شماری از رفتارها آن چنان نفرت انگیز است که برای تشریح و توصیف آن هیچ واژه مناسب نمی توان یافت. نامه 37 تن* ایرانی و آمریکایی که از وزارت خارجه آمریکا خواستار حذف نشدن نام سامان مجاهدین خلق ایران از لیست گروههای تروریستی شده اند یکی از این موارد است. رذالت نهفنه در این نامه نه به خاطر مخالفت این گروه با سازمان مجاهدین خلق ایران، که به خاطر به میان کشیدن مسایل سیاسی در یک امر حقوقی است. عمل دَدمنشانه این خانمها و آقایان ریشخند آشکار به انسانیت و عدالت در پُشت ماسک «دموکراسی خواهی و جنبش ضد خشونت» است. ترکیب امضا کنندگان نشان می دهد که این عمل یک نیرنگ چند لایه از محصولات شوره زار ولایت خامنه ای است.
حقارت امضا کنندگان این نامه در اتحاد و همسویی آنان با طرحهای گفتمانسازی وزرات اطلاعات نیست. این خانمها و آقایان هر دسته گلی که برای بیت خامنه ای ارسال کنند، پاسخهایی دریافت می کنند که آنان را بیش از پیش در لَجَن فرو می برد.
عمق این عمل نفرت آور در این است که مدعیان «جنبش ضد خشونت» همه انرژی و توان خود را برای انجام اقدامات خشونت آمیز علیه ساکنان کمپ اشرف بسیج کرده اند. امضا کنندگان نامه چشمان خود را بر احکام چندین دادگاه عالی در انگلستان، اتحادیه اروپا و فرانسه که در پیچ و خمهای یک پروسه پیچیده و طولانی سرانجام به سود مجاهدین خلق رای صادر کرد بسته اند و با ادعای دفاع از جامعه مدنی و حقوق انسانی به وزرات خارجه آمریکا پیشنهاد می کنند که حکم دادگاه فدرال آمریکا را نادیده بگیرد. مساله اصلی مخالفت و یا دشمنی امضا کنندگان نامه با مجاهدین خلق نیست. این موضوع هم حق آنان است و هم نشاندهنده جایگاه آنان. کسی از چند لابی و حقوق بگیر شناخته شده وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و عده ای از حقوق بگیران کمپانیهای نفتی و تعدادی از شرکای سابق دربار خامنه ای انتظار ندارد که از یک جنبش دمکراتیک و اصیل پشتیبانی و یا حتی اعلام بی طرفی کنند. مساله اصلی این است که این خانمها و آقایان حاضر نیستند به احکام دادگاههایی که به نفع سازمان مجاهدین رای داده اند تن دهند. لابد همنشینی با «آیات عظام و حُجَج عالیقدر اسلام» که هزاران تن را بدون کمترین دادرسی به جوخه اعدام سپرده اند، این تصور را برای امضا کنندگان نامه به وجود آورده که سیستم قضایی اروپا و آمریکا هم می تواند مثل دادگاههای شرع جمهوری اسلامی عمل کند. به امضا کنندگان نامه پیشنهاد می کنم فیلم صحبتهای مسئول روابط خارجی اتحادیه اروپا در روزی که مجبور شد به احکام دادگاه عالی اتحادیه اروپا تَن دهد را ببیند. آیا امضا کنندگان این نامه اگر دروغگو و اهل نیرنگ نیستند و اگر مدافع جامعه مدنی و قانون گرایی هستند، قبول می کنند که به احکام دادگاهها تَن دهند. شکل و محتوای نامه 37 تن به وزارت خارجه آمریکا نشان می دهد که با این امر فاصله بسیار دارند و در مقابل بدون شکاف با دادگاههای شرع رژیم ایران هماهنگ هستند.
شیخ بیت این نامه در این خلاصه می شود که؛ مجاهدین پایگاه توده ای ندارند و خارج کردن نام آنان به جنبش سبز لطمه وارد خواهد ساخت.
اولاً در مورد پایگاه توده ای تا وقتی شرایط یک انتخابات آزاد، دمکراتیک و عادلانه فراهم نباشد، نمی توان نظر درست و منطقی ارایه داد. مگر آن که بر اساس منطق احمدی نژادی خود را محور دید و دیگران را خس و حاشاک.
دوماً در مورد این که چه کسی به قیامها و جنبشهای رنگین کمان مردم ایران، که امضا کنندگان نامه آن را جنبش سبز می نامند، بیشترین ضربه را زده است، دفتر حسابرسی باز است و هنوز خیلی مانده است که عده ای تنها به قاضی روند و راضی برگردند. مسلم است کسی که در روز روشن و در مقابل چشم و گوش ملیونها تن شعار مردم در روز قدس را تحریف کرد و به دروغ یک شعار وارونه را گزارش کرد، بیشتر به جنبش ضربه زده است تا کسانی که شعار مردمی و همگانی «مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای» را با تمامی امکانات پوشش داده اند. جناب حجت الاسلام و المسلمین محسن کدیور بابت این دروغگویی خود یک پوزش خواهی صریح به مردم ایران بدهکار هستند و البته این که با خدای خود چگونه این دروغگویی را حل و فصل می کنند به خودشان مربوط است.
همچنین کسی که وقیحانه از خامنه ای می خواهد که مردم را ببخشد، بلاتردید از کسانی که خواهان محاکمه این مستبد جنایتکار در دادگاه جنایت علیه بشریت هستند، میلیونها بار بیشتر به جنبش مردم ایران ضربه زده است.
سوماً فرض را بر این بگذاریم که ادعای امضا کنندگان نامه درست است. این ادعا چه ارتباطی با لیست تروریستی دارد؟ مگر هرکس و هر نیرویی که فاقد پایگاه توده ای است را باید تروریست نامید؟ آیا همین ادعا و بی ارتباطی آن با مساله تروریسم یک بار دیگر ثابت نمی کند که این نامگذاری کثیف یک امر سیاسی بوده و اصرار بر بقای آن هم نه بر اساس یک بررسی عادلانه که متکی بر سیاست شکست خورده استمالت است.
به نظر می رسد که خانمها و آقایان امضا کننده بیانیه از احتمال حذف نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست تروریستی آمریکا خیلی ترسیده اند. معلوم نیست باید دُم خروس را قبول کرد یا قَسُم حضرت عباس را؟ نبودن نام یک گروه به ادعای امضا کنندگان نامه بدون پایه توده ای در لیست تروریستی چه زیانی به جُنبش این خانمها و آقایان خواهد زد؟ علت ترس خامنه ای و عَمَله و اَکَره او روشن است. آنان باید از امنیت قدرت اهریمنی خود دفاع کنند تا ثروت ملی مردم ایران را غارت کنند. اما ترس این خانمها و آقایان اگر معیار را ادعای خودشان قرار دهیم، شُبهه برانگیز است. تکلیف تریتا پارسی و شرکا البته روشن است. مامور به وظیفه اند و مزد کارشان را می گیرند. کارمندان کمپانیهای نفتی هم به تجارت خون اشتغال دارند. همراه با شرکای ایرانی خود، مدافعان استمالت هستند و در زیان مردم ایران از این سیاست شکست خورده سود می برند. جُنبش این دسته، حرکت پولهای بادآورده است. این دو دسته به این خاطر پای سَبز را به میان می کشند که دلارهای باد آورده سبز است. به نظر می رسد که از جُنبش و حرکت دلارهای سَبز، آب باریکه ای هم به سوی مابقی امضا کنندگان جریان دارد که این گونه ناشیانه ترس خود را به نمایش گذاشته اند.
قرار است در روز جمعه 12 اسفند امسال بار دیگر یک شعبده بازی به نام انتخابات برگزار شود. ترکیب اعضای هیأت مرکزی نظارت بر این نمایش عبارتند از احمد جنتی، محمد یزدی، محمدرضا علیزاده، محمدرضا میرشمسی و عباسعلی کدخدایی و ریاست این هیات به عهده احمد جنتی است. بدین لحاظ من قبلاً نام این شعبده بازی را «جنتی شو» گذاشتم.
ترکیب هیات نظارت منتخب شورای نگهبان تحت امر خامنه ای است. مجری این شعبده بازی بر طبق روال گذشته وزارت کشور است و البته این روزها در کشاکش بین باند موتلفه و شرکا با باند احمدی نژاد، زمزمه هایی در مورد ایجاد یک نهاد مستقل برای اجرای نمایش مطرح شده است.
این شعبده بازی تکراری برای مردم ایران فاقد جاذبه و منفعت است. در مقابل برای باندهای درون هرم قدرت نتیجه این نمایش مهم و برای ولی فقیه نظام تداوم سیاست بی دنده و ترمز.
از هم اکنون شَبَه باند احمدی نژاد برای باند موتلفه و شُرکا نگرانی جدی ایجاد کرده است. تا وقتی گماشته ولی فقیه اقدام به شورش نکرده بود، باند موتلفه روز به روز به عقب رانده می شد. نافرمانی احمدی نژاد فرصتی برای این باند به حساب می آمد تا سَنگرهای از دست داده را دوباره فَتح کند.
اما شَبَه باند احمدی نژاد و مهمتر از آن تشکیل باند موسوم به «جبهه پایداری انقلاب اسلامی» با راهبردهای احمدی نژادی بدون احمدی نژاد، رویای باند موتلفه و شرکا برای استفاده از فرصت جدال بین احمدی نژاد و خامنه ای را به کابوس تبدیل کرده است. برای همین محمدرضا باهنر نایب رئیس مجلس ارتجاع در نشست خبری روز دوشنبه 17 مرداد خود گفت:«مشارکت حداکثری دغدغه اصولگرایان است». او در همین نشست خبری که روزنامه مردمسالاری گزارشی از آن منتشر کرد، به اصلاح طلبان حکومتی پیام داد که «قطعا اصلاحطلبانی که قانون اساسی را قبول داشته و معتقد به نظام جمهوری اسلامی هستند، میتوانند و باید هم در انتخابات شرکت کنند، و اصلا ما از اصلاحطلبان خواهش میکنیم که در انتخابات شرکت کنند». یک روز قبل از این درخواست احمد خرم، وزیر راه دولت خاتمی، در مصاحبه ای گفت:«در ذهن اصولگرایان این است که اصلاحطلبان هیزم تنوری شوند که نان آن برای خودشان پخته میشود».(سایت دیپرس، 16 مرداد)
به هرحال باند موتلفه و شرکا که به آنان راست سنتی می گویند، به اندازه کافی شناخته شده و منفور هستند و در فقدان حمایت جدی دربار خامنه ای موقعیت آنان در هرَم قدرت بسیار شکننده است. وقتی غلامعلی حدادعادل با التماس از عده ای می خواهد که «به خاطر خدا» برای این انتخابات داوطلب نشوند، به افراد منفور همین باند پیام می دهد. احمدی نژاد و شرکا هم با آشنایی به همین موضوع می کوشند تا نیروی پیرامونی این باند را جذب کنند.
برای خامنه ای پیشبرد سیاست اش مهم است. خامنه ای می خواهد از همه باندهای پیرامون اش استفاده کند و البته برای انتشار کپی «رایحه خوش خدمت» با نام «جبهه پایداری انقلاب اسلامی» چراغ سبز داده است. جبهه پایداری انقلاب اسلامی که مصباح یزدی در نقش مُرشد آن اجرای نقش می کند، همان باند نظامی امنیتی به اضافه اراذل و اوباش است. همکاران سابق احمدی نژاد همچون صادق محصولی، باند عماریون و همکاران سعید امامی همچون روح الله حسینیان، عناصر اصلی این «جبهه» را تشکیل می دهند. تشکیل این جریان یک ضربه اساسی به راست سنتی بود. خودشان بارها گفته اند که اعلام تشکیل این جریان برایشان غیر مترقبه بوده است. خامنه ای می خواهد با در دست داشتن این کارت گوش به فرمان، بر ادامه سیاست اش تاکید کند. راهبرد فَلَج شده یکدست سازی با این «جبهه» دوباره به آزمون گذاشته می شود. البته خامنه ای در کنار گذاشتن باند هاشمی رفسنجانی و خاتمی برای رقابت در این نمایش انتخاباتی مُصَمم است.
خامنهای، روز یک شنبه ۱۶ مرداد در دیدار با گروهی از مسئولان نظام و در غیاب رفسنجانی و خاتمی به صورت آشکار به انها حمله کرد. در مورد رفسنجانی به «برخی سخنان و مطالب به ظاهر مصلحتجویانه که مدعی از دست رفتن اعتماد مردم به نظام هستند» به شدت حمله کرد و در مورد خاتمی گفت:«برخی میخواهند بگویند چون نظام اسلامی بر مبانی خود ایستادگی کرده، اعتبار بینالمللی ایران تنزل یافته است در حالی که در برخی دورانها که متاسفانه مسئولان در مقابل غرب کوتاه میآمدند، برخوردهای آنها تندتر و توهینآمیزتر بود».
همه شواهد نشان می دهد که خامنه ای به اصلاح طلبان حکومتی میدان نخواهد داد مگر فقط و فقط برای گرم شدن «جنتی شو».
روز چهارشنیه 12 مرداد، مجتبی واحدی، مشاور ارشد مهدی کروبی، در پاسخ به سوال رادیو آلمان گفت:«گرم کردن تنور انتخابات مجلس، مشروعیتبخشی به استبداد نوین» است.
عباس عبدی در مقاله اصلی اعتماد روز سهشنبه، ۱۸ مرداد در مورد شرکت اصلاح طلبان حکومتی در این نمایش نوشت:«ممکن است بازیگرانی بَدَلی از آنان درست کرده و به میدان بیاورند؛ بازیگرانی که از پیش بازنده خواهند بود و فقط دستمزد بَدَلی خود را خواهند گرفت».
«شورای همآهنگی راه سبز امید»، که وابسته به میرحسین موسوی است طی یک بیانیه شرایط خود برای شرکت در این نمایش انتخاباتی را مشخص کرد. بنا به نوشته این بیانیه بدون تحقق این حداقل شروط «انتخابات ناسالم، ناعادلانه و غیرمنصفانه» است.
در بین 8 شرط تعیین شده تشکیلات وابسته به موسوی منجمله کوتاه شدن دست نهادهای نظامی و امنیتی از عرصه رقابتها و منازعات سیاسی و نیز هرگونه دخالت و مهندسی انتخابات، پایان دادن به سانسور و اعمال فشار علیه رسانه ها و توقیف غیر قانونی علیه مطبوعات و لغو نظارت استصوابی وجود دارد. آن چه مسلم است خامنه ای به هیچ کدام از این شرایط پاسخ مثبت نخواهد داد. بنابرین این اصلاح طلبان حکومتی هستند که باید موضع خود را روشن کنند. زمسجد رانده شده و از میخانه مانده شده آبی برای آنها گرم نمی کند. آنها باید این واقعیت را بپذیرند که از ولایت خامنه ای رانده شده اند و بنابرین تا وقتی شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه را تائید نکنند هم خود را بازیچه دست ولی فقیه کرده اند و هم هواداران اشان را سرگردان. آنها می توانند با ریشخند به انسانیت به هیزم تنور استبداد دینی تبدیل شوند و دستمزد این اقدام سخیف خود که مسلماً شراکت در قدرت نیست را دریافت کنند. راه دیگر عبور از نظام جهل و جنایت و پیوستن به جبهه تحریم است.
*امضا کنندگان نامه عبارتند از: اروند آبراهامیان، رضا اصلان، علی انصاری، شائول بخاش، مهرزاد بروجردی، پل پیلار، تریتا پارسی، جان تیرمن، رامین جهانبگلو، فاطمه حقیقت جو،
جیمز دوبینز، نسرین رحیمیه، ر.ک.رمضانی، جیسون رضائیان، محمد سهیمی، الهه شریف پورهیکس، ساسان شعاع منش، گری سیک، احمد صدری، محمود صدری، فریده فرهی، دخی فصیحیان، هادی قائمی، جان کول، محسن کدیور، مهران کامروا، استفان کینزر، جان لیمبرت، اسکات لوکاس، فیروزه محمودی، رضا مرعشی، آزاده معاونی، رسول نفیسی، سحر نمازیخواه، واینه وایت، کوان هریس، نادر هاشمی
منبع: نبرد خلق شماره 314، سه شنبه 1 شهریور 1390(23 اوت 2011)