جان بولتون- معاون وزارت خارجه آمریکا در امور کنترل تسلیحات و امنیت بین المللی و همچنین از اوت 2005 تا دسامبر 2006 نمایندة دائم ایالات متحده در سازمان ملل متحد
بسیار متشکرم. بگذارید از یک نکته اول شروع کنیم. به باور من سیاست اعلام شدة دولت ایالات متحده آمریکا باید سرنگون کردن حکومت فعلی در ایران باشد.
دلایل این امر بسیار روشن است: این حکومت به دلیل نقش آن به عنوان بانکدار مرکزی و جهانی تروریسم بین الملل و بیست سال پیگیری برنامه تولید سلاح اتمی، تهدیدی برای صلح و امنیت جهان به شمار میرود، که نه تنها مردم خود را سرکوب می کند، بلکه به سرکوب مردم منطقه و دیگر نقاط جهان نیز اشتغال دارد. این حکومتی نیست که به مردم خود وفادار و متعهد باشد، بلکه حکومتی است که تنها متعهد است خود را در قدرت نگه دارد و به نحو فزاینده یی به یک دیکتاتوری نظامی و یک دیکتاتوری مذهبی مبدل شده است. دست به هر عملی میزند، مردم خود، مردم کشورهای همسایه و مردم سراسر جهان را به خطر می اندازد. این موضوع چه چیزی را به شما در مورد حکومت فعلی در تهران میگوید. سیاست آمریکا باید تشویق فعالانه تغییر رژیم در ایران باشد از طرق مختلف؛ اما شاید مهمترین طریقی که ایالات متحده می تواند برای تشویق تغییر رژیم در ایران در پیش گیرد این است که خود را از سر راه اپوزیسیون مشروع ایران کنار بکشد. این برای شروع، کار پسندیده یی خواهد بود.
همان طور که دیگر سخنرانان نیز اشاره کردند، آن عده از ما که وقتی در دولت مسئولیت داشتیم، امکان یافتیم اطلاعات مربوط به مجاهدین را ببینیم، هیچ چیزی که توجیه کننده ادامه نگاه داشتن آن در لیست باشد، نیافتیم. شاید البته همه چیز را ندیدیم، اما بین خودمان خیلی چیزها را دیدیم. مشکل اصلی اینجاست که مسأله نام گذاری در لیست طی سالها به شدت سیاسی شده و همچنان به شدت سیاسی با آن برخورد می شود. همانطور که قاضی موکیزی گفت، نامگذاری در این لیست در اواخر سالهای دهة 1990 از ابتدا با این امید انجام گرفت که مذاکره با رژیم تهران را روی ریل بیاندازد. تا آنجا که من می توانم تشخیص دهم، این تصمیمی مبتنی بر فاکتهای واقعی نبود ـ در هنگامی که در وزارت خارجه مسئولیت داشتم، این پرونده را بررسی کردم ـ بلکه بر یک ارادة سیاسی با هدف به دست آوردن آنچه مقدور است، مبتنی بود. متأسفانه هنگامی که وزیر خارجه، رایس در ماههای پایانی دولت بوش تصمیم به نگاه داشتن مجاهدین در لیست گرفت، بنا به اظهارات بدون ابهام نزدیکترین همکاران و مشاوران وی، نه به این دلیل بود که شواهد و مدارکی در این راستا به او ارائه شده بود، بلکه باز به این امید که دولت بعدی آمریکا برای مذاکره با آیت الله ها دست باز داشته باشد. و حال می بینیم یک وزیر خارجه سوم باز اجازه داده ملاحظات سیاسی بر دیدگاه او تأثیر بگذارد.
وزیر کلینتون چند هفته پیش گفت که نحوة مدیریت مجاهدین در جریان انتقال ساکنان کمپ اشرف به کمپ لیبرتی می تواند بر تصمیم وزارت خارجه در لیست اثرگذار باشد. این باز یک مبنای غیرقابل قبول دیگر برای گرفتن چنین تصمیمی است. حال بگویم که خانم کلینتون و همسرش در دانشکده حقوق یک سال از من بالاتر بودند. ما در درس بیان استدلال بر پایI قانون و اساسنامه موجود استادانی درجه یک و خلاق داشتیم، اما احدی نمیتواند استدلال کند که در ساختار و اساسنامه لیست کمترین پایه و مبنایی برای توجیه سیاسی کردن تصمیم، که ما طی سالیان دراز شاهدش بوده ایم، وجود دارد. من در این باره قبلاً به روشنی صحبت کرده ام و باز هم به روشنی میگویم: بگذاریم فاکتها صحبت کنند، اجازه دهیم فاکتها بر سر جای شایسته خود قرار گیرند. برای این نامگذاری هیچ توجیه مبتنی بر فاکت وجود ندارد، لذا باید لغو شود. از آنجا که لوئیس فری امشب اینجا حضور ندارد، بگذارید یکی از نکات بسیار جالبی را که او همواره گفته تکرار کنم: میدانید در واشینگتن اگر کسانی میخواستند اطلاعاتی پیرامون توجیه نگاه داشتن مجاهدین در لیست را به بیرون درز دهند، حتما ًاین کار را می کردند و این اخبار و اطلاعات در اختیار عامه قرار می گرفت، اما هیچ اخبار و ا طلاعاتی در این راستا درز نکرد. این بسیار گویاست: هیچ تماسی از رده های بالایی وزارت خارجه با کسانی که ممکن بود به صراحت در رابطه با این موضوع صحبت کنند نبود که جلوی صحبت آنها را بگیرند. البته من آن قدر واقع بین هستم که فکر نکنم دولت اوباما یا وزیر خارجه کلینتون قرار بوده با شخص من تماس بگیرند و هشدار دهند، اما کاملاً محتمل است که اگر چنین ضرورتی وجود میداشت، دست کم به افراد دیگری که در طیف سیاسی نزدیک به خودشان قرار داشته و احتمال داشت راجع به این موضوع صحبت کنند، اخطار می کردند و تا آنجا که من اطلاع دارم حتی یک تماس برای برحذر داشتن دوستان خودشان از صحبت پیرامون این قضیه نگرفته اند. به نظر من صرفاً به این دلیل که خودشان خوب میدانند چنین شواهد و مدارکی وجود ندارد.
پس بگذارید در همین مسیر ادامه دهیم و به یک تصمیم برسیم. شاید قرار باشد ما از طریق رأی دادگاه به این تصمیم برسیم اما این شرم آور خواهد بود که برای وادار ساختن وزارت خارجه به یک تصمیم درست قرار باشد به دادگاه متوسل شویم، اما متأسفانه روند اوضاع در واشینگتن چنین است.
حال نگاهی به وضعیت در عراق و ساکنان کمپ اشرف و کسانی که به کمپ لیبرتی منتقل شده اند بیاندازیم. می دانید که چند روز پیش، ایاد علاوی، نخست وزیر پیشین عراق گفت که رژیم مالکی ـ و این کلماتی است که خود او به کار برد ـ دارد به یک دیکتاتوری درحال ظهور مبدل می شود و افزود که نقش آخوندهای تهران در تأثیرگذاری بر سیاست عراق به آنچه که او مشخصه و پارامتر مسلط عراق نامید، تبدیل شده است. این چیزی است که آمریکا مطلقاً فکرش را نمیکرد. و این مهم و معنی دار است که به رغم بحثی که در کشور ما در جریان است، پیرامون اینکه سیاست آمریکا در عراق چگونه هدایت و پیش برده شد و آیا باید نیروهای آمریکایی عقب کشیده می شدند و مسائلی نظیر آن، باید به این نکته توجه خاص کرد که مالکی تنها زمانی به طور قطع به ساکنان اشرف حمله ور شد که نیروهای نظامی آمریکایی دیگر در موضع و موقعیتی قرار نداشتند که از آنان حفاظت کنند. این نکته به قدر کافی هر آنچه را که من نیاز دارم راجع به نیات و انگیزه های دولت مالکی و اینکه از چه کسانی دستور می گیرد، بدانم، برای من روشن ساخته است.
این یک فاجعه است که باید به آن پایان داده شود، زیرا معنای آن برای مردم عراق وحشت از آن چیزی است که طی سی سال گذشته بر مردم ایران رفته یا آنچه که هم اکنون بر مردم سوریه می رود و در شرایطی که امکان سرنگون ساختن دیکتاتوری خانواده اسد در دسترسشان قرار گرفته، متوجه شده اند که عناصری از سپاه پاسداران رژیم ایران به یگانهای نظامی سوریه در سرکوب مردم خودشان کمک می رسانند و دیده اند که سلاح و مهمات از رژیم ایران برای کشتن مردم سوریه میرسد که بنا به برآوردهای سازمان ملل متحد تا کنون شمارشان به 8000 غیرنظامی بالغ شده است.
این وضعیتی است که برای تمام انسانها در سراسر جهان نگران کننده است. اما کسی اشتباه نکند: هیچ مداخله یی در سوریه تنها به این کشور محدود نخواهد ماند. مداخله در سوریه به معنای رو در رو شدن با رژیم تهران خواهد بود و همان طور که در مقدمه گفتم این دقیقاً کاری است که ما باید دست کم ده سال پیش می کردیم، اما دیر عمل کردن بهتر از هرگز عمل نکردن است.
حال اجازه بدهید خیلی روشن راجع به ده - دوازده ماه آینده صحبت کنم: این دوران خطیری است؛ هم برای مردم ایران، هم برای مردم خاورمیانه و هم برای مردم سراسرجهان.
آیت الله ها به تحقق هدف بیست ساله شان مبنی بر رسیدن به توان یک سلاح اتمی قابل پرتاب از ایران بسیار بسیار نزدیک شده اند. برای ممانعت از این امر تلاش بسیار شده و همة آنها با شکست مواجه شده است. امروز عده یی می گویند که تحریمها برای متوقف ساختن این رژیم کفایت خواهد کرد، اما نه در شرایطی که آنها مصمم هستند و این هوشیاری را دارند که دست به قاچاق نفت بزنند و از محاصره تحریمهای مالی بگریزند کما اینکه تا به حال با زرنگی و مهارت چنین کرده اند. به اعتقاد من، یکی از نکات مهم در ارتباط با اپوزیسیون دموکراتیک ایران اصرار مکرر آنها بر این است که نمیخواهند ایران جدید اتمی باشد. در برنامه مبرم خانم رجوی هم آمده است که ما می خواهیم ایران آزاد فردا عاری از سلاحهای اتمی و سلاحهای کشتار جمعی باشد. این به باور من بسیار حیاتی است، اما ما در آینده بسیار نزدیک با ریسک یک اقدام عملی علیه برنامه تسلیحات اتمی ایران مواجهیم، همان طور که پیش از این اقداماتی کوچک تر را دیده ایم. رژیم ایران بی تردید تلاش خواهد کرد از چنین حرکتی به سود خود بهره برداری کند. اما من می خواهم به روشنی بگویم کسانی که با مجهز شدن این رژیم به سلاح اتمی مخالفند، با مردم ایران مخالف نیستند و مردم ایران باید درک کنند و کسانی که از صمیم قلب خواهان رفاه و بهروزی آنها هستند باید به آنان توضیح دهند که این رژیم حاکم است که کار را به اینجا کشانده است و این رژیم حاکم است که سلاح اتمی را به عنوان یک برگ برنده می بیند. این رژیم است که اصرارش بر ادامه برنامه تسلیحاتی اتمی باعث تکثیر و گسترش تسلیحات اتمی در خاورمیانه خواهد شد. اگر رژیم ایران به سلاح اتمی دست یابد، عربستان سعودی نیز به آن دست خواهد یافت و ترکیه و مصر و الی آخر. و این چشم انداز نه برای مردم منطقه خوب است و نه برای مردم ایران. لذا من فکر می کنم که ما همزمان با بحث پیرامون چشم انداز برخوردار شدن ایران از محاسن یک دولت منتخب و همراه با گشایش، باید مراقب باشیم که مخالفتمان با تکثیر سلاحهای اتمی حتماً در رأس دستور کار روز قرار داشته باشد. بسیار متشکرم.
گونتر فرهوگن- معاون پیشین کمیسیون اتحادیه اروپا برای صنایع بازرگانی و معاون وزیر خارجه آلمان
خانم رئیس جمهور! سخنرانان عالی مقام، دوستان عزیز و حامیان ساکنان کمپ اشرف و همچنین متأسفانه کمپ لیبرتی،
بر این باورم هر کسی که اینجا حضور دارد، حس مشترکی دارد از این که میتوانست در این بعدازظهر زیبای بهاری، وقت خود را در یکی از زیباترین شهرهای اروپا یعنی پاریس به شکل دیگری بگذراند تا اینکه بیاید و وقت خود را در یک گردهمایی سیاسی بگذارد. اما ما نمیتوانیم نفس راحتی بکشیم و نمیتوانیم از فرصت امروز بعداز ظهر لذت ببریم. لازم و ضروری است که بارها و بارها با صدای رسا به همه جهان بفهمانیم که در عراق چه میگذرد، چه اتفاقی در صحنه در حال رخ دادن است در پس پرده ها، چه اتفاقی برای ساکنان اشرف در حال رخ دادن است.
چند روز پیش توسط یک روزنامه نگار آلمانی مورد این سؤال قرار گرفتم که: «به چه دلیل آنها این کار را میکنند؟ آیا فکر نمیکنند که این فعالیتها یک عمل بی نتیجه است»؟ دوستان من، به پا خاستن برای آزادی و دفاع کردن از آزادی و حقوق و کرامت سایر انسانها، هرگز یک عمل بیهوده و بی نتیجه نیست، بلکه ما را به مقام انسانیت می رساند.
اما پیش از اینها نیز، کنفرانسهای متعددی در این باره برگزار شده که من نیز در پاره یی از آنها حضور داشته ام که همة آنها دارای معانی خاصی و ثمرات ویژه یی بوده اند. (به یمن اینگونه جلسات) ما بر صحنة ایران و عراق و آنچه که در صحنه می گذرد، نور افکنده ایم و بدینوسیله جهان را شاهد و نظاره گر نسبت به آنچه که در حال وقوع است، میکنیم. و اثر آن این بوده که دولت عراق و آخوندهای ایران نتوانند آنچه را که انجام میدهند، پنهان سازند. حداقل نتیجه یی که تاکنون بدان دست یافته ایم این است که شرایط برای آنان به قدری مشکل شده که دیگر نمی توانند جنایات سهمگینی را که قبلاً مرتکب شده اند ـ و گوشه یی از آنها را چند لحظه قبل در تصاویر دیدیم ـ مجدداً تکرار کنند. برای آنها خیلی مشکل خواهد بود که آن را تکرار کنند، بنابراین مهم است که هشیار باقی بمانیم و به طور مکرر تکرار کنیم آنچه را که باید بگوییم و تکرار کنیم آنچه را که شاهدش بوده ایم. اینها مانند یک نوع حفاظت عمل میکنند، حفاظت بسیار مهم برای ساکنان اشرف و برای آنهایی که در لیبرتی هستند. عمیقاً بر این باورم که بدون این گردهماییها و بدون شرکت و تعهد قوی شما، شاید تاکنون دوستان ما جان خود را ازدست داده بودند. اما اکنون موضوع تنها آگاه کردن نیست، بلکه فشار وارد کردن نیز هست. فشار بر تصمیم گیرندگان در همه جا، در سازمان ملل متحد، در ایالات متحده، در اتحادیه اروپا. احساس میکنم که نکاتی را در بارة اتحادیه اروپا و کشورهای عضوش میتوانم بگویم. 27 کشور عضو اتحادیه اروپا جمعیتی بالغ بر 500 میلیون شهروند را نمایندگی میکنند. به عنوان یک اروپایی تنها میتوانم بگویم احساس شرم میکنم، عمیقاً خجل زده هستم. کشورهای عضو اتحادیه اروپا، دولتهای کشورهای عضو و نهادهای ملل متحد از دادن بیانیه صریح به دقت امتناع میکنند و آنها به دقت از پذیرش تعهدات روشن امتناع میکنند. آنها فقط در حال اتلاف وقت هستند. این بیان درستی است که آنها عراق را اداره نمیکنند، اما می توانند این را به دولت عراق بگویند که: اگر تو، دولت عراق نقض حقوق بشر علیه ساکنان اشرف را به طور دائم متوقف نکنی، بدون درنگ کمکها و حمایتهای خود را قطع خواهیم کرد.
حتی « یک یورو» از پول مالیات دهندگان اروپایی نباید به جیب چنین رژیمی واریز شود. من واقعاً متعجب هستم به چه دلیل رهبران اتحادیه اروپا این اندازه ملایم هستند. اروپا از اینکه خاستگاه اندیشة عمومی حقوق بشر بوده است به خود می بالد. این ایدة حقوق بشر از اروپا به سایر قسمتهای جهان و در ابتدا به ایالات متحده گسترش یافت. بر همین اساس، معتقدم ما وظیفه و التزام سنگین تری در دفاع از حقوق بشر داریم زیرا این میراث فرهنگی خودمان است. از همین رو باید به سران کشورهای اروپایی دوباره یادآور شد که سازمان مجاهدین خلق، یک سازمان تروریستی نیست، مقاومت آنها یک آلترناتیو دموکراتیک و تنها بدیل دموکراتیک موجود در مقابل رژیم تهران است.
آخوندها در پی نابودی سازمان مجاهدین خلق هستند زیرا برای آنان، یک اسلام منعطف و دموکراتیک خطرناکترین تهدید به شمار می رود. از این روست که به دنبال خلاصی از دست شما هستند. جابجایی ساکنان اشرف یک انتقال خوشایند نیست. عملا یک نقل مکان اجباری است و کمپ لیبرتی مکان مناسبی برای استقرار موقت یا سالن انتظار نیست که مدت کمی اقامت کنید و بعد بتوانید از آنجا به مقصد نهایی خود بروید. ما چندین بار گفته ایم که همة عناصر یک زندان را داراست. شرایط کمپ لیبرتی با استانداردهای بین المللی مطابقت نمیکند و ساکنان آنجا، امکان رفتن به جای دیگر را ندارند. آزادی، امنیت و کرامت را از آنها دریغ کرده اند و آینده برای آنها به طور کامل نامطمئن است و اصلاً نمی دانند آینده آنها چه خواهد شد، زیرا تاکنون از سوی جامعه بین المللی تعهد و همکاری اندکی دربارة پذیرش ساکنان اشرف در کشورهای شان وجود داشته است. بنابراین مایلم بپرسم آیا این خواستة زیادی است که از سران 27 کشور اروپایی بخواهیم حداقل این موضوع را در دستور داشته باشند و مورد بحث قرار دهند، آنها روزها و شبها گرفتار هستند تا بانکهای اروپایی و مؤسسات مالی و سرمایه گذاران را نجات دهند، آیا ما زیاد مطالبه میکنیم اگر بخواهیم حداقل سی دقیقه از وقت خود را به بررسی این موضوع و سرنوشت ساکنان اشرف اختصاص دهند؟ آیا این خواسته زیادی است؟ من این چنین فکر نمیکنم.
آیا اگر از آنان بخواهیم که عملی بشردوستانه انجام دهند، خواسته زیادی داشته ایم؟ تنها دلیلی که در اینجا می توانم بفهمم که چرا رهبران اتحادیه اروپا این میزان غیرفعال و پاسیو هستند، این است که هنوز نمی خواهند رژیم تهران را برنجانند. و اینجا میتوانم به کسانی بپیوندم که میگویند شما نمی توانید با این رژیم مذاکره کنید و به جایی برسید، شما نمیتوانید. تنها امکانی که داریم این است که اجازه دهیم مردم ایران خودشان بر رژیم آخوندها فائق آیند. و چه کاری ما باید انجام دهیم، نقش ما چیست؟ نقش ما مطمئناً این نیست که ملاها را خشنود کنیم، نقش ما این است که از کسانی حمایت کنیم که یک ایران آزاد و دموکرات را نمایندگی میکنند.
بآوم- وزیر کشور پیشین آلمان
خانمها و آقایان امروز به اینجا آمده ام تا همبستگی خودم را با اپوزیسیون ایران، به ساکنان اشرف نشان بدهم و به زبان آلمانی این را توضیح میدهم.
خانمها و آقایان
من به عنوان وزیرکشور در آلمان و همچنین به عنوان یک نمایندة مجلس و به عنوان یک فعال عفو بین الملل سالهای زیادی را برای حقوق بشر جنگیده ام و خودم را متعهد به بیانیة حقوق بشر مصوب سال 1948 میدانم.
این بیانیه برآمده از وقوع یک بربریت باورنکردنی در قرن بیستم بود. خلقها به وحشت افتاده بودند و بعد گفتند که «دیگر هرگز» نباید این اتفاقات تکرار شوند. به همین خاطر در اینجا نوشته شده است، حافظ از انسانها مسئله این هست که در هرکاری که میکنیم کرامت انسانی در نظر داشته باشیم.
از این جهت من نمیتوانم بفهمم چرا با کسانی که اپوزیسیون هستند، اپوزیسیون دمکرات علیه ملاها هستند، با شک و تردید برخورد می شود، درحالی که آنها باید مورد حمایت قرار بگیرند و من نمیتوانم بفهمم که وقتی در زمینة سیاست در مورد ایران صحبت می شود، فقط برسر بمب اتمی است. درحالی که حداقل و همزمان باید هر کاری که از دست هر کس برمی آید انجام شود تا به برقراری دموکراسی درایران کمک شود. این یک جامعة تحت سرکوب است این جامعه دموکراسی نیاز دارد، آزادی، هوا برای تنفس کردن نیاز دارد.
من ایران را دیده ام و بسیاری ازمردم ایران را نیز دیده ام. مردمی که مشتاق آزادی و خواهان پیشرفت هستند. خانمها و آقایان آیا ما این وظیفه را نداریم به آنها کمک کنیم؟ ما آزاد هستیم. ما آلمانیها خودمان توسط بقیه آزادی را به دست آوردیم. دیگر ملتها از ابتدا آزاد بودند. ما موظفیم متحد کسانی باشیم که برای آزادی، مبارزه میکنند. من در زندان اوین نیز بوده ام. من از یک زندانی آلمانی در آنجا دیدارکردم. آنجا واقعاً مرکز وحشت بود. خانم رجوی به حق به سریال اعدامها اشاره کردند. ایران در رأس کشورهایی است که در آن احکام اعدام به اجرا درمی آید. و این احکام علیه مخالفان سیاسی نیز به اجرا در می آید و آنها را تحت عنوان قاچاقچی اعدام میکنند. این بسیار بد است و زشت است که رژیم جدید عراق تحت حاکمیت مالکی تبدیل به آلت دست خواستهای آخوندها شده است. آنها به طور خاص در رابطه با کمپ اشرف با آخوندها همکاری میکنند. آنها میخواهند رضایت آخوندها را به دست بیاورند. چرا که دقیقاً میدانند انسانها در کمپ اشرف مخالفان آزادیخواه آخوندها هستند و برای همین تحت تعقیب قرار میگیرند.
شما همة این اهانتها، کنترلها و محرومیت از کمک رسانی در کمپ به اصطلاح لیبرتی را می شناسید. لیبرتی چه نام طنز آمیزی است برای این کمپ.کمپ لیبرتی هیچ کمپ آزادی نیست. آنجا کمپ زیر پا گذاشتن کرامت انسانی است.
سیاست حقوق بشر پیشرفتهایی داشته است. من سالهای زیادی نمایندة دولت آلمان در امور حقوق بشر در سازمان ملل متحد بوده ام. چیزهای زیادی به دست آمده است .ما یک کمیسیاری عالی و دادگاه حقوق بشر داریم. حقوق بشر اکنون تبدیل به موضوع مهمی شده است. حالا یک دکترین جدید در مورد حقوق بشر داریم. حق حفاظت.
مسئولیت حفاظت، حق حفاظت از جان انسانها برای اولین بار در لیبی مورد استفاده قرارگرفت. پیشرفتهایی به دست آمده است. در مرکز آن موضوع «انسان» مورد توجه قرار گرفته است. حق ملتها در یک کشور تبدیل به حقوق فرد در جامعه جهانی شده است. ما همه تبدیل به یک عضو از جامعه جهانی شده ایم. و این حق ماست حق هر کدام از شهروندان این جامعه جهانی. ما می بینیم که در بسیاری از کشورهای جهان و به ویژه در ایران، حق خوشبختی از مردم سلب شده است. عمر ما طولانی نیست. جوانانی هستند که در زندگیشان هیچ چیز غیر از دیکتاتوری ندیده اند.
این وضعیت بدی است. من به عنوان یک آلمانی صحبت میکنم ما دو دیکتاتور در کشورمان داشتیم. ازیک دیکتاتوری درسال 1989 خودمان را آزاد کردیم. آن تنها انقلاب موفق برای آزادی بود که ما آلمانیها پیش بردیم. این اتفاق افتاد و ما حالا در آزادی زندگی می کنیم. ولی باید گفت که انسانها دهها سال از حقوق زندگیشان برخوردار نبودند. ما میتوانیم آن چیزی را که در ایران اتفاق می افتد درک کنیم.
موضوع اصلی، حق به رسمیت شناخته شدن به عنوان پناهجوست. پناهجویان، مردان و زنان در اشرف باید به عنوان پناهنده به رسمیت شناخته شوند. آنها باید از حق پناهندگی برخوردار شوند. ما چندی پیش در برلین جلسه یی به شکل امروز داشتیم. این جلسه را در کلیسایی برگزار کردیم که در قرن 18 میلادی توسط ملکة پروس برای کمک به کسانی که گرسنه بودند، در برلین ساخته شده بود. برای پناهندگان فرانسوی که به آنجا آمده بودند. و اکنون ما باید با بردباری و برای پذیرفتن افراد از کمپ اشرف در آلمان نزد دولت آلمان تلاش کنیم. و حتی نزد دولتهای اروپایی، باید این حق به آنها داده شود که در کشورهای دموکراتیک پذیرفته شوند.
بله خانمها و آقایان کار زیادی برای انجام دادن وجود دارد. قبل از هر چیز اتفاقاتی که در ایران دارد می افتد، و قبل از هر چیز اتفاقاتی که در کمپ اشرف افتاده و اتفاقاتی که در آنجا در حال رخ دادن است را به آگاهی مردم برسانیم. ما باید این را به انظار عمومی ببریم. انسانها باید از آن باخبر باشوند. افکار عمومی یک سلاح علیه دیکتاتورها است. و برای همین خوب است که همیشه به کشتار اشاره شود. به کشتارهای صورت گرفته اشاره شود. انسانهای کمی از آنچه که در عراق اتفاق افتاد، مطلع هستند. بله باید یک کار جمعی کنیم که حیثیت انسانی را مجدداً بازسازی کنیم به خاطر انسانهایی که در کمپ اشرف برای ایران دموکراتیک مبارزه می کنند.
دوستم، فرهویگن کاملاً حق داشت که گفت تغییر باید از دل ایران بیرون بیاید. ولی انسانها در داخل ایران باید مورد تشویق و حمایت قرار بگیرند. و باید به آنها کمک شود. نباید بگذاریم که آنها دچار سرخورگی شوند. در عین حال در ایران سرکوبگران مشغول جنگ و دعوا میان خودشان هستند. به واقع این شانس خوبی برای سرکوب شدگان است که صدایشان را بلند کنند. من این امید را برای شما دارم. این یک راه طولانی و سخت خواهد بود ولی ما اجازه نداریم از نبرد دست برداریم. من آرزو میکنم که این نبرد به پیروزی دست یابد.
با تشکر ازشما
کلاوس برسر- سردبیر سابق کانال دوم تلویزیون آلمان که به مدت 50 سال
من عمیقاً تحت تأثیر این مراسم قرار گرفته ام. شما برای یک ایران دیگر، یک ایران آزاد و یک ایران بهتر مبارزه میکنید، و من فکر میکنم شما شایستة تمام حمایتها هستید. اکنون تقریباً یکسال از آن روز میگذرد که اشرف توسط ارتش عراق مورد تهاجم قرار گرفت. 36تن تنها در این تهاجم کشته و 350تن مجروح شدند. به جامعة جهانی از مدتها پیش نسبت به این کشتار هشدار داده شده بود. اما آنها این هشدار را جدی نگرفتند. به عنوان یک ژورنالیست میگویم که ازجمله به این دلیل اتفاق افتاد که افکار عمومی به اندازه کافی مطلع نبود، دیگر مجاز نیست که این گونه بماند و اینگونه هم نخواهد ماند. به همین خاطر، این اجتماع و اجتماعات زیاد مشابه آن شکل میگیرند. و درخواست همبستگی از کشورهای آزاد و دموکراتیک: انسانهای کمپ اشرف و لیبرتی را تنها نگذارید!
افراد زیادی به مقامات ملل متحد قبل از جابجایی هشدار دادند. جابجایی که آنها با عراق مورد مذاکره قرار داده بودند. این جابجایی شبیه یک بی خانمان سازی بود. یکی از کسانی که جابجا شده بود، بردیا امیر مستوفیان بود که درسن 44سالگی در اثر ایست قلبی درگذشت. بنا به گواهی پزشک عراقی علت مرگ خستگی بیش از حد بوده است.
مقامات سازمان ملل متحد نمیتوانند به طور قانع کننده توضیح دهند که چرا اصلاً چنین چیزی لازم بود. نتیجه این جابجایی اکنون کاملا گمراه کننده است. شرایط کمپ لیبرتی آن طوری که به تبعیدیان ایرانی قول داده شده بود، نیست. در واقع میتوان کمپی را که در آن ایستگاه پلیس و 150پلیس دارد و روزانه 70 تا 80 گشت پلیس صورت میگیرد، یک اردوگاه زندانیان نامید. یک اردوگاه اجباری کار. زیرا ارتباط هر دو کمپ کاملاً با دنیای بیرون قطع شده است. و توسط پلیسهای مسلح کنترل می شوند. هیچ گزارشگر بی طرف مجاز نیست وارد کمپ اشرف یا حتی وارد کمپ لیبرتی شود. ساکنان از بردن دوربینهایشان منع گردیده اند. دولت بغداد مانع علنی شدن حقایق است. ما ژورنالیستها چه کاری می توانیم در چنین شرایطی انجام دهیم؟ ما باید هرچه بیشتر و هر چه نافذتر تا آنجا که ممکن است در مورد سرنوشت ایرانیان در عراق گزارش بدهیم. ما باید مجدداً درخواست کنیم که درهای کمپها را برای بازدید باز کنید. بگذارید که افکار جهانی ببینند و قضاوت کنند. کسی که درها را می بندد و با سلاح آنها را کنترل میکند میخواهد چیزی را مخفی کند. موضوع فقط مربوط به بهبودی وضعیت غیرقابل تحمل زندگی در آنجا نیست. حضور جراید و رسانه ها میتواند از جهت دیگری نیز بسیار با اهمیت باشد. این حضور میتواند از افراد کمپ در مقابل حملات دیگر حفاظت کند. افکار عمومی جهانی به تنهایی نمیتواند امنیت را تضمین کند. ولی میتواند روی دولتها اعمال فشار کند تا آنها آنگونه که میخواهند وحشیانه و خونین رفتار نکنند. تصاویر قدرتمند هستند. فرستنده های تلویزیونی میتوانند با اتکا به قدرت تصاویر از کشت وکشتار جلوگیری کنند. آنها قادرند حکام زورگو را از آتش گشودن روی مردم بازدارند. در اروپای میانه و شرقی هنگام تغییرات سال 1989 اینگونه بود. در سوریه این به صورت وحشیانه به شکل دیگری است. در ایران درسال 2009، 388 نفر اعدام شدند. در سال 2011 تعداد اعدامها رسماً بیشتر از 350 نفر بودند. این یک رکورد غم انگیز جهانی است. فرقی ندارد در عراق یا ایران، ما خبرنگاران باید در مورد نقض حقوق بشرتا آنجا که ممکن است به طور دقیق و مفصل گزارش کنیم. بعد از تهاجم جنایتکارانه ارتش عراق ساکنان اشرف توانستند تهاجم را متوقف کنند. بدین صورت که آنها تصاویر تلویزیونی را از کمپ به تمام دنیا ارسال کردند. آن تصاویر را شما لحظاتی پیش دیدید. این تصاویر توسط دو گزارشگر شجاع زن تهیه گردیدند. آنها از این طریق توانستند دنیا را حداقل از این حملات مرگبار مطلع کنند. این دو زن شجاع صبا هفت برادران و آسیه رخشانی نام داشتند. من تصاویر آنها را به شما نشان میدهم.
هر دو جانشان را فدای این کار کرده اند. آنها در 8 آوریل 2011 هنگام تهیه فیلم برای تلویزیون هدف گلوله های سربازان عراقی قرارگرفتند و کشته شدند. در مقابل این دو همکارم سرتعظیم فرود می آورم. آنها شایستة عمیق ترین احترامات هستند. و در خاطره ها باقی می مانند مثل همه آنهایی که به رغم تعقیب و زندان و شکنجه و تهدید به مرگ، شجاعت نشان می دهند، آنچه را که در سرزمینشان اتفاق می افتد، بگویند، بنویسند، و نشان دهند. به عنوان خبرنگار من عادت دارم به دلیل شغلی نسبت به هرگونه اقدام سیاسی حتی اگر خوب هم باشد فاصله بگیرم. ولی در این مورد مشخص من این فاصله را کنار میزنم. موضوع چیزی کمتر از ممانعت از یک فاجعه انسانی نیست. به این جهت من یک نامه به صدراعظم آلمان خانم انگلا مرکل نوشتم. تنها نامه یی که من تاکنون به ادارة صدر اعظم نوشته ام. و از ایشان خواهش کردم که آن دسته از ایرانیان تبعیدی را که خواستار انتقال به آلمان هستند، بپذیرند.
امیدوارم شما در این اقدام ببینید که ما با شما هستیم و شما تنها نیستید.