در دومین یا سومین روز از ضربه صاعقه وار 17 ژوئن، طوفان و آدرخش مقاومت جانانه و غیر قابل انتظار هواداران سازمان مجاهدین در اطراف بازداشتگاه وزارت کشور به اوج خود رسیده بود. طوفان و آذرخشی که طومار توطئه را به هم پیچید و آنرا در نطفه به آتش خود سوزاند. درگیریها و دستگبری های سریع و وحشیانه پلیس و نیروهای سرکوبگر پاریس فضایی شبیه به روزهای 30 خرداد سال شصت ایران را تداعی می کرد. بیشترین تجمع ها و درگیریها در محدوده برج ایفل بود و در این روز برج ایفل را بروی بازدید کنندگان بستند. این شعر منتشر نشده به یاد این وافعه و با یاد ققنوس های آزادی همان ایام نگاشته شده است.
بیاد کبوتران آتشین بال حوادث 17 ژوئن پاریس
برج ایفل
سر فکنده
شرمسار از خویشتن
بر چارپای آهنش
گریان و حیران بود .
ضجه اش در قلب سرد آهنش
خونین و نالان بود
قلب خود را بسته بود آنروز
از ترسی که می پنداشت
ققنوسان آتش بال خونین دل
به جانش شعله اندازند .
قلب خود را بسته بود آنروز
ز بیم آنکه اخگرهای شعله
گریه ققنوس ها
در آن به رقص آتش پیر مغان
همچون سیاوش
مرگ را در آیتی از حق
بسان چشمه آب حیات قله قاف رهایی
به اوج بال آتش
زنده گردانند .
برج ایفل همچنان مبهوت می نالید .
او به چشم خویشتن
از جور صاحب منصبان کشورش
صد ها گیوتین
با لب برندة بنزین و فندک
مشتعل در دور و نزدیک
روزهای بعد می دید .
وای از این آتش
داد از این آتش
وای اگر این شعله ها بر جان من ریزد
چار پا و قلب سنگ و آهنم
از شرم ، جاری با عرق گردد .
هان ! سیاوش همچنان زنده است
خون او بر شعله های سرخ آتش
سمبل پاکی و مظلومیت آنهاست
وای اگر آن شعله دیگر بار
با زبان (صدق) "صدیقه"
"ندا"یش شعله ور گردد
چار پای آهن و قلبم
میان شرم می پیچد
وای بر سنگین دلان حاکم این شهر
شرم را آنان نمی دانند؟
آتش سوزنده را آیا نمی فهمند؟
وای بر سنگین دلان حاکم این شهر...
مهدی رضوی