در درخواست عاجزانه و مصرانهٴ بیش از نیمی از هفتاد و دو تن به دولت آمریکا برای نگهداشتن نام سازمان مجاهدین خلق در لیست سازمانهای تروریستی، و به دنبال آن، انتشار فحش نامة «کلمه» ـ ارگان نخست وزیر «دوران طلایی» ، نقاش آبسترة بعدی و ”همراه” کنونی ”جنبش سبز” ـ برای چهار میخه کردن آن درخواست و تکمیل مراسم سنتی ”تبرا جویی از منافقین” (هر چند که کلب آستان ”علی” در روزنامة کیهان هنوز آن را کافی ندانسته است) ، از نظر محتوا فقط یک نکتة جدید وجود دارد تا بقیه اش غرغره کردن محلولی است که وزارت اطلاعات سالها پیش برای رفع نیازهای تبلیغاتی آن زمانش ساخته و تا کنون حتی فرصت نکرده که آن مهملات را اقلا به روز کند. نکتة جدید بیانیه ، جمله آخر آن است : « ما مؤکدا از دولت آمریکا درخواست میکنیم که از خلط هویت این سازمان شناخته شده تروریستی با کیان ”جنبش سبز” ایران خودداری کرده تا مردم ایران به مبارزة خود برای نیل به دموکراسی و حقوق بشر ادامه دهند». یک آدم بیخبر از همه جا با خواندن این جمله ممکن است از خود بپرسد: یعنی اگر دولت آمریکا از این خلط هویت خودداری نکند» آن وقت مردم ایران قهر میکنند و مبارزة خود برای نیل به دموکراسی و حقوق بشر را ول میکنند؟ اما آدمی که تا حدی به جریان امور وارد باشد، سؤال دیگری را از خود میکند: یعنی بهترین و کوتاه ترین راه برای رسیدن به دموکراسی، در پیش گرفتن بیراهة”مردم سالاری دینی” و بهترین شیوة رسیدن به حقوق بشر، پذیرش ولایت مطلقة فقیه، منتها با توجه بیشتر به اصول مغفولة قانون اساسی آن است؟
این پرسش ها همه موجه و منطقی اند، منتها منظور نویسندگان بیانیه هیچ کدام از اینها نیست. میخواهند به طور ساده بگویند که اگر نام سازمان مجاهدین از لیست سیاه در آید، اصلاح طلبان تقلبی از هر نوع ـ چه آنها که مورد دستکاری ژنتیکی قرار گرفته و از بازجویی و شکنجه گری به روزنامه نگاری و استادی دانشگاه استحاله یافته اند و چه آنها که از همان ”دوران طلایی” دست نخورده فسیل شده اند ـ همه دچار خسارت و زیان می شوند. باید دید چرا؛ چون پاسخ دادن به این سؤال ، کلی از ابهامایی را که در مورد ”جنبش سبز” و صاحبان ادعائیش وجود دارد و سعی در حفظشان میشود، برطرف می کند.
بیانیه می گوید«هنگامی که حرکت مردمی بعد از انتخابات 1388 در ایران آغاز شد، سازمان مجاهدین خلق به سرعت تلاش کرد که خود را با موج مردمی اپوزیسیون در ایران همراه و همکار نشان دهد تا حرکت دموکراتیک مردم ایران را امتیازی به نفع خویش قلمداد کند. سازمان یاد شده با این اقدام خویش به حکومت ایران کمک کرده تا به تظاهر کنندگان مسالمت جوی ایرانی برچسب هواداری از سازمان منفور مجاهدین خلق زده سرکوب بیرحمانة آنها را توجیه کند و ”جنبش سبز” را بی اعتبار نماید».
این ، روایت جعلی و مغرضانة ماجراست. اما من می خواهم پیش از گزارش مختصر واقعیت ماجرا، به یاد عریضه نویسان بیاورم که رژیم مقدس جمهوری اسلامی، برای کشتار مجاهدین نیازی به پیدا کردن بهانه ندارد. حکم قتل آنان را در همان ”دوران طلایی”خود ”امام راحل ”صادر و ابلاغ کرده بود. از آن پس هم اجرای بی تنازل این حکم تا همین ساعت، هیچ گاه دچار وقفه نشده است.
اما واقعیت ماجرا، از همان آغاز اعتراض های خیابانی به نتیجة انتخابات رژیم و حضور توده های ناراضی و معترض در تظاهرات خیابانی، آقای مسعود رجوی در سلسله بحث و گفتگوهایی که با رزمندگان اشرف داشت ـ و هر چند مباحثاتی ”درون سازمانی” شمرده می شد. ولی جریان کاملش را تلویزیون سیمای آزادی پخش کرد تا همگان از آن مطلع شوند ـ روی چند نکته با صراحت تأکید کرد. اول این که حضور مردم ناراضی از رژیم در خیابانها، یک حادثه مهم سیاسی است و وظیفه ماست که از آن پشتیبانی کنیم. دوم، پیش برد جنبش اعتراضی و رساندن آن به بلوغ سیاسی ، هدف اصلی است؛ در این راستا، طبیعتا جهت حرکت است که اهمیت تعیین کننده دارد نه فرد یا افرادی که در راسش قرار می گیرند. اگر موسوی و کروبی قادر باشند در چنین جهتی حرکت کنند، وظیفة ماست که هیچ گونه حمایتی را از آنها دریغ نکنیم. سوم ما برای خودمان هیچ امتیازی از آنها نمی خواهیم؛ حتی اگر تصور میکنند لنگ و لگد زدن به ما کارشان را تسهیل می کند، می توانند این کار را هم بکنند، به شرط آن که از حرکت مردم در خیابان که در حال اوجگیری است ، خیلی عقب نیفتند و از ترس به راه افتادن سیل ، سعی در خشکاندن باریکه آبهایی که در حال پیوستن به یکدیگرند، نکنند. همین .
این واقعیت ماجراست. بی تردید انگیزة این حد از انعطاف پذیری و گذشت، مصالح جنبش نوپای اعتراضی بود، نه عظمت شخصیت یا درخشش سابقة ”همراهان” ی که یکیشان افتخار نخست وزیری در ”دوران طلایی” کشتارهای سال 60 را داشت و دیگری نشان افتخار اجرای ”حکم حکومتی” در مجلس را بر سینه.
من از انگیزة واقعی به راه انداختن استریپ تیز هیستریک ”برائت از منافقین” خبر ندارم ولی از وحشت زدگی و سراسیمگی نمایش دهندگان می توان حدس زد که خطر عاجلی را در چشم اندازی که از نوک دماغشان فراتر نمی رود تشخیص داده اند. به نظر می رسد برای عریضه نویسان این خطر، امکان بیرون آمدن نامه مجاهدین از لیست سیاه وزارت خارجة آمریکا باشد ، لابد چون نمی خواهند روی تنها دستاورد گرانبهای دوران خاتمی برای اسلام عزیز مهر باطل شد بخورد. از نوشتة رذیلانة ”کلمه ” ـ هر چند به این نکته هم اشاره کرده ـ ریختن آتش تهیه برای دعوت به شرکت در انتخابات مجلس ارتجاع استنباط میشود. اما پافشاری آنها در تثبیت موقعیت حضرات ”همراه” (و عیالات متحده شان) به عنوان رهبران اپوزیسیون اصیل و واقعی ، اگر از شیادی خاتمی گونه ناشی نشده باشد، از منتهای نزدیک بینی سیاسیشان حکایت دارد: به خیال خود خواسته اند از پیش، ”رقیب” فرضی آینده شان را از میدان به در کنند، غافل از این که مجاهدین خودشان را ”رقیب” آنها نمی دانند. آنها رقیب احمدی نژاد در انتخابات سال 88 بودند و با حرکات تشنج آمیز اخیرشان به همه نشان داده اند که از رقابت آزاد، برابر و مسالمت آمیز، با مجاهدین ناتوان اند؛اگر این توان را می داشتند، دیگر به وزارت خارجة آمریکا دخیل ”سبز” نمی بستند، آنها در واقع به دم و دستگاه به جا مانده از ”امام راحل” تعلق دارند، ولی عجالتا در آن دم و دستگاه هم از عنوانی جز ”سران فتنه” برخوردار نیستند. شاید دارند زور می زنند به مرتبة ”خواص بی بصیرت” ارتقا پیدا کنند تا بعد ، پس از کسب اجازة شورای نگهبان ، به رقابت با ”جریان انحرافی، بپردازند. آیندة نزدیک به همة این سؤالها پاسخ خواهد داد.