بهــــار امیـــــد

بهــــار امیـــــد


منصور قدرخواه
 
بعد از سی و اندی سال زمستان سرد و تاریک
آری به یقین یخها آب میشوند
و نور
جای تاریکهای وحشتناک را میگیرد
 
بعد از بیکران دردها
در این خاک تشنه به باران محبت
باران اشکها ، مقاومتها و سرفرازیها
  بر ریشه های انسانیت
به ثمر می نشیند
و
 لبخندهای پیروزی همچون شکوفه ها در ایران
 شکفته میشوند
و
اشکهای غم آلوده
به اشکها شوق و شادیهای پیروزی
تبدیل میشوند
و
قلبهای شکسته
در تپش پیروزی
زندگی نوین آغاز میکنند
 
بعد از این همه غربت ها
و
ایستادگیها
در جهانی از بیگانگی
آشنایی ، صفا و محبت
بطرفت گام برمیدارند
و
شادی چیره میشود بر غمهایت
و مرحم میابد
زخمهای عمیق ات با محبتها
و
بهار امید خجسته میشود
و
دیو پلید سایه های جهل و جنایتش
را از این دنیا بر میبندد
و
امید
سرافراز تر از همیشه از دل خاک سر میکشد
و دنیا ترا و افقهایت
را درمیبابد
و
تو و مردمانت
زیباترین زیبایان زمین میشوی
و میدرخشی
 ای خاک پربار و با شکوه
ای ایران