با حملة روز 15مرداد90 بشار اسد به شهر حما معلوم شد که هرچند «آقازاده» مثلا پزشک تشریف دارند ولی اصلا دست کمی از پدر «ژنرال»ش ندارد. او با قتل عام دهها تن از مردم این شهر روی دست پدرش بلند شد که در سال 1360 به کشتاری از مردم همین شهر دست زد که فراموش ناشدنی است. کشتار 15مرداد بشار از مردم حما سقف جدیدی از شقاوت وسنگدلی است.
رژیم سوریه(چه اسد پدر و چه پسر) در طول 40سال حاکمیت خود بیشترین سهم در آمد ملی شان را صرف خرید سلاح کردند تا مثلا با اسرائیل بجنگند ولی به اعتراف تمام ناظران، حتی خود اسرائیلی ها، امن ترین مرزها را با «دشمن صهیونیست» داشتند. و حالا ، در عوض، همه آن سلاحها را از انبارهایشان بیرون کشیده اند تا مردم حما و حمص و اخیرا لاذقیه و... به خاک وخون بکشند. یعنی که برملا می شود تمام آن شعارهای مبارزه با اسرائیل یک دجالگری و فریبکاری بزرگ بوده است. و درست مثل رژیم آخوندی هدف از صرف آن همه بودجه برای دستگاههای نظامی و اطلاعاتی، نه مبارزه با اسرائیل که همان چیزی است که آخوندها در تهران به آن می گویند «حفظ نظام».
اما هدف من در این جا نوشتن درباره انقلاب سوریه نیست. چیزی که من را وادار به نوشتن این چندسطر کرد برخورد اتفاقی با یک شماره نشریه کار است و اشاره به درس و عبرتی که به درد امروزمان می خورد.
نشریه شماره 149کار اکثریت در 28بهمن ماه سال1360 منتشر شده است. در صفحه 28 و 20 این نشریه مقاله ای آمده است به نام : «در مقابل توطئه های امپریالیسم خبری از سوریه حمایت کنیم». این مقاله بعد از قیام مردم حما در برابر حکومت اسد(پدر) است که با عکس العمل شدید و سرکوبگرانة او مواجه شد و درنتیجه هزاران تن از مردم این شهر مقاوم قتل عام شدند.
بریده خائنان اکثریتی در آن روزگار برای خوشرقصی نزد آخوندها از هیچ مدیحه دریغ نداشتند. آنها حاضر بودند دشنه جلادان را در زندانها پیوستند و در ازای مرحمت دجال وجلاد حتی تن به جاسوسی و لو دادن نیروهای مبارز بدهند. علاوه برآن در صحنه بین المللی هم از مدح و ثنای قاتلی مثل حافظ اسد ابا نداشتند. البته تمام این مزخرفاتی که به اسم تحلیل سیاسی عرضه می کردند با یک پوشش ضد امپریالیستی همراه بود.
در این مقاله آمده است: «اخیرا خبرگزاری های غرب جار و جنجال وسیعی درباره به اصطلاح موج نارضایتی مردم سوریه علیه رژیم این کشور به پا کرده اند..... واقعیت قضیه این است که در تاریخ 21بهمن دولت سوریه به کمک نیروهای مردمی عملیات گسترده ای را علیه تروریستهای اخوان المسلمین در شهر حما آغاز و با موفقیت به انجام رساند». همان طور که ملاحظه می کنید بریدگان اکثریتی، حسب المعمول بی هیچ شرمی، در ادامه سیاست های خائنانه شان با قمپز ضد امپریالیستی همان چوبی را بر سر مردم سوریه می زنند که در داخل ایران برسر مجاهدین و همه نیروهای مقاوم دیگر. مردم حما به راستی شانس آوردند که این حضرات نیرویی در آنجا نداشتند والّا که پیشاپیش نیروهای اسد به جستجوی پایگاههای تروریستها برمی خاستند و صمیمانه در کشتار آنان شرکت می کردند. و حال بنگرید که چگونه برای جلادی مثل حافظ اسد سینه چاک می دهند: «این اقدام دولت سوریه مبنای همه تحریفات و دروغ پراکنی های بیشرمانه خبرگزاری ها و اظهار نظر وقیحانه سخنگوی وزارت خارجه آمریکا قرار گرفت.... در شرایطی که کشور سوریه به عنوان یکی از مترقی ترین کشورهای عرب در خط مقدم با اسرائیل استوار ایستاده است این شیوه رذیلانه در جعل و تحریف حقایق توسط امپریالیسم خبری هدف دوگانه ای را تعقیب می کند. از یک سو ضربه زدن به اعتبار رژیم سوریه در انظار مردم جهان(همان شیوه ای که وسیعا علیه انقلاب ایران(بخوان آخوندها) به کار گرفته می شود) و از سوی دیگر منحرف کردن افکار عمومی از اقدام تجاوزگرانه و توسعه طلبانه اسرائیل».
اما اگر فکر نکنید که سینه چاکان حافظ اسد جلاد به همین اندازه بسنده می کنند. نخیر! آقایان، و احتمالا بعضا خانمها، توقع بیشتری از «امام خمینی» دارند و خواستار حمایت فعال تر آخوندها از رژیم اسد می شوند. باورش مشکل است ولی عینا نقل می کنم: «این که رسانه های گروهی ایران این بار در دام امپریالیسم خبر نیافتادند(چیزی که در مورد لهستان بسیار وسیع اتفاق افتاد) بسیار خوشحال کننده است اما می توان به سوریه حق داد که از انقلاب ایران بیش از این انتظار داشته باشند».
به راستی در برابر این همه ذلت و خفت چه می توان گفت؟ خواندن این جملات هرچند چندش آور و آزار دهنده است اما عبرت آموز است.
از سویی مردم سوریه هستند که با با قهرمانیهای شان سد سکوت و مماشات تمام «اربابان بی مروت دنیا» را شکسته اند. پاکبازی آنها درسی بزرگ است و شایسته این که همه ما به آن توجه کنیم. از سوی دیگر می توانیم بی تفاوتی و بی غیرتی حضرات سیاستمداری را ببینیم که مثل بشکه ای از سیمان در برابر این همه بربریت عریان به فکر منافع خود هستند و دم برنمی آورند. همچنین می توانیم بیاموزیم که ما نیز باید تنها و تنها به خودمان اتکا کنیم و بدانیم که وقتی مردمی اراده کنند هیچ دیکتاتوری و هیچ مماشاتگری قادر به مقاومت در برابرش نیست. از قدیم شنیده بودیم که قیصر را هم، به شرط حاضربودن برای پرداخت بها، می شود به زمین کشید. و در سالهای قبل هم در سرودهای عربی می خواندیم : اذا شعب یوما یرید الحیات... فلابد للقید ان ینکسر... وقتی که خلقی اراده به آزادی کند بر زنجیرهاست که گسسته شوند. بنابراین وقتی می شنویم که مردم در لاذقیه، یعنی محل تولد بشار اسد و شهری که اتفاقا از مناطق ثروتمند سوریه است، شعار می دهند : الشعب یرید اعدام رئیس! (مردم اعدام بشار را می خواهند) به روشنی در می یابیم که این شعار معنایی جز خاتمه حکومتی مستبد و سرکوبگر ندارد. و این چنین است که آنها با فداکاری و پایداری خود تحسین جهانی را برانگیخته اند.
اما اجازه دهید یک نتیجه گیری هم از این واقعیت بکنیم:
همزمان با گرم شدن مبارزه مجاهدین بر سر لیست تروریستی در آمریکا عده ای دل درد « نئوکان»ی گرفته اند و رگ ضدامپریالیستی شان ورم کرده. این جماعت که بیگانگی از مبارزه از سر تا پای نوشته های شان می بارد شرمی ندارند که هم سو با رژیم آخوندی بدترین تهمت ها را به مجاهدین بزنند. همان مجاهدینی که هم اکنون در اشرف به بهانه همین لیست تروریستی آن طور قتل عام می شوند و ضدبشری ترین فشارهای امثال مالکی را تحمل می کنند. از تصادفی بودن یا نبودن همزمانی حملات این حضرات با کنفرانسهای امثال تریتا پارسی هم بگذریم. ولی می شود یاد آوری کرد که فراموش نکنید توده ای ها با چه الم شنگه ای بحث «ارتجاع و لیبرال» راه انداخته بودند تا دشمن اصلی را از زیر تیغ در ببرند. و همین طور اکثریتی ها را فراموش نکنید که چقدر از موضع به اصطلاح « ضد امپریالیستی» سینه چاک لاجوردی شده بودند. و از یاد نبرید که امثال همین موضعگیری های ضدانقلابی حمایت از قتل عام مردم حما تحت نام مبارزه با آمریکا گرفته می شد. بنابراین شما هم هرچه می خواهید به مجاهدین بتازید و تهمت بزنید تا که بریدگی و ناجوانمردی خود را بپوشانید. هر اسمی هم که می خواهید روی این کار نابخشودنی تان بگذارید. اما هرکار هم بکنید و با هر واژه وکلمه ای به مجاهدین حمله کنید باز هم روزها می گذرد و وای به روزی که حقیقت بر همه روشن شود. بی تردید در آن روز آنها که چنین سینه به تنور می چسبانند اگر ذره ای شرف و صداقت داشته باشند باید آب شوند. یک راه هم این است که باز هم به اکثریتیها تأسی کنند و اصلا به روی خودشان نیاورند.
ذیلا شعری را که چندی پیش برای مردم درعا گفته ام و توسط برادری به عربی هم ترجمه شد می آورم.
اما تو بیشتر بترس!...
برای برادران و خواهرانم در درعا
که پرده های ترس را دریدند
می ترسم!
پنهان نمی کنم، می ترسم!
از باتوم تو می ترسم!
وقتی که بر سرم فرود می آید.
از شلاقت در شکنجه گاه
و رگبارت در خیابان...
پنهان نمی کنم می ترسم وقتی که شلیک می کنی
وقتی که شلاق می زنی
وقتی که به رگبار می بندی.
می ترسم، اما تو بیشتر بترس!
بترس از وقتی که نمی ترسم!
و نعره زن در خیابانها
در به در گماشتگانت را می جویم.
بترس!
بیشتر بترس!
بیشتر! ...
16اردیبهشت90
لکنک یجب ان تخاف أکثر منی......
لإخوانی واخواتی فی ”درعا”
الذین مزقوا ستار الخوف.. إربًا اربا
اننی أخاف!
لاأخفی ذلک, اقول اننی أخاف!
اننی أخاف من هراوتک!
عندما تنهال علی رأسی!
ومن سوطک فی غیاهب التعذیب
ومن صلیاتک الناریة فی الشوارع..
لا أخفی لاننی اخاف عندما تطلق الرصاص
عندما تجلّد بالأسواط
وعندما تفتح النار.
اننی اخاف لکنک یجب ان تخاف أکثر!
وعلیک ان تخاف من حین لا اخاف فیه بعد!
واطلق صرخاتی فی الشوارع
وابحث مفتشًا عن جلاوزتک من باب إلی باب.
فلتخف!
فعلیک ان تخاف أکثر!
بل أکثر!....