حمیدرضا طاهرزاده - «پرستوی عشق»

در سوگ دلگیر ترانه خوان جاودان آزادی و آزادگی: زنده یاد منوچهر سخایی
به قلم دکتر حمیدرضا طاهرزاده

این  دوست دیرینه که همراه صبا رفت
بی پیک و خدا حافظی از جمع شما رفت
نگذاشت    ببینیم     دگر بار  رُخش را
بنهاد  بدل دردی و بی فکر دوا  رفت

آن  آرزو  و  شور و شرر ، وانهمه امّید
آهنگ « کلاغها »  شد و همراه " نوا" رفت!

چون دید که آسایش او روی زمین  نیست
پر زد چو « پرستو » زجهان ، سوی خدا رفت
 

جاودانه یاد منوچهر سخایی، جان شیفته آزادی ایران زمین، هنرمند دوست داشتنی و مهربانمان، همرزم دیرینه ما به ضیافت خاک شتافت! نه او به بسوی ابدیتی پرکشید که پیشتر در عملکرد زندگی پربارش آنرا به جاودانگی به زیبایی برای خویش رقم زده بود. دوست خوب و ارزنده ام رفت ولی چه سرفراز و آرام و دل مشغول آزادی، چشم بر این جهان فروبست.
در چند روز گذشته هرقدر سعی کردم که بتوانم دستی بر قلم برده و در رثای این قلندر هنر و پهنه انسانیت و آزادگی چیزی بنویسم ، تألم روحی مانعم شد و میترسیدم نتوانم در خور شئونات این عزیز رفته حق مطلب را ادا کنم.
 
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
 چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود 
 
هنرمندی فرهیخته و با ابعاد گوناگون هنری و ظرائف خاص خودش. از خوانندگی تا هنرپیشگی ، روزنامه نگاری و ترانه سرایی و حتی نوازندگی سه تاری که از استاد عبادی به هدیه گرفته بود.  منوچهر برای دهه های طولانی با کارهای زیبایش توانسته بود جایگاه خودش را در گرمای قلبهای بیشمار دوستدارانش حفظ کند. او طبعا مثل هر ایرانی دیگری نامش برایم از دیرباز بسیار آشنا بود و چهره پرمحبتش همواره در ذهنم حضوری پررنگ داشت. گرچه من در  سبک  و جرگه دیگری از موسیقی فعال بوده ام ، اما کارهای منوچهر مرا از کودکی قویا متاثر میساخت. بعدها باین نکته رسیدم که او در مقام یکی از نوآوران موسیقی مدرن، تمام تلاشش این بوده است که بر بستری از موسیقی فولکوریک و سنتی برای ارائه موسیقی مدرن نوآوری کند. بعنوان مثال همین ترانه معروف " کلاغا "که یک موسیقی روز است در دستگاه نوا است که خود یکی از دستگاههای مهجور و پیچیده موسیقی سنتی ایران میباشد و عجبا که هنرمندان آن روزگاران از دریای موسیقی ملی ایران مدد میجستند!
 منوچهر برخلاف اغلب خوانندگان موسیقی پاپ که صرفا مجری قطعه ای هستند که آهنگساز در اختیاشان قرار میدهد، با ردیف موسیقی و ظرائف موسیقی سنتی و ملی ایران آشنا بود. دستگاهها و ردیف موسیقی را خوب میشناخت و با سه تار نیز انس و الفتی یافته بود و در این زمینه در مکتب استاد و خداوندگار اقلیم سه تار زنده یاد احمد عبادی زانوی شاگردی بر زمین نهاده بود و استاد هم طی یک دستخط، شوق و اشتیاق منوچهر و پیگیری او را در فراگیری این ساز عرفانی ستوده بود. دستخط زیبایی که منوچهر آنرا با غرور  در طول سالیان غربت نیکو نگهداری کرده بود و به آن میبالید. زنده یاد منوچهر در ابتدای کارش در چندین مناسبت با هنرمندان نامی آن روزگار از جمله پرویز یاحقی، جلیل شهناز، فریدون حافظی و فرهنگ شریف آوازهای زیبایی در حال و هوای موسیقی سنتی ایران اجرا کرده بود از آن جمله شوشتری و ابوعطا را میتوان یاد کرد که بسیار گرم و فاخر از عهده کار برآمده است به نحوی که محمدرضا شجریان در مورد منوچهر سخایی چنین گفته است:
 « در دانشسرا بودم که منوچهر سخایی یک ابوعطا خواند که من خیلی  خوشم آمد و آن را یاد گرفتم و بعدها چندین بار آن را خواندم و همیشه هم گفته‌ام که  این را از سخایی یاد گرفته‌ام...»
منوچهر خوب ما علاوه بر خوانندگی در چند فیلم فارسی نیز به عنوان هنرپیشه نقشهایی را هم بازی کرده . گاه در این فیلمها میخوانده و گاه نیز نقشی ایفا میکرده که از آنجمله میتوان به فیلمهای خروس جنگی، پستچی، در انتهای ظلمت و ببر کوهستان اشاره کرد.
علاوه بر آن او بدلیل اشتیاق به نویسندگی و با داشتن تحصیلات عالی در خبرنگاری مدتی نیز در این زمینه به کار ژورنالیستی پرداخت.
پس از روی کار آمدن دستگاه هنرکش آخوندی و استقرار حکومت جبار ولایت فقیه راه غربت را برگزید. او از مشتاقان سرنگونی نظام گذشته بود . برادر شهیدش سرگرد محمود سخایی، از یاران و شیفتگان مصدق که بدلیل ایستادگی در مقابل حکومت کودتا توسط مزدوران و عوامل خودفروخته وابسته به نظام به طرز فجیعی به قتل رسیده بود همواره مایه مباهات، غرور و الهام بخش او در مسیر آزادیخواهی بود. سرگرد محمود سخایی محافظ دکتر مصدق، نویسنده کتاب «مصدق و رستاخیز ملت»، یار  خسرو روزبه، نفر اول مسابقات تیراندازی در کل کشور، رئیس شهربانی کرمان و فرمانده گارد محافظین مجلس شورای ملی بود. منوچهر در مقاله ای با قلم شیوای خود به شرح این واقعه هولناک پرداخته و از این جنایت سبعانه علیه برادر خویش پرده برداشته است. بعدها ترانه پرستو را- که بر اساس یک ترانه ای محلی است - به درخواست مادر داغدارشان در رثای برادر شهیدش خواند و او را ستود. افسر شجاع و میهن دوستی که تا پای جان در مقابل رجالگان و غداره بندان حکومت کودتا ایستادگی کرد. همانها که بدستور تیمسار فضل اله امانپور فرمانده لشکر کرمان او را با دشنه بشدت مجروح کرده و سپس از بالای عمارت شهربانی کرمان به خیابان پرتاب کرده و با چوب و چماق و قمه پیکر نیمه جانش را زیر ضربات مرگبار خود گرفتند و به آن هم اکتفا نکردند و با جیپ نظامی جناب تیمسار از روی او عبور کردند. جانیان پای او را با طنابی به ته خودروی جیپ نظامی بستند و پیکر سرگرد سخایی را تا میدان شهر کرمان (مشتاقیه فعلی) بر زمین کشیدند و بر تیرکی چوبی آویختند و «جاوید شاه و مرگ بر مصدق»گویان،  و در حالیکه چوب و چماق‌هایشان را در هوا می‌چرخاندند، بدنبال جیپ ویلیس نظامی راه افتادند. آنجا جسد را کاملاً برهنه کردند و با توهین و اعمال شنیع به آن شهید بزرگوار، آنرا در میدان مشتاق که  یکصد سال پیش، «مشتاقعلیشاه اصفهانی» سنگسار شده بود به دار آویختند.
سخایی با نشو و نما در چنین خانواده شریف،آزاده میهندوستی همواره شوق آزادی میهن و مردم محرومی را که عاشقانه دوست میداشت در دل میپروراند. اما شرایط و محیط و بخصوص فضای مسموم و آلوده موسیقی در لس آنجلس را برنتافت و سکوت پیشه کرد و بکار تحقیقی در زمینه موسیقی پرداخت که حاصل آن نوشته های زیادی در رابطه با سیر تحول و تکوین موسیقی مدرن در ایران بود.  در مصاحبه ای گفته بود که اگر قرار باشد بخاطر آواز خواندن به این ابتذال لس آنجلس تن بدهم سکوت خواه کرد و دست به کار هنری نخواهم زد. او را سکوت را برگزید و از ادامه فعالیتهای هنری دوری جست.
او همیشه بهر مناسبتی بعنوان یک هنرمند معترض خشم و کینه خود را نسبت به رژیم سفاک آخوندی ابراز میداشت. در بهار سال 1372 به فراخوان خانم مریم رجوی برای پیوستین به مقاومت و دفاع از آرمان آزادی میهن پاسخ مثبت داد و در"کنسرت بزرگ همبستگی" در کنار سایر هنرمندان ملی دیگر که مثل او به این حرکت ملی پیوسته بودند ، بسیار خوش درخشید.
ذهن و روحیه جستجوگر منوچهر و عشق و محبتش به رزمندگان او را برای دیدار از رزمندگان آزادی به اشرف گسیل داشت. در اجلاس رسمی شورای ملی مقاومت بعنوان بک ناظر در کنار خانواده های شهیدان در کنار پدر رضایی های شهید و سایر هنرمندان ملی از جمله زنده یاد عماد رام ، حضور یافت. خاطره شیرینی که از آن زمان در ذهن همه ما نقش بسته این بود که آقای مسعود رجوی مسئول شورا منوچهر را چه نیکو نواخت . از او دعوت کرد که در کنارش در مسند مسئول اجلاس بنشیند و شاهد اداره جلسه باشد. این رفتار انسانی و متانت و تواضع انقلابی توام با مهر و اخلاص مسعود، منوجهر را عمیقا دگرگون کرد. بعدها در گپی دوستانه به من گفت: "هرگز انتظار چنین استقبال و بزرگواری از ایشان را نداشته و بکلی شیفته مسعود شده ام".
او با مطالعه دقیق و ژرف نگری خاص خودش پس از چندی بدرخواست خویش به عضویت شورا درآمد و تا آخرین دم حیات پرفروغش بر آرمان آزادیخواهانه این شورا و مجاهدان و بویژه اشرفیان سرفراز و قهرمان پای فشرد. منوچهر به کرات مواضع سیاسی خود را در سلسه مقالاتی که در نشریات مقاومت ایران به چاپ میرسید به اطلاع مردم ایران میرساند. دفاع جانانه او از زنان و مردان مبارز و استوار شهر اشرف که تا آخرین لحظه حیات دل مشغول آنها بود و دلبستگی عمیقش به مسئول شورا را حتی در برخی ترانه هایش و با ابتکار خاص خودش که قریحه سرودن شعر را هم داشت متجلی میساخت. او با تمام دلش برای مقاومت میخواند و فریاد آزادی سر میداد. البته باید اذعان کرد که دشمنان و کاسه لیسان رژیم هم در همان لوس آنجلس، انواع تیر و ترکش زهرآگین کینه و حقد و دشمنی خودشان را از او دریغ نمیداشتند! اما منوچهر استوارتر و با انگیزه های مردمی و مبارزاتیش بر این جمع بی مروت فائق میامد و دل در گرو هدف بزرگ آزادی بسته بود.
« پرستوی » خوش آوای آسمان موسیقی این مقاومت این بار بال و پری تازه گشود و به افقهای جدیدی از استعداد و هنرش دست یافت. در دهها کنسرت هنری شرکت کرد و با اجرای ترانه های زیبایی که توسط هنرمندان ارزنده این مقاومت از جمله محمد شمس، آندرانیک، شاپور باستان سیر و سایرین ساخته و پرداخته میشد دلهای مشتاق آزادی را خوش مینواخت. از نقطه نظر هنری نیز این دوران سرفصل جدیدی برای منوچهر تلقی میشد. خودش بارها با شوق و ذوق مخصوصی میگفت من تا بحال استعداد و توانم را در همین حد تصور میکردم اما این آثار بزرگ و ماندگار که از نظر تکنیک و ظرایف موسیقی توانمندی بالایی را اقتضا میکنند من را به سمت قلل بالاتری از جهان موسیقی ارتقا میبخشند. براستی که چنین بود و او توانسته بود صدایش را در مجموعه ای تازه از ترانه ها و سرودهایی با مضامین مبارزاتی و اجتماعی با بهره گیری از بزرگترین و ارزنده ترین ارکسترهای سمفونی اروپا که بهمت هنرمندان یادشده انجام میشد، از فرم باریتون رومانتیک به سمت تنور، اوجی تازه ببخشد. این گونه تحول معمولا در سنین بالا که روند طبیعی حنجره انسان بر خلاف مسیر فوق عمل میکند و بتدریج وسعت و قدرت صدا ضعیف تر و محدودتر میشود پدیده نادری است . اما منوچهر با تلاش و کوشش چشمگیرش و با دقت روی کارهایی که در دست انجام داشت آنها را با حس و حال و ذوق سلیمش به نحو احسن میپروراند. او در گرامیداشت مبارزات جوانان سلحشور میهن ترانه ای بنام " ای جوانان وطن" سرود که بعدا با آهنگ دلپذیری که استاد شمس بر آن تلفیق کرد و با نوازندگی اینجانب در مایه بیات ترک، اثری ماندگار در زمینه موسیقی اجتماعی خلق شد که مرهون ابتکار و پیگیری هنرمند پرکشیده ما بود.  جاودانه یاد منوچهر سخایی، در تمام این سالهای دور از یار و دیار آبایی، به شوق آزادی اش همواره پای در رکاب بود و شیفته دیدار دوباره این زیباترین وطن.
او به هر مناسبت خودش را به پاریس میرساند و در اجلاس شورا و سایر آکسیون های مقاومت بجد حضور میافت. همه ما سال گذشته در گردهم آیی یکصدهزارنفری هواداران مقاومت در تاورنی واقع در شمال پاریس منوچهر را دیدیم که با آن پیکر نحیف و رنجور و دردمندش با آن لبخند همیشگی و تواضع و منش مهربانانه اش، دوستداران بیشمارش را مورد مهر و محبت قرار میداد.
حال پرستوی سبکبال ما به سوی ابدیت پرکشیده و ما را عمیقا در سوگ دلگیرش فروبرده است. او طی قریب دو دهه در مقام یک عضو هنرمند شورای ملی مقاومت با ترانه هایش، نوشته ها و موضعگیریها و حضور عمیقا فعال، و با شیفتگی و عشق بیکرانش به قهرمانان آزادی میهنمان همه سختی های راه را بجان خرید و به عنوان یکی از " مفاخر ارزنده مقاومت" نامش در صفحه غرورآفرین مبارزات خونبار مردم ایران در کنار همه آزادیخواهان تاریخ مبارزات ملی ما و بخصوص برادر شهیدش ماندگار شد. یاد این هنرمند ارزنده و آزاده همیشه در روح و روان و خاطره تاریخی فرهنگ و هنر سرزمین زیبایمان و نیز در دلهای مشتاقان آزادی و آبادی زیباترین وطن ماندگار و جاودانه زنده و سرسبز خواهد بود که سخت بی قرار آزادی ایران زمین از نکبت وجود اهریمنان شقاوت پیشه بود.
در زیر خاکی اما، عطرت به محفل ماست
چون زیر باد پائیز آن گُل که خفته در گل
رفت آن « پرستو«ی عشق، با رفتنت منوچهر!
مهرت به بوم و ملت بود عاشقانه کامل

در سوگ او با شیدای شیراز ـ حافظ ـ باید همنوا شد و خواند:
«به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید ـ که مرده ایم به داغ بلندبالایی»ـ
منوچهر در شرف و آزادگی و پایداری در رویارویی با پاسداران شب و بیداد، سرو سرفرازی بود که هرگز تن به ننگ تسلیم نداد و یاد و نام و خاطره اش در دل هر ایرانی شیفته آزادی ماندگار شد .

پرستویی شد و پرپرزنون رفت
به صحراهای بی‌نام و نشون رفت
حریفان پیش من  با طعنه می‌گن
ستاره شد به طاق آسمون رفت.