نمیدانم چند نسل از دست مادر امامی – معصومه کنگرلو- شیرینی گرفته و شیرین کام شده. برای من نسل پنجاهی و برای جوانتر و پیرترم اما، مادر امامی یکی بود. یکی به معنای یک بغل پذیرش ، نوازش و بخشش. کسی که گلخانه دل و خانه اش پنجره ای باز و نامحدود به دشت آشنایی ها و همزبانی ها داشتد. اما " این همه" باز همه چیز نیست. که برای من و خیلی هایمان مادردرمان حسرت پیروزی بود. کلامی پیاده شده در جسم مقاومتی نه از جنس ابر و رویا که از جنس خاک ، خون ، درد و انسان بود. پرچمی سرخ، خاک خورده اما ایستاده. و"همه چیز" این بود که " این همه" با مقاومتی بی نظیر پیوند میخورد.یا عشقی قدیمی که قهر رفتن ها را بشکند ، جدایی ها را به سخره بگیرد و بیداری را با زنده ماندن نه، که با بینایی به زندگی گواهی کند...ء
اکنون تن پر دردی که برای سخره گرفتن سختی ها، آزمایش پشت آزمایش و ابتلا پشت ابتلا به خاک بازگشت، بازگشت " همه" پیامها به ماست،.چنان که امروز "پیروزی حسرت"ی نیست و دور از دستی
که اگر هست گناه ماست.
داستان دل و دلتنگی باقی است اما مادر امامی در هر دانه شیرینی پیامی داد و در گلخانه اطاقش اگر گلی به گوشه دلمان زد ، مژده ای بخشید. یادش جاودان
گلی یارندی
سوم جولای
- اشعار استفاده شده از شاملو