نیازی نیست من نگران تهدیدات وزارت خارجه باشم. دادگاههای من، دادگاههای انگلستان قضاوت کردند که آیا مجاهدین خلق یک سازمان تروریستی است و شما می دانید نتیجه گیری آنها چه بود؟ آنها گفتند که هر گونه لیست گذاری مجاهدین به عنوان یک سازمان تروریستی غیر عقلانی بوده است.
و غیر عقلانی یعنی نه تنها از نظر منطقی اشتباه است بلکه از نظر اخلاقی هم اشتباه است.
و دادگاهها در برابر خودشان همة شواهد سرویس اطلاعاتی انگلستان را که شبیه به اطلاعات مرکزی آمریکاست داشتند و به این نتیجه گیری رسیدند. شواهد کجاست؟ بسیارخوب. یک سازمانی هست به نام انترپل که تعدادی اخطار قرمز برای تعدادی از اعضای این سازمان به درخواست رژیم ایران صادر کرده است. جعبه پیام انترپل روی هر درخواست پلیس که گاه به گاه از طرف کشورهای خودکامه هم می آید مهر تأیید میزند. چه کسی بود که روی درخواست صدور اخطار قرمزها مهر تأیید زد؟ مردی از افراد ارشد پلیس آفریقای جنوبی بنام جکی سلیمی. او حالا کجاست؟ او به اتهام فساد دورة 15سال زندان را در آفریقای جنوبی طی میکند. بنابراین مهر تأیید برای رژیم ایران اصلاً شواهد محسوب نمی شود. من وکالت کسی را دارم که شاید برای همه همکارانم اینجا جذاب نباشد، آقای جولیان آسانژ، از ویکی لیکس، بد یاخوب ، ولی او یک یادداشت ویکی لیکس را منتشر کرد که خیلی جالب بود، و در آخرین کتابش «آخرین بازی تاس» مورد بحث قرار گرفته است. وقتی رئیس جمهور اوباما دنبال آن بود که به رژیم تهران نزدیک شود، بعد از سخنرانی اش در قاهره، او خواست که دربارة خلع سلاح هسته یی گفتگو کند. دولت تهران گفت بله ما گفتگو میکنیم به یک شرط: به این شرط که شما کمک کنید و اعضای مجاهدین خلق را برای مجازات به تهران مسترد کنید. به عبارت دیگر رژیم ایران شاید آماده بود کمی برنامه هسته یی اش را به تأخیر بیندازد اگر میتوانست به شما دست پیدا کند. اگر می توانست به مجاهدین خلق دست پیدا کند.
اینها تاریخ هستند و به عنوان یک قاضی من کمی در این مورد میدانم چون من تحقیقاتی در مورد قتل عام اعضای مجاهدین در سال 1988 انجام دادم. از دید من این یکی از بدترین جنایاتی بود که بعد از جنگ جهانی دیده ایمقضات مرگ در تهران در زندان اوین و سایر زندانها در سراسر کشور، یک سؤال از این زندانیان سیاسی که برای 7 یا 8 سال زندانی بودند پرسیدند: آیا هنوز از مجاهدین حمایت میکنید؟ و اگر میگفتند بله آنها را خارج میکردند و به حیاط میبردند و در دسته های 4نفره توسط جراثقال یا در دسته های6 نفره در سالن زندان حلق آویز می شدند. هیچ دادگاهی نداشتند. آنها به شدت آسیب پذیر بودند، بیرون برده می شدند و حلق آویز می شدند. در آن زمان دو جلاد، آخوند در قدرت بودند، هاشمی رفسنجانی و خامنه ای که حالا رهبر عالی است.
این یک جنایت وحشتناک مجازات نشده علیه بشریت بود، جنایت مجازات نشده. راهپیماییهای مرگ ژاپنیها در مقایسه با آن رنگ می بازد، سربنیتسا به اندازة این قتل عام تبهکارانة هزاران زندانی سیاسی که به عنوان محارب یا دشمنان خدا که به آن محکوم شدند، مخوف نبود. بنابراین این انتقامجویی در انتظار عدالت است و من در پایان به این برمی گردم.
ولی این کین توزی رژیم تهران را نشان میدهد که حالا توسط مردی که در انجام این قتل عام نقش کلیدی داشت، رهبری می شود. و نشان می دهد که مجاهدین خلق و کمپ اشرف پناهنده هستند چون اگر به کشور خودشان بازگردند، کشته خواهند شد. و مالکی یک عامل رژیم ایران است که آنها را در سال 2009 کشتار کرد، یازده کشته، و در سال 2011 شدند چهل و هفت کشته. بنابراین این میزان کینه است که باعث می شود ساکنان کمپ اشرف در قانون بین المللی پناهنده سیاسی باشند. به آنها توسط ژنرال پترائوس در سال 2006 بعد از تهاجم به عراق قول داده شد، ساکنان کمپ اشرف سلاحهایشان را تحویل دادند، یک خلع سلاح کامل وجود داشت، هیچ صحبتی نیست هیچ ادعای معتبری هم نیست که از سال 2001 هیچ عمل چریکی یا عمل تروریستی وجود داشته باشد و ژنرال پترائوس قول داد که آنها به عنوان افراد حفاظت شده تحت کنوانسیون ژنو محسوب میشوند. ولی وقتی آمریکا از آنجا رفت، آنها را حفاظت نشده برجای گذاشت.
سازمان ملل متحد مسئولیت حفاظت دارد. این یک اصل حقوقی است وقتی جانها در معرض خطر در کشوری هستند که نمی تواند آنها را نجات دهد و آقای مالکی آنها را نجات نخواهد داد، مسئولیت حفاظت وجود دارد. این مسئولیت در کمپ لیبرتی چشم پوشی شده، یک کمپ انتقالی که عنوان اسیرکنندة همان افراد، همان نیروهایی که مسئول کشتار 2009 و 2011 بودند را دارد. همان اهانت ، عجیب نیست که همان توهین به افراد کمپ لیبرتی می شود به عنوان محارب، منافق، آنها منافق نامیده می شوند، لغاتی که توسط آخوندها برای محکوم کردن آنها به مرگ مورد استفاده قرار گرفته است. این زبان اهانت و زبان آزار است. سفیر کوبلر از این چشم پوشی کرده است. ساکنان اشرف و مجاهدین در سال 1986 به عراق رفتند وقتی دولت فرانسه تسلیم فشار رژیم ایران شد و دستور اخراج آنها را داد، البته آنها مورد استقبال صدام حسین قرار گرفتند. از سال 1986 برای 25 سال آنها مدرسه، بیمارستان، امکاناتی ساختند که میلیونها دلار ارزش دارد و عراق همة آنها را می گیرد. در قانون بین المللی نمی تواند این کار را بکند. باید غرامت کامل به آنهایی که اموالشان را میگیرد، بدهد. انتقاد دیگری که می خواهم بکنم و به عنوان یک قاضی سازمان ملل متحد برایم درد آور است، این است که از کمیساریاری عالی پناهندگی سازمان ملل متحد انتقاد کنم که یک سازمان عالی است و کار انساندوستانة زیادی کرده است. چرا تأییدیه گروهی پناهجویان حفاظت شده را نداده است. چرا نه؟ می گوید ما نمی توانیم به عنوان گروه آنها را تأیید کنیم، هرچند که واضح است آنها به عنوان گروه پناهجو هستند، پناهجویان مشروع. در ماه گذشته کمیساریای عالی 30 نفر را احراز هویت کرده است. 30 نفر در ماه. به این فکر کنید، حسابش را بکنید. بر این اساس با 3400 نفر، تا سال 2020 هشت سال طول می کشد با 30 نفر در ماه. این کاملاً غیر قابل قبول است. آیا ما هشت سال باید صبر کنیم که این مشکل حل شود؟
یک وظیفه یی برای کشورهایی که به عراق در سال 2003 حمله کردند و این مسأله را ایجاد کردند، وجود دارد. بگذارید صادق باشیم این تهاجم این مسأله را ایجاد کرد. ما ممکن است موافق باشیم یا مخالف که این یک تهاجم غیرقانونی بود ولی این مهم نیست. این تهاجم بود که مسأله افراد حفاظت شده طبق کنوانسیون ژنو را ایجاد کرد، بنابراین بر عهدة آمریکا، انگلستان و فکر میکنم شریک جزیی ترشان اسپانیاست. بگذارید روشن کنیم آمریکا، انگلستان و اسپانیا به عراق حمله کردند و منجر به روی کار آمدن رژیم مالکی شدند، من فکر می کنم مسئولیت آنهاست که سایر پناهندگان را بپذیرند.
بنابراین دست آخر ما، رژیمی در تهران داریم که توسط مردی رهبری می شود، رهبر عالیش، که به خاطر جنایت، یکی از بدترین جنایات علیه بشریت که علیه مجاهدین خلق در 1988 انجام شد، مقصر است. ما رفسنجانی را داریم که هنوز در مواضع عالیرتبه است، همینطور اکثر قضات جوخة مرگ، و پاسداران انقلاب که کشتار را انجام دادند و زندانیان و دیپلوماتهایی که آن را لاپوشانی کردند. این یک ماجرای وحشتناک در سازمان ملل متحد است که چطور رژیم ایران توانست تحقیقات سازمان ملل متحد را منحرف کند و هیچ کاری برای این جنایت وحشتناک مجازات نشده صورت نگرفت. زمان آن رسیده است چون جنایات نازیهای آلمان بررسی شده است، بنگلادش دادگاهش را داشت، ما محاکمة افسران پل پوت را در کامبوج داریم. این پرونده های قدیمی، حداقل پرونده هایی هستند که از 1988 قدیمی ترند. جنایات رهبر عالی و رهبران رژیم ایران بسیار بدتر از جنایات جوزف کونی هستند. در اینترنت بسیار سر و صدا کرد که در پی جوزف کونی هستند. بیایید به رهبری رژیم ایران که مسئول جنایت علیه بشریت به خاطر قتل هزاران زندانی سیاسی در سال 1988 است، چشم بدوزیم.
این احتمالاً کاری است که سازمان ملل متحد باید بکند، باید دادگاهی تشکیل دهد که همة رهبران رژیم ایران را که در آن قتل عام دست داشتند محاکمه کند. چون دست آخر آخوندهای بی رحم افرادی هستند که به خاطر جنایت علیه بشریت مقصرند و عطوفتی نسبت به مردم خودشان نشان نداده اند به طوری که نمیتوان به آنها برای دردست داشتن یک سلاح اتمی اعتماد کرد.
سرهنگ وسلی مارتین: فرمانده پایگاه آمریکایی در اشرف
بسیار متشکرم. خانمها و آقایان متشکرم.
سپاسگزارم. هیچکس بیش از یک جنگجو از جنگ نفرت ندارد، هیچ کس از شکستن یک توافق آتش بس بیش از جنگجویی که آن را امضا کرده متنفر نیست. به این دلیل است که شما می بینید ژنرال فیلیپس، سرهنگ مک کلاسکی، سرهنگ نش، سرهنگ دوم جولی نورمن، و خود من در این موضوع این طور با تمام قوا مبارزه می کنیم. چون آنچه اجازه داده شده برای ساکنان کمپ اشرف اتفاق بیفتد، نفرت انگیز است.
آنها بهترین بهترینها بودند که من تا به حال شناخته ام و خوشوقتی آن را داشته ام که با آنها کار کنم.
به جای نگه داشتن موقعیت افراد حفاظت شده که ما با آن موافقت کردیم، آنها را رها کردیم و به دولت فاسد مالکی که دوست رژیم ایران است تحویل دادیم. این کار کاملاً با تأیید قوه مجریه به خصوص وزارت خارجه صورت گرفت. دوستم گلن کارل به درستی همین حالا اشاره کرد که شما باید حقیقت را بدانید و حقیقت باید شما را آزاد کند. متأسفانه با وزارت خارجه من باید از هنرپیشه آمریکایی جک نیکلسون نقل قول کنم که شما نمیتوانید حقیقت را تحمل کنید.
وزارت خارجه ناقض دستورالعمل سال 2004 مصوب کنگره است. سه معیار وجود داشت. خارجی بودن، تهدیدی برای ایالات متحده و پتانسیل حمله به ایالات متحده یا شهروندانش. به عنوان اولین افسر ضدتروریسم برای کل عراق و فرمانده سابق کمپ اشرف میتوانم بگویم مجاهدین خلق تهدیدی نبودند در واقع من آنها را یک متحد بسیار قوی یافتم. وزارت خارجه همچنین ناقض حکم دادگاه استیناف در سال 2010 است که گفت شما شش ماه وقت دارید که این مسأله را تصحیح کنید. از جولای 2010 تا الان که بسیار بیشتر از شش ماه است. در واقع تقریباً همان مدت زمانی است که طول کشید آمریکا وارد جنگ جهانی اول بشود و بجنگد. ظاهراً یک اختلاف بزرگ بین وزارت خارجه و وزارت دفاع در یک لغت ساده وجود دارد: هیلاری کلینتون می گوید آنها به سرعت روی این موضوع دارند کار می کنند. من مایلم معنی لغت «به سرعت» توسط وزارت خارجه را بدانم چون با وزارت دفاع نمیخواند.
من از جوابهایی که از وزارت خارجه می گیریم در حیرتم. وقتی برنامه ریزی شده بود که سفیر سعودی در خاک آمریکا مورد حمله قرار گیرد. اظهارات این بود که درمقابل ما باید آنها را به لحاظ دیپلوماتیک بیشر منزوی کنیم. انزوای بیشتر دیپلوماتیک چیست؟ این شبیه به فیلم خانة حیوانات «کارآموزی فوق محرمانه» است و نه چیزی بیشتر از آن. و بعد از وزارت خارجه این اظهارات در آمد که ما باید ببینیم تصمیم این ترور تا کدام مقامات بالای دولت ایران رفته است. جای سؤالی نیست که تا بالاترین سطح رفته است. دخالت آمریکا در خاورمیانه من را به یاد این می اندازد که وزارت خارجه هیچ چیزی را از زمان سرنگونی اشتباه یک دولت بسیار مردمی در ایران در سال 1953 درست انجام نداده است. و تا امروز به انجام اشتباهات ادامه می دهیم که شامل تأیید و حمایت از مالکی است. وزارت خارجه ادعا می کند که مجاهدین خلق تروریست هستند. همانطور که گفتم ما بهتر میدانیم همه در این سالن بهتر میدانند که شما متحدین ما هستید نه دشمنان ما.
خلق به خاطر کار با صدام انتقاد کرده است با این حال وقتی صدام در معرض شکست خوردن از رژیم ایران بود، این آمریکا بود که به دادن اطلاعات، منابع و امکانات برای تقویت صدام اشتغال داشت. بنابراین اگر این بحث درباره کار با صدام معتبر است، آمریکا یک دولت تروریستی است.
وزارت خارجه ادعا می کند که اطلاعات طبقه بندی شده درباره مجاهدین خلق دارد. ولی هیچوقت آنها را به من یا کس دیگری وقتی در عراق یا در پنتاگون کار میکردم، ندادند. و من گواهینامه تأیید فوق محرمانه داشتم همانطور که الان هم وزیر ریج، سفیر بولتون و سرهنگ مک کلاسکی دارند. من الان وزارت خارجه را به چالش می طلبم که به چهار نفر ما نشان دهید که این اطلاعات چه هستند تا ما فرصت این را داشته باشیم که آن را تأیید یا تکذیب کنیم.
من صادقانه انتظار دارم که ما اطلاعاتی را پیدا کنیم که معتبر از آن نیست که من، سرهنگ مک کلاسکی و ژنرال فیلیپس در وسط شب به اشرف فرستاده می شدیم که به اظهارات وزارت خارجه، دولت عراق و رژیم ایران پاسخ دهیم و هر دفعه بیش از دفعه قبل منزجر تر برمی گشتیم و میدانستیم مجاهدین آن کارهایی را که به آن متهم میشدند، انجام نمیدادند.
وزارت خارجه حالا یک متحد در سیاست بهم پیچیده استمالت رژیم ایران دارد. این سازمان ملل متحد و نفر برگزیده آن مارتین کوبلر است. سفیر کوبلر تا الان ثابت کرده که به سنت سازمان ملل متحد پایبند بوده است. این سنت در رواندا شکل گرفت وقتی 800 هزار نفر در نسل کشی کشته شدند. سازمان ملل متحد به هشدارهای ژنرال دالر و درخواست کمک او پاسخ نداد. در عوض آنها مرتب به تأخیر می انداختند و سه ماه تأخیر کردند و 800 هزار نفر بهای آن را پرداختند. ما نمیتوانیم اجازه دهیم 3400 ساکن اشرف و لیبرتی بهای آن را بپردازند در حالی که سازمان ملل متحد هیچ کاری نمیکند.
ما همین حالا 1200 نفر را در یک ناحیه بسیار کوچک منزوی تحت محافظان بسیار خشن که تا الان ثابت کرده اند آماده شلیک هستند، گذاشته ایم.
اول اینکه من در کمپ لیبرتی زندگی کرده ام. ما فضای بسیار بیشتری داشتیم. ما کیلومترها فضای بیشتری نسبت به آنچه برای ساکنان اشرف اختصاص داده شده، داشتیم. همینطور سفیر کوبلر این کمپ که تأسیسات تصفیه آب داشت، بی حد و حصر غارت شد. کمپ لیبرتی که آمریکاییها برای مالکی برجای گذاشتند آن کمپ لیبرتی نیست که امروز به ساکنان اشرف تحمیل شده است. ما یک امکان خوب داریم که در خاورمیانه درست عمل کنیم. ما از بهار عرب و آنچه در مصر، لیبی و تونس صورت گرفت، تقدیر کردیم. همه اینجا میدانند چه اتفاقی افتاد تبدیل به یک درهم ریختگی شد و بنیادگراهای بیشتری شروع به وارد شدن کردند چون یک تشکیلات خوب برای جایگزینی دولتهای در حال سقوط وجود نداشت. در ایران یک ساختار خوب وجود دارد تحت رهبری مریم رجوی.
ما باید اشتباهاتی را که کرده ایم اصلاح کنیم. نامگذاری مجاهدین خلق درلیست وزارت خارجه اشتباه است. الان مجاهدین را از لیست خارج کنید! بلادرنگ ساکنان اشرف و لیبرتی را از عراق خارج کنید. ما امکانات و فضای موجود در اروپا و به خصوص در ایالات متحده داریم. ما این مشکل را ایجاد کردیم. ما باید استمالت از رژیم ایران را متوقف کنیم و تشخیص دهیم که رژیم ملاها دشمن دموکراسی در سراسر جهان است. ما باید ستایش از مالکی را متوقف کنیم. او قابل اعتماد نیست. او این را بارها اثبات کرده است. ساکنان اشرف اخیراً نامه یی برای وزیر خارجه کلینتون فرستادند که همه نگرانیهایشان را برجسته کرده اند. من این نامه را که دوستانم در اشرف به من دادند، خوانده ام. من پیشنهاد می کنم وزیر کلینتون هم آن نامه را بخواند. همانطور که وزیر ریج اشاره کرد او آماده است به عراق برود من آماده ام با یونیفرم یا بدون یونیفرم به عراق برگردم.
در خاتمه مایلم از 475 هزار عراقی که نامه یی در حمایت از ساکنان اشرف به وزیر خارجه نوشتند تقدیر کنم. این در مقابل دولت بسیار وحشی مالکی است که انتقام خواهد گرفت و با این حال شما تقریباً نیم میلیون عراقی را دارید که میگویند آنچه در اشرف اتفاق می افتد، اشتباه است. و نهایتاً من به خواهران و برادرانم در اشرف و لیبرتی می گویم: ما در گذشته با هم ایستادیم، ما امروز با هم می ایستیم و ما همیشه با هم خواهیم ایستاد.
متشکرم.
سرهنگ مک گلاسکی- از فرماندهان مستقر در اشرف تا سال 2008
متشکرم. خانم مریم رجوی و میهمانان محترم. خانمها و آقایان. من یک سخنران حرفه یی نیستم. شاید به خوبی دیگران صحبت نکنم. ولی میخواهم یک چیز را بگویم: من یک شهروند اشرف هستم.
من فرزندان و برادران و خواهران و مادران و پدران شما را میشناسم. اجازه بدهید امروز در حمایت از آنها قیام کنیم. امروز من یک سرباز سابق هستم. در طول 13 ماهی که در اشرف بودم مسئول حفاظت از ساکنان اشرف بودم. این حفاظت تحت کنوانسیون چهارم ژنو به آنها داده شد. ساکنان به طور داوطلبانه این حفاظت را از طرف آمریکا پذیرفتند بعد از این که تسلیحات دفاع از خود را تحویل دادند. آنها به آمریکا برای تأمین حفاظت اعتماد کردند. این کار را کردند به خاطر اعتمادی که امروزهم باید همچنان به آن پایبند باشیم. اعتمادی که باید به جهان داده شود تا اطمینان حاصل شود که این افراد از آزادی و امنیت برخوردار خواهند بود.
در فاصله 2004 تا 2008, نزدیک به 300 نفر به ایران برگشتند. از آنها بجز تعداد بسیار کمی, خبری در دست نیست. اما میتوانم در مورد یک نفر به شما بگویم که ما از او خبر دریافت کردیم. او بتول سلطانی بود. اگر این نام را تا بحال نشنیده اید, او ساکن اشرف بود و به ایران رفت. یکی دو ماه بعد من نصف شب از طرف یکی از ایستگاههای پلیس ما در خارج از اشرف یک تماس عجولانه تلفنی دریافت کردم, که میگفت خانم سلطانی با پاسپورت ایرانی به عراق بازگشته است. و او از طریق مترجم خودم، به من گفت که او مجبور شده است که به عراق بازگردد تا خانواده اش در ایران امن بماند. او گفت از دست گروگانگیرانش در بغداد فرار کرده و میخواهد به اشرف بازگردد.
بسیارخوب، مدت کوتاهی بعد، او دوباره در اشرف ظاهر شد. این بار با اعتراض به اینکه گویا همسرش در اشرف توسط اشرفی ها بزور نگهداری شده است.
من شخصا با همسر سابق او مصاحبه کردم. همانطور که با هزاران نفر دیگر در اشرف بهمراه خانواده های آنها مصاحبه کرده بودم. او (سلطانی)حالا دیگر مامور نیروی قدس و رژیم ایران بود.
میتوانم به شما بگویم که ساکنان اشرف آنجا هستند چراکه خواست آنها همین است.
مثل هر سازمان دیگری, برخی افراد شاید بخواهند صفوف آن را ترک کنند و این افراد از طرف رهبری و ساکنان، اجازه ترک محل داشتند.
آنها پیش ما آمدند، با اطمینان کامل که ما به آنها موقعیت پناهندگی خواهیم داد و سپس آنها بدنبال زندگی خود در کشورهای اروپایی خواهند رفت. سازمان ملل آمد و با آنها مصاحبه کرد و به آنها گوش فرا داد و شنید که به کدام کشورها میخواهند برود. و ما آنها را در یک محل پناهندگی گذاشتیم بنام «کمپ پناهندگی اشرف» با این نیت که این بعنوان نمونه ای خواهد بود در صورتیکه میتوانستیم این افراد را به نقاط دیگری در سایر کشورها بفرستیم. سپس میتوانستیم به ساکنان اشرف بگوییم، شما دیگر بیش از این لازم نیست اینجا بمانید. شما میتوانید در هر زمان بروید.
و ما معتقد بودیم که این سیاست دلپذیر «فروپاشی» به بستن کمپ اشرف راه خواهد برد.
خوب، حالا من میتوانم به شما یک چیز بگویم که آن افراد بیچاره در آنجا که ما بنام کمپ پناهندگی برایشان درست کرده بودیم، 4 سال به انتظار نشستند، با وعده های زیادی از جانب صلیب سرخ و سازمان ملل و سایر آژانس ها.
و من نشستم و دیدم که چگونه آدمهای اتحادیه اروپا می آمدند، هرکسی که می آمد قول کمک میداد که پناهنده می پذیرد. اما میخواهم به شما بگویم که هیچکس پناهنده ای نپذیرفت. بعد وضعیت آنقدر وخیم شد که دیگر آن افراد که نزد ما آمده بودند، میخواستند از این محل آزاد شوند. آنها با کار کردن پیش ما (آمریکایی ها) پول دریافت میکردند و پول کافی داشتند که آزاد شوند. من نهایتا فرمانده خود را قانع کردم که به آنها اجازه بدهیم بروند.
ما تدریجا با تعداد خیلی کمی شروع کردیم و درها را باز کردیم. آنها مایملک فردی خود را برمیداشتند و محل را ترک میکردند. خیلی ها به ترکیه رفتند و چند تن از آنها در این راه جان خود را از دست دادند.
در مورد بقیه ما تصمیم گرفتیم که یک کمپ مخصوص پناهندگی برای آنها در دهوک کردستان بسازیم. دولت کردستان و سازمان ملل با ما همکاری کرد و ما فکر میکردیم که کار بسیار عالی پیش میرود. ما آنها را به دهوک نقل مکان دادیم و این افراد در هتل ها مستقر شدند. اما قبل از اینکه ما بتوانیم آنها را در کمپی که قصد ساختنش را داشتیم مستقر کنیم دولت اربیل آمد و آنها را با توافق سازمان ملل به جای دیگری برد.
بدون اینکه ما بتوانیم موقعیت را کنترل کنیم آنها را به آپارتمان هایی در اربیل منتقل کردند. من هنوز از سرنوشت آنها تا به امروز خبر ندارم. اما آنچه میدانم و شنیدم این بود که نیروی قدس میخواست روی آنها کنترل داشته باشد.
من این داستان را برای شما تعریف کردم چون مهم است که درک کرد ما نیاز به کمک از طرف جهان داریم. وقتی ما نتوانستیم برای این تعداد موقعیت پناهندگی دریافت کنیم و آنها را به آزادی در کشورهای دیگر برسانیم، چطور میتوانیم وضعیت ساکنان کنونی اشرف را تعیین تکلیف کنیم. ما نیازمند کمک هستیم.
میخواهم کمی در رابطه با افرادی که با آنها 13 ماه زندگی کردم بگویم، کسانی که با آنها غذا صرف میکردم، کسانیکه آنها را در خانه هایشان ملاقات کردم. ما تضمین کردیم که آنها به زور به ایران بازگردانده نخواهند شد. و در طول 13 ماهی که با ساکنان اشرف کار کردم، من چند مشاهده داشتم. اول اینکه آنها رابطه بسیار خوبی با ساکنان روستاهای اطرفشان داشتند و این رابطه بود که جان سربازان آمریکایی را نجات داد. ضمناً ما 13 سرباز را در راه حفاظت از ساکنان اشرف از دست دادیم. آمریکا تعهد داد. و 20 سرباز دیگر نقص عضو شدند. و من خاطراتی دارم که همة عمر در رابطه با آنچه در حفاظت از ساکنان اشرف انجام شد به یاد خواهم داشت.
حالا چرا من امروز اینجا حضور یافته ام؟ چون من مسئولیت خودم را جدی میگیرم.
ساکنان اشرف بسیار مستقل بودند. آنها میتوانستند همه چیز بسازند. آنها کارخانه میساختند و هر کار که میخواستند تنها با دستان و ابزار معدودی انجام میدادند. آنها هزینه های همه چیز خود ازجمله سوخت و مایحتاج و غذای خودشان را پرداخت میکردند. تنها کاری که ما میتوانستیم انجام دهیم این بود که برای آنها اسکورت به بغداد داشته باشیم تا بتوانند مایحتاج خود را تأمین کنند. وقتی آنها مشکلات جدی پزشکی داشتند لوازم لازم را میخریدند. در یک نوبت تعدادی از ساکنان بسیار مریض بودند و نیاز به کت اسکن داشتند. رهبری آنها راهی را پیدا کرد که این لوازم تهیه شود اما دولت عراق به ما اجازه وارد کردن این لوازم به کمپ را نمیداد. ساکنان اشرف بیمارستان خودشان را داشتند که بسیار خوب نگاه داشته میشد و نیازهای افراد را تأمین میکرد. آنها تأسیسات آموزشی داشتند که افراد در آنها مدارک در سطح دانشگاه دریافت میکردند. آنها مزارع داشتند. یک دوست من کار کشاوری می کرد. من از باغ او بازدید میکردم و از محصولات کشاورزی او میخوردم. آنها تأسیسات تولید بنگال داشتند. من بنگال در آمریکا دیده ام اما هیچوقت اینقدر محصولات با کیفیت بالا ندیده بودم، آنها این محصولات را تولید میکردند و در عراق میفروختند تا مایحتاج خود را تأمین کنند. آنها کارگاههای خیاطی و مراکز آزمایشی کامپیوتر داشتند. آنها همیشه به دنبال زندگی در صلح بودند. هیچوقت قصدی برای صدمه زدن به هیچکس در عراق نداشتند. آنها همچنین از روستاهای اطراف حمایت میکردند و به آنها خدمات پزشکی میرساندند. من میتوانم یک خاطره در این رابطه به شما بگویم. کمی قبل از اینکه صحنه را ترک کنم، یک پسر 10 ساله روستایی زیر آوار ساختمان قرار گرفته بود و مجروح شده بود. خانواده عراقی در حالیکه فرزند خود را در آغوش داشتند (به اشرف) آمدند. او از ناحیه سر جراحات جدی برداشته بود. پزشکان اشرف حسن نیت نشان دادند و او را به بیمارستان بردند و بر روی او عمل جراحی کردند و جان او را نجات دادند. من شخصاً آنجا بودم. مردم عراق به ساکنان اشرف به خاطر کمکهایی که به افراد اطراف اشرف میکردند بدهکارند. ساکنان اشرف بعلاوه خدمات پزشکی فرصت شغلی را هم در آن استان دیالی که هیچ فرصت کاری وجود نداشت، ایجاد میکردند. روستاهای اطراف با کار در اشرف امرار معاش میکردند. مردم عراق در این باره به ساکنان اشرف بدهکارند. آب آشامیدنی که ما اصلاً به آن فکر نمیکنیم، مثلا همین بطری آبی که من امروز از آن مینوشم. اما وقتی در یک صحرا در اشرف هستید به آب جاری برخورد نمیکنید مگر در کمپ اشرف. آنها آب را از رودخانه های دجله و فرات میگرفتند و کیلومترها آن را پمپ میکردند. آنها مرکز تصفیه آب ساخته بودند و آب رودخانه را تصفیه میکردند و به همه روستاهای اطراف پخش میکردند.
اما دولت عراق نمیتواند حتی آب آشامیدنی پناهندگان در لیبرتی را تامین کند!
چرا من اینجا هستم؟ چونکه ساکنان اشرف تروریست نیستند. آنها افرادی هستند که سعی میکنند مثل شما در اینجا سمبلهای شجاعت باشند. آنها داوطلبانه سالها خود را در شرایط بسیار سختی قرار داده اند. آنها با ارتش آمریکا و سفارت آمریکا و کمیساریای عالی پناهندگان و صلیب سرخ و دولت عراق همکاری کرده اند. آنها نشان داده اند که آماده اند همه کار برای بهبود وضعیت انجام دهند، همانطور که هم اکنون انجام داده اند و افرادی به لیبرتی نقل مکان شده اند با این امید که با حرکت به آنجا آزاد شوند. اما اینطور نشده است. امروز، ساکنان اشرف در معرض حمله قرار گرفته اند. افرادی که مسئول حفاظت از آنها هستند از آنها حفاظت نمیکنند. آنها قول داده اند شهر را ترک کنند و به مکان امن دیگری نقل مکان کنند، یعنی لیبرتی. همانند سابق، ساکنان این کار را با حسن نیت انجام دادند و نقل مکان کردند. ولی آنجا خانه آنها نیست. اشرف به مدت بیست یا بیست و پنج سال خانه آنها بود. حرکت دادن آنها به یک جای عجیب بسیار سخت است. آنها اموال خود را که در اشرف داشتند از دست داده اند. اموال آنها را در حال حرکت به لیبرتی از آنها گرفتند. اگرچه آنها بسیار ماهر هستند اما اگر افراد ابزار و لوازم کافی نداشته باشند نمیتوانند نیازهای خود را تامین کنند و به همین خاطر لیبرتی مثل یک زندان است. آب تمیز ندارد، مشکلات بهداشتی دارد، برق کافی ندارد، آزادی حرکت در آنجا وجود ندارد. نمیتوان افراد را در قفس نگاه داشت و پلیس مسلح و دوربینهایی را 24 ساعته در آنجا حفظ نمود و دائم حوزه خصوصی آنها را مورد تجاوز قرار داد و توقع داشت که باور کنیم آنها آزاد هستند. این شرایط بدی است و باید تغییر داده شوند.
چرا با ساکنان اشرف اینطور رفتار میشود؟ آیا موضوع گمانه زنی در رابطه با گذشته نظامی آنها است؟ تاریخچه نظامی وجود دارد. من در اشرف بوده ام. اما این موضوع به گذشته مربوط است. آیا موضوع رابطه با رژیم ایران است؟ مالکی قبلا کجا زندگی میکرد؟ مالکی در زمان صدام در ایران زندگی میکرد.
بنابراین هرچه بیشتر افراد به لیبرتی انتقال داده شوند، شرایط بیشتر مثل زندان میشود. اما فشارهایی که بر اشرف میرود نیز جنایت است. من شخصاً به طور مرتب با دوستان خود در اشرف صحبت میکنم. من هر ماه با آنها از طریق تلفن صحبت میکنم. هر روز از طرف آنها ایمیل دریافت میکنم و از وقایع آگاهی دارم. من ویدئویی را که شما امروز در اینجا دیدید مدت کوتاهی بعد از وقوع آن حمله دیدم. من افرادی را که کشته شدند میشناختم. آنچه بر علیه اشرف انجام میشود اشتباه هست، همانطور که نقل مکان دادن آنها به لیبرتی کار اشتباهی است. در دورانی که در اشرف بودم با سازمان ملل متحد کار میکردم. آنها میترسیدند که به اشرف بروند. آنها کمپ پناهندگی اشرف را به عنوان کمپ پناهندگی سازمان ملل متحد میشناختند. اما من هیچ مأمور سازمان ملل متحد در آنجا ندیدم. آنها از طریق ویدئو نظارت میکردند. صلیب سرخ به آنجا نمی آمد تا زمانیکه برای آنها امن بود که این کار را کنند. آنها الان کجا هستند؟ آنها در اشرف و لیبرتی نیستند. آنها در خارج از لیبرتی هستند ولی در اشرف نیستند. صلیب سرخ بین المللی کجاست؟ کسانی که اینقدر دلشان میخواست که ساکنان را به ایران بازگردانند دیگر حاضر نیستند و در صحنه نمانده اند. من سعی کردم آنها را قانع کنم که پایگاهی را در اشرف ایجاد کنند اما این کار را نمیکردند. یونامی و سازمانهای مدعی کمک به این افراد کجا هستند؟ ما نیاز داریم که آنها برای کمک به وضعیت حاضر باشند. من در محلی کنار اشرف زندگی میکردم و معمولاً از آنجا بازدید میکردم و با خانواده هایی که به آنجا می آمدند صحبت میکردم. من هنوز یادداشت های خودم را در رابطه با کودکان و خانواده ها دارم که چه احساسی نسبت به خویشاوندان خود در اشرف داشتند و شکنجه هایی که خانواده های آنها به خاطر حضور خویشاوندان خود متحمل میشدند را میدانم. من با هر کسی که در اشرف صحبت میکردم میگفت در آنجا داوطلبانه مستقر است. من اعضای خانواده هایی را دیده ام که به در نزدیک شده و ادعا میکردند که بچه من در آنجا به زور نگه داشته میشود. یکی از آنها مصطفی بود. او هر روز پشت در بود. هر وقت من با دختر او صحبت میکردم و میپرسیدم که آیا مطمئنی میخواهی اینجا بمانی او جواب میداد بله! ساکنان اشرف تسلیحات خود را تحویل دادند و موقعیت افراد حفاظت شده دریافت کردند و به زندگی خود با یونیفورم نظامی ادامه دادند به نظر من، شیوه زندگی آنها و انضباط آنها تنها شیوه برای ماندگاری آنها بود. آیا میتوانید 24 ساعته و 7 روز هفته را در کمپ تصور کنید، که ارتش عراق در خارج از آن مستقر شده است و پلیس عراق آماده دستگیری است و نیروی قدس هم مدام موشک پرتاب میکند؟ انضباط لازم است تا به حیات خود ادامه دهید. آنها قهرمان هستند و شما همه باید آنها را در مقام قهرمانان ببینید. هر کس که امروز ادعا میکند که اشرف پایگاه شبه نظامیان است به نظر من بسیار مغرضانه حرف میزند و نسبت به رنج ساکنان اشرف بی احساس است.
امروز در چه نقطه ای هستیم؟ برای حفاظت و نقل مکان ساکنان اشرف چه کاری باید انجام داد؟ همانطور که همه ما میدانیم و از سخنرانان امروز شنیده ایم، تقریباً 1200 تن از ساکنان به لیبرتی رفته اند. ما از یک مورد مرگ خبر داریم. شرایط کمپ قابل تحمل نیست. پلیس عراق دوربین در آنجا نصب کرده و پلیس با یونیفورم و همچنین تیمهای ویژه ضربت در کمپ پخش شده اند. دولت عراق قصد ندارد که آنها را به جای دیگری ببرد، به رغم اینکه خانم رجوی پیشنهاد منتقل کردن آنها به مناطقی در اردن را داده است. دولت عراق آماده نیست که از این پیشنهاد پشتیبانی کند. ساکنان دیگر ابزار تأمین نیازهای خود را ندارند. نتیجه اینکه کمپ لیبرتی یک زندان است. یک کمپ پناهندگی نیست. بنابراین نقل مکان ساکنان اشرف به لیبرتی بنظر من احمقانه ترین کار ممکن در جهان است. چرا کارمندان سازمان ملل متحد را به اشرف نمیبرند؟ چرا ساکنان را به بغداد به یک زندان میبرند؟ باید سازمان ملل متحد به اشرف برود. اما اولاً ما باید وزارت خارجه را وادار کنیم که نام سازمان مجاهدین خلق را از لیست تروریستی حذف کند. ثانیاً، نقل مکان ندادن ساکنان اشرف به لیبرتی هیچ ربطی به موضوع لیست گذاری ندارد. این دو موضوع جدا از یکدیگرند. سازمان ملل متحد باید یک دفتر در داخل لیبرتی تأسیس کند. آنها همچنین باید دفتری در اشرف برای حفاظت از ساکنان دایر کنند. هیچ جابجایی نباید صورت گیرد تا زمانیکه برخی از این موضوعات حل شوند. تیمهای بازدیدکنندگان حقوق بشری باید در صحنه حاضر باشند تا اطمینان حاصل کنند که شرایط زندگی منطبق با استانداردها است.
از وقتی که به من دادید متشکرم. ساکنان اشرف باید برای همه ما در اینجا از اولویت برخوردار باشند.
سناتور لوچو مالان :عضو هیأت رئیسه سنای ایتالیا
متشکرم آقای مکلاوسکی، شهادت شما بسیار قوی بود و از شما به خاطر سخنانتان و خدماتی که کرده اید و خواهید کرد، متشکریم. من میخواهم از همه سخنرانان تشکر کنم آنها مسافتهای طولانی را طی کرده اند و امروز در اینجا حاضر شده اند.
نیازی نیست که خواستهای ما در مورد کمپ لیبرتی تکرار شود، این خواستها شامل منتقل کردن پلیس به خارج از کمپ، اجازه دادن به ساکنان برای ساخت تأسیسات لازم، ضرورت خدمات پزشکی و تسریع پروسه بازتأیید پناهندگی توسط کمیساریای عالی پناهندگان می شود. این خواستها شناخته شده اند. بدون گردن گذاردن به این خواستها هیچ تقاضایی برای جابجایی ساکنان از اشرف به کمپ لیبرتی موجه نیست.
یک نکته مهم دیگر که مایلم در پایان بگویم این است که نام سازمان مجاهدین خلق باید از لیست آمریکا خارج شود در حمایت از حقیقت، عدالت و همچنین خود آمریکا. در آخر، میخواهم از همة شما دوستان تشکر کنم. شما به همه سخنرانان با توجه و آگاهی و مشارکت گوش فرا دادید. شما با انرژی خود به همة ما انگیزه میدهید.
و نهایتا میخواهم از خانم مریم رجوی تشکر کنم. از نقش رهبری کننده شما متشکریم. سازمان ملل متحد باید در راستای یک راه حل صلح آمیز به این بحران بین المللی کار کند. سازمان ملل متحد بسیار کم و شما با درایت و دید وسیع کارهای بسیاری انجام دادید. نه تنها مردم خوب ایران میخواهند از شما قدردانی کنند. بلکه همه مردم در سراسر جهان که خواهان صلح و آزادی هستند عمیقا از شما قدردانی میکنند. از شما متشکریم.