عبدالعلی معصومی - پیام اشرف و فلسطین

آقای مسعود رجوی، مسئول شورای ملی مقاومت ایران، در آخرین پیامش ـ «حفاظت بین المللی اشرف» ـ در 26شهریور90 گفت: «اشرف، مقدم بهار انقلاب ایران است».
آقای محمود عباس، رئیس دولت فلسطین، در سخنرانی تاریخیش برای عضویت فلسطین در ملل متّحد در روز 20سپتامبر2011، گفت: «بهار عرب در فلسطین، استقلال و برپایی دولت فلسطین است».
دوران ما، در نگاه اول، دوران افول دیکتاتوریها  و شکوفایی قیامهای مردمی است، امّا در نگاهی گسترده تر و فرامنطقه یی، این تنها ناممکنهای محلی و بومی نیست که راه ممکن شدن را می پیماید، بلکه در این مرحله از رشد تاریخی – جهانی تکامل اجتماعی، حقیقت درخشان دیگری نیز  هست که خود را به دشواری از پس دیوارهای ستبر باورهای دیرپای ذهنی – که به تمامی، زاییده تسلیم به تعادل موجود است- نمایان می سازد، و آن این که: خلقها هستند که باپذیرش سنگین ترین بها، خواست و مقصود خود را، به رغم تمایل قدرتهای مسلّط بومی و جهانی، به کرسی می نشانند.
   آن چه امروز شاهدش هستیم فقط سقوط یا متزلزل شدن دیکتاتوریهای تونس، مصر، لیبی، یمن و سوریه، تنها در عرض هشت ماه، نیست بلکه به موازات آن، ظهور یک نگرش، منطق، و یک رویکرد جدید است که نه تنها خود را در چالش با دیکتاتوری بومی و کشوری، بلکه در مصاف سیاسی با بزرگترین قدرت مسلّط هم نشان می دهد.
به دو عرصه این رویارویی سهمگین ـ اشرف و فلسطین ـ نگاهی بیندازیم:
 خواست رژیم ولایت فقیه و دولت دست نشانده اش در عراق، به تسلیم مطلق واداشتن اشرف و نابودی تمام عیار آن بود. رژیم و دست نشاندگانش، همواره در پی این بوده اند که با محاصره با غیرقابل تحمّل و طاقت فرسا کردن شرایط ، مجاهدان اشرف را در میان دو سنگ آسیای سهمگین «تسلیم مطلق یا نابودی تمام عیار» خُرد کنند. از آنجایی که رژیم در سیمای اشرف تهدید سرنگونی اش را می بیند، به ناگزیر، برای مجاهدین راه برون رفتی از این تنگنای مرگ و حیات، باقی نگذاشته و نخواهد گذاشت. مجاهدین و مقاومت ایران بودند که راه سوم را به این معادله وارد کردند، یعنی راه و طرحی که اروپا ارائه دهنده اش بوده است.
در این میان، آمریکا به عنوان نیرو و قدرت اشغالگری که با تک تک افراد اشرف قرار داد بسته بود که در ازای گردآوری سلاحهایشان، امنیت آنها را حفاظت کند، بر تعهّدش پشت پا زد و در شب حمله 19فروردین (هشت آوریل) نیروهایش را از اشرف بیرون برد و دست جنایتکاران را برای هر اقدام جنایتکارانه یی بازگذاشت. پس از فاجعه نیز، هیاٌت آمریکایی به اشرف رفتند و شهیدان و مجروحان این واقعه سهمگین را به عیان دیدند و گزارشی در این مورد تهیه کردند و از اشرف بیرون رفتند بی آن که برای آگاهاندن اذهان منتظر دانستن واقعیت این کشتار وحشیانه حتی یادداشت کوتاهی هم که شده، منتشرکنند . از آن اسفناک تر آن که چند ماه پس از این جنایت آشکار، با خام خیالی، زمان را برای اجرای طرحی درجهت پاشاندن ثقل به هم پیوسته اشرف و نابودی کامل آن مساعد دیدند و دست به کار شدند. با این پندار که مجاهدین در اشرف، پس از دو سال و  نیم محاصره مستمرّ و 20ماه شکنجه شبانه روزی و از سرگذراندن دو کشتار خونین مرداد88 و آوریل 90، با 47کشته و 1070 مجروح و ناقص العضو، در ضعیف ترین نقطه ممکن به سر می برند و زمان فرود آوردن ضربه کاری و کمرشکن به آنها فرارسیده است. آمریکا برای به کرسی نشاندن این نیّت شوم، سفیری به نام باتلر تعیین می کند و او را با طرح جابه جایی اشرف و پاشاندن تشکیلات مجاهدین به مصاف اشرف می فرستد. طرحی که به ظاهر این هدف را در خود دارد که آمریکا با اجرای آن تعهّدش را در قبال یک کشتار محتمل دیگر در اشرف انجام داده است و دیگر در قبال وقایعی که امکان وقوع آن است، مسئولیتی ندارد. این طرح هر دو خواست رژیم، یعنی تسلیم و نابودی، را در خود دارد؛ تسلیم از طریق اعلام انفصال مجاهدین از سازمانشان تا در ازای آن بتوانند پناهندگی! به دست آورند و نابودی از طریق انتقال به محلی که کشتار آنها، بی سر و صدا و بدون عکس و فیلم و دوربین صورت گیرد و کسی را هم دچار «محظوریت خطیر»! نکند.
آقای سفیر باتلر هفت دور مذاکره را با اشرفیان پیش برد؛ آنهایی که هنوز پیکرهای پاک و خونفشان شهیدانشان را به خاک نسپرده بودند، به پای میز مذاکره سفیر نیروی مسلّط جهانی حاضر شدند و بسا سرفرازتر از پیش از حماسه خونبار 19 فروردین فروغ اشرف، با پیشنهادها و طرحهای پیاپی خود، همه راههای خدعه و فریب را بر آقای سفیر باتلر بستند و او را در این عرصه به شکست کشاندند. او فریبکارانه از عرصه رویارویی مجاهدین به صفحات روزنامه «نیویورک تایمز» گریخت تا به خیال خام خود با لجنمال کردن حریفان پیروزمندش، گناه شکست خود را در این بازی مزوّرانه به گردن آنها بیاویزد. التبه، بر این شکست، زمانی مُهر پایان نهاده شد که خانم مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران، با صدور اطلاعیه رسماً اعلام کرد:  «مجاهدان اشرف در مورد جابه جایی، دیگر، با هیچ کس مذاکره یی نخواهند داشت».
در حقیقت، با شکست باتلر و طرح آخوندخواسته جابه جایی ساکنان اشرف در داخل عراق، یک برگ مهم رژیم و حکومت مالکی سوخت و آنها یک مرحله به عقب نشانده شدند. با سوختن این به اصطلاح گزینه، راه برای گام پیروزمند بعدی در رابطه با کمیساریای عالی پناهندگان ملل متّحد بازشد و از نظر آن سازمان ذیربط بین المللی، ساکنان اشرف، به تمامی، «پناهجو» به شمارآمدند؛ مسیری که اکنون با اعلام نماینده ویژه اتّحادیه اروپا برای این مشکل، «قضیه اشرف»، به طور رسمی در جایگاه واقعی خود در صحنه بین المللی قرارگرفت.

اما در فلسطین:
آقای اوباما، درست یک سال قبل، در همین اجلاس مجمع عمومی ملل متّحد، اعلام کرد که برخلاف همتایان سابقش، بنا را در این نهاده است  که هدف دیرینه یی را که بیست سال است محمل مذاکرات دو جانبه اسراییل و فلسطین بوده است، یعنی راه حل برپایی دولت مستقل فلسطین و عضویت آن در ملل متّحد، محقّق سازد، البته  از طریق مذاکرات دو جانبه دو طرف اصلی  قضییه یعنی اسراییل و فلسطین. آقای محمود عباس در سخنرانیش در مجمع عمومی ملل متحد به این موضوع اشاره دارد: یک سال پیش، در چنین وقتی و در همین سالن، بسیاری از آقایان رؤسای هیاٌتهای شرکت کننده در مورد تلاشهای متوقف شده صلح در منطقه ما صحبت کردند و همگی آنها امید بسته بودند به دور جدیدی از مذاکرات برای مشخص کردن فرجام کار، که از آغاز سپتامبر گذشته، تحت نظر مستقیم آقای باراک اوباما و مشارکت کمیته چهار جانبه بین المللی و مشارکت مصر و اردن در واشینگتن آغاز شد، با این هدف که طی یک دوره گفتگوی یک ساله توافقی برای صلح صورت گیرد. ما با سینه هایی گشاده و گوشهایی باز و نیّتی صادقانه  وارد این مذاکرات شدیم و پرونده هایمان، مدارکمان و برنامه کار و پیشنهاداتمان را هم آماده کرده بودیم، امّا متاسفانه مذاکرات بعد از چند هفته به هم خورد. امّا ما مأیوس نشدیم و پس از آن از تلاش و ابتکار و تماس گیری بازنایستادیم، ظرف یک سال گذشته، دری نبوده که ما نزده باشیم و کانالی نبوده که آن را آزمایش نکرده باشیم، و راهی نبوده که آن را نرفته باشیم، و هیچ ارگان رسمی و غیر رسمی یی نبود که دارای تأثیر و وزنی باشد و آن را مخاطب قرار نداده باشیم. ما با رویکرد مثبت، با ایده های گوناگون و پیشنهادها و ابتکارهایی مطرح شده از سوی بسیاری از کشورها و سازمانها برخورد کردیم. اما تمامی این تلاشها و کوششهای صادقانه، به طور مستمرّ، به دیواره سنگی مواضع دولت اسرائیل برخورد می کرد و باعث نابودی امیدهایی می شد که از آغاز این گفتگوها در سپتامبر گذشته، برانگیخته شده بود.
دولت فلسطین، در یک سال اخیر، به موازات آن تلاشها، توانست توافق نزدیک به 130 کشور عضو جامعه ملل را با به رسمیت شناخته شدن دولت مستقل فلسطین به دست آورد. بهار عرب در این هشت ماه اخیر، با پیام توفان تغییر  خود، بیش از هر زمان دیگری،  ضرورت برداشتن این گام – یعنی اعلام کشور مستقل فلسطین ـ را، نشان داد.
در اینجا بود که رهبران فلسطین با بزرگترین چالش بین المللی دهه های اخیر مواجه شدند و آن این بود که آمریکا و متحدان بین المللی اش بر آن شدند که به هر نحوی که شده در برابر این چالش جدید ما، سدّ و راهبند ایجادکنند. آنها با تحمیل فشارها و تهدیدها و شانتاژها و وعده و وعیدهای بسیار، کوشیدند که رهبری فلسطین را وادارند که از ایده عضویت فلسطین، به عنوان یک کشور مستقل، در سازمان ملل متحد دست بردارد. آمریکا، هم به خاطر مصالح اسرائیل و هم بنا به دلایل داخلی کشورش، ناگزیر است با روند عضویت فلسطین در سازمان ملل متّحد، به مثابه یک کشور مستقل، مخالفت کند؛ روندی که فلسطینی ها را در تعادل قوا در جایگاهی قرار می دهد که از آن پس، دیگر به قبول آن چه را که اسرائیل به آنها دیکته می کند، محکوم نیستند و این مساٌله، به نوبه خود، فصل جدیدی را در تاریخ ژئوپلتیک منطقه می گشاید.
در ماههای اخیر، دنیس راس، تونی بلر و نمایندگان عالیرتبه کشورهای اروپایی در رام الله به سر می بردند با این هدف که رهبری فلسطین این گام تاریخی را برندارد یا آن را به تأخیر بیندازد.
ابومازن (محمود عباس) با این هدف راهی اجلاس مجمع عمومی ملل متّحد شد که زبان گویای اساسی ترین خواست و آرمان دیرینه و تاریخی مردم فلسطین، یعنی تشکیل دولت مستقل فلسطین – که آرزوی رهبر تاریخی آنها یاسر عرفات هم بود- باشد.
یک نویسنده اردنی (رجاء طلب) در شماره 25 سپتامبر روزنامه «الراٌی» اردن در مقاله یی زیر عنوان «شهید محمود عباس» درباره سخنرانی او این گونه نوشت:
«تناقض بزرگ و دردناک در این است که می بینیم سخنان آقای [محمود] عباس از جانب دو طرف ـ اسرائیل و حماس ـ با انتقادات گزنده روبه رو می شود که علی القاعده باید مخالف هم باشند. اسرائیل درمی یابد که این سخنرانی، جهانی را علیه او شورانده است و حماس به این بهانه با آن مخالفت می کند که با این عمل، حقوق فلسطینیها مورد معامله قرارگرفته و به حراج گذاشته شده است. امّا هر دو طرف در اندیشمندی و واقعیتگرایی سیاسی یی که رهبری فلسطین از آن برخوردارست و آن را بارزکرده است، عامل ضعف رویکرد و بنیادگرایی خود را، در مقابله با آن، بی وقفه، مشاهده می کنند. نتانیاهو پس از سخنان عباس، بسیار ناتوان به نظر می رسید بی تردید از صمیم دل آرزو می کرد ای کاش به جای ابومازن، افرادی مثل محمود الزهار یا اسماعیل هنیئة از جانب مردم فلسطین سخن می گفتند و به شیوه احمدی نژاد، اسرائیل را تهدید به نابودی می کردند تا در آن صورت، به طور کامل، این حق نصیبش می شد که دربرابر خطری که اسرائیل و امنیت و ثبات آن را تهدید می کند، عملکردهای او مشروع است».
سالن اجلاس سازمان ملل متحد که به هنگام سخنرانی گماشته ولی فقیه شاهد خروج هیاٌتهای شرکت کننده در اعتراض به خزعبلات او بود، چندین بار با کف زدنهای ممتد در ستایش و حمایت  از نماینده مشروعیت و حقانیت خلق فلسطین به لرزه درآمد و  خاطره ماندگار حضور رهبر تاریخی فلسطین را در چهل سال پیش از این در اذهان و قلبها زنده کرد.
محمود عباس در بازگشت به فلسطین در برابر هزاران هزار مردم استقبال کننده او در رام الله اعلام کرد: از این پس دیگر هیچ مذاکره یی جز در زمینه ایجاد دولت مستقل فلسطین در مرزهای 1967  و پایتخت بیت المقدس شرقی، صورت نخواهد گرفت.
پیامی که اشرف و فلسطین به جهان می دهد، پیام عصر نوین مقاومت خلقها در شکوهمندترین فراز چالش تاریخی خویش است.