علی صفوی ـ شراکت ناخواسته با مستبدین عمامه دار

 شراکت ناخواسته با مستبدین عمامه دار

نقل از واشنگتن تایمز (11 فوریه 2010)

علی صفوی

در یک روز خنک پائیزی در سال 1978 در شهر لس آنجلس از طریق اخبار شامگاهی تلویزیون مطلع شدم که خمینی از تبعید در عراق به نوفل لوشاتو در حومه پاریس نقل مکان داده است. از دید یک دانشجوی فعال در جنبش ضدسلطنتی آن روزگار, این همانند یک فرصت بی مانند جلوه می کرد. پس از سپری کردن دوران مطالعات در رشته جامعه شناسی در دانشگاه یو سی ال ای, خیلی علاقه مند بودم که بخشی از انقلابی باشم که می رفت تا کل کشورم را در بر گیرد.

با اولین پرواز خود را به پاریس رساندم و مدت دو ماه را در باصطلاح مقر موقت خمینی بعنوان مترجم سر کردم. من از نزدیک شاهد و ناظر این بودم که آخوندهای نزدیک خمینی چگونه مدام نقشه غصب انحصاری قدرت را می کشیدند و در عین حال جوانان, مخصوصا تحصیلکرده ها و دانشگاهیان, چگونه به حاشیه رانده می شدند. هرگونه بحث در رابطه با گروههای مطرح اپوزیسیون در ایران آن زمان ممنوع بود.
این تجربه مرا بکلی از خمینی و همپالگی هایش مأیوس کرد. برادر بزرگترم حسین, که نویسنده توانمند و یک فعال ضدشاه بود و تا قبل از اینکه در ژانویه 1979 به ایران بازگردد در لس آنجلس زندگی می کرد, دو سال بعد به دست همکاران سابق خود در آمریکا که در آن زمان به کرسی های کلیدی در حکومت مذهبی نوبنیاد تکیه زده بودند اعدام شد. او 29 سال سن داشت.
در منطق حول تغییر و تحول در صحنه اجتماعی, یک نسل نمی تواند سازنده و بانی دو انقلاب باشد. اما اگر به هشت ماه اخیر رجوع کنیم, بنظر می رسد که نسل من از این حکم نظری مستثنی خواهد شد؛ فرصت جدیدی برای آزادی ایران در چشم انداز پدیدار شده است.
سه دهه بعد از اینکه آیت الله ها حکومت دینی خود را تحت لوای اسلام برقرار ساختند, گوئی که دیگر به آخر خط رسیده اند. شاهد اینکه گستردگی تمایل به تغییر دمکراتیک تمام طیف جامعه را در بر گرفته است.

چند نکته غیرقابل تردید می باشند:
• رژیم بوضوح ضعیف تر شده است. ولی فقیه رژیم علی خامنه ای, بدلیل تعمیق شکافهای درونی رژیم خود و عدم ظرفیت او برای امتیاز دادن به طرف مقابل, نتوانسته است که این شکاف های فزاینده را هم آورد. این امر روشن می سازد که چرا رئیس جمهور رژیم محمود احمدی نژاد روز پنجشنبه در رابطه با اینکه رژیم ایران اکنون یک «حکومت اتمی» شده است رجزخوانی نموده و دستور از سرگیری غنی سازی اورانیوم را صادر کرد.

• خواسته های تظاهرکنندگان دیگر محدود به تقلبات انتخاباتی نیست. همانطور که در خلال تظاهرات روز پنجشنبه و همچنین 27 دسامبر (عاشورا) مشخص شد, خواست اساسی 31 سال گذشته اکنون مجددا ظهور کرده است: یعنی برقراری یک جمهوری دمکراتیک و سکولار و نفی حکومت دینی. شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» گویای همین تمایل است.

• رقبای احمدی نژاد اکنون بجد از عرصه تحولات عقب افتاده اند. در روز اول ژانویه, میرحسین موسوی یک طرح پنج ماده ای استمالت جویانه ارائه داد که این طرح رد شد, امری که هم سرسختی و لجاجت خامنه ای را مبرهن ساخته و هم گویای تحلیل رفتن نفوذ سیاسی آقای موسوی است. دو روز بعد مهدی کروبی اعلام کرد که ریاست جمهوری احمدی نژاد را برسمیت می شناسد.

• و نهایتا روز پنجشنبه, سالگرد انقلاب, برغم اینکه رژیم اقدامات شدیدی را اتخاذ کرد, تمام نیروی سرکوبگرانه خود را بسیج نمود و به ضرب و شتم و دستگیری شهروندان توسل جست – ایرانیان شجاع و قاطع در مقابل سرکوب خشونت آمیز ایستادگی کردند. عدم هرگونه مشروعیت رژیم و عزم جزم اپوزیسیون برای استمرار جنبش – همانطور که شخصیت برجسته اپوزیسیون ایران خانم مریم رجوی گفته است - «به استقرار آزادی و دمکراسی در ایران منتهی خواهد شد».
حال سئوال بزرگ پیش رو این است که آیا مردم می توانند نهایتا بر آنچه پرزیدنت اوباما از آن «مشت آهنین سبعیت» رژیم نام نهاده غلبه کنند؟ پاسخ به این امر عمدتا بستگی به نگرش جهان غرب نسبت به اپوزیسیون سازمانیافته دارد.
در سال 1997, دولت کلینتون در قالب یک «علامت حسن نیت» به مستبیدن رژیم تهران, نام گروه اصلی اپوزیسیون ایران یعنی سازمان مجاهدین خلق را در لیست سیاه گذاشت. این تصمیم تنها منجر به جری تر شدن و تشویق ملایان در اعمال سرکوب و تروریسم شد. حتی پیشنهاد یک بسته مشوق ها در زمان دومین دوره ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش هم نتوانست موجبات تجدید نظر مستبدین عمامه دار ایران را فراهم آورد.
اظهارات پرزیدنت اوباما در چارچوب نطق سالانه اش در کنگره نشان داد که نگرش این دولت مقهور گفتار مایوس کننده, فقدان قاطعیت شفاف و عدم توجه به اپوزیسیون رشدیابنده ایران است, ظاهرا به این خاطر که هرچه غیر از این بگوید ممکن است مداخله در امور داخلی ایران بشمار رود.
اما به نحو طنزآلودی یک مصداق بارز دخالت در امور داخلی ایران هرچند سهواَ صورت گرفته باشد، ولی منافع رژیم آخوندی را برآورده می سازد, حفظ نام سازمان مجاهدین خلق در لیست سازمانهای تروریستی خارجی آمریکا می باشد. آخوندها در سیمای مجاهدین بزرگترین دشمن خود را می بینند و به همین خاطر هم همیشه نوک تیز شمشیر را به سوی آنها نشانه می روند. برای مثال, بالاترین مقامات رژیم اکنون می گویند که مجاهدین «قیام عاشورا را فرماندهی کردند» و «شعارهایی که در سایت مجاهدین منتشر شد در روز عاشورا توسط تظاهرکنندگان داده می شد».
در روز 18 ژانویه, طی یک جلسه دادگاه نمایشی, دادستانی در تهران خواستار مجازات اعدام برای پنج تظاهرکننده به جرم «تبانی با مجاهدین "تروریست"» شد. هیچ شکی وجود ندارد که هم اپوزیسیون متنوع و هم توده های غیرمتشکل نیازمند اتکا به قابلیت ها و تجربیات مجاهدین برای ارتقاء جنبش به فاز عالی تری هستند. فعالان و حامیان مجاهدین که دارای بزرگترین شبکه اجتماعی داخل ایران می باشند و 120 هزار تن از خویشاوندان خود را بخاطر جنایات رژیم در سالیان گذشته از دست داده اند, نقش کلیدی در تقویت و راهبری تظاهرات دارند.
مردم ایران در خلال مبارزات خود برای – بقول پرزیدنت اوباما - «عمل کردن به حقوق جهانشمول خود» هیچ چیزی از واشنگتن جز عدم دخالت (در امور داخلی ایران) که به نفع ملایان تمام شده و به اپوزیسیون آسیب و ضرر می رساند نخواسته اند. مسلم است که این نه تنها در راستای منافع قیام و اپوزیسیون داخل ایران عمل خواهد کرد, بلکه همچنین در امتداد اهداف بلندمدت آمریکا برای ایجاد ثبات بیشتر و نظم دمکراتیک در خاورمیانه نیز می باشد.