پس از سرنگونی رژیم پهلوی توده بسیار عظیمی از حاکمان جدید که می رفتند تا قدرت را به تمامی به انحصار خود درآورند پشتیبانی می کرد. طبقات اجتماعی مختلفی از مردم ایران، حتی فاقد درک طبقاتی خود، از کسانی تبعیت می کردند که اساسا به جز فقر و بدبختی بیشتر برایشان تحفه دیگری نمی آورد. توده عظیم ایرانی، یعنی پایه گسترده مخروط جامعه ایران، با وجود آن انقلاب شکوهمند در برابر آینده مملکت در توهم بود، و از کسانی که آزدیخواهی نه در چنته و نه در قصدشان بود طلب آزادی می کرد.
حتی عمده طبقه کارگر و حقوق بگیر نیز در حکومت نوپا سراب دگرگونی اوضاع را می دید و از رجال نوپای تازه به دوران رسیده انتظار برآوردن خواسته های سیاسی و صنفی بر حق خود را داشت. درآن شرایط پیچیده، عمده فعالیتهای نیروهای سیاسی اصیل و روشنفکران ریشه دار و ناسازگار می بایست قبل از هر چیز چشمهای مردم را به روی واقعیت باز می کرد و در برابر چشمانشان معیارمی گذاشت تا دشمنان صُلبی اشان بشناسند. رژیم تازه به دوران رسیده با گزک مذهب بی چیزترین قشر جامعه را که می بایست به طرف نیروهای انقلابی کشیده شوند برعلیه آنها بسیج می کرد. به طور مثال سازمان مجاهدین خلق ایران برای نشان دادن ماهیت حاکمان نوکیسه در حالیکه در برابر هجوم چماقداران حتی دفاع مشروع از خود را قدقن کرده بود، در ظرف چند ماه ده ها شهید داد، که اولینش عباس امانی کارگر بود.
اما زمانیکه چشم مردم بالنسبه باز شد و اپوزیسیون توانست توده مردم را حول مقوله آزادی متحد و به میدان بیاورد، رژیم عقب مانده بی محابا دست به اسلحه برد و ذاتش را در امثال لاجوردی بدسرشت به نمایش گذاشت. و البته نیروی مترقی، مبارز و صادق، همانطوری رهبرش در برابر موج توده های مردم در۲۲ خرداد سال ۵۹ در امجدیه وعده داده بود، لاجرم جواب مشت را با مشت داد و از شرف خود و خلقش دفاع نمود. ماجرا، داستان پایان فاز مشروعیت سیاسی رژیم و اختناق مطلق و حقه بازی های رژیم آخوندی با سردار سازندگی و سید خندان، و تا ته خط میرحسین یا حسین سی سال اخیر است. الآن کفگیر رژیم به ته دیگ خورده، فقط کافی به اخبار روزنامه های خود رژیم نگاه کنیم و یا جنونش را در حمله به شهروندان بی دفاع اشرف زیبا مشاهده کنیم. اختناق سنگین و پیچیده رژیم آخوندی نمی تواند جلو خشم جوانانی که در نبود آزادی می سوزند را بگیرد. جوانان و دانشجویان داخل وطن می دانند که برای رسیدن به حقوق اولیه خود و مردمشان باید رژیم را به زمین بزنند و حتما در عمل دریافتند اوضاع ایران مثل اوضاع مصر و یا تونس نیست. کارگران و مزدبگیران شاغل به هیئت طبقه ای فقیر درآمده که وعده های کارگزاران رژیم فاسد را از بن بی اساس می دادنند. توده مردم ایران امروز به خوبی آگاه است که در تنور این رژیم نانی برایش پخته نمی شود.
با چشمان باز و مظلوم ندا انقلاب نوین مردم ایران یک بار دیگر و برای همیشه از مرحله ای گذر کرد که در آن سیاست کثیف مماشات سد اصلی در مقابل حرکت بود. خون گرم ندا برروی سنگفرش خیابان یک بار دیگر بر آرزوی دربرد رژیم از طریق آلترناتیو درونی و مطلوب مهر باطل زد. اما خون پاک صبا، عنصر رزمنده و آگاه و کلماتی که دقیقا با نفس آخر از جانش خارج شدند:" ما تا آخر ایستاده ایم . ما تا آخرش می ایستیم !" صدای خروش انقلاب نوین مردم ایران را به گوشهای سنگین نیز فرو خواهد کرد. آیا سیاست نواستعماری باز توان استقامت در برابر مقاومت ناب و تمام عیار مجاهدین اشرف را خواهد داشت؟
اولین پته ایکه روی آب افتاد داستان ننگین و رزیلانه ۱۷ ژوئن بود که با خود فقط توجیه در لیست بودن مجاهدین را داشت. و از داستان در لیست گنجاندن سازمان مجاهدین خلق ایران هم دیگر به غیر شرم برای دست اندرکارانش چیزی بجا نمانده است. نیروی پیشتاز انقلاب نوین مردم ایران برای آزادی و برقراری دمکراسی و کثرتگرائی در ایران از فردای سی خرداد سال ۶۰ نطفه بست و در سی تیر همان سال با تولد شورای مقاومت ملی ایران پا به عرصه میدان مبارزه گذاشت. مقاومت ملی در مقابل رژیم آدمخوار و طرفداران خارجی و نوکران داخلی اش به مقاومت تمام عیار تبدیل شد و امروز فقط موضوع اتاقهای در بسته نیست. امروز باید با شورای ملی مقاومت ایران وارد مذاکره شد و از صلاحیت سیاسی آن درس گرفت و دیگر در پستوخانه ها دنبال آلترناتیو مطلوب نرفت. دولت امریکا می بایست بی درنگ و بی بهانه نام سازمان مجاهدین خلق ایران را از لیست تروریستی خط زده به سیاست عقلانی تن دهد. اراده عام مردم ایران برای تغییر با خون ندا به درون خانه های تمامی مردم روی زمین رخنه کرد و خون صبا آن اراده و ابزار به کرسی نشاندن آن را نشان داد.
رزمندگان شجاع و سلحشور اشرف پرچم آزادی را، وقتی به زمین افتد برداشته و به سوی هدف مقدس آزادی به پیش می برند. در صحنه سیاست امروز ایران کسی آینده دارد که پرچم خواسته های مردم ایران را در دست دارد.