نمایشی مستند با شرکت افتخاری! کارآگاه....
چند روز پیش شبکه های مختلف تلویزیونی رژیم با پروپاگاندهای سبک آخوندی به نمایش به اصطلاح مستندی بنام " الماسی برای فریب" مبادرت کردند.پیام یا تم این فیلم بطور خلاصه این بود که : توطئه غرب درتشکیل یک دولت در سایه با شرکت طیفی از نیروها ی مختلف ، با هوشیاری سازمان اطلاعات در نطفه خفه شد". در این سناریو که نقش اول را یک باصطلاح فرمانده سابق سپاه(سردارمحمد رضا مدحی) وبعدا تاجر الماس درتایلند بعهده دارد، به شیوه فیلمهای هندی او همه جا در نقش قهرمان بی شکست ، اغوا کننده ، پیروز و یکه تاز صحنه های دوئل ظاهر میشود. در این شاهکار سینمائی( که میتواند در فستیوال کن جایزه پر رو ترین متقلب قرن را بخود اختصاص دهد) همه سازمانهای اطلاعاتی و مقامات سیاسی دول غربی، ابلهان ساده اندیشی جلوه داده شده اند که همه جا به استقبال جناب سردار سپاه میروند، به پایش پول و امکانات میریزند و از کشوری به کشور دیگر و از ملاقاتی به ملاقاتی دیگر دعوتش میکنند تا ایشان طلسم سرنگونی ملاها را برایشان درهم بشکند و...بگفته کارشناسان و اهل فن این فیلم بلحاظ فنی (سناریو،مونتاژ، صداگذاری و ...) از حداقلهای یک کار آماتوری نیز پائین تر است. در محتوی اما شاهکاری از بلاهت ، خود فریبی ، دروغ ، خدعه ، کلک و خلاصه اشانتیون(نمونه) گویائی از تفکر جانیان حاکم و خوابهای آشفته آنهاست.
قهرمان پوشالی این داستان در مدت ماموریتش در خارج کشور، به یمن دلارهائی که خرج میکرده حتما سر عده ای را شیره مالیده و دم برخی از کاسبان سیاسی را دیده است. حتی بعید نیست که جویندگان طلا نیز در دام این شیاد که ظاهرا ذغال را به جای الماس قالب میکرد افتاده باشند. اما اشتباه است اگر ما در مکانیزمهای اجرائی این سناریو و درصد واقعی یا غیر واقعی بودن آن گرفتار شویم. آنچه مهم است این استکه چرا رژیم آنهم حالا به چنین بامبولی روی آورده؟ بعبارت دیگر آنها از تبلغ حول این ماجرای مخدوش و خود ساخته چه هدفی را دنبال میکنند؟
برای پاسخ به این سوالات، این پارامترها را باید در نظر گرفت: بحران در راس حاکمیت اتفاقات در کشورهای عربی و بویژه سوریه چاره جوئی جامعه جهانی در قبال نافرمانی ایران در مورد پرونده اتمی، سالگرد 30 خرداد و کشتار و زندان و فجایعی که بی وقفه ادامه دارد.
آنها که با الفبای سیاسی آشنائی دارند میدانند که درعالم سیاست هیچ چیز بدتر از اختلاف و شکاف در راس حاکمیت نیست. این یک قانون عام است. در کشورهائی که دمکراسی حاکم است نیز اختلاف جدی در میان اتحاد( دولت) حاکم عمدتا به سقوط آن دولت منجر میشود. هرچند رژیم ولایت فقیه با هیچیک از معیارهای شناخته شده سیاسی و اجتماعی همخوانی ندارد اما از عواقب قانونمندیهای عام در امان نیست. به همین جهت اختلافاتی که بعد از خرداد 88 نظام را شقه کرد بطور کلی واوج گیری تضاد میان خامنه ای و سو گلی اش احمدی نژاد بطور خاص، رژیم را در وضعیتی بغایت بحرانی قرار داده است. در این نظام دیگر هیچکس به هیچکس اعتماد ندارد وهیچکس از نقشه طرف مقابل مطلع نیست و همگی در لابیرنتی از توطئه و انتظار بسر میبرند.
در چنین شرایط مرگباری راه خروجی از داخل متصور نیست. همه مرزها ی شرم وحیا بین خودی ها نیز ریخته شده و متهم قاضی و قاضی متهم و رهبر که زمانی قرار بوده رل امام آدمخوار را بازی کند و با یک خرناسه یک توسری به این بزند و یک چشم غره به آن برود و هر کس را سر جای خودش بنشاند، حالا خودش یک طرف دعوا شده و دیگر پشمی به کلاهش نیست وکسی حرفش را نمیخواند. آنقدر بدبخت شده که دیگر همین احمدی ابله هم رو در رویش میایستد و برایش قمپز در میاورد. خودشان بهتر میدانند که این" چینی بنزنی" که هزار بار طوقش زده اند و از سر و از ته واز کنار تعمیرش کرده اند دیگرقابل تعمیر نیست. تنها چاره برای سرپا ماندن و فیگور" زنده بودن" گرفتن ، همین گنده گوئیها، هارت و پورت کردنها والبته چنگ و دندان نشان دادنها یعنی کشتار و زندان است. بر این اساس است که نوابغ نظام ولایت با طراحی و اجرای یک سناریوی مافیائی- پلیسی- سیاسی- امنیتی-تجاری، خواسته اند روی دست همه سازمانهای جاسوسی و فیلمهای دیتکتیو بلند شوند.
آنها که با اشتهای آخوندی همیشه میخواهند با یک دست هم هندوانه و هم خربزه و هم خیلر را بدزدند، تصور کرده اند که با این "مستند"!! سازی هم آبروی اپوزیسیون خارج کشور را میبرند، هم دخالت دول غربی درامور داخلی را به اثبات میرسانند، هم قدرت دستکا امنیتی خود را( آنهم خارج از مرزها و در اروپا و آمریکا) به نمایش میگذارند و رو به داخل جار میزنند که: ایها الناس ما هنوزهستیم! آنها میدانند که مردم و خصوصا جوانان به جان آمده در انتظار ساعت "سین" برای تعیین تکلیف نهائی لحظه شماری میکنند و در پی فرصتی مناسبند تا کار را تمام کنند.
پس در آستانه سالگرد قیام مردم در سی خرداد 88، همزمان با موج سرکوب و بالا بردن جو امنیتی، به نمایش مسخره قدرت روی میآورند وسناریوی در هم شکستن" توطئه دشمن" و "نفوذ در صف اپوزیسیون" و "پیروزی اسلام بر کفر" و....علم میکنند. زمان و نحوه اعلان این نمایش که بطرز آشکاری با عجله سر هم بدی شده بود قصد طراحان این" شو" را بر ملا کرد و از قضا سرکنگبین صفرا فزود. همه فهمیدند که ترس ملا از چیست. همه متوجه شدند که در پس و پشت این هارت و پورتها و فیگورهای علی گلابی و ژستهای "کاراگاه گجت"ی یک حقیقت نهفته است: ترس، ترس و باز هم ترس. ترس از سقوطی که دیر و زود دارد اما سوخت و سوز نه! خامنه ای و شرکاء میتوانند خوشحال باشند که یک روز دیگر هم گذشت، اما در پس امروز فرداهائی است.با روزهای دیگر چه خواهند کرد؟! ما خسته نمیشویم بر عکس، ما مصمم تر و استوار تر خواهیم شد. ما فرصت بیشتری مییابیم تا آینده خود را بهتر و عاقلانه تر رقم زنیم. امروز حتی آنهائی که در توهم اصلاح این دیو هزار سر بودند دریافته اند که انتظار زائیدن کبوتر از دل این افعی پیر و یائسه، آب در هاون کوبیدن، آبروی خویش بردن و زحمت خلق افزودن است. ما اما برای رسیدن به آزادی چاره ای جز مبارزه و اتحاد نداریم. ما پیروز خواهیم شد اگر به خواست و ندای مردم که ندای مقاومت است گوش فرا دهیم . ما پیروز خواهیم شد چرا که حاضر به پرداختن بهای آن بوده وهستیم. ما پیروز خواهیم شد زیرا که شعله های مقاومت در جاجای میهن بر پاست. گواه آن خروش شیرهای اسیر ما در زندانها و شکنجه گاهاست. آنها که چون هدی صابر و هاله سحابی تسلیم و مقهور دژخیمان نشدند.ما پیروز خواهیم شد.