به موجب آن مردم اطلاعات به دست می آورند و نمی توان هرقدر هم که سرکوبگران تلاش کنند، از دسترسی به اطلاعات محرومشان کرد.
این اتفاق دارد می افتد و ادامه خواهد یافت تا ده یا پانزده سال آینده. آنچه در مصر روی داد و در لیبی، اکنون دارد در دیگر نقاط روی میدهد. سرانجام در چین هم روی خواهد داد، اگر هم اکنون درحال روی دادن نباشد. و این همان مسیری است که آمریکا میخواهد تمام جهان در آن حرکت کند. اما این به آن معنی نیست که در این فاصله شاهد تراژدیهای دردناک و اتفاقات وحشتناک نخواهیم بود، چرا که درکوتاه مدت این ماجرا به همان اندازه خطرناک است که چشم انداز بلند مدتش مسحورکننده.
خواهیم دید که جای برخی دیکتاتورها را دیکتاتورهایی خواهند گرفت به مراتب بدتر. افراد بدی را خواهیم دید که جایشان را افراد بدتر و شرورتری خواهند گرفت. و این حتماً پیش خواهد آمد. و آنچه این روند از کشور من می طلبد، از کشور ما، عبارت است از مدیریت کارشناسانه، به کارگیری تجربه، حساسیت بسیار و از همه مهم تر، رهبری.
امروز در روزنامه نیویورک پست مقاله یی بود که تکرار مقاله یی است که به نظرم در نیوزیپابلیک چاپ شده بود و در آن یک دموکرات لیبرال و یک جمهوری خواه محافظه کار به توافق میرسند. این توافق نظر به این صورت است که پرزیدنت اوباما درخاورمیانه سیاستی دارد. من متحیر بوده ام که آن سیاست کدام است، اما اکنون فکر می کنم فهمیده ام آن سیاست چیست. نامش «رهبری از پشت» است. حال دموکرات لیبرال باور دارد که این عالی است و جمهوریخواه محافظه کار معتقد است که وحشتناک است. آنچه هر دو برسر آن توافق دارند این است که علامت مشخصه این سیاست همواره همان «رهبری از پشت» بوده است.
این همان چیزی است که در مصر روی داد. درست؟ او [اوباما] ابتدا فکر کرد مبارک با ثبات است، معاون رئیس جمهورگفت مبارک با ثبات است و وزیرخارجه گفت که او را نمیتوان تکان داد. و بعد دیدیم که مبارک رفت. بعد هم که ما آن وضعیت در لیبی را دیدیم که پیش آمد. اول اصلاً محتمل نبود که قذافی را بتوان برداشت. اما بعد او [اوباما] خواستار تغییر رژیم در لیبی شد. و روزی که پرزیدنت خواستار تغییر رژیم در لیبی شد، آیا فکر می کنید اصلاً به فکرش رسید خواستار تغییر رژیم درایران نیز بشود؟
من آدمی بدتر از قذافی برایم قابل تصور نیست. واقعا آدم وحشتناکی است. آمریکایی کشت، شهروندان انگلیسی را کشت، شهروندان جهان را کشت، مردم خودش را سلاخی کرد که هنوز هم ادامه دارد. واقعاً انسان بسیار بسیار وحشتناکی است. بدتر از این مشکل بتوان تصور کرد. بیایید احمدی نژاد را با او مقایسه کنیم. البته بحثی نیست که مداخله ما در لیبی را میتوان بر پایه حفاظت از مردم لیبی توجیه کرد اما من مطمئن نیستم که بتوان آن را براساس دفاع از مهمترین منافع ملی ایالات متحده توجیه کرد. لیبی اساساً دیگر خنثی شده بود. تنها با یکی از این دو موضوع میتوان تصمیم پرداختن به لیبی را توجیه کرد: یا کمک به مردم لیبی یا چیزهایی که از نزدیک به منافع ملی مان مربوط می شود. اما آنچه را که نمیتوان توجیه کرد این است که آنجا باشیم و ندانیم چرا هستیم.
حال من برایتان می گویم ما چرا به لیبی رفته ایم: ما آنجا رفته ایم تا از مردم لیبی حفاظت کنیم اما خواستار تغییر رژیم درلیبی نیستیم. خوب مردم لیبی را داریم علیه چه کسی محافظت می کنیم؟ قذافی. پس چطور میشود از مردم لیبی حمایت کرد بدون اینکه قذافی را برداشت؟ به همین دلیل است که متحدان ما نمیتوانند بفهمند سیاست ما چیست. این غیرعقلانی است. بی معنی است. با خودش درتضاد است. پس به نظر من این داستان «رهبری از پشت» خیلی مؤثراست چون به این ترتیب بود که ما از ابتدا وارد این قضیه شدیم.
خوب اگر قرار باشد از پشت رهبری کنیم، به نظر میرسد که از لیست بیرون آوردن مجاهدین برای این دولت بسیار راحت باشد، زیرا مجبور نیستند نگران امر رهبری باشند. دیگران همه مجاهدین را از لیست خارج کرده اند. انگلستان این کار را کرده است، طبق یک رأی مکتوب بسیار اندیشمندانه. اتحادیه اروپا هم به همین ترتیب. اینجا رئیسجمهور لازم نیست دنباله روی کند. کافی است رهبری کند. اما خطر «رهبری از پشت» درست همین جا ظاهرمی شود. درست در همان لحظاتی که داریم انتظار می کشیم، تذبذب می کنیم، بررسی و مورد ملاحظه قرارمی دهیم، تحلیل میکنیم، تعمق و تفکر میکنیم، خواب می بینیم، انسانهایی دارند کشته می شوند به دلیل بی عملی ما. این از آن بازیهایی نیست که به ما «زمان» بدهند.
من با بسیاری از شما در این گروه در سپتامبر گذشته صحبت کردم و همان موقع گفتم : «ما به یک رونالد ریگان نیازداریم». کسی که این قدر شجاعت به خرج دهد که از اپوزیسیون لهستان حمایت کند و وقتی مردم شما در خیابانها به دنبال آزادی هستند رویش را برنگرداند؟ آمریکا کجا بود؟ درحال تعلل. مخفی شده بود. می ترسید. میخواست با یک دیوانه مذاکره کند.
خوب خدای من ما دیگر مجبور به دنباله روی نیستیم. مجبور به رهبری هم نیستیم. پس کار این دولت خیلی راحت میشود. میتوانند ادامه دهند. اما با این کار خیلیها جان خود را ازدست داده اند.
ما در سپتامبر به خارج کردن مجاهدین از لیست فراخوان دادیم. حال هزینه تأخیر پیش روی ما قرار دارد. به این دلیل است که رهبری از پس قضایاحرکت می کند، یعنی اصلاً رهبری وجود ندارد. به همین دلیل است که رهبری از پس قضایا بسیار خطرناک است. این 35 نفری که کشته شدند کاملاً اجتنابپذیر بود. چنانچه درسپتامبر، یا اکتبر یا نوامبر یا دسامبر، وزیرخارجه و پرزیدنت آنچه را روشن و واضح است باید انجام داد، انجام میدادند، یعنی بیرون آوردن مجاهدین از لیست . درست همین جاست، هزینه تأخیر درست همین جا پیش روی ما است. که نشان میدهد چرا گاه رهبری کردن به معنای عمل متهورانه است.
رهبری واقعی میتوانست از جنگ جهانی دوم احتراز کند.
فرماندار هوارد دین به خوبی استدلال کرد که چرا مجاهدین باید از لیست خارج شوند. دلایل قراردادنش در لیست درسالهای دهه 90 هرچه که بوده، تلاشی برای نرمتر کردن آنچه بوده که در ایران به آن مدره میگفتند. اگر استراتژی این بوده که مذاکره شود، یکی از دلایلی که باید این استراتژی را اکنون مردود دانست این است که به جایی نرسیده و تأثیری نداشته است. وضعیت در ایران هم بدتر شده نه بهتر.
رژیم ایران اکنون به مراتب به قدرت اتمی شدن نزدیکتراست تا آن موقع. لحن رژیم ایران آمرانه ترشده است. احمدی نژاد بسیار بدتر از کسانی است که قبلاً بودند.
پس این سیاست فایده یی نداشته است. ما نتوانستیم با آنها وارد مذاکره شویم. ناپخته و احمقانه هم هست که فکر کنیم بتوان مذاکره کرد.آنها (مجاهدین) یک پلاتفرم دارند. پلاتفرم مکتوب و منتشرشده است. روشن است. از آن تبعیت می کنند. اشخاصی که کشته شدند، متعهد به نفی خشونت بودند، به مراتب بیش از آن چیزی که IRA [ارتش جمهوریخواه ایرلند] درطول عمر خود بوده است.
و ما امروز این همه برای بیرون آوردن مجاهدین از لیست مشکل داریم؟ چه چیز میتواند این را توجیه کند جز یک تلاش گمراه، یک تلاش بسیار گمراه برای نرم کردن کسانی که نرم شدنی نیستند. و این کار باید هم اکنون انجام شود. هر چه بیشتر صبرکنیم وقایعی مثل این رویداد وحشتناک در اشرف در روز 8 آوریل بیشتر روی خواهد داد.
ما باید رئیسجمهور و وزیرخارجه را وادار کنیم آنچه را که ضروری است انجام دهند. این فرصت بزرگی هم برای آنها است و هم برای ما.
کسی را داریم مثل قذافی. یک آدم ترسناک. با تاریخچه یی ترسناک. البته اگر برود برای مردمش بسیار خوب است. اما این هم هست که او از بابت ما یعنی آمریکا و کل تلاش و مبارزه مان علیه تروریسم بازیگر مهمی به شمار نمیرود. پس چطوراست برویم به سراغ برخی آدمهای واقعا بدجنس و بیرونشان کنیم؟ چطور است از همین جنبشی که به راه افتاده استفاده کنیم؟ اما موضع رئیس جمهور در این باره چیست؟ چرا رئیسجمهور از اپوزیسیون در ایران، کمک به آنها، امداد به آنها چیزی نمیگوید؟ یا دادن پشتیانی معنوی؟ شما که سرباز و نیرو نخواسته اید.
خوشحالم که امروز با شما هستم و خوشحالم که کنارشما ایستاده ام،
اگر در نقطه دیگری به طور مستقیم مداخله می کنیم، در مورد رژیم ایران حتماً میتوانیم از اپوزیسیون آن حمایت کنیم. ما مطمئناً میتوانیم مجاهدین را از لیست خارج کنیم. و بعد فراتر هم برویم. نباید به حذف از لیست اکتفا کنیم. بلکه باید تشویقشان کنیم، برایشان دست بزنیم و از آنها تشکرکنیم. تشکر کنیم به خاطر کمکی که به ما کردند تا واقع بینانه به مسأله قدرت اتمی در ایران نگاه کنیم، به خصوص وقتی که یک برآورد اطلاعاتی گمراه کننده داشتیم که به ما می گفت که آنها تولید رآکتورها را متوقف کرده اند. من در آن موقع این را باور نکردم. هیچوقت باور نکردم. و اکنون معلوم شده که کاملاً غیرواقعی بوده است. اگر به خاطرکار اپوزیسیون ایران نبود ما از این امر آگاه نمیشدیم.
پس نباید صرفاً مجاهدین را از لیست حذف کنیم بلکه باید به آنها ملحق شویم. ما هر دو دریک طرف هستیم. در طرف آزادی، در طرف دموکراسی، در طرف حکومت قانون. ما در طرف ممنوعیت سلاح اتمی در ایران هستیم. ما در طرف ایرانی هستیم که همسایه خوبی خواهد بود.
اما جدی بگویم، در خاتمه خدا را شکر میکنیم به خاطر شما. کسانی که دوستان، برادران، خواهران، پسران و دختران خود را ازدست داده و همچنان در محبس و محاصره اند، درحالی که نمیدانند بعد چه اتفاقی خواهد افتاد، باید بدانند که شما را دارند. شما را دارند که فراموش نکرده اید. آنها تنها نیستند. شما برای جنگیدن به خاطر آنها حضور خواهید داشت. شما هرچه در توان دارید انجام خواهید داد تا اطمینان پیدا کنید با آنها همان طورکه درکنوانسیون ژنو مندرج است حداقل رفتاری انسانی و محترمانه می شود. شما تلاش خواهید کرد تا دولت مرا شرمنده و وادار سازید کاری را که قول داده بود انجام میدهد، الان عملی کند. پس آنها شما را دارند و ما را دارند. و شما این حمایت را گسترش می دهید و ادامه دهید تا به هدفتان که آزاد شدن ساکنان کمپ اشرف است دست یابید..
آزادی ساکنان اشرف به عنوان یک دنیای کوچک از آنچه معنا و مفهوم این جنبش است، مبارزه یی است که شما در آن پیروز خواهید شد. نمی دانم چقدر طول خواهد کشید یا چند نفر دیگر جان خواهند باخت، اما می دانم پیروز خواهید شد. و ایران یک کشور آزاد دموکراتیک خواهد شد درانسجام با تاریخ و فرهنگ و سنن بزرگ و پرشکوه آن.
بسیار بسیار متشکرم.
4 - هاوارد دین
رئیس حزب دموکرات آمریکا 2004 ـ 2009
متشکرم. من کمتر پیش آمده که دریک گردهمایی پس از مشاهد صحنه های یک قتل عام، صحبت کنم.
علاوه برهزاران سرباز آمریکایی که جان خود را در عراق از دست داده اند، اکنون هزاران غیرنظامی بی گناه جان خود را از دست می دهند. زیرا حقیقت این است که نخست وزیر عراق یک آدمکش است و دستور این کشتار را نوری المالکی، نخست وزیرعراق، داده است.
ما در ویدیو دیدیم که تک تیراندازها افراد غیرمسلح را هدف می گیرند و تانکها افراد را له میکنند. این آن چیزی نبود که آمریکا هنگامی که پرزیدنت بوش سربازان را به عراق فرستاد، قصدش را داشت، اما این چیزی است که اتفاق افتاده است. ما با دولتی در عراق سروکار داریم که دارد به یک دست نشانده رژیم ایران تبدیل می شود، حکومتی که به درستی می توان به عنوان بخشی از امپراتوری شر توصیف کرد.
دولت آمریکا هم تعهد و هم توان آن را دارد که در این مورد اقدام کند.
برخلاف لیبی، تک تک افرادی که کشته شدند، یک موافقتنامه امضا شده با یک افسر ایالات متحده آمریکا داشتند که به آنان قول حفاظت داده بود. برخلاف لیبی، هنگامی که ساکنان اشرف داوطلبانه سلاحهای خود را تا آخرین قبضه تحویل دادند، یک کارت امضا شده گرفتند که گواهی می کند آنها اشخاص حفاظت شده به موجب کنوانسیون ژنو هستند.
اگر ما میتوانیم روزی میلیونها دلار در لیبی برای راه اندازی یک جنگ داخلی هزینه کنیم ، حتماً می توانیم گنج با رنج به دست آمده مان را هزینه کنیم یعنی به قولمان به ساکنان اشرف که غیر مسلح و بی گناه هستند، عمل کنیم .
در واشینگتن به این می گوییم تعلل. اما با تعلل ما انسانهای بی گناه کشته می شوند.
ما کشور فوق العاده یی داریم. 235 سال تحت عنوان مشعل دار دموکراسی خدمت کرده ایم. حال کجاست دولت ما که بیاید و ازحقوق انسانی کسانی که قول دادیم حفاظتشان کنیم، دفاع کند؟ کجاست؟
همان طورکه نماینده کنگره شرمن گفت دستان ایالات متحده اکنون به خون آغشته است. اما هنوز می توانیم کاری بکنیم، پیش از آن که دیرشود، اما دیگر نمی توانیم تعلل کنیم.
اجازه بدهید یک دقیقه درباره سازمان مجاهدین خلق ایران صحبت کنم. مقامات عراق از بودن نام مجاهدین درلیست استفاده می کنند تا قتل عامی را که هم اکنون دیدید توجیه کنند. حال برایتان از پلاتفرم مجاهدین میگویم:
1ـ از نظرما صندوق رأی تنها معیار مشروعیت است.
2ـ ما یک نظام پلورالیست میخواهیم با آزادی احزاب واجتماعات. درایران فردا تمام آزادیهای فردی را محترم خواهیم شمرد. آزادی بیان و عقیده و مطبوعات کاملاً تضمین دارد و هرگونه سانسور یا تفتیش عقاید ممنوع است.
3ـ درایران آزاد فردا، ما از لغو مجازات اعدام حمایت میکنیم و به آن متعهد خواهیم بود.
4ـ ما به برابری کامل زن و مرد در حقوق سیاسی و اجتماعی معتقدیم. ما به اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیونها و معاهدات بین المللی از جمله پیمان بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، متعهدیم.
حال به من توضیح دهید این چگونه گروه تروریستی است؟
درانگلستان نه یک، نه دو، بلکه سه مرحله رسیدگی قضایی انجام شد و دادگاههای انگلستان سرانجام به وزیر خارجه خود دستور دادند اشرفیها را از لیست خارج کنند. در اتحادیه اروپا هم به هر دادگاهی مراجعه شد، حکم کرد که وارد کردن مجاهدین درلیست اشتباه بوده و نهایتاً اروپابیان هم آنها را از لیست خارج کردند.
درایالات متحده آمریکا، درهمین شهرواشینگتن، دادگاهها به این نتیجه رسیدند که روند رسیدگی قانونی مراعات نشده است و به وزارت خارجه دستورداده اند این را بررسی کند. حال 232 روز از حکم دادگاه گذشته است، وزارت خارجه کجاست؟
مجاهدین باید توسط وزارت خارجه از لیست خارج شوند و این کار باید همین حالا انجام شود. درغیراین صورت، وزارت خارجه و دولت مستقیماً در مرگ 3365 غیرنظامی غیرمسلح دیگر همدست و مباشر خواهند بود. آمریکا کشوری نیست که درآن ازاین اتفاقات بیافتد.
برای من البته بعضی اشتباهات و ناشیگریهای بوروکراتیک قابل قبول است، اما نه هنگامی که به بهای جان انسانها تمام شود، به خصوص وقتی این انسانها غیر مسلح باشند و ایالات متحده هم به آنها قول حفاظت داده باشد. آنها را ازلیست خارج کنید! همین حالا! نه یک روزبعد!
و وقتی که...وقت کافی برای صحبت درباره رژیم کنونی ملایان خواهد بود. رژیم فعلی ملایان مدعی است که از طرف خدا صحبت می کند. من باورنمی کنم آنها از طرف خدایی که اجازه دهد آنچه درفیلم دیدید روی دهد، صحبت کنند. من معتقدم خدا خود خواهد گفت چه کسی از جانب خدا صحبت می کند و نه ملاهای فاسد تهران.
ما باید دولت ایالات متحده را وادار کنیم تعهد مکتوب خود را جهت محترم شمردن کنوانسیون ژنو به رسمیت بشناسد و اطمینان حاصل کند که افراد غیرمسلحی که تحت مسئولیت ما هستند، به دست این به اصطلاح متحد ما که حال خودش یک آدمکش از آب درآمده ،کشتار نشوند.
وما باید از مقاومت دموکراتیک در برابر یکی از آدمکش ترین و شریرترین دولتهای موجود در پهنه جهان حمایت کنیم. مردم ایران می خواهند درکشورشان دموکراسی داشته باشند. باید از آنها حمایت کنیم، نه ازملایان. متشکرم.
5- تام ریج:
وزیر امنیت آمریکا 2003 ـ 2005
متشکرم خانمها و آقایان. قبل از اینکه پشت میکروفون قرار بگیرم، داشتم به سرهنگ می گفتم که «تعهد خارق العاده این سخنرانان در خور تحسین است و من فقط از هر آنچه آنها گفتند حمایت کرده و سپس خواهم نشست». اما این کار را نخواهم کرد.
اول از همه، من میخواهم مراتب افتخار خود را رسماً ابراز کنم نه فقط برای اینکه در کنار سخنرانان این جلسه هستم بلکه به خاطر اینکه در میان بسیاری از افرادی هستم که در کنار من و ما در حمایت از شما و خانواده ها و دوستان شما در کمپ اشرف ایستاده اند. از نزدیک مواجه شدن با تعهد، شجاعت، شرافت و احترامی که آنها در خلال فعالیت سیاسی و در راستای آرمان و حمایت از زنان و مردان در کمپ اشرف و اپوزیسیون دموکراتیک ایران از خود نشان می دهند چیزی است که همواره بیشترین احساس افتخار را به من داده و خواهد داد. من از اینکه در میان آنها هستم بسیار شکرگزارم.
نکته مهم دیگر این است که به باور من تبلیغ، درایت، شیفتگی و دیدگاهی که آنها دارند باید مورد توجه و نه مورد سؤال قرار گیرد. من از اینکه در میان شما هستم شکرگزارم.
با خودم فکر می کردم که چگونه میتوانم اظهارات مختصرم را از اظهارات همکارانم در اینجا تمیز دهم. تقریباً غیرممکن است. بنابراین اجازه بدهید یکی دو مورد از تجربیات شخصی خودم را با شما در میان بگذارم.
فکر می کنم دوستم اندرو کارد بود که می گفت رهبران بزرگ زیادی در مجاهدین وجود دارد، هم زن و هم مرد. اما من به راستی شگفت زده میشوم وقتی به استقامت و شجاعت و تعهد زنانی به رغم مواجه شدن با رنج زیاد و از دست دادن افراد خانواده شان گوش می دهم که شوهر یا پسر یا دختر خود را از دست داده اند و می گویند که زندگی آنها بیهوده نخواهد بود. به یمن تلاشهای آنان و کوشش بسیاری از هموطنانشان یکی از همین روزها شاهد ایرانی آزاد، کثرت گرا و دموکراتیک خواهیم بود. بسیار شگفت انگیز است.
من می خواستم کتابی را با خود به اینجا بیاورم که تحت عنوان شهدای آزادی منتشر شده است یک مسأله خارق العاده این است که مجاهدین و سازمانهای حامی آنان نه تنها اسامی بلکه عکسهای تقریبا 20 هزار زن، مرد و بچه را بعضاً به همراه تاریخچه زندگی آنها گردهم آورده اند. و خواننده این کتاب ناگزیر با خود در فکر فرو میرود و میپرسد: کدام یک از آنها رهبر بودند؟ کدام یک دکتر بودند؟ کدام یک دانشمند بودند؟ کدام یک وکیل بودند؟ کدام یک از آنها سیاستمدار بودند؟ 120 هزار آینده یی که ما هیچگاه نخواهیم دید، اما قطعاً متعهد به یک ایران آزاد، باز، کثرت گرا، و دموکراتیک بودند.
و در همین حال ذهنم معطوف به خاطره یی شد که وزیر کلینتون وقتی سناتور بود و من وزیر امنیت داخلی بودم مرا به دفتر خود در سنا دعوت نمود. کاری نبود جز بحث بسیار جدییی به شیوة مؤثر که در ذهنش و آنچه که در اذهان موکلینش در نیویورک و شاید هم در ابعاد بیشتر بود را میخواست پیش ببرد. به همین خاطر من هم با آمادگی کامل راهی شدم تا وارد یک گفتگوی خوب شوم تا بتوانم هم روشنگری کرده و در عین حال روشن و آگاه شوم.
بنابراین به ذهنم خطور کرد که اگر وزیر کلینتون یا هر شخص دیگری در کابینه دولت تلفن را برداشته و بگوید که شما دیگر در دستگاه دولتی کار نمیکنید اما آیا لطف کرده و به اینجا آمده و در مورد سازمان مجاهدین و خروج از لیست صحبت کنیم؟ در این صورت شما چه میگویید؟ خب، من طبعاً یک تجربة شخصی خودم را بیان میکنم که داشتهام
فکر میکنم ما مجبوریم به بازخوانی سال 1997 برگردیم، در دورهیی که سایرین پروسة شناسایی یک گروه و ارگان و گذاشتن آنها را در لیست توضیح دادند. فکر میکنم آن چیزی که در آن زمان به ذهنم خطور کرد، مسأله محاسبات سیاسی در سال 1997 بود و همچنین هر نیتی که پشت آن قرار داشت، به هرحال در عمل بینتیجه بوده است. اما در آن زمان هدف یک عمل حسننیت و طبعاً سایر ملاحظات بوده که ما این سازمان را در لیست قرار میدهیم.
اولاً، خیلی ساده است که گفته شود عمل حسننیت به کسانی که آن را فهم نمیکنند، سخت است. اما من این یادآوری را به خانم وزیر میکنم که از سال 97 تا همین امروز، هیچ پیشرفتی وجود نداشته، هیچ تغییری در رفتار نبوده، و مهمتر از همه، هیچ تغییری در کردار نبوده و هیچ تغییری هم در شعر و شعارهای این دسته از آخوندها تا دستة دیگر وجود نداشته است. هیچ تغییری. اگر هدف هم این بود که به خاطر حسن نیت روی روند تغییر تأثیری گذاشته شود، ثابت شد که این عمل بیفایده بوده است.
من همچنین به خانم وزیر این یادآوری را میکنم که سایرین هم مطرح کردند، تروریست شماره یک در کل جهان، در میان بیش از 190کشور، کشور تروریست شماره یک در تمام دنیا، رژیم ایران است.
سایرین به حماس، حزبالله، جهاد اسلامی فلسطین اشاره کردند. اشتباه نکنید، همچنانکه دیگران گفتند، رژیم ایران مستقیماً مسئول است و کماکان در مورد کشته شدن زنان و مردان سرباز آمریکایی در عراق و افغانستان مستقیماً دست دارد. تا همین امروز هم، سلاحها، مهمات و آموزششان توسط رژیم ایران تأمین میشود. عجب حسننیتی!
همچنین بگذارید کمی در مورد پیشرفت این گفتگوها طی این سالها در مورد تسلیحات هستهیی یا استفاده صلحآمیز از سلاحهای هستهیی صحبت کنیم. چند باری که این گفتگوها انجام شد، آنچه که در همان شروع گفتگوها نمایندة رژیم ایران مطرح کرد، اصل موضوع را از روی میز جمع کرد. به تنها چیزی که بار آخر به توافق رسیدند این بود که یک وقت دیگر به گفتگو بنشینند. پرواضح است که آن گفتگوها هیچ ثمره یی نداشته است.
من باید به وزیر این یادآوری را هم بکنم که در سال 2009 آن هم پس از مدت کوتاهی که وضعیت موقعیت حقوقی ساکنان اشرف تغییر کرد، چه گذشت. این مردان و زنانی که به ما اعتماد کرده و سلاحهایشان را در ازای حفاظت از خودشان به ما تحویل دادند، به آنها این اطمینان خاطر داده شد و همچنین دولت عراق هم به ما این اطمینان خاطر را داد که از این ساکنان حفاظت خواهد کرد. مدت کوتاهی پس از این مسأله اولین تهاجم صورت گرفت. چندین نفر کشته و چند صد تن نیز مجروح شدند.
خانمها و آقایان، مسأله اعتبار ما است. نه تنها اعتبار ما در کمپ اشرف، به نظرم اعتبار ما در کل جهان وقتی که قولی داده و به آن عمل نمی کنیم، مطرح است. میخواهم که وزیر خارجه در هر دولتی این فاکت مهم را مورد توجه قرار دهد.
سپس ما مشاهده میکنیم آنچه که بعد از سال 2009 در دنیا اتفاق افتاد، به یکباره دیدار اعضای پارلمان اروپا، اعضای کنگره، سازمانهای حقوقبشری، وکلا و سایرین که پیش از این از کمپ دیدار داشتند، متوقف میشود. نه تنها متوقف میشود، بلکه حتی بعد از آخرین تهاجم ما نمیتوانیم پرسنل پزشکی به آنجا بفرستیم.
خانم وزیر، در سال 2010 اتحادیه اروپا، بریتانیا با استفاده از افراد برجسته تمامی شواهد و مدارک و هر آنچه را که میتوانستند مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که این گروه براساس قانون نباید به عنوان یک گروه تروریستی تلقی شود. آنها یک گروه اپوزیسیون سیاسی مشروع میباشند که به تغییر دموکراتیک متعهد است.
همه ما میدانیم که وقتی این موضوع در مقابل دادگاه در واشینگتن قرار گرفت، چه اتفاقی افتاد. اکنون حتی هشت ماه بعد ازآن، ما هنوز منتظر یک تصمیم هستیم. واضح است که ارگانهای مختلفی در آن دخیل هستند ولی مهمتر از همه وزارت خارجه و شاید هم وزارت دفاع باشد. تعجب در این است که وزارت دفاع چگونه میتواند مخالف این موضوع باشد، با توجه به اینکه رژیم ایران از گروههای مختلف شبهنظامی و سایر تروریستها و سربازان در عراق و افغانستان در کشتن سربازان آمریکایی در حال حاضر حمایت میکند ولی توجهات همچنان رو به وزارت خارجه است.
در مورد لیبی هم برای لحظهیی صحبت کنیم. منطقة پرواز ممنوع. با اشراف به اینکه سایر کشورها میخواهند مشاورین نظامی به منظور حمایت از شورشیان به آنجا گسیل دارند. نیروهای شورشی یی که ما تحت پوش حمایت انسانی هیچ چیزی از آنها نمیدانیم. اگر چیزی نباشد، اگر واقعاً چیزی نباشد، اگر اعتبار آمریکا در میان نباشد، این که وفای به قول و عهد نیست. اگر مسأله دیگری نباشد، حمایت و حفاظت و امنیت مردان و زنان در اشرف طبعاً یک امر انسانی است که تمام دنیا باید از آن حمایت کند.
ما روی القاعده متمرکز شدهایم، الان روی یک مشکل بالقوه در یمن و تروریستهای پرورش یافته داخلی تمرکز کرده ایم. ولی هیچ تهدید بزرگتر تروریستی و حتی بزرگتر از القاعده به جز یک رژیم ایران مسلح اتمی وجود ندارد. ما باید این را درک کنیم.
بنابراین من میگویم که این حساب و کتابهای سیاسی چیست؟ آن حساب و کتاب که بخشی از این تصمیم شده چیست؟ ما از جمهوریخواه تا دموکرات از لیبرال تا محافظهکار افراد متفاوت که برای کشورشان بهعنوان سفرایش هم در دولتهای جمهوریخواه و دموکرات خدمت کردهاند، وجود دارند، کسانی که در وزارت خارجه در دولتهای دموکرات و جمهوریخواه خدمت کرده اند. صدای اعضای کنگره، صدها تن از آنها چه دموکرات و چه جمهوریخواه. در داخل و خارج که بلند و روشن و منسجم سر میدهند، این کار ماست که قدرت و میزان این صداها را تا آنجا که میشود بالا ببریم برای آن هدفی که برایش ایستادهایم، آن هدفی که از آن حمایت میکنیم، آن همپیمان و متحدی که ما بر این باوریم بیشک بیجایگزین برای تغییر رژیم در ایران هستند. ما باید سازمان مجاهدین را از لیست خارج کنیم. آنها گروه اپوزیسیون مشروع هستند.
و نکته آخر اینکه، که در گذشته چندین بار مطرح کرده ام و برخی از شما حتماً شنیدهاید. اگر به عنوان یک شهروند به چالشهایی که آمریکا با آن روبهروست لحظهیی نگاهی بیاندازم، ما خیلی چیزهایی که رئیسجمهور با آن روبهروست، پیش رو داریم. این کشور با تصمیمات سخت زیادی روبهروست هم از بُعد داخلی و هم بینالمللی. به نظر من، بزرگترین تهدید کوتاه مدت و بلند مدت که در حال حاضر برای ثبات در خاورمیانه از جمله شمال آفریقا وجود دارد، ثبات دنیا در ابعاد وسیعتر است چراکه بزرگترین دولت تروریست در دنیا رژیم ایران است.
هیچ چیزی نیست که ما در ارتباط با رژیم ایران به طریقی انجام نداده باشیم که واکنشهای مثبت و قابل توجهی را ایجاد نکرده باشد و ما را به این باور رسانده است که نهتنها شعر وشعارهایشان بلکه اعمالشان بیشتر از حرفشان، حرف میزنند. آیا آنها تغییر رفتار خواهند داد؟ به عقیده من، آنها از مهمترین دشمنان ایالات متحده هستند.
و یک تجربهیی که من آموختهام و یک عبارتی که بارها و بارها آنرا شنیدهام و و واقعاً به آن باور دارم این است که دشمن، دشمن من دوست من است.
بنابراین در پایان محترمانه از خدمتگذاران دولتی و خصوصاً وزیر کلینتون میخواهم که: خانم وزیر، فاکتها نه تنها در مورد سازمان مجاهدین بلکه روابط ما با رژیم ایران، آنجا در دسترس است. افراد بیدفاعی وجود دارند که ما متعهد شدیم از آنها حفاظت کنیم. بیایید سازمان مجاهدین را از لیست خارج کنید. ما باید حفاظت و سلامت آنها را تا آنجا که از هر خطری دورشان کنیم،، تأمین نماییم.
با تشکر فراوان.
6- سفیر مایکل شیهان
مدیر شورای امنیت ملی در دولتهای بوش و کلینتون
من حدود 30 سال تمام و در واقع تمام زندگی بزرگسالیم را یک افسر نظامی بوده ام. ولی اکثر دوران کاریم را درگیر اجرای قانون ضد تروریسم ویاغیگری و ضد مواد مخدر بوده ام.
بحران گروگانها در ایران و شروع کارم بود. در طول 30 سال گذشته من رژیم ایران را دنبال کرده ام و می خواهم چند نکته درباره آنها بگویم چون فکر میکنم مهم است که در چارچوب صحبت کنیم چون تصمیم گیری لیست گذاری مجاهدین در یک چارچوب سیاسی صورت می گیرد. و اجازه بدهید سعی کنم برخی از عقایدم را درباره رژیم ایران و اینکه آنها در 30 سال گذشته دنبال چه بوده اند و در چند سال آینده انتظار دارم چکار کنند، بگویم.
اول از همه اجازه دهید درباره اینکه من ماهیت رژیم را چه می بینیم بگویم. من رژیم را یک رژیم منطقی می دانم. من آنها را دیوانه قلمداد نمیکنم. آنها 30 سال است که هستند. آنها دقیقاً می دانند چکار دارند میکنند. آنها بیرحم، وحشی، خشن و اوباش هستند و سقف آنچه را که رفتار قابل قبول بین المللی است، بالا می برند. ولی وقتی فشار متقابل به آنها می آید وحشی هستند و به فشار پاسخ می دهند.
به این دلیل است که من همواره می گویم آنها یک رژیم منطقی هستند چون نسبت به فشار، نسبت به فعالیت بر علیه آنها واکنش نشان می دهند. حمایت رژیم ایران از تروریسم در واقع مثل اکثر کارهایی که می کنند عکس العملی نسبت به حوادث است.
آنها حزب الله را تأسیس نکردند. حزب الله در سال 1982 و 83 در جنوب لبنان تأسیس شد و در سال 1984 رسمی شد. آنها روی این قطار پریدند و صدها میلیون دلار شاید میلیاردها دلار برای آموزش در طول 20 سال گذشته به حزب الله در حمایت از فعالیت تروریستی آنها و به عنوان جانشین آنها برای منافعشان در آن منطقه از جهان دادند.
آنها همچنین از تروریسم به عنوان یک ابزار استفاده می کنند. همان طور که همه شما می دانید آنها مخالفان را در سالهای 80 و 90 در پایتختهای اروپایی، پاریس، آلمان، سوئیس، و ترکیه به خصوص به طور مستقیم می کشتند یا با عواملشان در سراسر اروپا در سالهای 80 و 90 مخالفان را می کشتند.
خوشبختانه آنها هرگز در امریکا این کار را نکردند ولی دولتهای اروپایی نهایتاً از این منزجر شدند چون آنها هم گرفتار شدند و و به ماموران زیادی از ایران را اجازه می دادند. دولتهای اروپایی نهایتا روی آنها فشار گذاشتند و آنها این فعالیت را متوقف کردند. شاید هم آنها به اندازه کافی مخالفان را کشتند. واقعاً یک دوره تلخ از تاریخ بود.
آنها همچنین با حمایت عوامل حزب الله دو حمله تروریستی را در سالهای 1992 و 1994 در آرژانتین انجام دادند. البته اطلاعات رژیم ایران بود که مستقیماً در حمله ژوئن 1996 به برج خبر در عربستان سعودی شرکت داشت. بنابراین آنها از تروریسم، تروریسم بین المللی به عنوان یک ابزار استفاده کرده اند
آنها نمی خواهند در وقایع تروریسم آشکار نظیر (سالهای) 92 یا 94 یا 96 گرفتار شوند آنها به کتاب مشق قدیمی مراجعه کردند. و این اولین درس آنهاست: پیدا کردن فرصتهایی که منافعشان را در منطقه و جهان با تأمین مالی، آموزش و اعمال نفوذ فکری روی گروههای شبه نظامی که کار کثیف آنها را به نیابت از آنها انجام دهد، تأمین کنند.
این کاری است که در عراق کرده اند. ژنرال مک کریستال و ژنرال پترائوس در این زمینه بسیار شفاف بودند که چطور نیروی قدس رژیم ایران و سپاه پاسداران فعالانه گروههایی را که سربازان آمریکایی در عراق را می کشتند آموزش، تأمین مالی، حمایت و تسلیح می کردند.
آنها همچنین در حمایت از طالبان که بسیار عجیب است وارد شدند. در همان زمانی که احمدی نژاد با کرزای ملاقات می کرد، اوباش او به طالبان آموزش می دادند که سعی می کردند کرزای را بکشند. بنابراین آنها این بازی دوگانه را اگرچه رهبران منطقه می دانند، انجام میدهند، به خصوص همسایگان آنها در عراق و افغانستان میدانند که آنها بازی دوگانه می کنند. ولی به هرحال برای نگهداشتن اهرم فشار، ارعاب و ترساندن رهبری ها در آن منطقه این بازی را می کنند.
بگذارید کمی درباره مجاهدین صحبت کنم. به این دلیل است که من اینجا هستم. من یکی از آن افراد شیطانی وزارت خارجه هستم که مورد اتهام زیادی قرار دارم. من توجیه کننده وزارت خارجه نیستم. در 30 سال خدمت من در دولت، حدود 3 سال آنجا بودم. ولی من در شورای امنیت ملی در دو دولت بوش و کلینتون خدمت کردم و در جاهای مختلف پنتاگون قبل از اینکه اداره پلیس نیویورک را چند سال بعد تمام کنم، کار کرده ام.
ما حامیان تروریسم دولتی را معرفی می کنیم که البته رژیم ایران شماره یک و سوریه شماره دو در آن لیست است. در واقع تنها دوکشوری که فعالانه در حال حاضر در حمایت از تروریسم شرکت دارند. حتی کره شمالی ها هر چقدر هم عجیب باشند، سودان در واقع حمایتشان از تروریسم را برداشته اند. این دو هستند که فعال هستند. این روند یک روند اساساً سیاسی است.
دادگاهها وارد شده اند. وزیر کلینتون گفته است داریم بررسی می کنیم. زمان زیادی را گرفته است. امیدوارم که حقایق پیروز شوند
بگذارید این روند پیش برود. این یک روند حقوقی و تحلیلی است و امیدوارم به سرعت در این مورد پیش بروند.
بنابراین از اینکه من را امروز دعوت کردید متشکرم که با شما درباره کل این روند نقطه نظراتم را سهیم شوم.
7 - فیلیپ زلیکو:
مشاور وزیر خارجه آمریکا 2005 ـ 2007
من بسیار مفتخرم که امروز در اینجا در میان چنین جمعی از مقامات مهم هستم.
من همچنین در مقابل همة شما و شهامت و شجاعت ساکنان اشرف بسیار احساس تواضع و فروتنی میکنم و همچنین صحنه های وحشتناکی که چند دقیقه پیش مشاهده کردیم.
من یک استاد دانشگاه هستم و دورانی را نیز در دولت سپری کرده ام.
آخرین شغلی که در دولت داشتم مشاور وزارت امور خارجه بود. یعنی به نوعی معاون وزیر امور خارجه رایس بودم من مدت طولانی را در سالهای 2005 و 2006 در عراق گذراندم. من هیچوقت روی موضوع سازمان مجاهدین کار نکردم و از کمپ اشرف بازدید نکردم. وقت من طی حدود دوازده نوبتی که از عراق بازدید کردم عمدتاً صرف پرداختن به مکانها و مشکلات عدیده دیگری میشد در شرایطی که فی الواقع روازنه صدها تن کشته میشدند.
من مدت زمان طولانی را در زمینه فعالیتهای رژیم ایران در عراق صرف کردم. در سال 2005 که ما روی این موضوع متمرکز بودیم, شواهد هنگفتی را کشف کردیم که بعداً به طور بسیار روشن تائید نمود رژیم ایران عملیات نظامی را پیش میبرد که منجر به کشته شدن سربازان آمریکایی در عراق میشود.
منظورم از این حرف چیست؟ بگذارید مشخص تر بگویم. رژیم ایران تسلیحات فراهم میکرد, عملیات را فرماندهی می نمود و افرادی را عضوگیری و آموزش میداد تا دست به اینگونه عملیات بزنند. این یک جنگ نیابتی نیست. بلکه نوعی جنگ واقعی است. بنابراین من مدت زمانی را با سربازان آمریکایی که در صحنه بودند و مشغول جمع آوری شواهد و قرائن از صحنه بودند، گذراندم. آنها هاموی را به من نشان میدادند که هنوز خون تقریباً خشک شده سربازان کشته شده، روی آن مانده بود. این سربازان روز قبل توسط موشکهایی که رژیم ایران فرستاده بود، کشته میشدند. ما همچنین در سال 2005 طی یک سفر به شهر بصره مورد حمله به وسیله مهماتی قرار گرفتیم که توسط رژیم ایران ارسال شده بود. بنابراین تجربه من از فعالیتهای رژیم ایران در عراق از این قبیل بود و در نتیجه، این وقایع دیدگاههای محکمی را در ذهن من بوجود آورد.
اما خدمتی که من می توانم امروز به شما بکنم این نیست که در رابطه با رژیم ایران صحبت کنم.
آنچه میتوانم انجام دهم این است که از خود بپرسم اگر من همین امروز در مقام سابق خودم در وزارت امور خارجه نزد وزیر هیلاری کلینتون کار میکردم و او از من می خواست که این موضوع را مطالعه کنم, من در آوریل 2011 به او چه میگفتم که مشکل را حل کند؟ چیزی که به او می گفتم این است.
اولاً قضیه را با بیان این مشاهده که انعکاس واقعیت است آغاز می کردم و میگفتم شهر اشرف امن نیست و احتمال امن تر شدن آن چندان به چشم نمیخورد. و تصادفاً این دیدگاه محکمی است. دوست داشتم به شما بگویم که اگر به اندازه کافی فشار بیاورید، شهر اشرف میتواند مورد حفاظت نیروهای آمریکایی تا آینده نامحدودی قرار گیرد.
بنابراین من چه توصیه یی را به وزیر می کردم اگر هنوز در مقام سابق خود باقی مانده بودم؟ به او یک پیشنهادی میدادم که از چهار بخش برخوردار است. و این چهار بخش باید به طور موازی در چارچوب یک طرح همه جانبه انجام شوند.
بخش اول. نامگذاری مجاهدین درلیست را لغو کنید.
و همانطور که سخنرانان دیگر تأکید کردند این در اصل عمل صحیحی است, اما همچنین الزام مطلق هر آنچه است که شما می خواهید انجام دهید.
دل دیلی یکی از برجسته ترین سربازان عملیات ویژه در نسل ما ست. در دور دوم ریاست جمهوری بوش, او در مقام هماهنگ کننده بخش ضدتروریسم وزارت امور خارجه منصوب شد. او تا آوریل 2009 در آن مقام بود. بنابراین او در جایگاهی قرار داشت که اطلاعات به روزه شده در رابطه با موضوع مجاهدین را دیده است. بنابراین وقتی دل دیلی این جمله را رسماً میگوید من آن را جدی میگیرم. از او نقل قول میکنم: «صحیح آن است که وزیر امور خارجه این موضوع را که به طور فاحش مایه خجالت است و به طور واضح اشتباهی رنج آور است در اسرع وقت جبران کند».
بسیار خوب, برمی گردیم به توصیه ها. بخش اول, لغو نامگذاری مجاهدین.
بخش دوم: سازمان ملل باید پیشنهاد دهد, با حضور نمایندگان ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا در دو طرف آن, که ساکنان شهر اشرف می توانند به کشورهای دیگری انتقال داده شوند که حاضرند آنها را پذیرا شوند. و یکی از آن کشورها ایالات متحده آمریکا خواهد بود.
فکر می کنم حالا می توانید ببینید که لغو نامگذاری مجاهدین چگونه به این امر کمک خواهد کرد.
سوم: همزمان یا شاید در بعد از ظهر همان روز, رهبران کنگره از هر دو حزب سیاسی پشت میکروفون قرار بگیرند و طی یک کنفرانس مطبوعاتی از این پیشنهاد و تعهد آمریکا از جانب نمایندگان خود در کنگره استقبال کنند.
بنابراین قدم سوم این است که کنگره همزمان حرکت کند و منتظر تشخیص جهت باد نشود. اساساً در کنار دولت رسماً وارد می شود تا هر دو حزب در این موضوع اشتراک نظر خود را بیان کنند.
بخش چهارم. همان روز, هیات همیاری سازمان ملل در عراق یا یونامی به دولت عراق اطلاع دهد که نیرویی را فوراً در شهر اشرف مستقر خواهد کرد.
و در نتیجه، هر کس که عراق را می شناسد می داند که یونامی نمیتواند بدون اسکورت و حفاظت ارتش آمریکا سفر کند.
پس حضور یونامی در شهر اشرف به معنی حضور سربازان آمریکایی در شهر اشرف است و نتیجه آن این است که اشرف یک شبه امن تر خواهد شد.
این پیشنهادی نیست که خود به خود در صحنه عمل پیاده شود. زیرا اگر کسی نگران یک موضوع است باید نظم و ترتیب، رهبری و طراحی فعال اجرای آن پیشنهاد را برعهده گیرد. سخن من با شما این است که فکر کنم این یک پیشنهاد قابل اجر ویک توصیه واقع بینانه است.
سپس من به وزیر امور خارجه آمریکا خواهم گفت که اجرای این پیشنهاد سه هدف را فوراً به واقعیت تبدیل خواهد کرد.
حال، برخی از کسانی که در دولت عراق هستند با این راه حل سر سازگاری نخواهند داشت. رژیم ایران از این راه حل خشنود نخواهد بود. آنها همان طور که میدانید نقشه های دیگری در سر دارند.
و مهمترین هدفی که اجرا خواهد شد این است که به افراد شجاع یک چشم انداز زندگی در امنیت را خواهد داد که حق آنهاست.
این چیزی است که من فکر می کنم همه ما باید در راستای آن تلاش کنیم.
8 - دکتر سرهنگ گری مورش
مسئول امداد پزشکی نیروهای آمریکایی در اشرف 2004
متشکرم. آقای سفیر ما این جلسه را امروز صبح با یاد آنهایی که جانشان را فدای دفاع از اشرف کردند شروع کردیم. و میخواهم دوستانم را در اشرف که به ما نگاه می کنند، مخاطب قراردهم وبگویم. من به شما دوستان عزیز من در اشرف، سلام میگویم. میخواهم برای ارج گذاری به شما همه ما اینجا قیام کنیم و از دوستانمان که هم چنان امروز در اشرف مقاومت می کنند، حمایت کنیم.
چه تعداد از شما برادر یا خواهر، پدر، مادر یا خویشاوندی در اشرف دارید؟ دستتان را بالا کنید. ببینید ما همه بخشی از آن خانواده هستیم و من در سال 2004 به آن خانواده پیوستم.
امروز چیزهای خوب زیادی گفته شد، استراتژیها به خوبی بیان شده و چیزهای خوب. ولی من امروز با چشم انداز متفاوتی اینجا ایستاده ام. من به این موضوع از موضع دیپلوماتیک یا نظامی یا وزارت خارجه، جمهوریخواه یا دموکرات نگاه نمی کنم. من از این نقطه نظر به آنها نگاه میکنم که دوستان من هستند و در سال 2004 به آنها خدمت و از آنها محافظت میکردم.
وقتی من در سال 2004 به اشرف وارد شدم به عنوان داوطلب نرفتم. من توسط دولت شما و خودم، ارتش ایالات متحده برای حفاظت و حمایت از ساکنان اشرف اعزام شدم. و وقتی به عنوان یک سرباز به بغداد رسیدم هیچ کس چیز زیادی راجع به اشرف نمی دانست. من هرگز چیزی در مورد آن نشنیده بودم. برای من همه چیز تازگی داشت. به من گفتند این یک نقطه خشک در بیابان است که به آنجا میروی. یادم می آید شب هنگام بود و ما کاروان هاموی هایمان را داشتیم. با تأسف شاید برخی از همین هاموی هایی که در این ویدئو دیدیم. ما راه خود را به این نقطه خشک بیابانی پیمودیم. و بعد از 20 تا 30 مایل ( 30 تا 50 کیلومتر) من یک نور روشن در شب دیدم. و از نفراتی که با آنها بودم پرسیدم این نورها چیست؟ آنها گفتند این اشرف است. آن یک شهر درخشان بود.
قطعاً یک نقطة خشک در بیابان نبود بلکه چشمه یی بود، یک شهر زیبا با بولوارها و درختان و استادیومها و زمینهای فوتبال و صحنه برای هنرنمایی و موسیقی و دانشگاه ها و مدارس و مساجد و بیمارستانها ـ دو بیمارستان برای زنان ومردان- این یک شهر عالی بود. و من به سربازانم که با آنها خدمت میکردم گفتم: «شما در زیباترین نقطه در عراق هستید. شما همچنین در امن ترین نقطه در عراق هستید چون ما اینجا هستیم تا کارمان که حفاظت از ساکنان اشرف است را انجام دهیم».
خوب من در پایان مأموریتم آنجا را ترک کردم. من در زمانی که آن را تحقیقات بزرگ مینامم آنجا بودم. من نمیدانم هر کسی آن را چه می نامد ولی موقعی بود که اعضای وزارت خارجه، وزارت دادگستری، اف.بی.ای، اطلاعات مرکزی بودند. من انواع اصطلاحات جدید را آنجا یاد گرفتم. او جی آ، همة شما میدانید او جی آ یعنی چی؟ سایر سازمانهای دولتی. یعنی هر کس دیگری به جز من. آنها صدها نفر آنجا بودند. من مسئول سلامت افراد اشرف و سربازانمان بودم و به یاد می آورم که آن چند ماه تحقیقات فشرده ساعتهای زیادی را با آمریکاییها، و سایر سازمانهای دولتی، گذراندم ولی در ضمن هر روز ساعتهای زیادی را با ساکنان اشرف می گذراندم. و به یاد می آورم در پایان تحقیقات یک ناامیدی زیادی در سمت تحقیق کنندگان بود چون نتوانستند هیچ کسی را پیدا کنند که بتوانند به عنوان تروریست متهم کنند.
خوب من در پایان مأموریتم آنجا را ترک کردم. و آنهایی از شما که از اشرف دارید می بینید اگر درست یادتان مانده باشد من به شما قولهایی دادم. من اشرف را ترک کردم و یادم می آید. من یک سرهنگ هستم، بالاترین رتبه در آن فاب یعنی پایگاه عملیاتی رو به جلو. و قرار است که یک رهبر قوی القلب باشم. من سرهنگ هستم ولی اشکهایم روی گونه هایم سرازیر شده بود چون متأسف بودم که این افراد خوب را ترک کنم.
ولی می دانید چیه؟ فکر می کردم نگران نخواهم بود چون سربازانم آنجا خواهند بود. دولت من به به حفاظت از آنها ادامه خواهد داد. یک تعهد امضا شده بود. ژنرال پشت ژنرال پشت ژنرال، مجدداً برای آن تعهد دادند. دولت ما به آن متعهد شده است. و قطعاً آنها درکارشان خوب خواهند بود. ولی نمیدانستم که روزی در آینده سربازان ما و دولت ما به صحنه پشت میکند و از اشرف میرود تا به عراقیها بگوید بفرمایید! آنها هم کارشان را کردند و شما دیدید آنچه را که در 8 آوریل اتفاق افتاد.
من به شما در اشرف به دوستانم در اشرف اگر یادتان باشد قولی دادم. من به شما قول دادم که به آمریکا بازخواهم گشت و به حمایت و دفاع از شما و به هر کاری که بتوانم برای آرمان شما بکنم ادامه خواهم داد. چون آرمان ماست، آرمان من است.
و می دانید که من تلاشم را کرده ام و سهم خودم را پرداخته ام. هر کاری می توانستم کردم. من شغلم را در معرض خطر گذاشتم چون هنوز در ارتش هستم. من هنوز یک سرهنگ هستم. من بازنشسته نیستم. من نیروی ذخیره هستم. در مورد ذخیره بودن چیزی که خوب است این است که هر چیزی که بخواهم میگویم. ولی هنوز به مأموریت می روم. هنوز به کشورم خدمت می کنم. و میدانید چیه؟ اگرچه خجالت زده و ناراحت هستم و حتی شرمسار که ما ول کردیم ولی زیاد دیر نیست. ما رهبران بسیار خوبی اینجا داریم مردان بزرگ و با نفوذ. چه سالن باورنکردنی و پنلی که با چنین افرادی دور آن بنشینیم. من معتقدم ما میتوانیم پیروز شویم.
بنابراین هنوز دیر نیست. محاصره اشرف را متوقف کنید. مالکی! محاصره اشرف را متوقف کن!
ثانیا بگذارید تیمهای پزشکی به داخل بروند و به مجروحین و مصدومین برسند. و فرماندار دین شما یک پزشک هستید. من از شما دعوت می کنم بگذارید برویم. بگذارید برویم از نفرات اشرف مراقبت کنیم.
ثالثا از اشرف محافظت کنید. من از ملل متحد میخواهم یک حضور دائمی در آنجا برقرار کند. یک حضور دائمی برای حفاظت از ساکنان اشرف برقرار کند و ارتش ایالات متحده یک نیرو را بفرستد تا آنچه را که گفته بودند و قرار بود، انجام دهند و من هم می کردم، انجام دهند. این شماره سه بود.
شماره چهار را حدس بزنید. این ساده است. شماره یک و دو و سه کسی باید یک کاری بکند. شماره چهار نیاز به یک تصمیم گیرنده دارد: مجاهدین را از لیست خارج کنید.
و نهایتاً من فکر کردم کسی هستم که این فکر به نظرم رسیده است. سالهاست که ما سعی کرده ایم مجاهدین را از لیست خارج کنیم. من به دوستانم در واشنگتن چند ماه پیش گفتم ببنید ما باید فراتر از خارج کردن از لیست نگاه کنیم و باید درباره آنچه می خواهیم پیش ببریم صحبت کنیم. ما باید تشویق و حمایت و همکاری کنیم. این نیست که فقط آنها را از این گودال در بیاوریم و خنثی باشیم. ما باید بگوییم شما بخشی از ما هستید. افراد اشرف، مجاهدین قطعا تروریست نیستند. تروریستها همه دورو برآنها هستند و قطعا آن سوی مرز هستند. ولی ساکنان اشرف، مجاهدین دوستان ما هستند. آنها همکاران و همراهان ما هستند. آنها افرادی هستند که عاشق آزادی و زندگی دموکراتیک هستند. ما باید از آنها حمایت کنیم.
نهایتاً، با دوستانم در اشرف میخواهم آخرین صحبتها را بکنم. من به شما قولهایی داده ام که سعی کرده ام آنها را نگه دارم ولی یک قول نهایی به شما دادم که به دفعات به من خاطرنشان شده است. من تقریباً به طور هفتگی تلفنی با شما صحبت کرده ام. من در وسط محاصره با شما صحبت کرده ام. من سختیهای زیادی را که شما با آن مواجهید، میدانم و این مبارزه بزرگ را با شما ادامه خواهم داد. ولی یک قول نهایی به شما دادم که روزی برای دیدن شما برمیگردم. و اگر یادتان باشد گفتم اگر در اشرف نباشد شما را در تهران آزاد و دموکراتیک خواهم دید.
سفیر میچل ریس:
مدیر سیاستگذاری وزارت خارجه آمریکا 2003 ـ 2005
امروز صبح، رئیس کمیتةخارجی کنگره آمریکا بیانیه یی را در حمایت از ساکنان کمپ اشرف صادر کرد و من فقط میخواهم بخشی از آن را قرائت کنم. رئیس ایلینا رُز لهتینن برای بسیاری از شما چهرة آشنایی است.
رُز لهتینن چنین نوشته است: «من کماکان در مورد اعمال خشونتآمیز مکرر توسط نیروهای عراقی علیه ساکنان کمپ اشرف به طور خاص حمله اخیر که به مرگ و مجروحشدن ساکنان منجر گردید، عمیقاً نگران هستم».
وی در ادامه گفته است نسبت به طرح این مسأله در آینده با بالاترین مقامات دولت عراق و دولت ایالات متحده از جمله طرح مستقیم آن با وزیر خارجه کلینتون، متعهد باقی خواهد ماند.
رزلهتینن در گذشته نیز چنین کرده است. وی یک دوست خوب ساکنان اشرف و سازمان مجاهدین میباشد و فکر میکنم که همه باید از او به خاطر حمایتش تشکر کنیم.
طی چند ساعت گذشته، ما افتخار شنیدن مجموعهیی از سخنرانیهای مقامات برجستة دولتی آمریکایی را داشتهایم. سخنرانان حاضر مجموعاً بیش از 200سال سابقه در دولت را دارند. ما در دولتها و در دوران ریاستجمهوری های مختلفی خدمت کردهایم. سیاستهای ما متفاوت است. ما احتمالاً روی این سیاستها اتفاق نظر نداشته باشیم، اما ما روی چند چیز اتقاف نظر هستیم.
ما اتفاق نظر داریم که رژیم عراق به قولهایی که به ارتش ایالات متحده داده بود، خیانت کرده و لذا نمیتوان به آن اعتماد کرد.
ما اتفاق نظر داریم که دولت ایالات متحده به قولهای رسمی یی که به ساکنان اشرف داده، خیانت کرده است،
ما اتفاق نظر داریم که ایالات متحده به منافع امنیت ملی ما در ازای تغییر رژیم در ایران و همچنین ارزشهای خودمان برای دموکراسی، آزادی و حقوقبشر خیانت کرده است،
با تشکر از حضور شما میخواهم از شما درخواست کنم در ابراز امتنان از سخنرانان به من بپیوندید.
نکتة آخر اینکه، می خواهم از تمامی سخنرانان خواهش کنم که در ادای احترام به قهرمانان کمپ اشرف به من پپیوندند و دفترچه یادبود را که در قسمت چپ پودیوم قرار دارد امضا کنید.
با تشکر فراوان از شما.