عبدالعلی معصومی ـ سه روز از اسفند ماه و نام دکتر مصدق

به نام سعادت ملت ایران

(به مناسبت سالگرد درگذشت پیشوای نهضت ملی دکتر محمد مصدق ـ بخش اول)

عبدالعلی معصومی

سه روز از ماه اسفند با یاد و نام افتخارانگیز دکتر محمد مصدق، پیشوای نهضت آزادیخواهانه مردم ایران سرشته شده است: 9اسفند، توطئه دربار شاه و همدستان او مانند کاشانی برای به زانو نشاندن دولت ملی  او، 14اسفند، سالگرد درگذشتش، و 29 اسفند، سالروز ملی شدن صنعت نفت، که به نام او رقم خورده است.
 «اصل ملی شدن صنعت نفت» به پیشنهاد دکتر مصدق، در «کمیسیون مخصوص نفت مجلس شورای ملی» مطرح شد و در تاریخ 29 اسفند1329، به  تصویب مجلس شورای ملی رسید.

متن این «اصل» چنین است:
«به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تاٌمین صلح جهان... پیشنهاد می نماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور، بدون استثنا ملی اعلام شود، یعنی تمام عملیات اکتشاف و استخراج و بهره برداری در دست دولت قرارگیرد».
دکتر مصدق می نویسد: «ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور ابتکار شادروان دکتر حسین فاطمی است که چون کمیسیون نفت مجلس شورای ملی پس از چند ماه مذاکره  و مباحثه نتوانست راجع به استیفای حق ملت از شرکت نفت انگلیس و ایران تصمیمی اتّخاذ کند، دکتر فاطمی با من، که رئیس کمیسیون بودم مذاکره نمود و گفت با وضعی که در این مملکت وجود دارد استیفای حق ملت کاری است بسیار مشکل، خصوصاً که دولت انگلیس مالک اکثریت سهام شرکت است و به عنوان مالیات بردرآمد هم هر سال مبلغ مهمی از شرکت استفاده می کند... بنابراین اول باید در فکر آتیه بود که از مال ملت بیش از این سوء استفاده نکنند و عوائد نفت هرچه هست نصیب ملت ایران بشود... همان طور که کشور انگلیس بعضی از صنایع خود را ملی کرده است برای این که منافع آن نصیب ملت بشود، ایران هم نفت خود را در سراسر کشور ملی کند تا دنیا بداند که نمایندگان جبهه ملی جز آسایش مردم چیزی نمی خواهند و با هیچ سیاستی سازش ندارند» («خاطرات و تاٌلّمات مصدق، به قلم دکتر مصدق، انتشارات علمی، تهران، چاپ سوم، 1365).
دکتر مصدق کمتر از چهل روز پس از تصویب «اصل ملی شدن صنعت نفت» در روز هفتم اردیبهشت 1330به نخست وزیری برگزیده شد.
با ملی شدن صنعت نفت، هم دربار شاه و همدستان آن، که وابسته به انگلیس بودند، با آن به مخالفت برخاستند و هم حزب توده و وابستگان آن، که با ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور مخالف بودند و در پی آن که نفت شمال ایران را به شوروی که در راٌس «اردوگاه سوسیالیسم»  قرار داشت، واگذار کنند.

«موازنه منفی» دکتر مصدق«موازنه مثبت» حزب توده
      اساس کار حزب توده، به عکس مصدّق که بر «موازنة منفی» تاٌکید داشت، «موازنة مثبت» بود، بدین معنی که ایران به ازای هر امتیازی که به دولتهای غربی میدهد باید امتیازی هم به شوروی بدهد. احسان طبری در این باره نوشت: «عقیدة دستهیی که من شخصاً در آن دسته قرار دارم این است که دولت به فوریت برای واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی و نفت جنوب به کمپانیهای آمریکایی و انگلیسی وارد مذاکره بشود... خودداری از اعطای امتیاز به خواستاران، حرکت غلط و یک طرفهیی است که مقصد آن یا تابعیّت از نقشههای مضرّ است یا تسلیم به حماقت. به همانترتیب که ما برای انگلستان در ایران منافعی قائلیم و برعلیه آن صحبتی نمیکنیم باید معترف باشیم که دولت شوروی هم از لحاظ امنیّت خود در ایران منافع جدّی دارد». وی در همین مقاله تاٌکید میکند که سیاست «موازنة مثبت» سیاستی است که هر وطنپرستی باید از آن پیروی کند و بر این نکته نیز پافشاری میکند که «نواحی شمال در حکم حریم امنیّت شوروی است» («مردم برای روشنفکران»، ش 12،19آبان 1323).  
 طبیعی است وقتی یک نیرو سیاست «موازنة مثبت» را اساس کار و نقطة عزیمت سیاست خارجیش قرار دهد، دیگر نمی تواند با مصدّق و سیاست «موازنة منفی» او همسو شود.
     سیّد جعفر پیشهوری نیز، با اعتقاد به این که ایرانی تنها به تکیه بر نیروی ملّی نمیتواند بر مقدّرات صنعت نفت خود مسلّط شود، مصدّق را به باد انتقاد گرفت و نوشت: «شما به املاک و دارایی خود بیش از منافع ملّت علاقه دارید، شما از بزرگترین مالکین این کشور میباشید. اغلب لوایح تقدیمی شما [به مجلس] روی حفظ طبقة مالکین بوده است. شما از آزادی ملّت میترسید. شما از دوستی اتّحاد جماهیر شوروی بیمناک میباشید. شما اگر واقعاً ملتپرست هستید و واقعاً میخواهید فداکاری کنید بفرمایید، این گوی و این میدان، امتیاز دارسی را لغو کند. شما این قدر ساده هستید که خیال میکنید خواهند گذاشت شما با سرمایة داخلی نفت استخراج کنید. خودتان هم میدانید این  شدنی نیست» (روزنامة «آژیر»، 14آذر 1323).
     مصدّق در جواب پیشه وری، در جلسة 18آذر 1323 مجلس شورای ملّی، گفت: «من رنجانیدن و عصبانی کردن همسایگان، به خصوص، همسایة شمالی را، که در روزهای تاریک خدمات بزرگی به استقلال ما کرده است، بزرگترین خیانت میدانم... من مصالح مملکت را چنین تشخیص دادهام که طرحی تهیّه کنیم که هم منافع ایران را تاٌمین کند و هم راه مذاکرات را برای انتفاع از معادن نفت با مقامات خارجی مسدود ننماید... آنهایی که مرا به عنوان ملّاکی مخالف شوروی قلمداد میکنند خوب است به حساب املاکی که چهل سال است دست من و خانوادة من است، رسیدگی کنند و بدانند که من برای جلب نفع آنجا زارع ندارم...» سپس، به انترناسیونالیسم نوع استالینی پیشهوری اشاره میکند و میگوید: «آقای پیشه وری، اگر دنیا وطن همگی است، پس این جنگها و آدمکشیها برای چیست؟ و اگر هر ملتی برای خود وطنی دارد، پس چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. مخالفت من با دکتر میلیسپو و بیانات من در مجلس از نظر حمایت مالکین نبود بلکه دفاع از زارعین بود که آنها نان خالی ندارند... من غیر از حمایت این طبقه مرامی ندارم و نمیخواهم کارگر به نفع سرمایهدار، بیچاره و زبون شود. ایراد من به شما این است که مرام را از سیاست تفکیک کنید. ما چرا استخراج نفت خود را به ملل دیگر واگذار کنیم و به دنیا ثابت نماییم که ایرانی لیاقت استخراج نفت خود را ندارد» (مذاکرات مجلس شورای ملّی، 18آذر 1323). طرحی که مصدّق به آن اشاره کرده، «طرح منع واگذاری امتیاز نفت» است که وی در جلسة 11آذر 23 مجلس چهاردهم با قید دو فوریّت مطرح کرد و در همان روز به تصویب رسید. نمایندگان حزب توده در مجلس با این طرح مخالفت کردند. «کافتارادزه»، که در روز 24شهریور 1323 برای مطالعه در مورد منابع طبیعی نفت شمال و پیشنهاد کسب امتیاز کشف و استخراج نفت در آن مناطق به ایران آمده بود، طی یک مصاحبة مطبوعاتی در محلّ سفارت شوروی، تصویب این طرح را یک اشتباه خواند و در اعتراض به آن، فردای روز مصاحبة مطبوعاتی ایران را ترک کرد.
     با این مقدّمات میتوان به اختلاف عمیق بین دیدگاه مصدّق و شوروی در مساٌلة سیاست خارجی ایران پیبرد. مصدّق به «موازنة منفی» معتقد بود و، براساس آن، هرگونه سلطة خارجی را بر ثروتهای ملّی مردود میشمرد. شوروی در پی کسب امتیاز نفت و سایر منابع طبیعی مناطق شمال ایران بود و پس از حاکمیّت دولت ملّی مصدّق نیز دست از این مطالبات برنداشت و همین مساٌله یکی از علتهای عمدة ستیز کینتوزانة حزب توده با مصدّق بود. شعار و پیگیری امر ملّی کردن نفت در سراسر ایران، که مصدّق در راهش آن همه تلاش کرد و  خون دل خورد، شدیدترین حسّاسیّها را ازجانب حزب توده برانگیخت. همین سیاست درعین حال باعث شد که در سرتاسر عمر کوتاه دولت ملّی دکتر مصدّق، شوروی آن را به طور غیرمستقیم بایکوت کند، به خصوص پس از ملّی شدن شیلات شمال، که امتیاز آن را شورویها داشتند. در شرایطی که تحریم اقتصادی دولت مصدّق از سوی آمریکا و انگلیس دولت مصدّق را تحت فشار و درتنگنا قرار داده بود، شوروی نه تنها حاضر نشد با خرید نفت از ایران کمکی به پایگرفتن دولت ملّی مصدّق بکند، بلکه وقتی، پس از ماهها تلاش، مصدّق توانست با تخفیف به ژاپن نفت بفروشد، شوروی، پابه پای شرکت نفتی رویال داچ شل ـ که بلافاصله برای جلوگیری از اقدام ژاپن نفت خود را تا 20درصد ارزان نموده بود ـ فروش نفت ارزان، حتّی، پایاپای را، در ازای گرفتن قایق و تور ماهیگیری و سیم، به ژاپن پیشنهاد کرد. روزنامة کیهان در شمارة 27اردیبهشت 32 نوشت: «پس از این که ایران حاضر شد به ژاپن تخفیف قیمت بدهد، شرکت شل انگلیسی نیز 20درصد به ژاپن تخفیف قیمت داد و به دست و پا افتاد. اکنون خبر میرسد که دولت شوروی نیز وارد بازار نفت ژاپن شده و پیشنهاد کرده است که فعلاً در حدود نیم میلیون تن نفت خام به ژاپن بفروشد... دولت شوروی حاضر شده که در قیمت نفت خام 30درصد تخفیف قائل شود. از نظر نزدیک بودن مناطق نفتخیز جزیرة ساخالین به ژاپن و فروش نفت بر اساس پایاپای، این اقدام شوروی بیشتر به معاملة نفت با ایران لطمه وارد میسازد»( کارنامة مصدّق و حزب توده، ج2، ص368). 
      لازم به یادآوری است که شوروی، پس از 28مرداد،  به فروش نفت به ژاپن ادامه نداد و آن بازار را به شرکت شل واگذار نمود. مصدّق طی نامهیی به نویسندة کتاب «کارنامة مصدّق»، در جواب او که پرسیده بود «شما خواهان فروش نفت به شوروی نبودید یا آنها نخریدند؟» نوشت: «مرقوم فرمودهاید که میگویند اینجانب صلاح نمیدانستم با دولت اتّحاد جماهیر شوروی معاملة فروش نفت بشود. عرض میکنم که خلاف محض است؛ آرزویم این بود که آن دولت از ایران خرید نفت کند و ما را در آن مبارزه، که مملکت از فروش نفت عایدی نداشت و مخارج دستگاه هم تحمیل بودجة مملکت شده بود، یاری نماید. چنانچه دولت اتّحاد جماهیر شوروی نفت از ما میخرید هرگز نمیتوانستند دست بریدهیی که ملت ایران با آن همه فداکاری و ازخودگذشتگی برای خود نصب کرده بود، از جا بکنند و ملت ایران را مقطوع الیَد نمایند و بهترین دلیل، مخالفت افراد حزب توده با ملّی شدن صنعت نفت بود که در آن زمان همه دیدند و شنیدند» (کارنامة مصدّق و حزب توده، ج2، ص361).
     نکتة دیگری که درمورد رابطة شوروی و مصدّق لازم به یادآوری است، این است که شوروی، در اوج نابهسامانی وضع اقتصادی مملکت و باوجود مطالبات مکرّر مصدّق، حاضر نشد مبالغ هنگفتی ارز و 11تُن طلای ایران را که به امانت نزد خود داشت، به دولت ملّی پس بدهد. قضیّه بدین قرار بود که پس از ورود متّفقین به ایران، دولت ایران تعهّد کرده بود که برای تاٌمین هزینههای آنها مقادیری اسکناس در اختیارشان قرار دهد. براساس این تعهّد، قراردادی بین ایران و شوروی در اسفند 1321بسته شد که به موجب آن شوروی تقبّل میکرد در ازای مبالغی که از ایران ریال دریافت میکند، چهل درصد ارز تضمین شده به طلا (دلار آمریکایی) و شصت درصد طلا به بانک ملّی ایران تحویل دهد. پس از پایان جنگ، ایران بیست میلیون دلار  (دوازده میلیون دلار بابت شصت درصد شمش طلا و هشت میلیون دلار بابت چهل درصد دلار آمریکایی) از بانک دولتی اتّحاد جماهیر شوروی بستانکار شد. شوروی حاضر نشد این بدهی را به مصدّق بپردازد، ولی پس از روی کارآمدن دولت زاهدی، آن را به حکومت کودتا پرداخت (برای تفصیل بیشتر رجوع شود به «جنبش ملّی شدن نفت ایران، ص284).
     در خاتمه، این را هم باید گفت که مصدّق درمقابل این شیوه برخورد شوروی، واکنش ارتجاعی از خود نشان نداد و در برابر مواضع شوروی و حزب توده حاضر نشد به سیاست ضدّ کمونیستی آمریکا تن دهد. او تا پایان دوران حکومتش به الزامهای سیاست «موازنة منفی» پایبند بود. او در جلسة سوم آذر 1330 مجلس شورا، در جواب جمال امامی که گفته بود «آمریکا وقتی به ما حاضر به کمک میشود که ایران وارد ممالکی شود که با کمونیسم مبارزه میکنند و حزب توده مورد آزار قرار گیرد»، گفت: «این که فرمودید وقتی که آمریکاییها با ما همراهی بکنند باید از مرام ملّی و استقلال خودمان صرفنظر کنیم ، بنده هیچ وقت زیر بار این مطلب نمیروم. من آدمی هستم که با این حال کسالت و با تمام ناتوانی خودم تا نفس دارم برای آزادی و  استقلال این مملکت مبارزه میکنم و... از این کار صرفنظر نمیکنم. آن ملتی را که نوکر و بندة یک کمپانی بشود، آن را یک ملت جلورفته نمیگویند، ملت عقبرفته میگویند» (نطقها و مکتوبات دکتر مصدّق در دورة شانزدهم مجلس، انتشارات مصدّق، ج2، ص103).  مصدّق تا به آخر به وظیفه مُبرم هر نیروی معتقد به آزادی و  استقلال، که در آن شرایط همانا «خلع ید» کامل از شرکت نفت سابق ایران و ا نگلیس و ادارة مقدّرات ملّی به دست مردم بود، عمل کرد و  حاضر به مصالحه بر سر مصالح ملت نشد.

سیاستهای ناهمگون دو حزب آمریکادر قبال دولت دکتر مصدق

    آغاز نخست وزیری مصدّق  با ریاست جمهوری «ترومن»، از جناح دموکراتهای آمریکا، همزمان بود. سیاست استراتژیک حزب دموکرات در آن دوره ـ که بعدها در سیاست «اتّحاد برای پیشرفت» کندی و «سیاست جدید» کارتر هم خود را نشان دادـ حمایت از ناسیونالیسم و بورژوازی ملّی در کشورهای زیر سلطه و تقویت آنها دربرابر نفوذ شوروی بود. سیاستگردانان این حزب ـ برخلاف جمهوریخواهان که با سیاست «هرکه با ما نیست، ضدّ ماست» جنبشهای ناسیونالیستی را با چماق «مبارزه با کمونیسم» میکوبیدند و درنتیجه، باعث راندن آنها به سمت شوروی میشدندـ معتقد بودند که بورژوازی ملّی در این جهان به شدّت دو قطبی، ناگزیر از انتخاب است. امّا، از آنجا که استقلال سیاسی و اقتصادی برای چنین نیروهایی عملاً ناممکن است، ناچارند به سمت یکی از دو اردوگاه جهتگیری کنند و اساساً به علّت ماهیّت طبقاتی مشترکی که با نظامهای غربی دارند، به ناگزیر، به آن سمت کشیده میشوند.
     «ترومن» براساس چنین سیاستی، حمایت از حکومت مصدّق را امری ضروری میدانست و باتوجّه به نفوذی که شوروی و بازوی اجرایی آن کشور ـ حزب توده ـ در ایران داشت، هرگونه ایجاد تنگنا و فشاری را باعث سمتگیری دولت مصدّق به سوی شوروی میدانست و آن را مغایر مصالح استراتژیکی آمریکا در منطقه میشمرد، به عکس، آیزنهاور، از حزب جمهوریخواه، که بعد از ترومن به ریاست جمهوری رسید، با عمده کردن «خطر کودتای کمونیستی» در ایران با حکومت ملّی دکتر مصدّق، بهنحو قاطعی، درافتاد و سرانجام، باعث سقوط آن گردید.

     «بَری روبین»، یکی از اعضای مرکز تحقیقات استراتژیک و امور بینالمللی در دانشگاه «جرج تاون» آمریکا، در کتاب «جنگ قدرتها در ایران»، دربارة تضاد جناحهای درونی هیاٌت حاکمة آمریکا در دورة مصدّق مینویسد: «ناسیونالیسم ایرانی و تلاش ملّیگرایان این کشور برای رهایی از سُلطة انگلیس که با ملّی شدن نفت آغاز شد، با اصول سیاست آمریکا در دوران حکومت ترومن، که روی کارآمدن حکومتهای ملّی و اصلاحات اجتماعی را بهترین طریق مقابله با کمونیسم میدانست، تعارضی نداشت؛ ولی با شکست دموکراتها در انتخابات سال 1952 و روی کارآمدن آیزنهاور (در آبان 1331 ـ نوامبر1952) این سیاست تغییر کرد و حکومت جمهوریخواه آمریکا، تحت تاٌثیر جوّ ضدکمونیستی و مککارتیسم و ضربة پیروزی کمونیستها در چین، روش بدبینانه و خصومتآمیزی نسبت به نهضتهای ناسیونالیستی در جهان سوم در پیش گرفت.
     جان فاستر دالس، وزیر خارجة جدید آمریکا، که با قدرت و اختیارات کامل رهبری سیاست خارجی آمریکا را به عهده گرفته بود و از سرسختترین مخالفان کمونیسم بود و برادر او، آلن دالس، که در راٌس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) قرار گرفت... مخالف اصلی تقویت جنبش ناسیونالیستی در برابر کمونیسم بودند و اعتقاد داشتند که کمونیستها در جنبشهای ناسیونالیستی رخنه کرده، در زیر پوشش ملّیگرایی راه را برای تسلّط کمونیسم هموار میسازند» (جنگ قدرتها در ایران، ترجمة محمود مشرقی، چاپ اول، 1363، ص61).   
    اختلافنظر بین جمهوریخواهان، که خطر کودتای کمونیستی را در ایران در چشمانداز نزدیک میدیدند، با دموکراتها، که اساساً چنین خطری را با توجّه به ماهیّت طبقاتی و عملکردهای دکتر مصدّق منتفی میدانستند، در پی نخستوزیری دکتر مصدّق بالا گرفت. آیزنهاور، فرد شاخص حزب جمهوریخواه، و تئوریسینهای این حزب ـ جان فاستر دالس و آلن دالس ـ ترومن و وزیر خارجة او، آچسن، را به شدّت تحت فشار گذاشتند تا دربرابر کودتای قریبالوقوعی که، بهزعم آنها، در ایران در شرف تکوین بود، علاجی بیندیشند.
     جمهوریخواهان، تنها، راه حل نظامی را در این زمینه چارهساز میدانستند. انگلیسیها نیز، با این ارزیابی آیزنهاور و حزب جمهوریخواه موافقت داشتند و معتقد بودند که با شلیک چند گلوله مساٌلة ایران را، بهراحتی، میتوان فیصله داد. براساس همین سیاست، انگلستان نیروهای چترباز خود را، برای اعزام به ایران، در جزیرة قبرس مستقر کرد و  در اوایل تیر 1330، برای جلوگیری از صدور نفت، رزمناوی به خلیج فارس اعزام نمود.
     همنوایی جمهوریخواهان با سیاست «ناوچههای توپدار» انگلستان و اقدامات این کشور برای یورش نظامی به ایران، دموکراتها را، که  هنوز در قدرت بودند، بهشدّت نگران کرد. در نیمههای تیرماه 1330 (اوایل ژوییه 1951)، در اثر تلاش دموکراتها برای دستیابی به اشتراک نظر با جمهوریخواهان و توافق بر سر مساٌلة مورد اختلاف ایران و انگلیس، در منزل «اورل هریمن» (سفیر پیشین آمریکا در شوروی و انگلیس)، بین آچسن، جرج مکگی و هریمن با فرانکس (سفیر انگلیس در آمریکا) دیداری صورت گرفت. آنها پس از ارزیابی اوضاع منطقه و ایران، سرانجام، به این نتیجه رسیدند که هریمن، به عنوان فرستادة مخصوص دولت آمریکا، برای مذاکره با مصدّق در زمینة سیاستهای آتی دولت وی و بررسی امکان رسیدن به راه حل مورد قبول دو طرف، به ایران مسافرت کند.
     ترومن، در روز 17تیر، طی نامهیی به مصدّق پیشنهاد کرد که درصورت موافقت، هریمن بهعنوان نمایندة آمریکا برای حل اختلافهای موجود بین ایران و شرکت سابق نفت، به ایران برود و مصدّق هم از این پیشنهاد استقبال کرد.
 
     سفر هریمن و ماجراجوییهای مخالفان استقلال
     عوامل انگلیس و دربار، که به  علت گستردگی اجتماعی جنبش ملّیکردن نفت و نقش تعیینکنندة دکتر مصدّق در بهثمرنشاندن آن  و پایگاه مردمی وی، به ناچار، به نخست وزیری او گردن نهاده بودند، برای این که نشان دهند مصدّق از حل مشکلات عمومی ناتوان  است، در فرصتهای مناسب به بلوا، اغتشاش و کشتار وضَرب و جَرح مخالفان میپرداختند. آنها مصدّق را زمینه ساز «کودتای کمونیستی» میدانستند. حزب توده نیز که مصدّق را «نوکر امپریالیسم آمریکا» میدانست، با ایجاد تشنّج، آتشبیار معرکهیی میشد که سرسپردگان به غرب آن را علم میکردند.
     روز 23تیر 1330 (15ژوییه 1951)، دو ماه و نیم پس از  روی کار آمدن دکتر مصدّق، اورل هریمن، فرستادة مخصوص ترومن، برای میانجیگری بین دولت ایران و شرکت سابق نفت به تهران وارد شد. بعد از ظهر آن روز تظاهراتی از سوی حزب توده در اعتراض به ورود هریمن برگزارشد. این تظاهرات به دستور وزیر کشور وقت ـ سرلشکر زاهدی ـ توسّط پلیس به خون کشیده شد و به قتل حدود 16نفر از تظاهرکنندگان انجامید. عاملان اصلی کشتار سرلشکر بقایی (رئیس شهربانی) و سرلشکر زاهدی بودند. این دو، با وجود تاٌکیدهای مکرّر دکتر مصدّق در برخورد مسالمتجویانه با  تظاهرکنندگان، به دستور دربار تظاهرات را به خون کشیدند. دکتر مصدّق روز 17 شهریور 30 طی نطقی در مجلس شورا، با اشاره به این واقعه، گفت: «بدیهی است وقتی دولت انگلیس منافعی را میخواهد از مملکتی ببرد برای این کار چه باید بکند؟ این دولت در همه جا باید عمّالی بگمارد که این منافع تاٌمین شود. این عمّال در همهجا هستند... عمّال انگلیس در مجلسین، عمّال انگلیس در دولت، عمّال انگلیس در جامعه و ملّت... وجود دارند... من به تمام مسئولان به وسیلة رئیس شهربانی گفتم که شما... نمیبایست شلیک کنید... من دستور اکید داده بودم. هیچ کس نمیبایست شلیک کند در روز 23تیرماه... من صراحتاً میگویم تا  این دولت هست، این اشخاص که برخلاف مقرّرات به مردم بیگناه شلیک کردهاند باید به مجازات برسند» (نطقها و مکتوبات دکتر مصدّق در دورة شانزدهم مجلس، انتشارات مصدّق، ج5، ص73).
     دکتر فاطمی در این باره نوشت: «در روزهایی که هریمن برای میانجیگری دربارة نفت به تهران آمده بود، میتینگی... در بهارستان تشکیل گردید و زدوخوردی بین تظاهرکنندگان و قوای پلیس روی داد که بدون دستور نخست وزیر تیراندازی و شلیک شد و چند نفر کشته و زخمی شدند. در این موقع سرلشکر بقایی، رئیس شهربانی، و سرلشکر زاهدی، وزیر  کشور بود. دکتر مصدّق از این حادثه، سخت، برآشفت و دستور تحقیق داد و اینطور نتیجه گرفته شد که دست شاهدخت اشرف در این قضایا بوده است. اولّین واکنش دکتر مصدّق این بود که سرلشکر بقایی را از ریاست شهربانی منفصل کرد و دستور محاکمة او را داد و چون در تشکیل دادگاه چون نظامی است باید اعلیحضرت دستور تشکیل محاکمه را بدهند. مدتّها طی شد. دادگاه اداری او را فقط به یک ماه توقیف محکوم ساخت» (خاطرات، دکتر حسین فاطمی، ص34). سرانجام، مصدّق در 27تیرماه سرلشکر بقایی را از کار برکنار کرد و اشرف را نیز، که از عاملان  اصلی این کشتار به شمار میآمد، از ایران اخراج نمود.
     باوجود بیگناهی مصدّق در این واقعه، مخالفان وی، از عوامل دربار گرفته تا حزب توده، متّفقاً، علیه او با شدیدترین لحن به انتقاد پرداختند. حزب توده مصدّق را به «فاشیسم»، «دروغگویی» و «سرسپردگی» متّهم کرد و نوشت: «دولت ضدّملّی دکتر مصدّق در راه ملّتکشی، فاشیسم، دروغگویی  و اطاعت از سیاست استعماری آمریکا گام نهاده است... دکتر مصدّق برای این که محیط را آماده برای مذاکرة تسلیمآمیز و چاکرانه با نمایندة استعمار آمریکا سازد، لازم دانسته است ملّت را به گلوله ببندد و ریختن خون شایستهترین فرزندان استقلال ملّت را ضامن سیاست نوکری خود نزد نمایندة آمریکا قرار دهد» (روزنامة «شجاعت»، شمارة 1، 26تیر 1330 (حزب توده، حتّی، بعدها که اثر تخریبی این تظاهرات در به زانونشاندن مبارزات استقلال طلبانه و مظهر والای آن، دکتر مصدّق، کاملاً، آشکار شده بود، باز هم از آن به عنوان «بزرگترین راهپیمایی ضدّ امپریالیستی که تاریخ ایران به یاد داشت»، نام میبرد. «تجربة 28مرداد»، جوانشیر، از انتشارات حزب تودة ایران، چاپ 1359، ص142).
     جمال امامی، که از وابستگان به دربار بود و در کانون مخالفان مصدّق در مجلس دورة شانزدهم قرار داشت، این واقعه را درجهت ضربهزدن به حکومت ملّی مورد بهرهبرداری قرار داد و از تریبون مجلس به «یاوه گویی» نسبت به رهبر جنبش ملّی پرداخت. فداییان اسلام، روزنامههای سرسپردة دربار نظیر طلوع (هاشمی حائری)، آتش (میراشرافی) و... از مصدّق به عنوان مسبّب اصلی کشتار نام برده و، همصدا با حزب توده، به ناسزاگویی نسبت به او پرداختند.
    واکنشهای خصمانة وابستگان و دستپروردگان رنگارنگ دربار و انگلیس غیرطبیعی و بیعلّت نبود، بلکه، از سازشناپذیری مصدّق بر اصول و موازین استقلالطلبانهیی که به آن معتقد بود، مایه میگرفت. «بَری روبین»، آنجا که از دیدار هریمن با مصدّق و نتیجة مذاکرات بین آن دو سخن به میان میآورد، به این نکته اشاره دارد: «تمام حرفهای او آکنده از کینه و نفرت نسبت به انگلیسیها بود و از آن جمله، میگفت: شما نمیدانید آنها چقدر مکّار و نابکارند... شما نمیدانید آنها چقدر در حقّ این ملّت بدی کردهاند... شما نمیدانید که آنها دست به هرچیز و هرکاری در این کشور زدهاند، آن را کثیف و آلوده کردهاند... تنها نتیجهیی که از اوّلین جلسة ملاقات هریمن و مصدّق حاصل شد، تشخیص درجة نفرت و بدبینی مصدّق نسبت به انگلیسیها و  عمق اختلافات طرفین بود. هریمن با همة مهارت سیاسی خود از تلاش برای قانع کردن مصدّق و وادار ساختن او به قبول راه حل مَرضیالطّرفین (=باعث خوشنودی دو طرف) نتیجهیی نگرفت» (جنگ قدرتها در ایران، ترجمة محمود مشرقی، چاپ اول، 1363، ص69).
     مهمترین نتیجة سفر هریمن و تظاهرات خونین متعاقب آن برای سیاستگزاران آمریکا و انگلیس این بود که بر نظریّة طرفداران «خطر کمونیسم در ایران» و لزوم اعمال خشونت در برابر دولت مصدّق مُهر تاٌیید زد.

     سیاست «ترومن» در قبال مصدق
     تا قبل از قطع رابطة سیاسی مصدّق با انگلیس در 24مهر 1331، برای آمریکا، کاملاً، روشن نشده بود که مصدّق از مواضع خود کوتاه نخواهد آمد. انگلیس شناخت واقعیتری از این کوهمرد دنیای سیاست داشت. به محض تغییر دولت و روی کارآمدن حزب محافظهکار، چرچیل، نخست وزیر انگلیس که شیوة نظامی را تنها شیوة برخورد صحیح با دولت مصدّق میشمرد، در اوّلین دیدارش با ترومن، که بعد از «خلع یَد» از شرکت نفت سابق ایران و انگلیس صورت گرفت، بدون مقدّمه، ضرورت سرنگونی دولت دکتر مصدّق را مطرح کرد.
     سیاست آمریکا در دورة ترومن این بود که به هرنحو مصدّق را به موضع ضدّشوروی بکشاند و کاری کند که او با ورود در پیمانهای منطقهیی، که هدف وجودی اغلب آنها جلوگیری از نفوذ شوروی در مناطق تحت سُلطة آمریکا و انگلیس بود، مراتب حُسن سُلوک و وفاداری خود را نسبت به غرب نشان دهد. امّا، مصدّق، سترگ و استوار، بر مواضع استقلالطلبانهاش پابرجا ماند و حاضر نشد در هیچ یک از پیمانهای منطقهیی وارد شود و به خواست آمریکا و انگلیس تن دهد.
     وقتی مصدّق در آبان 30، به دنبال شکایت انگلیس از ملّی شدن صنفت نفت ایران، برای شرکت در اجلاس شورای امنیّت سازمان ملل متّحد به آمریکا رفت، بنا به دعوت ترومن به واشینگتن هم سرزد و با ترومن و وزیر خارجة او، آچسن، دیدار کرد. در این دیدار، آچسن به وی پیشنهاد بستن پیمان نظامی با آمریکا را داد، ولی، مصدّق آن را رد کرد و  گفت: «من دلّال نفت نیستم که از انگلیس بگیرم و به آمریکا بدهم» (دفترهای آزادی، شمارة 2 ـ از مقدّمة دکتر ساعدی بر سخنرانی مصدّق در جلسة 19آذر 1330 مجلس شانزدهم).
     در واشینگتن بیش از سه هفته دکتر مصدّق با جرج مکگی، که از طرف آمریکا برای حلّ و فصل اختلافهای ایران و انگلیس در جریان ملّی شدن نفت تعیین شده بود، مذاکره کرد. گاهی روزی دو بار مکگی به دیدار مصدّق میرفت؛ ولی، این مذاکرات به نتیجة مطلوبی نرسید. مصدّق چهار دلیل برای بینتیجه ماندن این مذاکرات ذکر میکند که یکی از آنها، قاطعیّت نشان دادن درمورد عدم پذیرش متخصّصان انگلیسی بود، درحالی که آمریکا و انگلیس اصرار داشتند که این متخصّصان دوباره به کار بپردازند. مصدّق در مذاکرات 19آذر 30 مجلس شورا دراین مورد میگوید: «در مذاکرات وقتی که میگفتند یک شرکت بیطرفی در ایران بیاید و کار نفت را اداره کند و اینطور میگفتند که چون متخصّصان انگلیسی، عجالتاً، بیکارند باید یک عدّهیی از متخصّصین انگلیسی هم در کار یک شرکت بیطرفی که به ایران میآید شرکت کنند، من به آنها گفتم... برای تحصیل استقلال (منظور استقلال سیاسی است) غیر از اخراج انگلیسیها از جنوب ایران کاری نکرده ایم، بنابراین، اگر من هم حاضر بشوم، ملّت ایران هیچ وقت حاضر نیست استقلالی را که با این همه فداکاری به دست آورده است، به رایگان، از دست بدهد» (نطقها و مکتوبات دکتر مصدّق، ج2، ص110).
     مصدّق در همین سفر، وقتی در واشینگتن به دعوت ترومن با او ملاقات کرد، خواست اصلی خود و ملّت ایران را، که همانا بیطرفی آمریکا در جنبش ملّیشدن نفت بود، با ترومن درمیان گذاشت. وی در گزارش سفر خود به آمریکا در نشست 19آذر 30 مجلس میگوید: «من به آقای ترومن عرض کردم شما دربارة ایران چه مساعدتی کردید؟ ایران که مدّت ده سال از هرچه داشت، از راه، اسکناس و تمام چیزهایی که میتوانست در اختیار متّفقین بگذارد، خودداری نکرد و فداکاری نمود. من از شما سؤال میکنم نسبت به ایران چه مساعدتی کردید؟ درست است که شما با ما به واسطة بذل گرد د.د.ت. و یک چند طیّاره برای مبارزه با ملخ، همراهی کردید (کمکهای مربوط به «اصل چهار» ترومن) و این موجب تشکّر است، ولی، من اکنون نیامده ام که  از شما چیزی بخواهم. من آمده ام که شما در این اختلافی که ما راجع به نفت داریم جنبة بیطرفی اتّخاذ بکنید» (از مذاکرات مجلس شانزدهم در روز 19آذر 1330).
     گفتگو با هریمن و مذاکرات مستمرّی که برای حلّ مساٌلة نفت بین مکگی، آچسن و مصدّق صورت گرفت دارای آنچنان نتیجهیی نبود که بتواند برای آمریکا، در حلّ سیاسی اختلافات مربوط به مساٌلة نفت، چشمانداز امیدوارکنندهیی بگشاید. تا چندماه قبل از پایان دورة ریاست جمهوری ترومن باب مذاکره بین فرستادگان ترومن با مصدّق، برای میانجیگری در قضیّة نفت، همچنان گشوده بود. خبرگزاری آسوشیتدپرس دو هفته پس از قیام دلیرانة 30تیر 31 خبر میداد که «دولت آمریکا به انگلیس پیشنهاد کرده است برای نجات ایران از کمونیسم لازم است که از دکتر مصدّق پشتیبانی بهعمل آید و به چرچیل، نخست وزیر بریتانیا، توصیه میکرد با ایران کنار بیاید تا بن بست مذاکرات برطرف شود» (کیهان، 18مرداد 1331).
     در تاریخ 5شهریور 31، آخرین پیشنهاد مشترک ترومن ـ چرچیل توسط سفیر آمریکا (هندرسن) و کاردار انگلستان (میدلتون)، طی ملاقاتی به مصدّق تسلیم شد، ولی، این پیشنهاد نیز، به علت همسو بودن با پیشنهادهای پیشین، مورد قبول مصدّق واقع نشد.

     از «خلع یَد» تا «قطع رابطه»
     قبل از پایان گرفتن دوران ریاست جمهوری ترومن وقایع دیگری هم اتّفاق افتاد که بر «لجاجت» مصدّق و سازشناپذیری او در امر حفظ استقلال ملّی گواهی میداد. همین پافشاری بر اصول و مواضع ضدّ امپریالیستی باعث شد که از 10مهر 30، که «خلع یَد» از شرکت سابق نفت صورت گرفت و 350کارشناس نفتی انگلیسی از ایران اخراج شدند، تا 4آبان 31، که ژنرال آیزنهاور به ریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد، هیچ یک از اقدامات مشترک آمریکا و انگلیس ـ که مضمون همة آنها حفظ روابط استعماری گذشته بود ـ نه تنها بهبودی در روابط ایران و انگلیس پیش نیاورد، بلکه، روز به روز این روابط را تیرهتر کند. به خصوص اخلالگریهای وابستگان به انگلیس در کار حکومت ملّی باعث شد که مصدّق، به مرور، با عوامل این کشور به نحوی صریحتر و قاطعتر برخورد کند. وقتی اعتراض مصدّق به مداخلههای توطئهگرانة انگلیس در مسائل داخلی ایران در 18دی 30، بینتیجه ماند، مصدّق طی یادداشتی از سفیر انگلیس خواست که تا 30دی همة کنسولگریهای آن کشور را در ایران تعطیل کند. در 8مرداد 31 بانک ایران و انگلیس تمام شعبههای خود را در سراسر ایران بست.
     بعد از کشف توطئة کودتا توسّط سرلشکر زاهدی، سرلشکر حجازی و سرتیپ آریانا در روز 21مهر 31 و روشدن دست دربار و انگلستان در این ماجرا، در روز 24مهر گزارشی دربارة لزوم قطع رابطه با انگستان از رادیو ایران خوانده شد و روز 31مهر قطع روابط سیاسی با انگستان، رسماً، اعلام گردید. فردای آن روز مجلس سنا نیز، که یکی از کانونهای توطئه علیه مصدّق بود، منحل شد. وقتی دو هفته بعد از این تاریخ، یعنی روز 14آبان 31، آیزنهاور به ریاست جمهوری آمریکا رسید، روابط ایران و انگلیس تاریکترین  روزهای خود را میگذرانید.

      سیاست «آیزنهاور» در قبال مصدق
      آیزنهاور، به عکس ترومن که تقویت مصدّق را به مثابه سدّی در برابر نفوذ شوروی در ایران تلقّی میکرد، «تقویت حکومتهای ملّی و اصلاحات اجتماعی را برای جلوگیری از پیشرفت کمونیسم  کافی نمیدانست و معتقد بود که در کشورهایی که زمینه برای پیشرفت کمونیسم فراهم است، دست زدن به ترکیت حکومت و سیستم اجتماعی این کشورها راه را برای به قدرت رسیدن کمونیستها خواهد گشود... سیاست اصولی آمریکا حمایت از دیکتاتورها نیست، ولی، وقتی کمونیستها در همه جای دنیا آمادة بهرهبرداری از هرگونه تغییر و تحوّلی به نفع خود هستند و در پشت سر هر آشوبی انگشت کمونیستها و  حامیان روسی آنها را میتوان دید، باید با تاٌمل و احتیاط در این راه گام برداریم» (جنگ قدرتها در ایران، ترجمة محمود مشرقی، چاپ اول، 1363، ص65). وی ادامة وضع بحرانی ایران را منجر به قدرتگیری کمونیستها میدانست. با وجود این، آیزنهاور، قبل از ورود به اشتراک عمل با انگلستان در براندازی دولت مصدّق، آخرین پیشنهاد نفتی دولت انگلستان را به عنوان مبنای حلّ اختلاف بین ایران و انگلیس پذیرفت و طی اعلامیهیی در 18اسفند 31، موافقت خود را با این پیشنهاد به اطّلاع مصدّق هم رساند. ولی، مصدّق، به علت این که این پیشنهاد مشترک هم مانند پیشنهادهای پیشین ناقض اصل استقلال ملّی بود، آن را رد کرد و دلایل خود را برای ردّ آن در 29اسفند، طی یک پیام رادیویی، به اطّلاع مردم ایران رساند. بعد از ردّ این پیشنهاد، آیزنهاور در مورد مصدّق به همان نتیجهیی رسید که چرچیل از بعد از نخستوزیری در پی انجام آن بود: اقدام برای براندازی دولت مصدّق.

      سیاستهای همسو
     جان فاستر دالس، وزیر خارجة آمریکا، در روز 15فروردین ضمن یک مصاحبة مطبوعاتی دربارة اوضاع متشنّج ایران، همراهی آمریکا را با سیاستی که چرچیل در پیشگرفته بود، اعلام کرد. این مصاحبه سی و چند روز پس از کودتای نافرجامی انجام شد که ایادی دربار و انگلستان، برای ساقط کردن دولت مصدّق و حذف فیزیکی خود او در 9اسفند 31، زمینهچینی کرده بودند.
     پس از این مصاحبة مطبوعاتی تا کودتای ضدّ ملّی 28مرداد، که با مداخلة مستقیم دولت آمریکا و انگلیس و دربار انجام شد، مقامات دولت آمریکا چندین بار نسبت به فعالیت طرفداران شوروی در ایران به مصدّق هشدار دادند و او را  به اتّخاذ سیاست «واقع بینانه» فراخواندند. در 7مرداد 32 وزیر خارجة آمریکا نسبت به فعالیّت حزب توده ابراز نگرانی کرد و در 12مرداد ـ روز رفراندم ملّی برای تعیین تکلیف مجلس که به کانون توطئه علیه  مصدّق تبدیل شده بود ـ آیزنهاور، طی نامهیی به مصدّق، ادامة فعالیّت تودهییها را دارای عواقب وخیم توصیف کرد و روش مصدّق را در این مورد قابل انتقاد شمرد. سه روز بعد، آیزنهاور، در یک مصاحبة مطبوعاتی، باز همین نظر را ابراز کرد و اوضاع بحرانی ایران را غیرقابل تحمّل خواند.
     روز 27مرداد، یعنی دو روز پس از کودتای نافرجام 25مرداد، هندرسن، سفیر آمریکا در ایران، با مصدّق دیدار کرد و به او اطّلاع داد که : «دولت آمریکا دیگر نمیتواند حکومت او را  به رسمیّت بشناسد... و به مصدّق تکلیف کنارهگیری از کار را نمود. ولی، دکتر مصدّق با لحن تندی او را از خانة خود بیرون کرد و گفت: فردا با آمریکا قطع رابطه خواهد کرد» (مجلّة «خواندنیها»، 31مرداد 32). امّا، کودتای ننگین 28مرداد، امکان این قطع رابطة سیاسی را از مصدّق سلب کرد.

         سازشناپذیری مصدّق در مواضع استقلال طلبانه
      نویسندة کتاب «جنگ قدرتها در ایران» برای ریشه یابی علل تغییر سیاست آمریکا درمورد مصدّق، پس از اشاره به دیپلوماسی دکتر مصدّق، وی را با قوامالسّلطنه مقایسه میکند و قوام را، که درعین «توانایی و مهارت سیاسی» دارای انعطاف هم بود، بر مصدّق، که تا به آخر «سخت و انعطاف ناپذیر» ماند، ترجیح میدهد. او مینویسد: «شاید مصدّق گمان میکرد که میتواند با قراردادن قدرتها دربرابر یکدیگر و بازی بین آنها، مانند قوام السّلطنه... سرانجام مساٌله را به نفع ایران حل کند، ولی قوام السّلطنه علاوه بر توانایی و مهارت سیاسی دارای انعطاف هم بود که شرط عمدة پیروزی در  این قبیل مانورهای سیاسی است. او روزی که ضرورت اقتضا میکرد پای شاه و ارتش و آمریکا را به میان میکشید و همة نیروها را برای پیشبرد هدف خود به کار میگرفت ولی مصدّق تا به آخر سخت و انعطافناپذیر ماند و نه فقط حاضر نشد برای شاه سهمی در این بازی قائل شود، با حامیان و طرفداران سابق خود هم درافتاد» (ص76).
      انعطاف ناپذیری مصدق در  اصول و مواضع سیاسی ـ استراتژیک، اگرچه از نظر حاملان و پیادهکنندگان سیاستهای امپریالیستی یک نقیصة جبرانناپذیری به شمار میآید، از نظر کوشندگان راه استقلال و آزادی ارزشمند و ستودنی است. درواقع، اگر حرکت دیپلوماتیک از چنین انعطافناپذیری و استواری بر اصول برخوردار نباشد و زیرساخت آن را مبارزة ملّی ـ مردمی برای استقلال تشکیل ندهد، جز بند و بست با قدرتهای بینالمللی مفهوم دیگری نمیتواند داشته باشد. مجموعة اقدامات اساسی حکومت ملّی نظیر خلع یَد از شرکت نفت، موازنة منفی در سیاست خارجی، اقتصاد بدون نفت، قطع رابطة سیاسی با انگلستان، ملّیکردن شیلات، سیاستهای مالی و عمرانی و... از چنین مبنایی برخوردار بود. دکتر حسین فاطمی، وزیر خارجة مصدّق، که سرانجام، خود در راه استقلال و آزادی میهن شهید شد، پس از اشاره به راهگشایی فعالیتهای دیپلوماتیک از طریق اتّکا به اهرمهای اجتماعی و تودهیی، دربارة واکنشهای کینتوزانة قدرتهای امپریالیستی، که ناشی از به خطر افتادن جدّی منافع استراتژیک آنها بود، میگوید: «ما از واشینگتن و لندن و مسکو نمیخواهیم تصدیق وطنپرستی بگیریم. ما از روز اول میدانستیم که هر وقت پای منفعت مملکت پیش بیاید که پای اجنبی نیز درمیان باشد، آن بیگانه، خواه شمال یا جنوبی یا ینگه دنیایی (=آمریکایی) باشد، درصدد انتقام و مبارزه برمیآید» (به نقل از نشریه «جنبش سوسیالیستی»، ش3، دیماه 1363).
     در حقیقت، مبارزات مصدّق، مبداٌ و سنگ آغازین بنای یک تجربة جدید در جنبش استقلالطلبانة کشور ما به حساب میآید؛ مبارزهیی بدون اتّکا به قطببندیهای جهانی که از حکومت ملّی آغاز شد و تا «انقلاب دموکراتیک نوین»، پس از شامگاه خونین 30خرداد 60، ادامه یافت. از این رو،  اگر مصدّق و ادامة تاریخی دیپلوماسی ملّی او را، در قالب شورای ملّی مقاومت، در کانون تهاجم دهها توطئه از سوی عاملان و دستپروردگان قدرتهای جهانی میبینیم، غریب نیست. تجربة راهگشایانة نوین او برای رسیدن به استقلال در جهانی قطبی شده، از سوی وابستگان به قطبها با واکنش خصمانه روبه رو شد. پس از 30تیر 31 و رو شدن محتوای استقلال طلبانة سیاست مصدّق، از یک سو حزب توده و از سوی دیگر جمال امامی، میراشرافی، کاشانی، مکّی، بقایی، قناتآبادی، حائریزاده، برای ازمیان بردن دستاوردهای جنبش ملّی، با مصدّق پنجه در پنجه شدند. از قاطعیّتی که دشمنان نسبت به او نشان میدادند، میتوان به عمق استقلالطلبی مصدّق و نیز شدت کینة آنها نسبت نیروهای استقلالطلب پی برد. البتّه، مصدّق به خوبی نسبت به عواقب این استقلالطلبی واقف بود و خود را برای پرداخت بهای آن کاملاً آماده کرده بود. او در آخرین دفاعش در بیدادگاه شاه گفت: «آری، تنها گناه من و گناه بزرگ و بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت را ملّی کردهام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمترین امپراتوری جهان را از این مملکت برچیدهام و پنجه  در پنجة مخوفترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بینالمللی درافکندهام و به قیمت ازبین رفتن خود و خانوادهام و به قیمت جان و عرض و مالم خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همّت و ارادة مردم آزادة این مملکت بساط این دستگاه وحشتانگیز را درنوردم. من طی این همه فشار و ناملایمات، این همه تهدید و تضییقات، از علت اساسی و اصلی گرفتاری خود غافل نیستم و به خوبی میدانم که  سرنوشت من باید مایة عبرت مردانی شود که ممکن است در آینده در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار برآیند. حیات و عرض و مال  و موجودیّت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرفرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آوردهاند، هیچ تاٌسف ندارم و یقین دارم وظیفة تاریخی خود را تا سرحدّ امکان انجام دادهام» (نشریة «مجاهد»، ج248، به نقل از «مصدق در محکمة نظامی، نگارش جلیل بزرگمهر، ج2).

     دشمنان «موازنة منفی»، متّحدان و همسویان دربار
     مسئول شورای ملّی مقاومت در پیامش به مناسبت نوزدهمین سالروز فقدان دکتر  مصدّق گفت: «کلّیة دشمنان بیرونی و درونی مردم ایران در زمان نخستوزیری مصدّق، تمامی حملات خود را علیه شخص او متمرکز ساخته و، با انواع مارکها و برچسبهای رذیلانه و موهن، به تخطئة او و شخصیت مبارزاتیش پرداختند. بدیهی است که هدف از تمامی این حملات بیمارگونه و دیوانهوار به مصدّق، کینهکشی صرف علیه یک ”فرد“ نبود و نیست. هدف مشترک و ثابت این بود که آنچه مصدّق تمام زندگی خود را وقف آن کرده بود ـیعنی، آزادی و استقلال ایران ـ حاصل نشود. در زمان حیات مصدّق کم نبودند نامردمان و ریاکارانی که مصدّق را در نیمة راه رها کردند و پس از مدتی مبادلة چشمک و چراغ به اردوی مقابل و زمانی که دیگر تلاشهای آنان برای به سازشکشیدن جنبش، در مقابله با ”یکدندگی“ و ”لجاجت“ و ”خودکامگی“ و ”خودراٌیی“ و سایر ”نقاط ضعف“! مصدّق کارگر نشد، در عمل به اردوی دشمن پیوستند، یا با دشمن علیه مصدّق و نهضت همسو و همجهت شده  و در زمرة متّحدین بالفعل ارتجاع و استعمار قرار گرفتند... کاشانی و حزب توده برای خردهگیری بر مصدّق بسا مستضعفپناهی و چپنمایی نموده و حتّی مصدّق را ”دستنشاندة امپریالیسم“ معرفی کردند و امثال بقایی و حائریزاده و شمس قناتآبادی نیز ”دموکراتپناه“ شده و  به قول خودشان برای حفظ کیان دموکراسی پارلمانی در برابر ”خودکامگی“ و ”دیکتاتوری مصدّق“ اشک تمساح میریختند و کار به جایی رسید که ”سرلشکر زاهدی“ باد ”استقلال“ به غبغب میانداخت و به مصدّق میتاخت که چرا در گفتگو با دولت انگلیس غرامت و داوری لاهه را پذیرفته است؟! همین سرلشکر زاهدی، یعنی نخست وزیر کودتای 28مرداد، مصدّق را ”دشمن آزادی“ و ”عوامفریب“ نیز میخواند... این توطئهها و دسایس رنگارنگ که مظهر همسویی و اتّحاد عمل عینی همة اضداد مصدّق ـ یعنی اضداد استقلال و آزادی ایران ـ با دربار محمدرضا شاه بود، سرانجام، در کودتای 28مرداد به یکدیگر گره خورد» (نشریة «مجاهد»، ش283، اسفند 1364).
     لازم به یادآوری است که تا انقلاب اکتبر، سیاست رایج زمامداران ایران در قبال «همسایگان شمالی و جنوبی» سیاست «موازنة مثبت» بود و هر دولتی که روی کار میآمد به این شیوه عمل میکرد.
     پس از انقلات اکتبر و تشدید تضاد بین کشورهای امپریالیستی غرب و شوروی و نیز سرسپردگی رژیم ایران به انگلیس، سیاست یک طرفة مثبت، یعنی تعلّق انحصاری امتیازها به انگلیس یا دولتهای دیگر غربی، سر خط سیاست خارجی این رژیم شد. البته، شوروی و اَیادی داخلیش هم، به خصوص پس از  اشتراک عمل شوروی با متّفقین در جنگ دوم جهانی، به فکر به دستآوردن امتیازهایی در مناطق شمالی ایران افتادند، ولی در مجموع بهعلت همان سرسپردگی ایران به امپریالیسم انگلیس به نتیجة مطلوب دست نیافتند.
     مصدّق، در شرایطی که هنوز تضاد بین انگلیس و آمریکا بر سر تصاحب ایران، کاملاً، به نفع آمریکا حل نشده بود و شوروی نیز با استفاده از فضای حاصل از این تضاد و ضعف انگلیس، درصدد تثبیت جای پای خود، از طریق حزب توده بود، به بهرهگیری از مجموعة تضادهای جهانی دخیل در ایران و خلاٌ قدرت موجود، «موازنة منفی» را، که مضمونی جز استقلال و اتّکا به خود و نفی هرگونه وابستگی سیاسی و اقتصادی به دولتهای خارجی نداشت، مبنای سیاست خارجی خود قرار داد. ملّی کردن صنعت نفت و خلعیَد از شرکت نفت ایران و انگلیس، قطع رابطة سیاسی با انگستان، قطع نفوذ قدرتهای خارجی دخیل در مقدّرات ایران، بستن میدانهای غارت و چپاول شاه و دربار و وابستگان آنها، تکیة انحصاری به خلق و اتّخاذ سیاست «اقتصاد منهای نفت»، گامهای ارزنده و راهگشایی بود که در سرمنزل نهایی به استقلال و آزادی میهن در زنجیر ما راه میبرد و این تهدیدی بود جدّی برای منافع استعماری غرب. البتّه، تا آن هنگام که جنبش در سطح مذاکره، تصویبنامه و طرح و لایحه، راه خود را به پیش میگشود، به هرحال، تحمّل کردنی بود، ولی وقتی در سرفصل تعیینکنندة 30تیر 31 با مردم پیوند خورد و مجلس به میدان بهارستان کشیده شد و مشت درشت خلق، نه تنها بر پوزة دستنشاندگانی چون قوام نشست، بلکه عرصة هرگونه ایجاد مضیقه و  تنگنا را در راه استقلال و آزادی مسدود کرد، تحمّل آن دیگر امکانپذیر نبود.  اوجگیری تعارضها، مخالفتها و کینهورزیهای مشترک همة دشمنان آزادی و استقلال ایران پس از 30تیر، دررابطه با تجربة خونین استقلالی که مصدّق با تکیه بر سیاست عمیقاً ملّی «موازنة منفی» به پیش میبرد، قابل درک است.

     ادامة کینه توزیهای مشترک
     پیش از این دربارة کینهتوزیهای مشترک ایادی قطبهای جهانی علیه مصدّق به هنگام سفر هریمن به ایران، و کشتاری که مزدوران دربار به وجود آوردند، سخن گفتیم. این دشمنیهای مشترک از آن پس نیز ادامه یافت و هرچه چهرة استقلالطلبانة سیاست «موازنة منفی» مصدّق بیشتر آشکار میشد، بر دامنة این دشمنیها میافزود. سازشناپذیری او بر سر مصالح ملّی و تواناییش در حلّ و فصل پیچیدهترین مسائل دیپلوماتیک، پس از شرکت در جلسات شورا ی امنیّت (22تا 26مهر)، ملاقات و گفتگو با ترومن و مذاکره با آچسن (آبان 30) مشخّصتر شد و آمریکا  و انگلیس به نحو روشنتری پیبردند که قبولاندن شرایط سازشکارانه به مصدّق امکانپذیر  نیست. بینتیجه ماندن این مذاکرات چشمانداز دستیابی به تفاهم را هرچه بیشتر تاریک کرد، به طوری که پس از بازگشت مصدّق از آمریکا، دشمنیها با وی جدّیتر شد. نویسندة کتاب «جنگ قدرتها در ایران» در گزارش دیدار مصدّق از آمریکا مینویسد: «شبی که مصدّق قصد بازگشت از واشینگتن را داشت، والترز، مترجم هریمن، که در جریان مذاکرات، رابطة دوستانهیی با مصدّق برقرار کرده بود، از او پرسید: آقای مصدّق، اقامت طولانی شما در آمریکا امیدهای تازهیی را دربارة حل مشکلات نفت در ایران و دنیا به وجود آورد، حالا که دست خالی به ایران بر میگردید، چگونه این مساٌله   را توجیه خواهید کرد؟ مصدّق در جواب او میگوید: شما اشتباه میکنید. دستهای خالی من بر قدرت من در ایران خواهد افزود و موقعیت مرا بیشتر تقویت خواهد کرد. اگر با دست پر میرفتم در توجیه سازش و توافق خود برای مردم دچار اشکال میشدم». نویسنده، بلافاصله، به واکنشهای خصمانة مخالفان میپردازد و ادامه میدهد: «مخالفت با مصدّق در هر دو جناح راست و چپ افزایش یافته بود و درحالی که عناصر دستراستی مصدّق را متّهم به  گرایش به طرف کمونیستها و سوقدادن ایران به دامان کمونیسم میکردند، جناح چپ مصدّق را متّهم به سازشکاری و ساخت و پاخت با امپریالیسم آمریکا میکرد. انگلیسیها امیدوار بودند که این آشفتگی موجب تضعیف مصدّق و رویکارآمدن یک حکومت ”معقول“ در ایران بشود، ولی آمریکاییها از پیشرفت کمونیستها و خطر جانشینی مصدّق به وسیلة حزب توده نگران بودند» (جنگ قدرتها در ایران، ترجمة محمود مشرقی، چاپ اول، 1363، ص72).
      بعد از بازگشت مصدّق از این سفر، حزب توده در اعتراض به ملاقات مصدّق با ترومن و ادّعای بیاساس «سازش با امپریالیسم» در روز 14آذر 30 تظاهراتی در تهران برپا کرد که به زد و خورد شدید آنان با طرفداران مصدّق و نیروهای انتظامی منجر شد. این مساٌله انتقاد شدید مهرههای دربار در مجلس، طرفداران حزب توده و  مخالفان مصدّق در  جبهة ملّی را دامن زد، به طوری که نشستهای مجلس در روزهای 17تا 19آذر با شدیدترین ناسزاگوییها از جانب آنها به مصدّق همراه بود. ذکر این نکته لازم به نظر میآید که نخستوزیری چرچیل در اوایل آبان 30 (اواخر اکتبر 1951)، که طرفدار راه حل نظامی برای براندازی حکومت ملّی مصدّق بود، در گستاخ کردن مخالفان مصدّق تاٌثیر به سزایی داشت.