سیدعلی ماند و حوضش

در سالگرد انقلاب 57, نگاهی بیندازیم به روزهای پشت سر و ببینیم به قول نیما, «کی مرده, کی به جاست»!
«آیت الله منتظری» ده سال پس از انقلاب, در 22بهمن سال 67 ـ سالی که خمینی زهر آتش بس را سرکشید ـ کارنامه دهساله رژیم را یک «اشتباه» خواند و در سخنانی به مناسبت سالگرد انقلاب گفت: «باید بفهمیم اشتباه کردیم. بگوییم ای ملت ایران, ما اینجا اشتباه کردیم... مسئولین حساب کنند که ما در  اول انقلاب چه داشتیم و حالا به کجا رسیدیم» (کیهان, 23بهمن1367).
رژیم «در اول انقلاب» چه داشت و «حالا به کجا رسید»؟
در «اول انقلاب», دنیا به کام خمینی بود. هم در کانون امید مردم ایران قرارداشت و هم با زدوبندهای پشت پرده با «از ما بهتران» و مددرسانیهای بسیار گسترده «آیت الله بی.بی.سی», و رسانه های همگام, توانسته بود انقلابی را که خون مجاهدان و مبارزان و مردم جان بر کف به ثمر رسانده بود, برباید و در میان شور و شادی بی سابقه مردم ایران, برای قبضه قدرت با هواپیمای «ارفرانس» از فرانسه به ایران برگردد.
  ده روز پیش از پیروزی انقلاب, وقتی خمینی در روز 12بهمن 57, به ایران بازگشت, روزنامه کیهان درباره استقبال پرشور مردم از او نوشت: «بزرگترین استقبال تاریخ برگزارشد». «طول جمعیت استقبال کننده 33 کیلومتر بود». «33 کیلومتر گل, در مسیر بهار تازه. از مهرآباد تا بهشت زهرا, شاخه های سرخ و سفید گل, کیلومتر در کیلومتر, در دست مردم بود... و سه ردیف در تمام این 33 کیلومتر, دستها را در دو طرف مسیر امام در هم قفل کرده بودند؛ زنجیری از انسان که پیوند مشتها و انگشتها, پیام وحدت و نوید آن بود».
ده روز بعد, در 22بهمن57, انقلاب پیروز شد و بهاران آزادی فرارسید و خمینی بر کرسی قدرت تکیه زد در حالی که دلها, همه, به انتظار این که او باب رحمتش را بگشاید و آحاد مردم ایران را زیر پر و بال «امامانه» خود بگیرد و مردم را بر سرنوشتشان حاکم کند, به جای آبادکردن قبرستانها, به آبادی سرزمین به داغ نشسته ایران کمر ببندد و به وعده های رنگارنگش وفا کند. در روز اول ورودش به ایران در بهشت زهرای تهران گفته بود: باید «مملکت دارای نظام ناشی از ملّت باشد... محمدرضای پهلوی, این خائن خبیث... همه چیز را به باد داد؛ مملکت ما را خراب کرد, قبرستانهای ما را آباد... ما آزادی می خواهیم, ما پنجاه سال است که در اختناق به سر برده ایم... بر همه واحب  است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتی که اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم مجلس مؤسّسان درست کنیم...»؛ در 16بهمن, به هنگام سپردن منصب نخست وزیری به مهندس بازرگان وعده داد: «ما یک حکومت عادل می خواهیم؛ حکومتی که عقیده اش این باشد که باید من نان خشک بخورم مبادا یک نفر در مملکت من زندگیش پست باشد, گرسنگی بخورد. ما چنین حکومت عدلی می خواهیم ایجاد کنیم»؛ کمی بعد در سخنانش در روز 10 اسفند57, در صحن فیضیه قم گفت: «... دلخوش نباشید که تنها مسکن می سازیم, آب و برق را برای طبقه مستمند مجانی می کنیم؛ اتوبوس را برای طبقه مستمند مجانی می کنیم... شما را به مقام انسانیت می رسانیم ... آنها حرف می زنند, ما عمل می کنیم... شما جوان دادید؛ خانه های شما را سوزاندند؛ آنچه شما می خواهید, آن باید بشود».
امّا, صد افسوس, که وقتی «نظام» پا گرفت و خمینی بر جان و مال و سرنوشت مردم حاکم شد, حلوای «ولایت» به کامش خوش آمد و همه وعده های پیشین را به فراموشی سپرد و  تنها یک دغدغه برایش عمده شد؛ دغدغه «حفظ نظام» به هر قیمت. چرا که در باور او, «حفظ نظام جمهوری اسلامی, از اَهَمّ واجبات عقلی و شرعی است... حفظ نظام جمهوری اسلامی یک واجب عینی است... از نماز اهمیتش بیشتر است» (صحیفه نور, جلد دهم, صفحه 226).
از آن پس, «حفظ نظام» به هر قیمت, پرچم راهش شد. اگر در همان نخستین ماهها و سالهای ربودن حق حاکمیت مردم, به سرکوب زنان آغاز کرد؛ به خلق ترکمن یورش برد؛ کردستان را به خاک و خون کشید؛ دانشگاهها را پس از سرکوبی خونین بست و زمینه ساز و ادامه دهنده جنگی شد که میلیونها کشته و زخمی و معلول و آواره و بی پناه به بارآورد و دهها شهر و روستا را ویران و هزاران بلای ویرانگر را بر سر مردم داغدار ایران آوار کرد, همه اش برای «حفظ نظام» بود؛ «حفظ نظام» و دیگر هیچ!
برای برپایی جنگ با عراق, از فروردین تا 31شهریور 59 زمینه سازی کرد و وقتی هم که در 31شهریور59, با یورش هواپیماهای عراقی به ایران, زمینه سازیهایش به بار نشست و جنگ آغاز شد, با این که در همان هفته اول آغاز جنگ, امکان آن بود که از ادامه اش جلوگیری شود, آن را «موهبت الهی» شمرد و به ادامه آن اصرار ورزید و حتی پس از فتح خرمشهر در سوم خرداد 61 و عقب نشینی نیروهای عراقی به پشت مرزهای بین المللی, نیز حاضر نشد به تقاضای دولتهای عرب برای پرداخت غرامت, به قطعنامه ملل متحد و درخواست دولت عراق برای پایان دادن به جنگ گردن نهد. چرا که جنگ پشتوانه اطمینان بخش «حفظ نظام» بود و سرپوش اختناق خشنی که او و سرکردگان نظامش در سراسر جامعه جاری کرده بودند. 
خمینی تمام امکانات و دستمایه های جامعه ایران را در چاه ویل جنگ خانمانسوزی سرازیر کرد که پایاترین پشتوانه «حفظ نظام» سراپا جور و فسادش بود, امّا, برای مردم ایران جز تیره روزی ثمری نداشت. با عطش سیری ناپذیری برای نابودکردن, می گفت: تا یک خانه سالم در تهران برپاست, من به جنگ ادامه  خواهم داد. جنگ را هشت سال ادامه داد تا زمانی که دیگر ادامه آن ناممکن شد و به ناگزیر زهر آتش بس را سرکشید. در سالهای پایانی جنگ, کار به جایی رسید که همان مردمی که برای استقبال از خمینی صفی به درازای 33 کیلومتر در تهران بسته و نهیب خمینی برای یورش به کردستان را با گسیل سیل وار به جبهه ها لبّیک گفته بودند, به درخواستهای او برای «گرم نگهداشتن جبهه ها» کمترین اعتنایی نمی کردند. پاسدار کوثری, از سرکردگان پیشین سپاه پاسداران و نماینده مجلس رژیم, در مصاحبه با خبرگزاری حکومتی «ایلنا» در روز 31 شهریور 89, در پاسخ به چرایی پذیرش قطعنامه آتش بس گفت: «در آن دوره... آقای خاتمی, وزیر ارشاد وقت, در نامه یی به امام گفته بود که مردم خسته شده ‌اند و دیگر به جبهه نمی ‌آیند. از سوی دیگر، آقای موسوی, نخست وزیر وقت, گفته بود که من دیگر حتّی یک دلار هم برای کمک به جبهه ها در اختیار ندارم. مجموعه اینها باعث شد که آقای هاشمی رفسنجانی, جانشین فرمانده کل قوا, پس از جلسه با سایر مسئولان به این نتیجه برسند که جنگ را نمی ‌توان ادامه داد و نتیجه این مباحث را به امام هم اعلام کنند... اینجا بود که امام فرمودند من جام زهر را نوشیدم...».
حال زار خمینی پس از نوشیدن زهر آتش بس نشان می دهد که این شکست چه تاٌثیر فرساینده و ویرانگری بر او داشته است. خبرگزاری حکومتی «فارس» در روز 10خرداد1390, گوشه یی از «خاطرات احمد خمینی» را در این مورد نقل کرده است: «خدا می داند بر امام چه گذشت. هیچ کس جراٌت نمی کرد خانه امام و پیش ایشان برود. بعد از پذیرش قطعنامه چند روز امام درست نمی توانستند راه بروند. بعد از آن امام دیگر سخنرانی نکردند و برای سخنرانی به حسینیه جماران نیامدند, تا مریض شدند. من در کنار امام بودم. امام مرتّب مشتشان را می زدند روی پایشان و می گفتند: آه, آه».
خمینی ده ماه و نیم پس از نوشیدن زهر آتش بس به گور سپرده شد, در حالی که حکومت ده ساله اش جز نکبت و تیره روزی برای مردم داغدار ایران به بار نیاورد و جز ننگ ابدی نصیبی نبرد.
خمینی نه تنها در ذهن و زبان مردم از ماه به چاه افتاد و اقبال پرشور و دامنگستر مردم در نخستین ماههای پس از انقلاب, مثل برف دربرابر آفتاب تَموز آگاهی ذوب شد و از هم پاشید, بلکه وحدت و همگامی سالهای نخستین انقلاب در میان سران ناهمگون نظام نیز گام به گام تراش خورد و کم و کمتر شد تا جایی که در سالهای اخیر, آنها مانند لاشخورهای گرسنه به جان هم افتاده اند و یکدیگر را می درند.
 تا خمینی زنده بود «دو چهره ماورای ارتجاعی خمینی» بر خوان یغمای جان و مال مردم دستی گشاده داشتند؛ هم دست «تمایل محافظه کار وابسته» در غصب «بزرگترین سودهای تاریخ» باز بود و گاه در یک معامله چهار صد میلیون تومان سود می برد, و هم «تمایل خلّص خط امام» در شکنجه و سرکوب و اعدام, هر حدّ و مرزی را درنوردیده بود. این دو بال  رژیم در «ولایت» خمینی به هم گره می خوردند و به وحدت میرسیدند. نقش بیجانشین خمینی در این بود که نگذارد تعارض درونی بالا بگیرد و وحدت کلّ حاکمیت را از هم بپاشد. رفسنجانی، در مصاحبه یی با رادیو ـ تلویزیون رژیم در روز 20خرداد 65، به این نقش ویژه اشاره دارد: «الآن دو جناح نسبتاً قوی در کشور ما هستند که بر سر نحوهٌ اداره و نقش دولت در بخش خصوصی اختلافت نظر دارند. این دو جریان در مجلس هم هستند؛ در بین علما و طلبه ها هم هستند؛ در بین دانشگاهیها و کل جامعه وجود دارد؛ اینها، در تشکیل دولت و تعیین وزیر و در مسئولیتها همیشه برخورد می کنند... امام نصیحتهایی که می کند در همین رابطه است که برخوردها به حدّی نرسد که وحدت جامعه را مخدوش کند». او یک هفته بعد، در دیدار با هیاٌت اَُمَنای بنیاد و روزنامهٌ رسالت، رابطهٌ این دو جریان را روشنتر بیان کرد: «تب اختلاف الآن در کشور ما بالاست... با مساٌلهٌ کوچکی که مطرح میشود، طرفین هیجان زده می شوند و کنترل خودشان از دست می دهند، پرخاش و اهانت می کنند. برداشتها همیشه برداشتهای معارضه است».
«جمهوری اسلامی» 2تیر 65، در توضیح سخنان رفسنجانی نوشت: «این یک حقیقت زجردهنده است که گاهی برخوردها به گونه یی است که تصور می شود کینه یی که دوستان سابق و همراهان قدیم و همفکران دیروزی به یکدیگر احساس می کنند، از کینهٌ آنها نسبت به دشمنان اسلام و انقلاب هم بیشتر است».
خمینی تنها کسی بود که میتوانست دعوای گرگهای هار رژیم را مهار کند. رفسنجانی، با توجه بهاین واقعیت، در دیدار نمایندگان مجلس رژیم با خمینی در روز 13خرداد 66 به وی گفت: «در شرایطی که ما داریم غیر از شخص جنابعالی هیچ کس زیر این آسمان وجود ندارد که بتواند این مسائل را حل بکند و اگر امروز به داد این مقطع تاریخ انقلاب نرسید، ما نمی دانیم در آینده چه کسی پیدا خواهد شد که این مهم را انجام دهد».
برای نشان دادن فراز و فرود سگ دعواهای جناحهای درونی رژیم, از دوران خمینی تا اکنون, با نگاهی گذرا,  سه دوره «انتخابات» مجلس رژیم را مرور می کنیم.

انتخابات مجلس سوم
در زمان برگزاری انتخابات دوره سوم مجلس رژیم,  خمینی هنوز زنده بود, سیدعلی خامنه ای, رئیس جمهور بود و میرحسین موسوی, نخست وزیر.
میرحسین موسوی در سایه حمایتهای خمینی بر آن شد تا مجلس یکدست از نمایندگان «خط امام» فراهم کند تا فارغ از گیرودارهای درونی، بتواند سیاست جنگی رژیم را پیش ببرد. این خواست خود خمینی بود. محتشمی، وزیر کشور دولت موسوی، در مصاحبه یی گفت: «بنا به توصیه های امام... بنامان را بر حاکمیت دولت بر کشور گذاشتیم؛ دولتی که مورد تاٌیید امام است. هرکس که مخالف دولت باشد بدون رودربایستی کنارش میگذاریم» (روزنامه «رسالت», 31خرداد66).
برای اجرای این سیاست، لازم بود همه استانداران و فرمانداران کشور را عوض کنند تا بتوانند به نحو دلخواه انتخابات را برگزار نمایند. زائریزاده، یکی از معاونان محتشمی، به هنگام عوض کردن فرماندار کرمان، این سیاست را یادآور شد: «اگر ما بخواهیم در آینده مجلس یکدست داشته باشیم ناچاریم تمام استانداران و فرمانداران را عوض کنیم و آقای محتشمی مشغول این کار است» (رسالت, 31خرداد66). خود محتشمی به هنگام تعویض استاندار خراسان در مصاحبه با مجله «پاسدار اسلام» با اشاره به انتصابهای تازه در استانداریها و فرمانداریها، گفت: «سیاست حاکم بر تغییرات کادر سیاسی در سطح کشور... انتخاب افرادی بوده که معتقد به ولایت فقیه و همگام با دولت خدمتگزار باشند». خمینی هم در روز 11 فروردین 67، در پیامی به مناسبت آغاز فعالیتهای انتخابانی، از مردم خواست به طرفداران «اسلام ناب محمدی» («خط امام») راٌی بدهند  و «اسلام مرفّهین بیدرد و اسلام آمریکایی را از خود برانند» (خمینی مخالفان «خط امام», اعم از «تجّار محترم», حجّتیه یی ها و باند «رسالت» را طرفدار «اسلام مرفّهین بی درد و اسلام آمریکایی» می نامید). هم او، بنا به گفته کروبی، از آخوندهای خط امامی خواست که از «جامعه روحانیت مبارز» بیرون بیایند و خود تشکیلات دیگری به وجود آورند (کیهان, 6فروردین66). این جدایی در اطلاعیه یی در روز 29اسفند66 اعلام شد. هدف این بود که جناح «خط امام» بتواند با پشتوانه حمایتهای خمینی نمایندگان دلخواه خود را در لیستی مشخّص به مجلس بفرستد.
انشعابیهای خط امامی, «مجمع روحانیون مبارز» را به وجود آوردند. از 23 عضو موٌسّس این مجمع، 6تن عضو دفتر خمینی بودند. مهدی کروبی، در روز 24فروردین 67، به عنوان دبیر این مجمع برگزیده شد. در اطلاعیه افراد انشعابی، علت جدایی «کنارگذاشته شدن افراد صالح... در لیستهای مختلف و... طرح اسامی غیرمقبول» ذکر شده بود. از جمله کاندیداهایی که جناح «خط امام» حاضر نشده بود در لیست مشترک بگنجاند, محمد یزدی, علی اکبر ناطق نوری, حبیب الله عسکراولادی و رجایی خراسانی را می توان نام برد.
رفسنجانی با انشعابیها همراهی نکرد و در «جامعه روحانیت مبارز» ماند. درباره کسانی که جناح خط امام با آنها مخالفت داشتند، مهدوی کنی می گفت: «آن کسی که بیشتر از همه اصرار بر بودن آنها دارد، جناب هاشمی [رفسنجانی] است... ایشان می گوید: آن کسی که شما میگویید نباشد، اگر بنده وزیر شدم او را معاون خود می کنم» (کیهان, 6فروردین 67).
هیاٌت اجرایی انتخابات، که محتشمی آن را برگزیده بود، به پشتوانه حمایت خمینی برای پیشبرد سیاست دولت، بی اعتنا به شورای نگهبان، به یکّه تازی پرداخت. دکتر شیبانی در اعتراض به این یکّه تازیهای وزارت کشور خطاب به محتشمی گفته بود: «هنوز نویسندگان قانون اساسی زنده هستند که این گونه با آنها رفتار می شود. ناظر شورای نگهبان را سر صندون توقیف می کنند و به درخواست شورای نگهبان, که صندوقها را برای بازشماری تحویل دهید، توجه نمی کنند... موقعی که شورای نگهبان لیست را تاٌیید نکرده چرا شما چاپ می کنید؟» (رسالت, 21اردیبهشت67)). نماینده بافت (محمدرضا باهنر) در مجلس رژیم نیز در انتقاد مشابهی گفت: «وزارت کشور به اَنحای مختلف از انجام نظارت شورای نگهبان جلوگیری می کرده است، تا حدّی که با تغییر آدرس صندوقهای راٌی گیری تعدادی از ناظرین را معطّل گذاشته و تعدادی از آنها را به وسیله کمیته انقلاب اسلامی دستگیر  نموده اند»(رسالت, 7اردیبهشت67).
یکی از مشاوران خامنه ای، رئیس جمهور وقت، در اعتراض به تبلیغات وزارت کشور علیه «جامعه روحانیت مبارز»، گفت: «علیه روحانیت مبارز جوّسازی می کنند... آنها که تازه به بلوغ سیاسی رسیده اند چه خبردارند که روحانیت مبارز چگونه از سال 42 تا کنون در کنار امام بوده و خدمت می کرده است»(رسالت, 7اردیبهشت67).
دولت موسوی، در انتخابات مجلس سوم با هر ترفند و شیوه یی که می دانست، توانست نمایندگان برگزیده خود را به مجلس ببرد و به این ترتیب، مجلس را نیز، به منزله دستگاهی «خدمتگزار» به خدمت سیاست جنگی دولت دربیاورد.
پس از انتخابات مجلس (در اوایل اردیبهشت67)، ایجاد تنگنا و مضیقه برای مخالفان خط امام ، به ویژه باند رسالت، شدّت گرفت. در شب 17اردیبهشت67، عده یی که «از قبل برنامه ریزی شده بودند»، به هنگام سخنرانی محمد یزدی در مهدیه تهران، با هو و جنجال مجلس را به هم زدند. رسالت 19اردیبهشت با اشاره به این واقعه نوشت: «اگر امروز بتوان برجسته ترین شاگردان و ارادتمندان دیرینه امام را مورد اهانت قرارداد به زودی می توان به جای یک چوبه دار, که دیروز برای آیت الله شیخ فضلالله نوری برپاشد، چوبه های دار به وجود آورد». روز بعد در پی سخنرانی تحریک آمیز هادی غفّاری در شیراز، عده یی از «اوباشان خط امامی به دفتر روزنامه رسالت در آن شهر حمله بردند و شیشه های آن را شکستند» (رسالت, 21اردیبهشت67).

سیاست «حذف» خط امام
خمینی تا زنده بود, جناح نورچشمی اش ـ «خط امام» ـ را در زیر عبایش می پرورد و این جناح در حاکمیت و تسخیر مسئولیتهای دولتی دست بالا را داشت. امّا پس از آتش بس و به ویژه پس از مرگ خمینی در 14خرداد68, جناح مخالف «خط امام» که در راٌُس آن رفسنجانی و خامنه ای, ایستاده بودند, جناح نورچشمی «خط امام» را تا توانستند به تنگنا و مضیقه افکندند و آن را به گوشه راندند و گردانندگانش را, به تدریج, از پستهای دولتی و دیگر کارها برکنار کردند.
فردای مرگ خمینی، مجلس خبرگان رژیم در نشستی، شتابزده، سیدعلی خامنهای،  آیتالله یکشبه، را به جای خمینی بر مسند ولایت فقیهی نشاند. خامنه ای بارها با «دولت خدمتگزار» میرحسین موسوی درافتاده بود و  حتی در  مهرماه 66 کار درگیری به آن جا کشید که خمینی مداخله کرد و با تیغ «ولایت» آن را فیصله داد. از سوی دیگر، خامنهای، به تواتر، به طورضمنی و گاه مستقیم، از مخالفان خط امام پشتیبانی کرده بود، ازجمله، در روز 18اردیبهشت 65 در دیدار عده یی از گردانندگان روزنامه رسالت، که در بین آنها دو تن از وزیران برکنارشده دولت موسوی ـ عسکراولادی و پرورش ـ هم بودند، آنها را مورد تفقّد قرار داده و «سوابق انقلابی» و «وفاداری» آنها را به «انقلاب» ستوده بود. بر این اساس، پس از تکیه زدن او بر مسند «ولایت» مخالفان خط امام، میدان را برای ضربه زدن بر «خط امام» گشاده دیدند و به تاخت و تاز پرداختند.
روز 8مرداد68، هاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوری برگزیده شد. با انتخاب او مخالفان جناح «خط امام»  جَری تر شدند و یورشی همه جانبه را به این جناح آغاز کردند. روز 24مرداد، خامنه ای طی حکمی محمد یزدی، از گردانندگان باند رسالت، را به ریاست قوه قضاییه منصوب کرد و  فردای آن روز، موسوی خوئینی ها (دادستان کل) و موسوی اردبیلی (رئیس قوه قضاییه) از کار برکنارشدند. میرحسین موسوی هم پس از 8 سال ریاست «دولت خدمتگزار» خمینی، از کار کناره گیری کرد. رفسنجانی محتشمی را نیز از وزارت کشور برداشت و به جای او عبدالله نوری، از مهره های دست پرورده باند خود را گذاشت. این جابه جایی در روز 28مرداد ـ همان روزی که رفسنجانی دولتش را به مجلس معرفی کرد ـ صورت گرفت. در میان 22وزیری که او در همان روز به مجلس معرفی کرد، حتی، یک چهره شناخته شده خط امامی نبود.
خط امامیها، که در برابر یورشهای مخالفان حامی قدرتمندی در میان مسئولان نظام نداشتند تا به دامن عبای او چنگ آویزند، چاره یی جز شکوه یا انتقاد نمی دیدند. حائری زاده، نماینده بیرجند، در جلسه 14شهریور68 مجلس خطاب به دجّال به گوررفته گفت: «تو روح الله موسوی بزرگ که رفتی, موسوی های خط تو نیز، یکی یکی، از گردونه کار سیاست و قضاوت خارج شدند. تو با دو چشم می نگریستی و هر زمان به جناحی و طیفی از اصحاب نظر عنایت داشتی. امّا، بعد از تو... گویی یک طیف و جناح, که لطف خاصی به آنها داشتی، از چشم بعضیها افتاد».
در آن زمان جناح حاکم, به تدریج خط امامی ها را از صحنه مسئولیتهای سیاسی حذف کرد. آنها, تنها, در مجلس دست بالا را داشتند و پس از کناره گیری رفسنجانی از ریاست مجلس, مهدی کروبی به اعتبار راٌی آنها رئیس مجلس شد. امّا جناح مخالف «خط امام»، رهبری رژیم، قوه مجریه، قوه قضاییه، شورای نگهبان، مجلس تشخیص مصلحت نظام، فرماندهی نیروهای نظامی و انتظامی را در اختیار خود گرفته بود و برای چنگ انداختن بر مجلس نیز به دنبال فرصتی مناسب میگشت. در انتخابات «از پیش مهندسی شده» مجلس خبرگان هم باند خامنه ای ـ رفسنجانی پیروز شدند و نمایندگان منتخب خود را از صندوقها بیرون آوردند. روز 16مهرماه 69، دومین انتخابات مجلس خبرگان برگزارشد. نتیجه همان بود که از قبل پیش بینی می شد. مجلس خبرگان به سود باند حاکم یکدست شد. خط امامیها آن را «انتصابات» خواندند و به آن اعتراض کردند. ازجمله, اصغرزاده، نماینده خط امامی، در روز  24مهر در رابطه با انتخابات مجلس خبرگان گفت: «... حذف یک جناح مخلص و دلسور، کنارگذاشتن افرادی نظیر آقای کروبی که امام فرمودند که مجاهد خلق انقلاب هستی. نظیر آقای خلخالی... شرایطی فراهم شده که یک جناح خط امامی کنار گذاشته شود... به آن چیزی که چوب حراج زده میشود در این مملکت، آبرو و حیثیت انقلاب است» (رادیو رژیم, 24مهر69).
خامنهای، در ادامه حذف ایادی خط امامی از مسئولیتتهای اجرایی، در روز 17فروردین 1370 طی حکمی کروبی را، به این بهانه که «با توجه به مسئولیت سنگین خود در کشور امکان ادای این مسئولیت را ندارد»، از سرپرستی حجّاج برکنارکرد. کروبی از 8مهرماه 1364، که خمینی او را به این سمَت نشانده بود، سرپرستی حجّاج  ایرانی را به هنگام برگزاری مراسم حج به عهده داشت.

انتخابات مجلس چهارم
در آستانه انتخابات مجلس چهارم کشمکشهای دو جناح شدت بیشتری گرفت. در این انتخابات, کارگزاران جناح حاکم, به حذف و تصفیه خط امامیها کمر بسته بودند. آنها مجلسی میخواستند که فرمانبردار سیاستهایشان باشد. ناطق نوری میگوید: «کسانی لیاقت نمایندگی مجلس را دارند که مطیع ولی فقیه و حامی دولت باشند» (رسالت, 28دی70). بشارتی, قائم مقام وزارت خارجة رژیم, می گوید: «ما وظیفه داریم که مجلس چهارم هماهنگ با دولت باشد. ما باید تبلیغ کنیم, پول خرج کنیم تا فردا دیگر در مجلس فحش خواهر و مادر نداشته باشیم» (روزنامه «بیان», 25 آذر70).
   خطامامیها لوطی خود را از دست داده و صاحبمرده و مفلوک و درماندهاند و بهترین فرصت برای گرفتن انتقام زخمهای کهنه فرارسیده است. امام جمعه لاهیجان همین را گفته بود: «الآن زمان تسویه حساب است... مشکل این دورة مجلس هم حل میشود. اینها (=خط امامیها) دیگر قلع و قمع می شوند» (روزنامه بیان, 25دی70).
  شورای نگهبان, براساس تفسیری که از اصل 99 قانون اساسی رژیم دارد, اختیارات خود را «استصوابی» میداند که تمام مراحل برگزاری انتخابات را دربرمیگیرد. خط امامیها این تفسیر را نمی پذیرند و ردّ صلاحیت کاندیداها و ابطال آرا را در محدودة کار آن نمی دانند. خامنهای در اختلاف میان خط امامیها و شورای نگهبان, جانب شورای نگهبان را گرفت. «مجمع تشخیص مصلحت نظام» هم, که ریاست آن را هاشمی رفسنجانی بهعهده دارد, در اختلاف مشابهی دربارة «طرح تثبیت کاندیداها در انتخابات», به طرفداری از شورای نگهبان برخاست.
روزنامة «سلام» در شمارة 7 اسفند70 در پاسخ به سخنان خامنه ای, که از خط امامیها خواسته بود اختیارات شورای نگهبان را در رابطه با قبول یا ردّ نامزدهای انتخاباتی بپذیرند و به آن انتقاد نکنند, بدون ذکر نام خامنهای, نوشت: «شما معتقدید که اعضای شورای نگهبان عادلند و لذا قول و فعل و تقریرشان حجّت است, ولو این که بخواهند دیگران را با د.د.ت, امشی کنند. ما با صراحت اعلام میکنیم که چنین امری مقبول نیست و قبول آن هرج و مرج است». قضیّة د.د.ت, اشاره دارد بهگفتة خزعلی که گفته بود: «اگر یک عوضی خواست وارد مجلس شورای اسلامی شود, به او د.د.ت خواهیم زد» و خلخالی در نطق پیش از دستور مجلس در روز 27بهمن70, به او جواب داده بود: «جناب آقای خزعلی, عضو محترم شورای نگهبان, فرمودند کسانی که مطابق سلیقة ایشان نباشند, اینها را د.د.ت می زنند. این مساٌله توهین آور است. مگر نمایندگانی که در مجلس نشسته اند, جزء حشراتند, جزء سوسک و هزارپا و این جور چیزها هستند؟... آقا بهتو چه, بگذار مردم انتخابات بکنند» (رسالت, 28بهمن70). محتشمی هم با اشاره به سخنان خامنه ای در تاٌیید شورای نگهبان, در روزنامة «سلام» 5اسفند70 نوشت: «مقام رهبری آمدند و تفسیر شورای نگهبان را تاٌیید کردند و همه هم پذیرفتند و تعبُّداً قبول کردند و قبول میکنیم... امّا, ما که رهبری را معصوم نمی دانیم, همان طوری که امام در خیلی از موارد وقتی صحبت می کردند و دستوری صادر میکردند, آقایان میگفتند چهارده معصوم که بیشتر نداریم و امام هم جایزالخطاست».
سرانجام انتخابات چهارمین دوره مجلس رژیم در اواخر فروردین 1371 برگزار شد و جناح غالب با هر ترفند و تقلّب, توانست کاری کند که بیشتر کاندیداهایش به مجلس راه یابند و سلطه اش بر قوه قانونگذاری نیز تثبیت شد.
 
در آستانه انتخابات مجلس نهم
در آستانه انتخابات دوره نهم مجلس رژیم,  تیغ «سیاست حذف» خامنه ای دامن برخی از «استوانه های نظام», از جمله هاشمی رفسنجانی را هم گرفت. بسیاری از «دلسوزان نظام» به تدریج از گردونه سیاست به بیرون پرتاب شدند و شماری از یاران قدیم نظام نیز به زندان افتادند. سیدعلی خامنه ای, ولی فقیه طلسم شکسته نظام, این بار. بسیار گسترده تر از پیش, بر سیاست حذف مخالفان پای می فشارد و می کوشد تا به هر نحو ممکن تنها به کاندیداهای «خودی» امکان دهد که به مجلس راه یابند. مرور گذرای چند خبر در این مورد:
ـ روز 25بهمن 89, میرحسین موسوی و مهدی کروبی, به همراه همسرانشان دستگیر شدند و از آن تاریخ تا کنون در «حَصر خانگی» به سر می برند.
9ـ مهر 89ـ محسنی اژه ای, دادستان کل و سخنگوی قوه قضاییه رژیم, از انحلال «حزب مشارکت» و «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» خبرداد.
ـ5آذر90 ـ  سایت «تحول سبز»: مصطفی تاجزاده, «عضو شورای مرکزی مجاهدین انقلاب اسلامی» و «معاون سیاسی وزارت کشور» در دولت خاتمی, در مصاحبه یی در زندان گفت: «...در جمهوری اسلامی قرار بود حتی حزب کمونیست آزاد باشد نه این که احزاب مسلمان قانون گرا ولی منتقد نیز تحمّل نشوند و منحل گردند. اصل بر استقلال قوا بود نه این که سه قوه، سه شعبه از دفتر رهبری شوند... اسلام طالبانی دیگر هیچ گونه شانسی برای بروز و ظهور و حاکم شدن در جهان اسلام ندارد و در کشور ما نیز, که نه به لحاظ فرهنگ کهن ایرانی و نه تمدن بزرگ اسلامی, هیچ نسبتی با خشونت و جبر و دیگر آثار طالبانیسم ندارد، اقتدارگراها علیرغم تمایل قلبی و تلاشهای همه جانبه خود برای استقرار نظام طالبانی، طرفی نخواهند بست...»

29آذر 90 ـ حداد عادل, رئیس کمیسیون فرهنگ مجلس رژیم به درمان ناپذیربودن شکاف در باند غالب اشاره کرد و نوشت: «با پیروزی احمدی‎نژاد ما امید‎های زیادی داشتیم, ولی از همان ابتدا روش کار ما عوض شد. من باید یک تعبیر خاصی به ‎کار ببرم تا منظورم دقیق مشخص شود. گروه خون ما به گروه خون احمدی‎نژاد نمی‎ خورد... در این‎که اصول‎گرایان در آستانه انتخابات مجلس نهم، وحدت خود در پایان مجلس هفتم را ندارند، نباید شک کرد. البته ممکن است بعضی دوستان این تعبیر مرا نپذیرند و بگویند که این حرف من القای یأس و ناامیدی است، ولی قضیه آشکارتر از آن است که با نگفتن من پنهان بماند. باید بررسی شود که چه اتفاقاتی در این میان افتاده و در جواب این بررسی هم باید فعلاً بگویم که “این سخن بگذار تا وقت دگر“».
ـ وب سایت «کلمه» 30 آذر90 ـ «39 زندانی سیاسی» از جمله مصطفی تاجزاده, عیسی سحرخیز, قاسم شعله سعدی, ابوالفضل قدیانی, محسن میردامادی, بهزاد نبوی... «در بیانیه یی با انتقاد از شرایط سیاسی کشور در آستانه انتخابات مجلس نهم», اعلام کردند: «امروز گرم کردن تنور این انتخابات به هر شکل... کمک به استبداد و در تقابل با آرمان محوری استقلال, آزادی, جمهوری اسلامی است و در تقابل با تحقق دموکراسی و تضمین حقوق بشر در کشور عزیزمان ایران است». «رهبران جنبش اعتراضی, آقایان موسوی و کروبی در زندان خانگی تحت شدیدترین فشارها هستند. بسیاری از چهره های سیاسی, مطبوعاتی, دانشجویی, دانشگاهی, فرهنگی و حقوقدان در زندان به سر می برند و کمترین نشانه یی از آزادی بیان, فعالیت آزادانه مطبوعات, احزاب و سایر نهادهای مدنی وجود ندارد», «امروز جامعه ما در عمل شاهد یک حکومت نظامی اعلام نشده است و تجربه همه کشورها و همچنین یک صدسال گذشته کشور نشان می دهد انتخاباتی که تحت سیطره نظامیان و نیروهای امنیتی برگزار شود, انتخاباتی صرفاً فرمایشی است که تکلیف و ترکیب کرسیهای آن از قبل تعیین شده است... نامزدشدن در آن تنها و تنها, مشروعیت دادن به انتخاباتی رسوا و نمایشی و کمک به تقویت و تحکیم پایه های استبداد و خودکامگی و پشت کردن  به آرمانهای دموکراتیک و ضداستبدادی انقلاب اسلامی... است».
ـ «ندای سبز آزادی» ـ 8دی 1390ـ  «عیسی سحرخیز, روزنامه نگار زندانی در زندان رجایی شهر, «بیش از 29 ماه است بدون یک روز مرخصی در زندان به سر می برد... طی روزهای اخیر با دستبند و پابند از زندان به بیمارستان منتقل و با همان وضعیت بستری شده است... با وجود ضعف جسمی و بیماریهای مختلف, دست و  پای او در اغلب ساعات شبانه روز به صورت ضربدری به تخت زنجیر شده است».
ـ 8دی90 ـ به گزارش خبرنگار «کلمه»: محسن امین زاده, معاون پیشین وزارت خارجه در دوره خاتمی, «که قرار بود برای درمان عارضه قلبی اش به بیمارستان مدرّس اعزام شود... از پذیرش شیوه ناشایست و رنج آور اعزام بیماران با دستبند خودداری کرد و حاضر نشد که دستبند را بپذیرد».
ـ 9دی90 ـ به گزارش رسانه حکومتی «ایلنا»، محمد هاشمی، برادر و «رئیس دفتر» هاشمی رفسنجانی با تأیید بسته شدن سایت برادرش، گفت: «شرکت خدمات دهنده سایت رفسنجانی اعلام کرد که بنا به دستور ابلاغ شده، این شرکت دیگر قادر به سرویس دهی سایت آیت الله رفسنجانی نمی‌باشد و متعاقباً پس ازچند دقیقه، سایت از دسترس خارج شد. برادر رفسنجانی در مورد علت بسته شدن سایت برادرش افزود: «چند روز پیش از سوی گروهی منتسب به گروه نظارت تارنما, ایمیلی روی سایت رفسنجانی قرار گرفت که طی آن از مدیریت سایت درخواست شده بود که اقدام به پالایش سایت کند و مصادیق پالایش را حذف خطبه‌های آخرین نماز جمعه آیت الله رفسنجانی اعلام کرده بود».
12دی90 ـ آخوند اژه یی, دادستان کل خامنه ای, ضمن اشاره به بسته شدن  سایت رفسنجانی «به علت ارتکاب اعمال مجرمانه», اعلام کرد: فائزه, دختر هاشمی رفسنجانی, «به جرم فعالیت تبلیغی علیه نظام, به شش ماه حبس و ۵ سال محرومیت از فعالیتهای سیاسی ، فرهنگی و مطبوعاتی محکوم شد».
ـ 13دی90ـ به گزارش «ایسنا», محسنی اژه یی: «تحریم انتخابات جرم و از مصادیق اقدام علیه امنیت ملی است».
در پایان ذکر این نکته لازم است که در انتخابات نهمین دوره مجلس رژیم, خامنه ای همه همگامان پیشینش را, به جز اندکی که سرسپرده اش شده اند, از سر راه قدرت مطلقه اش کنار زده است. سیاست «حذف» وی حتی رفسنجانی را در تنگنای شدید قرار داده است. مجلس خبرگان را از او گرفته اند, با برکناری جاسبی, تلاش می کنند این کانون بلامنازع قدرت رفسنجانی را از چنگ او بیرون بیاورند,  با زمینه سازی قصد دارند «مجمع تشخیص مصلحت نظام» را هم از او بگیرند. رفسنجانی کسی بود که پس از مرگ خمینی خامنه ای را, در خم رنگرزی ولایت انداخت و یکشبه ولی فقیه نظام کرد و در راه تثبیت قدرت او بسیار مایه گذاشت. در پیرامون خامنه ای از یاران و  همگامان پیشین سران نظام جز چند تنی زهواردریده نماندند. دور از واقعیت نیست که بگوییم: سیدعلی ماند و حوضش.

 عبدالعلی معصومی

26بهمن1390