مجتبی قطبی - تف سر بالا!

اتخاذ سیاست مماشات از سوی غرب در قبال ایران طی سالهای متمادی زیانهای متعدد وجبران ناپذیری را بالاخص برای منافع مردم ایران بدنبال داشته است.
اجرای این سیاست علاوه بر اینکه دست غربیها را، مستقیم و غیر مستقیم، به خون  بسیاری از فرزندان ایران اغشته کرد سبب شد تا اقتاپوس تروریسم رژیم نیز در چهار گوشه جهان، به خصوص در کشورهای اسلامی چنگ بیندازد. این سیاست تا انجا ادامه یافت که امروز ایران را به بزرگترین و جدی ترین تهدید صلح جهانی و به "پدرخوانده تروریسم بین المللی" مبدل ساخته است.
زدن برچسب تروریستی به سازمان مجاهدین خلق را میتوان به عنوان یکی ازعمده ترین شاخص این سیاست به اصطلاح "رئالیستی" غرب قلمداد کرد.
دولت کلینتون و وزیر خارجه وقت آمریکا مادلین البرایت در سال 1997 در یک اقدام کاملا غیر قانونی،  فقط برای خوش امد گوئی به خاتمی و تمهید رژیم به امید واهی بازگشت به جامعه بین المللی، بهای سیاست مماشات را از جیب مردم ایران و اپوزیسیون سازمان یافته اش پرداخت.
در اروپا نیز ابتدا کشور انگلیس به درخواست ایران ، آنچنان که بعدها جک استرا وزیر خارجه وقت انگلیس اعتراف کرد، در سال 2001 و در پی ان اتحادیه اروپا در سال 2002 با وعده ایران برعدم دخالت در امور داخلی عراق در جنگی که در هنگام تدارک بود، در یک معامله بیشرمانه به اقدام مشابهی دست زدند.
در همین اثنا مقاومت ایران این اقدامهای متضاد با قوانین جاری، اما همگون با تجاری، را به چالش کشید و موفق شد در ژانویه 2009 پس از هفت سال کارزار مستمر و شبانه روزی جام زهر دیگری را بر کام بازماندگان خمینی بریزد و از لیست سیاه اتحادیه اروپا خارج شود.
اما در این جدال سیاسی، علیه مارک غیر قانونی و بی اساس تروریستی اتحادیه اروپا، رژیم ایران نیز در آنسوی میدان ازوجود مهره های خود فروخته و باز خریده علیه این تلاشها بهره می جست. دلالان و کارچاق کنهای خود در محافل سیاسی، رسانه ای، و دیگر نهادها را با هزینه های سرسام آور و خرید انواع و اقسام "دوست داران و دلسوزان" مردم ایران سازماندهی کرده بود و با پخش انتشار کذب و با هیستریک ترین روشها چه تهمت هائی را که نثار مقاومت نکردند. آنها تا جائی پیش رفتند که بعضا، از قبیل "بیته همارگرن" در روزنامه سوئدی، با کمال بیشرمی و دریدگی همان صفاتی را که لایق خودشان بود به مقاومت پاک باخته ایران نسبت دادند.
و از طرف دیگر و در همین راستا به تهدید و شانتاژ سیاستمداران، و یا خبرنگاران و دیگر شخصیتهائی که به سیاست مماشات اتحادیه اروپا منتقد بودند و خواهان اجرای عدالت و قانون بودند، میپرداختند و هیچ حد و مرزی را نمیشناختند.
بنا بر این اصلا عجیب نیست که امروزنیز، در ادامه تلاش برای حذف برچسب تروریستی وزارت خارجه امریکا، بازپس مانده های رژیم آدمخوار خمینی همه مهر های خود را، اعم از سوخته ها و نیم سوخته ها و بزودی سوخته ها، همه و همه را به میدان اورده تا همان مواد هزار بار استفراغ شده را دو باره و دوباره نشخوار کنند. با این تفاوت که اکنون حضور فرشته ملک الموت،  عزرائیل، را بیش از پیش بر بالین خود احساس میکنند.
از این میان صرفنظراز تلاش بازپسمانده های ایران گیتی میتوان به تلاشهای تریتا پارسی یکی از دلالهای سیاسی رژیم و گماشته امثال باب نی ها که تا دیروز نقاب "دفاع از منافع ایرانیان را" به چهره داشتند ، و امروز از روی استیصال رژیم مجبور به برداشتن نقاب شده است اشاره کرد که با همان تاکتیکها بی مهابانه به دستور رژیم اخوندی و دریافت پولهای "طیب و طاهر" به حامیان این مقاومت می تازد، تهمت مییزند و انها را متهم به رشوه گیری میکنند.
لجن پراکنی پارسی و سازمان به اصطلاح شورای ملی ایرانیان او، علیه مجاهدین درهفته های اخیر انچنان دیوانه وار به اوج رسیده که اگر تا کنون کسی هم نسبت به خود فروختگی این فرد به جمهوری ملاها مردد بود اینک این خودفروختگی بر انها نیز مسجل شده است.
اما تجربه ثابت کرده که این قبیل اقدامها به مثابه، اگر نخواهیم به ایه مکرو و مکر الله ، والله خیر ماکرین، استناد کنیم به اصطلاح عامیانه " تف سربالا" بسنده میکنیم.
از بابت توصیه به انها باید یا اور شد که وضعیت شکننده رژیم انچنان عرصه را به اخوندها تنگ و دستگاه عصبی انها را به هم ریخته که هر صدای تک تک ساعت را به مثابه انفجار بمبی قوی در کنار گوششان احساس میکنند.
آنها امروز چنان ضعیف و لرزان شده اند که هیچ حرکت قابل پیش بینی نشده ای را، اگر چه با سیاست هم ربطی نداشته باشد، به عنوان حرکتی در جهت سرنگونی قلمداد میکند و میکوشد با سرکوب حد اکثر به مقابله با آنها بر خیزد.
نگاهی به حرکت اخیر جوانان تهرانی در برنامه ریزی "آب بازی" در پارک آب و آتش و نحوه مقابله نیروهای امنیتی با آنها نمونه بارزی از واقعیت این وضعیت شکننده را به نمایش میگذارد.
و البته طبق معمول همیشه، در جنگ گرگها، طرفهای مقابل ابتدا تقصیر را به گردن همدیگر میاندازند و بعد هم پای غرب را به میان میکشند و ان  را یک توطئه پیچیده نرم افزاری غربی به حساب میاورند و نگرانی رژیم را آنچنان افزایش میدهد که رژیم را وامیدارد که ان را به عنوان بحران امنیتی تلقی و برای مقابله با ادامه ان اعلام اماده باش دهد.
در چنین شرایط هراس انگیزی که رژیم دچار ان شده و سایه خود را با تیر میزند، هیچ جای شگفتی نیست که تمام هستی و نیستی خود را یکجا بکار میگیرد و به هر خس و خاشاکی متوسل شود تا شاید "از این گوشه به آن گوشه فرجی"  راه نجاتی پیدا کند.
اصلا جای تعجبی ندارد که رژیمی که استفاده از تکنیک های نرم افزاری و قدرت و نفوذ اینترنتی در داخل مرزهایش انچنان در هراس است ، در برون مرزها با خرج هزینه های گزاف به استخدام مزدوران و دلالان سیاسی معلوم الحال میپردازد تا از طریق ایجاد شبکه های اینترنتی به خیال خود با مقاومت مردم ایران مقابله کنند.
اما باید به به این جماعت یادآور شد که دیگر حناهایشان رنگی ندارد و بیهوده آب در هاون میکوبند. تهدید دستیابی به سلاح اتمی، تحولات اخیر در منطقه و مقابله با تهدید بازدارنده رژیم علیه روند دموکراسی در آن کشورها و همچنین ایجاد راه حل مناسب برای معضل تروریستی بنیادگرایان در دگر اقصی نقاط جهان... همه و همه ضرورت اتخاذ سیاست جدید علیه ایران را امری اجتناب ناپذیر کرده است.
آری اکنون، باید که جهان نت های تازه بنویسد. باید که به بلبلان نخلستان اهنگهای تازه بیاموزد و باید که گاوآهن را از چوبهای تازه بپردازد. و البته که در این مسیر مقاومت سرفراز ایران با تمام مشخصه اش جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است و رژیم ملاها نیز پیام آن را به خوبی درک کرده اند.