روز سوم فوریه 2012 درگنگره آمریکا کنفرانسی با حضور شخصیت های برجسته آمریکایی پیرامون تضمین عدالت و حفاظت برای ساکنان اشرف برگزارشد
فرماندار اد رندل: عصر شما بهخیر، در ابتدا میخواهم بگویم که من در جلسات مشابه متعددی صحبت کردهام، ولی برای من شاخص این است که ما الآن نقطه مان چیست و من میخواهم همه شما را روزی در تهران ببینم. سناتور دیماتو گفت کاری که کشور ما در این رابطه انجام داده است شرمآور است و من میخواهم این نظر را پشتیبانی کنم. من برای اولین بار در ماه جولای درگیر این موضوع شدم و شروع به جستجو برای افزایش اطلاعاتم نسبت به اشرف کردم و متوجه شدم که دولت ایالات متحده بطور عام و نیروهای مسلح آمریکا بطور خاص با تک تک ساکنین اشرف قرارداد بسته است و اینکه ما قول دادیم که اگر آنها سلاحهایشان را تحویل بدهند ما از آنها حفاظت خواهیم کرد.
آیا ما به قول خودمان عمل کردهایم؟ مطلقاً خیر. شاید تا سال2009 ما کارمان را به بهترین صورت انجام دادیم. اما به یکباره، در سال2009، وقتی که ما حفاظت را به عراقیها منتقل کردیم، همه مسئولیتهای اقدامات نظامی و پلیس را به عراقیها منتقل کرده و از قولی که داده بودیم دست شستیم.
بله حرف سناتور دیماتو درست است. در سال 2009 و 2011 نه تنها حملات عراقیها با استفاده از تسلیحات و خودروهایی که توسط دولت آمریکا در اختیار پلیس عراق گذاشته شده بود انجام شد، بلکه فراتر از آن، در هر دو نوبت نیروهای آمریکا صحنه حمله به اشرف را لحظاتی قبل از حمله ترک کردند تا نتوانند برای توقف این جنایت هیچ کاری را انجام دهند.
آیا قول ما این بود؟ قطعاً که اینطور نبود، بلکه برعکس نقطه مقابل تعهد ما بود، و ژنرالی که از جانب کل آمریکا و 300 میلیون جمعیت آن صحبت میکرد، این تعهد را به آنها داده است.
و آیا بعد از آن در حمایت از اشرفیان هیچ اقدامی کردهایم؟ آیا ما موضعگیری کردیم و گفتیم که بگذارید ببینیم، به چه دلیل این اقدامات (کمیساریا) در خود اشرف انجام نمیشود و چرا باید اصلاً اشرف بسته بشود؟ هدف چیست؟ خطاب به دولت عراق بگوییم هدف از این اقداماتتان چیست؟ چه حقی دارید؟ چه منفعت امنیت عراق یا هرچیز دیگری هست که دنبال بستن اشرف هستید؟
در اصل، از همان ابتدا هیچ نیازی برای بستن اشرف نبوده است و دولت آمریکا میباید از ساکنین پشتیبانی میکرد، باید از تعهدمان پشتیبانی میکرد و میگفت خیر قبول نداریم.
ما چطور میخواهیم امنیت ساکنین را تضمین کنیم؟ این اعتقاد من است که ما باید یکی از این دو کار را میکردیم. اول اینکه یک نیروی کوچک از تفنگداران دریایی آمریکا را نگه میداشتیم که از اشرف حفاظت کنند تازمانیکه همه آنها از کشور خارج میشدند. پس ما به راحتی میتوانستیم اینکار را انجام بدهیم و به تعهدمان عمل کرده باشیم. یکی از مفتخرترین لحظههای من موقعی هست که پرزیدنت گفت ما اجازه نخواهیم داد ساکنین بنغازی به نسل کشی منجر بشوند و قدرت ارتش آمریکا و قدرت ناتو باعث خواهد شد که جلو اینکار گرفته بشود و ما اینکار را کردیم. ما یکی از بدترین دیکتاتوریها را سرنگون کردیم.
ما ولی هیچ قراردادی با مردم بنغازی نبسته بودیم. ما هیچگاه هیچ قولی به آنها نداده بودیم. اما ما، به عنوان آمریکا، اعتقاد داشتیم که کار درست این است و لذا انجامش دادیم. ما یک قرارداد با ساکنین اشرف بستهایم، برای آنها بسیار مشروعتر است که انتظار کمک و حفاظت ما را داشته باشند تا مردم بنغازی. ولی به آنها پشت کردیم.
بنابر این بله درست است زمان آن فرا رسیده است که ایالات متحده آمریکا قد برافرازد و به تعهدات خودش عمل کند. حالا زمان آن فرا رسیده که نه تنها به تعهداتمان در رابطه با ساکنین اشرف عمل کنیم، بلکه اکنون زمان آن فرا رسیده است که نسبت به بیش از 4000 سرباز آمریکایی که در عراق جان خودشان را از دست دادند به تعهداتمان عمل کنیم.
من قبلاً اینرا گفتهام که بعنوان فرماندار پنسیلوانیا که من فرمانده کل قوای گارد ملی پنسیلوانیا بودم. هیچ گارد ملی ای در آمریکا بیشتر از گارد ملی پنسیلوانیا زنان و مردانش جانشان را در عراق از دست ندادند.
کار من این بود که خانواده ها را دلداری بدهم و دلجویی کنم و بگویم که پسران آنها و در یک مورد، دختر آنها جانش را بهخاطر ایجاد دموکراسی از دست داد و اینکه عراق تبدیل به یک محیط بهتری بشود. من نمیدانم که اگر الآن بخواهم با این خانوادهها حرف بزنم، با توجه به آنچه اکنون از سیر تحولات میدانم، من چه چیزی دارم که به آنها بگویم؟
بنابراین اکنون زمان عمل کردن ماست. خوب این عمل چه بایستی باشد؟ اول و قبل از هرچیز ما نباید بگذاریم کمپ لیبرتی تبدیل به یک زندان شود. نباید. این باید مسئولیت شماره یک ایالات متحده آمریکا باشد. این باید مسئولیت شماره یک ملل متحد باشد.
من خیلی خوشحال خواهم شدم که کمیساریای عالی پناهندگی گفت آزادی ترددات پایه است. بخاطر اینکه همه تعریف میکنند که اینجا یک کمپ پناهندگی هست و اینکه با استانداردهای یک کمپ پناهندگی مطابقت دارد. فرق بین یک کمپ پناهندگی معمولی با چیزی که در کمپ لیبرتی دارند عرضه میکنند چیست؟
در اینجا عراقیها بالصراحه گفتهاند که ساکنین آزادی تردد ندارند، باید در این محیط بسیار محدود و محصور برای همیشه زندگی کنند.
ما باید اصرار کنیم، همانطور که کمیساریای عالی پناهندگان تأکید کرده است، آمریکا باید اصرار کند که باید آزادی تردد باشد، ما باید اصرار و تأکید کنیم که یادداشت تفاهم باید اجرا شود. هنوز پای هیچکدام از ساکنین اشرف به کمپ لیبرتی نرسیده است یادداشت تفاهم کنار گذاشته شده است. یادداشت تفاهم به وضوح میگوید که ساکنین میتوانند اموال منقول و ماشینهایشان را ببرند. حالا عراقیها زیر آن زدهاند و میگویند نمیشود.
اکنون زمان آن فرا رسیده برای ما، برای ایالات متحده آمریکا، که به ملل متحد بپیوندیم و صدایمان را متحد و بلند کنیم و از هر اهرمی استفاده کنیم. من با سفیر گینزبرگ موافق هستم که ما باید اهرم داشته باشیم روی این رژیم و آنرا اعمال کنیم. زمان آن فرا رسیده است که صدایمان شنیده شود. زمان آن رسیده است که بگوییم هیچکس (از اشرف) نرود، هیچکس آنجا را ترک نخواهد کرد تا زمانیکه توافقات یادداشت تفاهم انجام گیرد و دولت عراق به تعهدات یادداشت تفاهم تن بدهد و اجازه آزادی تردد را بدهد.
سپس زمان آن است که مجاهدین را از لیست خارج کنیم. اگر شما مستمراً به این جلسات آمده باشید اینرا از من شنیدهاید که گفته بودم بهتر است مقوله خروج از لیست را موقتاً در اولویت پایینتری قرار بدهیم و مهمترین چیز کنونی سلامت ساکنین است.
اما من دیگر به این اعتقاد ندارم. بگذارید بگویم که چرا.
همه شما بهتر از من می دانید که خبرگزاری فارس چیست. سفیر رژیم ایران در عراق که اگر اسمش را درست تلفظ کنم، داناییفر، بگذارید مستقیم این چند کد را برایتان بخوانم.
سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق تأکید دارد که در ملاقاتهایی که با نمایندگان دولت عراق داشته تأکید داشته که ملل متحد مجاهدین خلق را یک سازمان تروریستی میداند و تحت هیچ شرایطی از آن حمایت نخواهد کرد. بعد ادامه میدهد. داناییفر به مقامات آمریکا اشاره کرده که از تروریستها حمایت میکنند، یعنی همه ما که اینجا هستیم، به ما اشاره میکند و میگوید: گروه تروریستی مجاهدین خلق ایران در طی چند سال گذشته مستمراً توسط ایالات متحده آمریکا و عناصر غربی حمایت شده است. ولی این اکنون جالب است که دولت آمریکا اعلام کرده است که آماده نیست که حتی یک عضو این گروه تروریستی را بپذیرد و تحت هیچ شرایطی آنها را به خاک آمریکا راه نخواهد داد. بعد ادامه میدهد که پذیرش اعضای تروریستی این گروه توسط رژیم ایران شامل رهبران آن نمیشود و عفو شامل کسانی که دستشان به خون آغشته نشده میباشد.
بنابراین معنای این حرفها این است که این ایده که ما همه ساکنین اشرف را به لیبرتی ببریم و هیچ دستگیری نباشد درست نیست و خود رژیم جلوجلو هشدار داده است.
پاسخ و عکس العمل ما به این حرفهای داناییفر چه بود؟ همان روزی که این خبر اتفاق افتاد ما اینرا به دن فرید گفتیم، پاسخ او این بود که توجهی نکنید، ایرانیان همیشه زیاد غلو میکنند. حقیقت را نمیگویند و حرفشان را باور نکنید!!
این حل مشکل نیست. این پاسخگویی آمریکا به مسئولیتهایش نیست. زمان آن رسیده است که حتی فقط و فقط بخاطر این موضعگیریهای رژیم هم که شده مجاهدین را از لیست خارج کنید.
ما فکر میکنیم که اکنون زمان عمل فرا رسیده است.
وقتی که همه شواهد در سال2008 آخرین باری که وزیر کاندولیزا رایس از خروج مجاهدین خودداری کرده بود، دادگاه درجریان قرار گرفت که هیچ مدرکی وجود ندارد.
حالا اگر در سال 2012 مدارک را بررسی کنند، فکر میکنید که نتیجه چیست؟ هیچ مدرکی وجود نخواهد داشت. لذا زمان آن فرا رسیده که برخیزیم و بگوییم که این یک سازمان تروریستی نیست. هیچ مدرکی که خلاف اینرا ثابت کند وجود ندارد.
لذا مجاهدین را از لیست خارج کنید. نمایندگان زیادی به اینجا آمدند و همهشان حرفشان را زدند و لایحههایشان را تصویب کردند. اینها همه اقدامات خوبی هستند. آنها همه فشارهای خوبی بعنوان فشار فزاینده هستند. اما زمان آن فرا رسیده ـ سناتور دیماتو گفت که لایحه ای خواهد بود تقریباً مطابق حرفهایی که سفیر گینزبرگ زد. تنها راهی که میشود به آنها ضربه زد این است که به آنها به جایی ضربه بزنیم که مؤثر باشد.
برد شرمن: من برد شرمن نماینده کنگره از کالیفرنیا هستم. بسیار مفتخرم که در اینجا در حضور این سخنرانان برجسته هستم و بعد از فرماندار اد رندل صحبت میکنم و همچنین درگیر موضوعی باشم که جان بولتون و هاوارد دین را متحد میکند. بسیار عالی است که در کنار این تعداد از مدافعان دموکراسی در ایران هستم.
نیروهای آمریکایی پس از 9سال حضور، عراق را ترک کردند، اگرچه ما هنوز در آنجا مسئولیت داریم که آن هم در قبال ساکنان کمپ اشرف است.
وزیر امور خارجه کلینتون به نتیجه رسیدن توافقی را در دسامبر 2011 بین دولت عراق و دولت آمریکا پیرامون جابهجایی موقت اعضای مجاهدین در کمپ اشرف اعلام کرد و تأکید نمود که این جابهجایی باید از حمایت کامل ساکنان کمپ برخوردار باشد.
واضح است که نحوه اجرای این توافق، از این نوع حمایت (ساکنان) برخوردار نیست. بخشی از توافق در رابطه با نقل مکان ساکنان به کمپ لیبرتی در نزدیکی بغداد است. متأسفانه دولت عراق در این رابطه از اعتبار کمی برخوردار است چرا که در سالهای اخیر علیه ساکنان کمپ اعمال خشونت کرده است.
و ما می دانیم که مالکی از جانب ملاهای حاکم بر ایران تحت فشار قرار گرفته است تا با حسن نیت رفتار نکند.
ما به ساکنان کمپ اشرف قول دادیم که از آنها در برابر هرگونه تهدیدی حفاظت خواهیم کرد. ما باید دقیقاً همین کار را انجام دهیم. هزار زن در آنجا حضور دارند. این افراد سلاحهای خود را به آمریکا تحویل دادند و ما به آنها قول حفاظت دادیم و باید به آن وفا کنیم.
مساحت کمپ لیبرتی کم شده است. ما خبرهایی در مورد ساختن دیوارهای بتونی شنیدهایم. این امر شباهت به یک کمپ پناهندگی را تداعی نمیکند. بلکه گویای یک جابهجایی اجباری به یک کمپ زندانگونه است و این اشتباه است.
آیا بعد از نقل مکان به کمپ لیبرتی ساکنان کمپ اشرف به وکلا و خانوادههایشان دسترسی خواهند داشت؟ اصلاً هدف از این نقشههای جابهجایی چیست؟ و مهمتر از همه، به چه دلیل کارمندان سازمان ملل متحد اجازه مصاحبه با ساکنان کمپ اشرف در مقطع کنونی را ندارند؟
بهنظر میرسد دولت عراق با رژیم تهران همکاری میکند تا حلقه فشار را بر روی مجاهدین خلق ایران تنگتر کند.
راهحل این موضوع روشن است. دادگاه پرونده را بررسی کرده است. فرماندار رندل هم آن را دیده است. من حامی اصلی قطعنامه از حزب دموکرات هستم و میخواهم از خانم رزلهتینن تشکر کنم که حامی اصلی قطعنامه231 مجلس نمایندگان بود که اواخر سال گذشته مطرح شد. این قطعنامه خواهان اتخاذ تمامی اقدامات لازم برای حمایت از تعهدات آمریکاست تا از حفاظت ساکنان کمپ اشرف اطمینان حاصل شود.
مفاد مشابهی نیز در قانون کاهش تهدیدات رژیم ایران که من نیز در تدوین و تصویب آن نقش داشتم و در دسامبر سال گذشته به تصویب رسید گنجانده شد. مجلس نمایندگان آمریکا این قانون را تصویب نمود که سیاست آمریکا را اینگونه تعیین کند که از عراق بخواهد تا به تعهدات خود در قبال حصول اطمینان جهت سلامت ساکنان کمپ اشرف عمل کند و از بازگرداندن اجباری ساکنان به ایران ممانعت نماید و تا زمانیکه کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد بتواند پروسه پذیرش پناهندگی را تکمیل کند کمپ اشرف را نبندد و ساکنان کمپ اشرف را بهعنوان پناهنده سیاسی بهرسمیت بشناسد، کسانیکه قصد بازگشت به ایران را ندارند که این البته شامل همه ساکنان کمپ اشرف میشود.
برای حفاظت از ساکنان اشرف، وزارت خارجه باید با سازمان ملل متحد و عراق برای تدوین یک پروتکل کتبی همکاری کند. باید یک پروتکل کتبی حاصل شود که استقرار ساکنان اشرف را حاصل نموده و امنیت آنها توسط سازمان ملل متحد و دولتهای آمریکا و عراق را تضمین نماید.
بدون امضای چنین توافق روشنی جابهجایی ساکنان به کمپ لیبرتی، موجب یک جنایت را فراهم خواهد آورد که مشابه آنرا ما در آوریل 2011 شاهد بودیم.
عراق دارای منابع نفتی زیادی است. سال گذشته طبق آخرین آمارها نزدیک به 38میلیارد دلار فروش داشت و اکنون این رقم افزایش یافته است. اما آمریکا همچنان سخاوتمندانه 2میلیارد دلار به آن کمک مالی میکند. فکر نکنم بتوان به کشوری کمک مالی ارائه داد که مسئولیتهای خود در قبال حقوق بشر را نادیده میگیرد.
نامگذاری وزارت امور خارجه مشکلساز است چرا که یافتن مکانی برای ساکنان کمپ اشرف بهعنوان پناهندگان سیاسی را دشوار میسازد و این علامت را به عراق میدهد که لازم نیست به حقوق بشر احترام بگذارد.
این نامگذاری از ابتدا هم بر پایه حقایق صورت نگرفت. بلکه در خلال نقشهیی اتفاق افتاد که قرار بود نوعی حسننیت و هماهنگی و دوستی بین واشینگتن و رژیم تهران برقرار سازد. اما این طرح تا چه حد موفق بوده است؟
به همین خاطر من خوشحالم که دادگاه در این مسأله وارد شده است و باید اصرار ورزیده شود که این تصمیم بر مبنای حقایق و نه بر اساس نقشه غیرمنطقی مشتی دیپلومات گمراه اتخاذ شود که خیال میکنند با لیستگذاری مجاهدین نوعی رژیم ایدهآل در تهران بهوجود خواهد آمد.
من در کمیته امور خارجی در مارس2011 به وزیر کلینتون فشار آوردم که شخصاً این تصمیم را بررسی کند و در اواخر سال هم به وزیر فشار آوردم تا از ساکنان کمپ اشرف حفاظت شود.
من همچنان منتظر تصمیم وزارت خارجه هستم. دادگاه همچنان منتظر تصمیم وزارت خارجه است و وقتش رسیده که وزارت خارجه وظیفه اش را انجام دهد.
من چشم انتظار روزی هستم که ساکنان کمپ اشرف در صلح و امنیت زندگی کنند و مخصوصاً بهدنبال روزی هستم که آنها بهعنوان شهروندان کامل در یک ایران آزاد، امن و دموکراتیک زندگی کنند.
لوئیس فری: از شما بسیار متشکرم. خانمها و آقایان، سخنرانان محترم جلسه!
این افتخار بزرگی است که امروز عصر در کنار شما باشم. اجازه بدهید از شما بخاطر حمایت و رهبری و شهامت اخلاقی و خصوصاً رهبری فعالی که از سوی اعضای کنگره دیدهایم و امروز در اینجا بودهاند تشکر کنم. اعضای سابق مجلس، دوستان ما در اینجا، همکاران، سناتور دمانو، فرماندار رندل و من طی سال گذشته دوستان نزدیکی شدهایم. میدانید که من روزهای زیادی را در جلسات استماع گذراندهام و در مقابل اعضای کنگره سؤال جواب دادهام. وقتی من واشینگتن را پس از 8 سال ترک کردم، همکاران من گفتند که ما آمارگیری کردیم و شما بیش از هر رئیس ارگان دولتی دیگر در جلسات استماع پاسخ گفتهاید. من به دو کمیته اطلاعاتی، دو کمیته قضایی، دو کمیته اختصاص بودجه و هر کس دیگر که مایل بود مرا به اینجا فرابخواند گزارش دادهام. بنابراین من تجربه زیادی بعنوان یک شاهد دارم و ما نیز امروز در این ظرفیت با شما صحبت میکنیم.
ما اساساً بعنوان شاهد در اینجا ظاهر شدهایم، کسانیکه پشت این کارزار قرار گرفتهاند. شما از تعدادی از انسانهای واقعاً گوناگون اظهارنظر شنیدهاید. فکر نکنم آرمان دیگری را سراغ داشته باشم که اینطور گروهی از انسانهای خارقالعاده را دور هم گردآورده باشد. ما نامهیی را بتاریخ 20 ژانویه به وزیر خارجه آمریکا نوشتیم. این نامه اکنون علنی است و شما میتوانید آنرا بخوانید. لیست امضاکنندگان نامه واقعاً شگفتانگیز است. وزیر دادگستری، رؤسای اداره اطلاعات مرکزی، فرماندهان ناتو، فرماندهان نیروی دریایی، سناتورها، فرمانداران، سفرا، مشاوران امنیت ملی. همه ما به یک نتیجه حیاتی رسیدهایم که وضعیت کنونی در کمپ اشرف همانطور که شنیدهاید اضطراری است. ما کشتار را در دو مورد از جانب دولت عراق دیدهایم و رقت انگیز است که ویدئوهایی را میبینیم که در آنها سربازان عراقی با اونیفرمهای ساخت آمریکا، تسلیحات آمریکایی، و آموزش دیده توسط سربازان ما حمله میکنند و در دو نوبت مرتکب قتل عام افراد بیگناه و غیرمسلح میشوند. ضمناً به هنگام این دو حمله، وزیر دفاع آمریکا بطور عجیبی در عراق بسر میبُرد و با نخست وزیر عراق ملاقات میکرد. بنابراین ما تاریخچه طولانی در دست داریم که به صحت نگرانی ما در قبال چشم انداز یک جنایت گواهی میدهد و همانطور که پروفسور درشوویتز تأکید نمود ما یک مزیت بسیار منحصر به فردی از این حیث داریم که شاهدانی وجود دارند. شما شاهدان ماجرا هستید، ما شاهد آنچه گذشت بودهایم و همچنین آنچه ممکن است روی دهد و هدف ما در اینجا این است که اطمینان حاصل کنیم که کشتاری بوقوع نخواهد پیوست. چند اقدام باید انجام شود. و من با سایر سخنرانان هم نظر هستم که ما باید امسال طرح و نقشه را مقداری تغییر دهیم. ما نامهنگاری کرده ایم، در هیأتهای تحریریه بودهایم، فرمانداران در تلویزیون ظاهر شدهاند. ما سخنرانی، بررسی و دفاع کردهایم و سؤالات کسانی که مایل به آگاه شدن از این حقایق مهم بوده اند را پاسخ داده ایم. من خوشحالم که از جانب خودم بگویم ما یک گروه کوچک هدایت کننده متشکل از افراد بسیار برجسته داریم که بر سر این موضوع کار میکنند. دو هفته پیش، من به همراه فرماندار و وزیر سابق امنیت داخلی در مقابل کاخ سفید به اعتراض و شرکت در تظاهرات پرداختیم. آیا میتوانید تصورش را کنید؟ من منابع و دوستانی را همچنان در آژانسهای دولتی دارم. آنها به من چیزی را گفتند که عجیب بود. گفتند در هیأت همراه نخستوزیر مالکی وزیر ترابری او حضور دارد. من پرسیدم «خب چطور؟» و آنها گفتند «نه مثل اینکه متوجه نشدی لوئیس، اسم او عامری است و او فرمانده سابق سپاه بدر پاسداران رژیم ایران است». سپاه پاسداران یک تشکیلات تروریستی در اختیار ملایان حاکم بر ایران است.
و اینجا برخی از تصاویری را میبینید که او (عامری) در حال بوسیدن دست خامنهای است. بنابراین چنین فردی در کنار رئیسجمهور در کاخ سفید بود و ما در خارج از آنجا تظاهرات میکردیم.
گفتم من دیگر اختیار دستگیر کردن کسی را ندارم اما خیلی دوست دارم که با این فرد مصاحبه کنم و سؤالاتی را در رابطه با برجهای خُبَر از وی بپرسم، یعنی همان عملیات تروریستی پاسداران که منجر به قتل 19 آمریکایی در ژوئن 1996 شد. حزب الله سعودی این حمله تروریستی فجیع را علیه آمریکا اجرا کرد، 19 افسر نیروی هوایی ما را بهقتل رساندند. مسئولان این حمله توسط سپاه پاسداران در دره بقاع آموزش دیده بودند. آنها مقادیری پول و همچنین پاسپورت خودشان را از سفارت رژیم ایران در دمشق دریافت کردند. ژنرال شریفی نیز بر روی اجرای این عملیات نظارت داشت. وقتی ما تحقیقات را آغاز کردیم و اف.بی.آی افراد مسئول را مورد سؤال قرار داد، آنها همه این نکات را به ما گفتند. ما این یافتهها را به اطلاع مشاور امنیت ملی و رئیسجمهور آمریکا رساندیم و گفتیم که شواهدی در دست داریم (و نه صرفاً اطلاعات)، شواهدی در دست داریم که حاکی از آن است که رژیم ایران از سپاه پاسداران و سازمان عامری در حمله به برجهای خُبَر استفاده کرده و 19 آمریکایی را به قتل رسانده است. یکی از تجربیات شگفت انگیزی که من تا بحال طی مدتی که در واشینگتن بودم داشتم این بود که مشاور امنیت ملی به من گفت: «چه کسی این موضوع را میداند؟» من گفتم «ببخشید؟» او گفت: «چه کسی این اطلاعات را دیده که رژیم ایران مسئول حملات بوده است؟» گفتم «اف.بی.آی این را میداند، وزیر دادگستری که در کنار من نشسته و 100 نفر از مأموران اف.بی.آی و الان هم جنابعالی». او گفت «خب این مشکل بزرگی برای ماست». مشکل رژیم ایران بود. مشکل هنوز رژیم ایران است و همانطور که سفیر گینزبرگ گفت این سیاستی بود که نهتنها تاریخ انقضای آن گذشته، بلکه فاسد هم شده است. این سیاست بسیار ساده بود، مبنی بر اینکه اگر ما میخواهیم با رژیم ایران مماشات کنیم باید نام سازمان مجاهدین را در لیست تروریستی خارجی قرار دهیم و در سال 1997 دقیقاً به همین دلیل نام مجاهدین در لیست گنجانده شد. آنها به دولت جمهوریخواه هم گفتند اگر آنها را در لیست حفظ کنید بمبهای کنار جادهیی دیگر باعث کشتن سربازان ما در عراق نخواهند شد. بسیار خوب، این هم که کار نکرد. و حالا یک مشت دلایل دیگر وجود دارد که هیچکس آنها را درک نمیکند. ولی ما یک چیز را خوب میفهمیم. ما میدانیم که بر اساس حقایق و قانون و عدالت، مطلقاً هیچ مبنای حقوقی یا حقیقی برای حفظ نام این سازمان در فهرست گروههای تروریستی خارجی وجود ندارد.
21 نفری که این نامه را امضا کردهاند در شمار برجستهترین متخصصین تروریسم در جهان هستند که هیچ حقایقی در پشتیبانی از این نامگذاری نیافتهاند. مهمتر اینکه حفظ نامگذاری این سازمان یک اقدام صرفاً پاسیو نیست. بلکه باقی ماندن آنها در لیست، همانطور که از سخنرانان دیگر شنیدید، به رژیم ایران و دولت عراق جواز کشتار ساکنان کمپ اشرف را میدهد و این امر مطلقاً ظالمانه است. یعنی لیستگذاری یک امر خنثی و پاسیو نیست بلکه تروریسم را تسهیل میکند.
شاید شاهدان در اینجا چند روز پیش دیده باشند که رؤسای 16 آژانس اطلاعاتی در مقابل کمیته اطلاعات سنا ظاهر شدند. مغزهای متفکر اطلاعاتی در آمریکا در مقابل کمیته اطلاعات ظاهر شدند تا گزارش سالیانه خود را ارائه دهند. ژنرال کلپر در آنجا حضور داشت. من اکثر این افراد را میشناسم و همچنین کسی که اکنون عهدهدار ریاست اف.بی.آی شده است یعنی ژنرال پترائوس. من تصویری ناگهانی در ذهنم تداعی شد که 21 نفر ما در مقابل کمیتهای نشستهایم که ضمناً تمایل به این کار داریم و برخی از ما هم موفق به انجام آن شده اند. اگر21 متخصص را در آنجا تصویر کنید، آنها خواهند گفت که ما فقط کارمان روزنامهخوانی نبوده بلکه حقایق مربوط به تاریخچه و پیشینه سازمان مجاهدین خلق را بررسی و مطالعه کردهایم و مهمتر از همه با خانم رجوی و رهبری این سازمان مصاحبه کردهایم، آنها را آزمایش و تدقیق کردهایم و به این نتیجه رسیدهایم که این یک سازمان تروریستی نیست. من فکر نکنم که اعضایی که در طرف مقابل ما نشسته باشند این ادعا را رد کنند.
بنابراین اکنون ما درگیر یک وضعیت مهمل و نامعقول هستیم. هیچ پاسخی از سوی وزارت امور خارجه دریافت نکردهایم. کسانیکه به واشینگتن میآیند میدانند که واشینگتن بر اساس چه اصولی کار میکند و این اصول مخفی و سری نیستند. در اینجا در کنگره قانون با حقایق و حقایق با سیاست آمیخته میشوند. بگذارید نکته ای را خیلی سریع بگویم و بعد رشته کلام را به سخنرانان دیگر خواهم سپرد. 21 نفری که آن نامه را امضا کرده اند تنها یک نامه را امضا نکرده اند بلکه با هیأتهای تحریریه صحبت کرده اند، در تلویزیون مصاحبه کرده اند و غیره.
اما خانمها و آقایان! هیچ شواهدی وجود ندارد، چون حقایق و قانون کاملاً متضاد با موضع وزارت خارجه و آمریکا حکم میدهند و فکر میکنم در این مقطع دیگر موجبات خجالت آنها را فراهم کرده اند. ما با یکی از سفرا چند روز پیش صحبت میکردیم و او میگفت «من باید به این کشورها سفر کنم و آنها را متقاعد کنم که پناهندگان مجاهدین را قبول کنند». ما گفتیم «آقای سفیر، شاید وکلای شما بتوانند در این امر به شما کمک کنند و لغو این نامگذاری را تکمیل کنند». و من پرسیدم «آیا این یک تناقض نیست که شما به آنجا میروید و میگویید لطفاً این افراد را در کشورهای خود بپذیرید، در حالیکه میدانید آنها در لیست ما هستند؟»
و پاسخ این بود که «این دو موضوع کاملاً جدا از هم هستند». بس کنید! این موضوعات از هم جدا نیستند. بلکه بحث به اعتبار مربوط میشود. مهمتر اینکه به حیثیت و قول آمریکا ربط پیدا میکند.
اما ما شاهدان موضوع هستیم و طوریکه کمپ (لیبرتی) طراحی شده و توسط رژیم عراق کنترل میشود، بوضوح به دستور رژیم ایران، آنرا به یک کمپ زندان گونه و نه یک کمپ پناهندگی تبدیل کرده است
و نکته آخر اینکه یکی از اقدامات دیگر ما این است که در آخرین گفتگوی خود به وزارت خارجه گفتهایم که ببینید ما ژنرال و مأمور اف.بی.آی و وزیر دادگستری و رؤسای اداره مرکزی اطلاعات و مشاورین امنیت ملی رئیسجمهور و سفرا و فرمانداران را در کنار خود داریم. بنابراین چرا ما را به کمپ لیبرتی نمیفرستید و ما از آنجا به نمایندگی از شما بازدید خواهیم کرد. و پیرو پیشنهاد بسیار عالی پروفسور درشوویتز ما بسیار مشتاقیم که به کمپ اشرف برویم تا از آنجا بازدید کنیم و اطمینان حاصل کنیم که مدارک جعلی در آنجا قرار نگیرد، بعد از اینکه این افراد آنجا را به سمت آزادی و رهایی و نه زندان ترک کنند. متشکرم.
پروفسور کایرون اسکینر: روث یکی از دوستان خوب من است و این که امروز با او و سایر دولتمردان و دیپلوماتها در یک پنل باشم برای من باعث افتخار است. همانطور که یکی دو نفر امروز گفتند و فکر می کنم سفیر گینزبرگ و روث هم گفتند نسبتاً به تازگی با مسأله مجاهدین آشنا شده اند. اگر شما این طور هستید، پس من یک کودک هستم. البته من درباره مجاهدین خلق و وقایع کمپ اشرف برخی چیزها را می دانستم ولی باید به شما بگویم که در یک دانشگاه آمریکا اینها چیزهایی نیستند که بهطور منظم درس داده شوند و مطالعه شوند. حتی در کلاسهای مربوط به خاورمیانه. لذا من مجبور بودم که شخصاً حول این مسأله به تحقیق بپردازم. معمولاً باید ده کتاب را مطالعه کنم تا در مورد هر موضوعی حرفی بزنم. ولی وقتی شروع کردم که بطور عمیق فکر کنم و مطالعه کنم به این نتیجه رسیدم که سال 2012 سال تصمیم در مورد ایران است.
و من واقعاً به این معتقدم و بیشتر احساس کردم که باید امروز به این گروه بپیوندم زیرا 2012 سال انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست و همانطور که میدانید در انتخابات ریاستجمهوری، بهخصوص امسال که رقابت در یک طرف (جمهوریخواهان) بسیار داغ است و وقتی که وارد انتخابات سراسری بشویم حتی داغتر هم خواهد شد، سایر موضوعاتی که در جهان مهم هستند توسط رسانههای آمریکایی مورد توجه قرار نمیگیرند. لذا بیش از هر زمان دیگری مهم است که بتوانیم تا حدی که میتوانیم بیشترین صداها را در مورد این موضوع بلند کنیم که تنها مسألهیی که در مورد ایران مهم است فقط برنامه اتمی، آنطور که میخواهند ما فکر کنیم، نیست. این مرا وادار کرد که به این پنل بپیوندم و در مورد موضوع جدی کمپ اشرف و حقوق بشر صحبت کنم. من مطمئن نبودم که چه چیزی را میتوانم در باره کمپ اشرف اضافه کنم ولی چیزی را که میتوانم اضافه کنم این است که میتوانم به تاریخ آمریکا بپردازم و زمینه عامتری را در مورد مسئولیت اخلاقی مان به عنوان یک ملت مطرح کنم و کمی هم حول استراتژی کلی این دولت صحبت کنم.
آمریکا یک کشور استثنایی است بهخاطر دو وجه تضاد که در تمامی دوران تاریخ این کشور وجود داشتهاند. یک تنش بین راه و رسم و اصول آمریکا. مثلاً یک تنش روشنی بین آزاد اندیشی و حقوق فردی وجود دارد. یک تنش هم بین راه و رسم آمریکایی و مسئولیتهای نهادی بزرگترین دموکراسی چندملیتی که بهخوبی کار میکند، و این که یک قدرت بزرگ با مسئولیتهای فوقالعاده زیادی میباشد. یا به عبارت دیگر، تنها قدرت سیستم بینالمللی است. برخی اوقات ما به آرمانهایمان متمایل میشویم و برخی اوقات به سمت مسئولیتهای نهادینه شدهمان. فکر میکنم وجوه تضادی که الان گفتم جایی است که در این برهه آمریکا در مورد اینکه در مورد موضوع کمپ اشرف و مجاهدین خلق چکار کند، قرار دارد. تجربه منحصر به فرد بودن آمریکا به این معنی است که مسئولیتهای متواضع کننده ای برای این کشور وجود دارند. این به آن معنی نیست که ایالت متحده همواره درست عمل کرده است، ولی به این معنی است که آمریکا شهروندانی آمریکایی دارد، تبعیدیانی و مخالفانی در سراسر جهان هستند که می توانند حرفهای خودمان را برایمان تکرار کنند، همان کلماتی را که خودمان استفاده کردیم. همان سندی را که ارائه کردیم، بیانیه استقلال آمریکا، و از ما تقاضای کمک کنند. زیرا اگر این کشور چیزی باشد و اگر قرار باشد ادامهدار باشد، بهخاطر مجموعهیی از آرمانهاست و نه منافع سیاسی ریشهدار و سیاستمدارانی که مستقر هستند و برما حکومت میکنند.
لذا اجازه بدهید من در باره دو آرمان اولیه صحبت کنم که خودشان را در قانون آمریکا بیان میکنند و به نظر من به نحو عجیبی به این که ما امروز خودمان را در مورد این موضوع مشخص مییابیم ربط دارند. من ابتدا میخواهم در باره دستور شمال غرب در تاریخ 13 ژوییه 1787 صحبت کنم. ممکن است شما فکر کنید که چرا این دستور ذیربط است. چند لحظه تأمل کنید. این دستور مهمترین اقدام قانونگذاری در دوران کنگره اولیه آمریکا در زمانی که در مواد قانون اساسی اولیه آمریکا در حال اجرا بود. این دستور، شرایط را برای حرکت مردم به سمت غرب آمریکا مشخص کرد. این دستور مقرر ساخت که سرزمینهای جدید آزاد باشند و نه ایالتهایی که در آن بردهداری مرسوم باشد. سازش سال 1820 در میسوری را از قبل شکل داد و از قبل نقطه تنش را که منجر به جنگ داخلی شد، پیشبینی کرد. یعنی موضوع بردهداری یا عدم بردهداری در ایالات متحده. همه این کارها توسط یک ملت جدید صورت گرفت که از قبل درگیر بین آرمانها، عقاید و اصول از یک طرف و مسئولیتهای نهادینه شده قدرت از طرف دیگر بود. بحث این نبود که همه موضوعات مربوط به دستور شمال غرب این بود که ما ایالات آزاد داشته باشیم. بلکه منافع تجاری هم مطرح بود. اما حتی قبل از امضای قانون اساسی آمریکا و بعد از بیانیه استقلال، در مهمترین اقدام قانونگذاری خودش، کنگره شمالیها حکم کرد و کلیت مسأله بردهداری را از قبل شکل داد که نهایتاً در آمریکا دیگر بردهداری نباشد.
اجازه بدهید به 10 اوت 1988 برویم. رئیسجمهور ریگان لایحه 442 را بهعنوان قانون امضا کرد که اذعان داشت که اسارت ژاپنی ـ آمریکاییها در جریان جنگ دوم جهانی در آمریکا ناعادلانه بود و دستور به عذرخواهی داد و این که باید غرامت پرداخت شود. بر اساس این یافتهها و من از روی آن قانون میخوانم که توسط کمیسیون تخصیص و بازداشت شهروندان غیرنظامی در دوران جنگ مشخص شده بود، هدف قانون آزادیهای مدنی 1988، تصویب شده توسط کنگره و امضا شده توسط رئیسجمهور، در مورد افرادی که اجداد ژاپنی دارند، ازجمله شامل اذعان به نادعادلانه بودن بنیادین اخراج، جابهجایی و زندانی کردن افراد دارای اقامت دائم و مهاجران مقیم با اصلیت ژاپنی در جریان جنگ دوم جهانی است. این قانون همچنین مطرح کرد برای معتبر و صمیمانه کردن هرگونه بیانیه نگرانی توسط ایالات متحده در مورد نقض حقوق بشر که توسط سایر کشورها صورت میگیرد، قطعنامه 442 باید تصویب میشد و به صورت قانون به امضا میرسید.
بیتوجهی به کمپ اشرف و جنایاتی که ممکن است در کادر عقبنشینی آمریکا از منطقه صورت گیرد و انتقال ساکنان به کمپ لیبرتی به معنی بیتوجهی حضور در چشمانداز اخلاقیات در سیاست خارجی است. آزادی اصلی است که در ابتدای تشکیل این ملت بزرگ شکل گرفت و در مجموعه ای از ایدههایی که به این تولد منجر شد، ربط دارد و همچنین به نوع دولتش و به نهادهای سیاسی آن. و در واقع نقض روح قوانینی است که در همین ساختمان به امضا رسیده اند و در اینجا به بحث گذاشته شده اند، منظورم مقوله بازداشت ژاپنیهاست.
من میتوانم مثالهای بیشتری را بزنم ولی توجه به دو نمونه که خیلی هم به عقب برنگردیم، ما میدانیم که آمریکا یک هدف اخلاقی دارد و این موضوع یک موضوع اخلاقی است و بیتوجهی به آن نقض این است که ما کی هستیم. اما اجازه بدهید در مورد مسئولیت آمریکا بهعنوان قدرت قاهر در جهان صحبت کنم. این نیز در ارزیابی کمپ اشرف و ظرف استراتژیک آن مهم است. همانطور که میدانید اخیراً ظرف هفتههای گذشته و شاید در پاییز گذشته مباحث زیادی در باره چرخش ایالات متحده و وزارت خارجه به سوی آسیا بوده است. بههمین دلیل من دوست دارم در باره کمپ اشرف در ظرف استراتژی دفاعیمان فکر کنم. لذا فقط دیپلوماتها در طبقه هفتم وزارت خارجه نیستند که نیاز است ما با آنها صحبت کنیم. بلکه باید با افرادی در وزارت دفاع هم که به هر دلیلی چنین چیزی را میخواهند یا ممکن است مجبور شوند که این کار را بکنند نیز صحبت کنیم، دارد علامت میدهند به خاورمیانه که ما داریم آنجا را ترک میکنیم. ما ممکن است تصمیم بگیریم مجاهدین را از لیست تروریستی خارج کنیم بدون این که سربازانی را در آنجا داشته باشیم و یک استراتژی نظامی قاطع در منطقه در حالی که به سایر نقاط جهان نگاه می کنیم، داشته باشیم، چیز خوبی از آنچه ما از نظر دیپلوماتیک انجام دهیم حاصل نخواهد گردید. می بایست یک ادغام استراتژی دیپلوماتیک و دفاعی در خاورمیانه، در عراق، در ایران، صورت گیرد بخصوص برای آنکه تهران ما را جدی بگیرد.
توصیه میکنم که شهروندان آمریکا به موضوع کمپ اشرف در ظرف تاریخ آمریکا نگاه کنند. ما یک ارثیه بزرگ در مورد تغییر دادن مواضع و عملکردمان در حالی که در طرف غلط خط آزمایش باشد داریم.
فرماندار جیمز هاجز: از همه شما متشکرم. چه پنل عالیای شما امروز از افراد عالی از طبقات مختلف آمریکا دارید، با تجربیات تحسین برانگیز کاری و زندگی که همگی یک احساس مشترک در مورد این موضوع بسیار مهم دارند. من تلاش میکنم زیاد حرف نزم ولی چند نکته دارم که در این مورد بگویم.
من از دو چشمانداز وارد این داستان میشوم: اولاً بعنوان فرماندار یک ایالت که در سال 2000، کمی بعدش در سال 2001 به عراق نیرو فرستاد و من با گاردهای ملی که به آن سفرها میرفتند همراه میشدم و با خانوادههایشان و آنها را میفرستادیم و فکر کردم آنها یک مأموریت واقعی برای ایالات متحده انجام میدهند. بنابراین میخواهیم اطمینان یابم که آنهایی که در عراق وقت گذاشتند و آنهایی که جانشان و خانوادهشان را دادند ارزش آن به هدر نرود.
ثانیا، این یک تجربه شخصی است. من در اواخر سالهای1970 بزرگ شدم و به کالج رفتم و تعدادی دانشجوی ایرانی در دانشگاه کارولینای جنوبی با خودم داشتم و بسیاری را بهیاد می آوردم که وقتی انقلاب رخ داد چقدر درباره انقلاب هیجان زده بودند، ولی مدت زیادی نگذشته بود که چند نفر از آنها بخصوص یکی با چشم گریان میگفت «من کشورم را بازپس میخواهم» و مرا به فکر وا میدارد که امروز در حالی که به حضار نگاه میکنم آیا شما هم همینطور هستید؟ آیا می خواهید کشورتان را بازپس بگیرید؟ فکر میکنم میخواهید این کار را بکنید. شما کشورتان را می خوهید بازپس بگیرید و این موضعی بسیار منطقی است که داشته باشید که کشورتان را بخواهید و برای کشور ما هم خیلی مهم است که یک دموکراسی زنده و با ثبات در ایران داشته باشیم. یک ایران غیر اتمی داشته باشیم و یک اقتصاد قوی در ایران داشته باشیم که شامل تبعیدیان ایرانی در سراسر جهان بشود که میخواهند در پیشرفت آن کشور زیبا شرکت کنند و آن را بعنوان یک کشور واقعاً دموکراتیک پیش ببرند. به این دلیل است که موضوعی که امروز درمورد آن صحبت میکنیم یعنی کمپ اشرف اینقدر مهم است. چون آن افراد در کمپ اشرف یک مبارزه خوب را پیش میبرند، نبرد برای احیای حاکمیت دموکراتیک در ایران و ما نمیتوانیم آنها در این روند رها کنیم.
ما باید با آنها کار کنیم که اطمینان یابیم اول اینکه آنها در این کمپ امن خواهند بود. من آن جنایات وحشتناک را دیدم با دیدن فیلم و آنچه آنجا اتفاق افتاد، باید اطمینان یابیم که ساکنین آنجا همیشه در امان باشند. ما باید اطمینان یابیم که دولت آمریکا فعالانه درگیر این است که امنیت و حفاظت برای ساکنین تأمین شود.
ما باید این نهادهای قوی دموکراتیک را بهرسمیت بشناسیم. چه کسی میدانست که در کمپ اشرف شما یک پارلمان دارید؟ نه تنها مردان بلکه زنان هم در آن هستند و در واقع رهبری آنها زنان هستند. چه کسی در ایالات متحده این را میداند؟ خوب است که ببینیم آنجا چه میگذرد و ما بعنوان آمریکایی باید اطمینان یابیم که آن نهادهای دموکراتیک آنجا حفظ میشوند، کار خوبی که افراد میکنند حفظ میشود و مهمتر از همه در حالی که سعی میکنیم به راه حلی برسیم درمورد اینکه افراد به نقاط دیگر جهان منتقل شوند، باید امنیت و حفاظت آنهایی که در آنجا زندگی میکنند توسط ایالات متحده آمریکا تضمین شود، این چیزی است که باید انجام بدهیم.
اگر این کار را بکنیم من شدیداً معتقدم که کماکان ایرانیان را در داخل و خارج خواهید دید، آنهایی که در آمریکا هستند و در تمام جهان هستند و همانطور که دوستانم گفتند در جاهایی نظیر پاریس و استرالیا و سایر جاها در سراسر جهان که ایرانیان تبعیدی هستند و صدای طبلها هر روز برای گسترش نهادهای دموکراتیک بلندتر میشوند و جنبش قوی و قویتر میشود برای حصول اطمینان از اینکه ایران به حاکمیت دموکراتیک می رسد.
ساکنان اشرف بخش مهمی از این روند هستند که می خواهند مطمئن شوند این امر اتفاق خواهد افتاد . و ما نیز باید اطمینان پیدا کنیم که آنها رها نمیشوند و آنها دست به دست هموطنانشان چه در اینجا در ایالات متحده و چه در جهان می دهند، تا شکوه کشورشان ایران را احیا کنند.بسیار متشکرم که اجازه دادید من بخشی از تلاشهای این کارزار باشم.