حسین پویا - نبردخامنه ای و احمدی نژاد

نبرد خامنه ای یکدست
 و احمد نژاد سه دست

چو مغلوبه شد جنگ آدم کشان
کشیدند هر دسته خط و نشان

به کشتی گرفتن نهادند سر
خریدند شمشیر و گرز و سپر

چنین گفت با احمدی سیدعلی
که ای خنگ بزمجه ول مع طلی

ترا من چنان سوت خواهم نمود
که بر خیزد از کله ات بوی دود

گمان برده ای من چلاقم پسر
چنان بر سرت می زنم با تبر

که برق  از دو چشمت پرد از دوسو
سپس خشتکت را کنم پشت و رو

به میدان فرستم یکی گاو نر
همان احمد خاتمی نره خر

که با یک لگد نقش خاکت کند
به یک ضربه سم هلاکت کند

سپس می فرستم یکی سوسمار
که از دودمانت برآرد دمار

تو را با مشائی فشل می کنم
زبانهایتان را عمل می کنم

به کیهان بگویم که فاشت کند
سپس در اوین آش و لاشت کند

خلاصه ببند آن دهان  پلشت
تو را راه نبود به باغ بهشت
*******
چو آن احمدی این سخنها شنید
یکی نعره چون بز همی برکشید

بگفتا گمان کرده ای من خرم
ندیدی تو این هاله دور سرم

نخوان تو مرا احمق و بیسواد
مرا خود بود از بزرگان نژاد

منم احمدی دکتر و پرفسور
تز دکترایم بسیج موتور

مترسان مرا از اوین  ای عمو
که من در اوین بوده ام بازجو 

خودم بوده ام باز جوی اوین
که کشتم بسی کافران بهر دین

بسی جن گرفتم در این چند سال
همه اهل ذوق و همه اهل حال

رسیده پیام از خود جمکران
که من برگزیده شدم زآسمان

تو گر گفته ای یا علی در خروج
مرا بین که کردم به جنت عروج

اگر تو فقهی مرا نیست باک
مشو از سخن های من خشمناک

ترا رهبری کار شیخ اکبر است
مرا رای مردم به پشت اندر است

فقیه ات نمود او ترا یک شبه
اگر چه نداری تو آن مرتبه

گمان کرده ای از تو من کمترم
تو اینرا بدان من خودم رهبرم
******
رجزهایشان چون بدینجا رسید
تماشاگر صحنه هورا کشید
بقیه داستان در شماره آیند. پاینده باشید
---------------
وبلاگ نوشته ها و اشعار حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/
ویدیوی شعر طنز "عمه ت به قربانت"
http://www.youtube.com/watch?v=kvRPIS-Ujv4