منازعات درونی حاکمیت آخوندی به بحران دینی و اعتقادی بالغ شده است

دعوای داخلی کنونی که درونی ترین کانون حاکمیت آخوندی ایران را گرفته و از ماههاست به تریبونها و رسانه های علنی کشیده است، منازعه ای همه گیر و شدت یابنده است، که به تمامی محافل و دستجات درونی حاکمیت کنونی ایران را درگیر کرده و کسی نمی تواند خود را از این منازعه کنار بکشد. برخلاف آنچه که گفته می شود، این منازعه تنها بر سر تقسیم قدرت میان باند خامنه ای و باند احمدی نژاد نیست بلکه فرسایش نظریهٴ پایه در این رژیم، یعنی نظریهٴ ولایت فقیه است که اینک هم به لحاظ فکری و هم به لحاظ اجتماعی نخ نما و حتی مزاحم به نظر می رسد.
موضوع این دعوا، امر جایگاه امام دوازدهم شیعیان و ارتباط گیری پیروان با این پیشواست، همان امام غایبی که از میانهٴ قرن سوم هجری، (افزون بر 11قرن پیش) از انظار پنهان شده و انتظار می رود با ظهورش عدالتی بی سابقه و جهان گستر حکمفرما شود. اما متولیان و دکانداران دینی، به خصوص مدعیان ”ولایت فقیه” و رژیم فعلاً حاکم بر ایران، همواره رواج داده و می دهند که این امام چندان هم غایب نیست و بلکه بطور فعالی به حمایت از کارکردهای رژیم آخوندی پشتیبانی می کند. دعوی ظهور مکرر این امام که –مثلاً- سوار بر اسب سفیدی در جبهه های جنگ هشت سالهٴ ایران و عراق سررسیده و به راهنمایی و حمایت بسیجیان و نیروهای طرف آخوندی جنگ برخاسته است، از آغاز برقراری این رژیم بسیار ترویج می شده و معروف همگان است. همچنین، ادعای حمایت آن امام از کاندیداهای نمایشهای انتخاباتی و سایر کارکردهای این رژیم نیز بطور مکرر و تقریباً از جانب تمامی باندها و دستجات این رژیم صورت گرفته و از این بابت، همه شان همداستانند، از جمله تقدیم گزارشهای دولت احمدی نژاد به چاه مسجد جمکران که رواج می دهند مسجدی متعلق به امام زمان و چاهش نوعی کانال ارتباط با امام غایب است. حال اما، این دعاوی مشترک باندهای همداستان آخوندی، و چنانکه از جانب خودشان علنی شده است، از دو بابت مایهٴ دردسر شده است:
یکم، اینکه دعاوی ارتباط با امام زمان و ملاقاتهای متعدد و متوالی با این امام از جانب اشخاص ناموری ادعا و ترویج شده و می شود که لاجرم این کسان را از بابت اعتبار دینی برتر از ”ولی فقیه” و تمامی ارکان رژیم ولایت فقیه می شناساند. به این ترتیب، با توجهات و اقبال دینی و قلبی نیروهای باورمند به این نوع امامت حاضر در عین غیبت را به خود جذب کرده و جایگاه ”ولی فقیه” و آخوندهای اصلی رژیم ولایت فقیه را عقب می زند.
دوم، اینکه انزوای اجتماعی ”ولایت فقیه” در ایران به حدی رسیده که حتی رأی دهندگان نمایشهای این رژیم هم چندان به مقرّبان ”ولی فقیه” رأی نمی دهند به حدی که نزدیکان احمدی نژاد مدعیند که وی بخاطر حمایتهای علی خامنه ای، 7ملیون رأی از دست داده است. چنین است که تظاهر به فاصله گیری از ”ولی فقیه” و روی آوری به برخی مظاهر میهنی و... توسط فعالان باند احمدی نژاد به جهت جلب رضایت ناراضیان قابل فریب در دستورشان قرار گرفت.
اینک پرسشی که پیش روی شیعیان معتقد به امام غایب و منتظر قرار گرفته، چنین خلاصه می شود که آیا باورکردنی است که این پیشوایشان که بالاترین امیدهای صلح و عدالت را برایشان نمایندگی می کند، حامی و مدافع دغلترین و فاسدترین رژیم حکومتی روی زمین باشد و –برای مثال- آیا قابل قبول است که انبوه قتلها و تجاوزهای ناموسی کهریزکی مورد حمایت همان خاندان پیامبر اسلام-ص باشد که تمام درخشندگی اندیشه و رویه شان ایستادگی در برابر زمامداری باصطلاح اسلامی زمانشان بوده است که مرتکب چنین جنایات و بی عدالتی می شده اند. تا چه رسد که مورد قبول و حمایت آخرین بازمانده شان باشد که قرار است در بالاترین مقیاسها پرچمدار عدالت باشد.
این چنین، مشاهده می کنیم که بحران کنونی در درون حلقات اصلی فاشیزم آخوندی حاکم بر ایران، در حال حاضر بسی فراتر از مسأله ای درون رژیم، بلکه موضوعی مطرح در برابر تمامی اهل دیانت و به خصوص اهل اسلام و تشیع و پیروی خاندان محمد-ص شده است. اینک، تمامی کسانی که عقیده و موضعشان بر این باشد که شخص امام زمان و اصل تشیع و اسلام هرگز آلوده به جانبداری و تأیید چنین جنایات کثیف و کثیری نبوده و نمی تواند باشد، راهی ندارند جز کنار گرفتن و تبری جستن از کارنامهٴ پلید رژیم ولایت فقیه از بدو پایه گزاری آن در ایران تا جنایات و دروغپردازیهای انبوه رژیم که همواره با پوشش دینی صورت گرفته و جریان دارد.
بی شک، نسلهای بیدار ایرانیان و مسلمانان جهان هم اینک زیر نظر دارند که مدعیان گوناگون دیانت و به خصوص آنان که در لباس دین و روحانیت هستند، تا کجا صادق و پایبند به دعاوی خویش هستند. هنگامه ای که ”یوم تبلی السرائر” شناخته می شود، منحصر به روز واپسین قیامت نیست.