ناهید همت آبادی: « بهرام عالیوندی، نقاش» که درزمستان آمد ودربهار رفت

ادب و آداب متداول البته دلخواسته ایجاب میکند که از تک تک مادران ، خواهران و برادرانم ، همرزمان، رفقا، یاران و آشنایان پرمهر بیشمار از سراسردنیا و همچنین از دوستان فرانسوی که با ایمیل، تلفن وپیام « فقدان دریغ انگیز»  بهرام عالیوندی را به من و فرزندانم در اشرف و لیبرتی تسلیت گفته اند، شخصا صمیمانه و جداگانه قدردانی و سپاسگزاری نمایم اما ازآنجاکه نقاش بزرگ ایران ـ گرچه بعنوان حامی ارزشمند وفداکار زندگی کمی هنری وسیاسی ام ـ نه به من بلکه بعنوان هنرمندی متشخص وبخصوص با حضورنسلی آموخته در مکتب هنری او، به مردم ایران، مقاومت آنان وبه تاریخ هنرنقاشی مدرن معاصرتعلق دارد، ناگزیر از این تمایل قلبی میگذرم با اشاره به اینکه گفتگوی تلفنی“ مریم“ با او درآخرین ساعات حیاتش و ضمن اینکه حالش هرلحظه روبه وخامت میرفت، بی شک در سفر سخت آخر نیز به او بال بلند و سبک پرواز داد با آنکه مثل همیشه دغدغه حال وسلامت ایشان راداشت آنهم « بااینهمه کار»....... اما یادآوری نکته ای دیگرنیزتسلایی دوباره برای من است که مسئولین سازمان دراشرف و لیبرتی ، خواهران و برادران قهرمان وعزیزم و نیز فرزندانم طی گفتگوهای تلفنی بسیار و طولانی با دل انگیز و انگیزاننده ترین واژه ها وعبارات عاطفی وفلسفی دلداری ام داده ودلگرمی ام بخشیدند.
 هفتاد سال زندگی هنری وسیاسی عالیوندی ازپانزده سالگی که بقول خودش برای نفی ظلم و ستم به تنها حزب آن روزگار پیوست تا پس از خیانت و خودفروشی سیاسی گروهی ازرهبران حزب به ساواک، درنشیب وفرازی بس سخت ودردناک اززندان ، فرار از شیراز به تهران، آوارگی و فقر و بعدها محروم نمودن او ازبرخورداری از بورس تحصیلی ـ که بعلت امتیاز هنری به اوتعلق گرفته بود ـ وممانعت از سفر او بخارج برای ادامه تحصیل نقاشی درفرانسه گردید. اما محرومیت های تحمیلی سیاسی وهنری باضافه تضاد ناگزیرهنرمند باسنتهای پوسیده جامعه، گرچه اورا اغلب به التهاب ، هیجان و آشفتگی شدید جسمی و روحی میکشید اما عشق بی شباهت او به نقاشی کردن وشورخلاقیت غول آسای درون نیز نه تنها مانع رکودوسکوت اونمی گردید بلکه سبب و انگیزه کارکردن هرچه بیشتر حتی 18 تا20 ساعت در روزمیشد که البته همین شوق ،پرکاری وتجربه اندوزی درطول زمانی تقریبا 50   سال، منجربه دست یافتن عالیوندی به سبک جدیدی درخلق آثارهنری اوگردید که امروزه بدون توجه به امضای تابلوهایش با تماشای هریک ازآنها میتوان او را درتکنیک چیره دستانه ویژه اش، در سایه روشنهای چشم نواز، درمیلیونها نقطه و فلس های سیاه وسفید یا رنگین که درفضای لایتناهی شناورند و کهکشان رنگهای شگفت انگیزدلپذیرتماشاگر دو باز شناخت. منقدین هنری عالیوندی را“جادو گرر نگها“ نامیدند اما او ساده وصمیمانه در تمامیت بی رنگی زیست وازهر آنچه رنگ تعلق وتملق داشت رها بود. بی پیرایگی ورفتارساده ی فروتنانه اش هیچ همخوانی با پیچیدگی ذهن هنری وخلاقیت سرشارش نداشت واین اغلب اورا با معیارها و نرم های جامعه عادی درتضاد وتنشی بیش ازتحمل قرارمیداد و اعصاب حساس اورا درهم می پیچید. هیچ ظلم ، نامردمی وتملق را برنمی تابید وآزادگی و صلابت انسان را درفرهنگ و فرهیختگی، صداقت گفتار و سادگی رفتار میدانست که خود معصومانه از آن برخورداربود. نقش بی تردید هنر و هنرمند را نیز در بالابردن سطح فرهنگ جامعه میدانست وعمیقا اعتقاد داشت که اثر هنری  باید بیننده، شنونده یا خواننده را به تفکر و اندیشیدن وادارد وحساسیت عاطفی و احساس اورا برانگیزد.چنانکه خود نیز با روش زندگی سراسر مبارزه پرفرازونشیب ، منش انسانی ، شورعاشقانه وغنای دانش و فرهنگ هنری، انسان، هنر وهنرمند راجسورانه تعریف کرد و مرگ شاعرانه صبورش نیز بر آن نقطه پایان گذاشت. از الصاق هر صفت و لقب بدنبال نامش سخت بیزارو دلخور بود و میخواست فقط بگویند و بنویسند : «بهرام عالیوندی ، نقاش» . با آنکه به آرمان آزادی وضرورت پیشگامی هنرمند به بهای بیش ازشصت سال مبارزه با دو دیکتاتوری وسالیان درازخون دل خوردن هنری، تا آخرعمر وفادار ماند اما عرضه سطوح نازل کار درهر رشته هنری را به بهانه های سیاسی، تهی از نقش پیشتاز هنر در پیشبرد سطح فرهنگ مردم وجامعه میدانست ودراین زمینه خود نیزعالم بی عمل نبود . همه سوژه های بی شمارحقوق بشری و سیاسی راکه طی 28 سال برای نشریه مجاهد، ایران زمین و سایر نشریات مقاومت طراحی کرد بخصوص طی دو سه سال اخیر و پس از کشتار در اشرف، همه طرح های اوضمن برخورداری ازقدرت قلم وتکنیک هنری خاص او، حاوی برنده ترین وگویاترین محتوای سیاسی نیزبودندوهمین بود که کارهای عالیوندی بدون داشتن هیچ حامی هنری یا رابطه اجتماعی ـ تبلیغاتی و رسانه ای تصویر گر آنها یا انجام مصاحبه هاـ که ازاین نیز بسیار گریزان بودـ پیوسته مرز سایتها و رسانه های مقاومت را نیز در می نوردیدند و در ایران به گستردگی پخش میشدند. سالیان دراز رابطه عالیوندی با جهان خارج در یک رادیوی کوچک ترانزیستوری خلاصه میشد که پس ازکودتای 28 مرداد بمدت تقریبا 60سال یار جدایی ناپذیر او بود جز چند سال اخیر که بقول دوستی که میگفت : « استاد هم دیژیتال شده است » ، اخباررا ازطریق کامپیوتر گوش میکرد آنهم فقط اخبار سیمارا که اضطراب شنیدن خبرهای اشرف ولیبرتی راداشت وبه تبع آن هرمسأله در این رابطه را . راستی و بدون کمترین اغراق، درباره زندگی سراسر جسارت و ایستادگی ، شور و التهاب خلاقیت هنری ، سبک نوین نقاشی و نقش برجسته عالیوندی در تاریخ هنرنقاشی مدرن ایران، تربیت نسلی ازمهم ترین نقاشان ومجسمه سازان معاصر بعنوان شاگردان او در هنرستانهای نقاشی تهران یا در کارگاه خصوصی اش، تاثیر سبک آثارش بر بسیاری از نقاشان ایرانی وهزاران اثر او که در سراسر دنیا پراکنده اند، میتوان صدها جلد کتاب و نقد هنری نوشت تا نه تنها همه مردم ایران بلکه مردم دنیا نیز با بزرگ مرد کوچک اندام لری آشنا شوند که درسرمای زمستان ایران زاده شد، رنج، مرارت ،فقرو آوارگی را با همه سلولهای خود لمس وتجربه کرد، سر سودایی آزادی وعدالت داشت ودر این راه با ریسک وفداکاری، اززندگی، احساس و هنر بی همتایش نیز بی هیچ چشمداشت مایه گذاشت ودر بهار یک شب غربت چشمان جستجوگر تیزبین را ناخواسته بست و رفت . نام بلندش ارجمند باد.