سال میلادی 2011 سال تحولات شگرف در صحنه جهانی بود. ستمگرانی که چندین دُهه بَذر استبداد، بی عدالتی و تبعیض کاشته بودند، مجبور به درو کردن طوفان شدند. بهار عرب، خیزش برآشفتگان و جنبش اشغال وال استریت، دگرگونیهای بزرگی در مناسبات بین ستمگران و ستمکشان پدیدآورد. دیکتاتورهایی که چندین دهه بر شانه های مردم محروم سوار بودند، به زیر کشیده شدند. خود سوزی یک جوان 26 ساله تونسی بر خرمن خشم . نفرت توده های مردم جرقه ای زد که آتش آن هنوز شعله ور است. بن علی، مبارک و قذافی سرنگون شدند و انقلاب در سوریه در ستیز با دیکتاتوری بشار اسد به لحظه سرنوشت ساز خود نزدیک می شود. انقلابهای خاورمیانه ادامه دارد و مردم مصر با ادامه خیزشهای خود برگهای جدیدی در بهار عرب به ثبت می رسانند. بهار عرب ادامه دارد و نه پیروز شده و نه شکست خورده است. مُنفعلان گُنده گو و آن دسته از روشنفکران کوته بین که خود را محور عالم حساب می کنند، از ابتدا حُکم به شکست انقلابهای بهار عرب دادند و به قدرت رسیدگان جدید که به نان و نوایی رسیده اند برای تثبیت موقعیت خود و به زنجیر کشیدن دوباره مردم از پیروزی قطعی و نهایی صحبت می کنند.
واقعیت این است که انقلابهای بهار عرب با همه نقاط قوت و ضعف آن ادامه دارد و اکنون این زنان و مردان سوریه هستند که با فداکاریهای بی نظیر خود، تاریخ را در خیابانها می نویسند. انقلاب مردم سوریه در بطن بهار عرب یکی از پیچیده ترین و در همان حال خونین ترین انقلابهای عصر جدید است. موقعیت جغرافیایی سوریه و مرزهای مشترک آن با اسرائیل، اردن، ترکیه، لبنان و عراق برای خانواده اسد این فرصت را به وجود آورده بود تا هرکدام از این کشورها به نوعی به تعادل موجود در سوریه وابسته شوند. در دوران جنگ سرد حکومت حافظ اسد از پشتیبانی شوروی سابق برخوردار بود و علیرغم این که هرگزدرگیر جنگی جدی با اسرائیل نشد، در جبهه پایداری علیه اشغالگری اسرائیل تعریف می شد. به قدرت رسیدن خمینی در ایران موقعیت ژئوپلیتیک رژیم حافظ اسد را تقویت کرد. در استراتژی دفاعی رژیم جمهوری اسلامی آن گونه که بارها سرکردگان رژیم به روشنی بیان کرده اند، سوریه جزیی از عمق استراتژیک نظام ولایت فقیه است. بدون این عمق استراتژیک، خامنه ای قادر به استفاده بهینه از حزب الله در لبنان که یک خطر جدی و بالفعل برای اسرائیل است نخواهد بود.
در مورد اهمیت استراتژیک رژیم بشار اسد برای خامنه ای حسن شیخ الاسلام، سفیر سابق رژیم ایران در سوریه می گوید:«من به شما عرض کنم سوریه برای جمهوری اسلامی ایران فقط سنگر مقاومت نیست، سوریه امنیتش امنیت جمهوری اسلامیه، دلایلی داره الان من باز فرصت نیست توضیح بدهم اگر لازم شد بدونید که پشتیبانی از اونچه که در لبنان باعث وحشت اسرائیله، و باعث وحشت آمریکاست، و امنیت ملی ما رو تضمین میکنه، یعنی مانع میشه که آمریکاییها یا اسرائیلیها مثلاً به بوشهر حمله کنند یا مثلاً به نظنز حمله کنند این راه رو این پشتیبانی رو سوریه داره، ملت ایران خوبه بدونه که سوریه جزء امنیت، امنیت سوریه جزء امنیت ملی ایرانه، غربیها هم این رو بدونن این اونجایی هست که ما کوتاه نخواهیم آمد.»(تلویزیون شبکه خبر، 22 آذر 1390)
رژیم حافظ اسد و پس از آن بشار اسد با توجه به پارامترهای واقعی تا جایی که توانسته از رژیم ایران باج گرفته است. اکنون انقلاب مردم سوریه در حال تعریف مجدد همه ی این تعادلها و بده و بستانها است. در این میان نقش دولت مالکی در عراق قابل توجه است. دولت مالکی نمی تواند خود را در بهار عرب تعریف کند و اساساً علیه تحولات دمکراتیک در خاورمیانه است. دولت مالکی نمی تواند خود را در اردوی کشورهای عربی تعریف کند چرا که ادامه حیاتش به حمایت ولایت خامنه ای و آمریکا بستگی دارد. بدین خاطر است که دولت مالکی در مورد انقلاب سوریه همراه و مجری سیاستهای خامنه ای است. در این همسویی و همراهی است که در عمل محوری از خامنه ای، مالکی و اسد در تقابل با خیزشهای خاورمیانه ایجاد می شود. نکته کمدی در همراهی نوری المالکی با خامنه ای این است که مالکی خیزش انقلابی مردم سوریه را وابسته به غرب اعلام می کند. در مورد این ادعای سخیف و خامنه ای پسند، برهان غلیون، رئیس شورای ملی سوریه گفت؛ کسانی که سوار بر تانکهای آمریکایی به قدرت رسیده اند نمی توانند به ما اتهام وابستگی به غرب بزنند.
موقعیت دولت نوری المالکی برای سید علی خامنه ای بسیار ویژه است. این منافع ملی عراق نیست که مالکی تمام توافقات اربیل برای دولت مشارکتی را زیر پا می گذارد. این منافع ملی مردم عراق نیست که دولت مالکی قلدرمابانه برای حذف معاون رئیس جمهور عراق و معاون خودش دست به توطئه می زند. و سرانجام این منافع مردم و کشور عراق نیست که دولت نوری المالکی برای کشتار مجدد مجاهدان کمپ اشرف تدارک دیده است. این دقیقاً منافع و مصالح ولایت خامنه ای است که مالکی را برای حفظ قدرتش به این سمت هدایت کرده و البته دولت آمریکا هم به اندازه کافی به این دولت قلدرمنش و توطئه گر میدان داده است.
وقتی دولت آمریکا برای یک تروریست شناخته شده فرش قرمز پهن می کند و به مزدوران سید علی خامنه ای در کاخ سفید خوش آمد می گوید، در عمل به عوامل خامنه ای برای توطئه گری علیه نیروهای دمکراتیک چراغ سبز نشان می دهد. روزنامه واشنگتن تایمز در شماره روز سه شنبه 22 آذر 1390(13 دسامبر 2011) نوشت:«یکی از فرماندهان سابق سپاه ایران، که FBI وی را یکی از عوامل عملیات سال 1996 که منجر به کشته شدن 19 نفر از نیروی نظامی آمریکایی شد، معرفی کرده است، به همراه نخست وزیر نوری المالکی روز دوشنبه به کاخ سفید آمد و در جلسه ای که اوباما پایان جنگ عراق را اعلام کرد حضور داشت...هادی فرهان الامیری، وزیر حمل و نقل دولت نوری المالکی است که به همراه وی به آمریکا رفته است تا در مورد آینده عراق و نفوذ ایران بحث کند. سخنگوی کاخ سفید هم از پذیرش و قبول اینکه الامیری در این جلسه حضور داشته، سر باز زد و تنها در مورد دولت عراق صحبت کرد. سفارت عراق هم هیچ توضیحی در مورد ماموریت الامیری در این سفر ارائه نداد. این شرم آور و در همان حال مسخره است که دولت آمریکا بر خلاف رای دادگاه استیناف فدرال در واشنگتن دی-سی در ژوییه 2010 (تیر ماه 1389) که تصریح می کند؛ دولت آمریکا با خارج نکردن سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست تروریستی دچار خطا شده است، هنوز نام این سازمان را از لیست سازمانهای تروریستی حذف نکرده، از تروریست دست پروده خامنه ای پذیرایی می کند.
برای خامنه ای حفظ موقعیت در عراق و در نهایت تسلط کامل بر این کشور به مراتب از دستیابی به بمب اتمی مهمتر است. عراق حلقه واسط و نقطه کانونی برای توسعه هژمونی ولایت فقیه و توسعه بنیادگرایی اسلامی است. از همین مَنظَر تسلط ولایت فقیه در عراق برای جنبش آزادیخواهی خاورمیانه و شمال آفریقا بسیار خطرناکتر از دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی است. برای خامنه ای در شرایط کنونی دولت نوری المالکی به خاطر حفظ رژیم بشار اسد اهمیت دوچندان دارد و البته در استراتژی امنیتی خامنه ای نابودی مجاهدان شهر اشرف و همزمان حذف نیروهای سکولار در عراق، گام مهم و اساسی برای حفظ هژمونی در عراق و در منطقه است.
این سیاستی است که خامنه ای و عوامل او با جدیت پیگیری می کنند و باید به تاکید گفت که این مردم سوریه هستند که با خیزشهای خود این معادله را به هم می زنند و این جنبش و نیروهای دمکراتیک عراق هستند که با تلاشهای خود تعادل این معادله را به هم می زنند و سرانجام این زنان و مردان مقاوم کمپ اشرف هستند که با پایداری و مواضع اصولی خود که همراه با بیشترین انعطاف است، نقش مهم در به هم زدن این معادله ضد مردمی به عهده دارند. این موضوع از چشم ناظران و تحلیل گران جهانی پوشیده نیست .
روزنامه گاردین در شماره روز چهارشنبه 16 آذر 1390(7 دسامبر 2011) می نویسد:«با رفتن اسد از سوریه، حزبالله لبنان از کمکهای دمشق و تهران محروم خواهد ماند و رو به ضعف خواهد رفت. در نتیجه، قابلیتهای ایذایی خود را در مقابل اسراییل تا حدود زیادی از دست خواهد داد. با از دست رفتن تنها هم پیمان جدی ایران، انزوای سیاسی تهران در منطقه تکمیل خواهد شد. عراق نیز در وضعیت بحرانی، تکیه گاه معتبری برای جمهوری اسلامی نخواهد بود...بهدلیل آشکار شدن عمق اندک استراتژیکی ایران در زمینههای سیاسی، اقتصادی، و حتی دفاعی، جنگ فرسایشی کنونی علیه جمهوری اسلامی، باقی مانده قابلیتهای مقاومت ایران را هدف قرار داده است.»(رادیو فردا 24 آذر)
جمعبندی: سال میلادی 2011 با طوفانهای بنیان کَن آغاز شد. در تمامی این سال جهان شاهد جنبشها، قیامها، خیزشها و انقلابهای بزرگ بود. تا آن جا که به بهار عرب بر می گردد، در این کشاکشها و جدالها در کلی ترین شکل سه نیروی و یا سه جبهه بزرگ در ستیز و یا رقابت با هم نقش آفرینی کردند.
جبهه کشورهای بزرگ یا در تقابل با جنبشهای مردمی بودند و یا در همسویی برای مهار آن مداخله کردند.
جبهه نیروهای ارتجاعی که برای مصادره حرکت دمکراتیک مردم وارد صحنه شده اند. قلب و مغز این جبهه در تهران و در بیت خامنه ای قرار دارد و در لحظه کنونی محور خامنه ای، مالکی و بشار اسد نقش اصلی علیه تحول دمکراتیک در خاورمیانه به عهده دارد. انقلاب مردم سوریه به مساله کانونی این منطقه تبدیل شده و بنابرین برای جبهه بنیادگرایی اسلامی به رهبری سید علی خامنه ای حفظ بشار اسد مساله اساسی است.
جبهه نیروهای دمکراتیک و ترقیخواه که برای پیشرفت جامعه به سوی دمکراسی و عدالت به مبارزه سرنوشت ساز روی آورده اند.
برای همه آزادیخواهان، دمکراتها و عدالت طلبان جهان سالی که روزهای پایانی آن را شاهد هستیم، سال پیروزیهای بزرگ و البته سال بروز تهدیدهای جدیدی بود. آن دسته از روشنفکران به اصطلاح چپ که با برجسته کردن تهدیدها، مبلغ انفعال و بی عملی بودند در عمل، علیرغم لُغُز خوانیها و گُنده گوییهای خود، در جبهه دیکتاتورها و مرتجعان قرار داشتند.
ما آما با افتخار اعلام می کنیم که با آگاهی به همه فراز و نشیبهای تحولات سال 2011 میلادی، خود را جزیی از بهار عرب، جزیی از جنبش برآشفتگان و جزیی از جنبش اشغال وال استریت می دانیم و با آرزوی تحقق دمکراسی، برابری، آزادی و عدالت به استقبال سال آینده می رویم.
منبع: نبردخلق شماره 318، پنجشنبه 1 دی 1390 (22 دسامبر 2011)