بمناسبت 18 ژوئن (1940) ، روز فراخوان به مقاومت در فرانسه توسط ژنرال دوگل
نورالدین عابدیان
72 سال پیش، در 18 ژوئن 1940، ژنرال دوگل رهبر مقاومت فرانسه از مقر این مقاومت در لندن، پیام رادیویی معروف خود جهت دعوت به مقاومت را به سراسر فرانسه اشغالی فرستاد. شاه بیت پیام ”شعله مقاومت نباید خاموش شود و خاموش نخواهد شد” پس از آن در فرهنگ مقاومت معاصر وارد شد. با این حال، از این روز تا اوت 1944، تاریخ سقوط حکومت دست نشانده آلمان نازی در فرانسه و آزاد شدن فرانسه، دوگل باید نه تنها به سازمان دادن مقاومت و گرد آوردن نیروهای پراکنده آن در سراسر جهان اهتمام می ورزید، بلکه در مقابل هم پیمانانی که علیرغم درگیر بودن در جنگ بود و نبود با فاشیسم هیتلری همچنان چشم به مماشات با همین فاشیسم دوخته بودند از شعله مقاومت حراست می کرد.
روز 17 ژوئن 1940، در پی شکست ارتش فرانسه در مقابل تهاجم برق آسای آلمان، همزمان با ورود شارل دوگل به لندن و دیدارش با وینستون چرچیل نخست وزیر وقت انگلستان ، فیلیپ پتن نخست وزیر دولت موقت ساخته دست اشغالگران آلمانی اعلام آتش بس، یا تسلیم بی قید و شرط در مقابل آلمان نازی کرد. ژنرال دوگل ناچار شد چرچیل را متقاعد کند که روز بعد، پیامی در پاسخ به این پیام ننگ آور از رادیوی لندن قرائت شود. بدین ترتیب پیام کوتاهی که اعلام کننده و آغاز کننده مقاومت فرانسه در مقابل اشغال نازی بود، روز 18 ژوئن با صدای ژنرال دوگل از رادیوی لندن خوانده شد. محتوای پیام قاطع وساده بود: جنگ در فرانسه آنطور که اشغالگران آلمانی و همدستان داخلی شان ادعا می کردند پایان نیافته، بلکه تا قطع دست متجاوز به سراسر اروپا و جهان گسترش خواهد یافت. شعله مقاومت خاموش نشده و خاموش شدنی نیست.
با این حال، حتی برای قرائت و پخش همین پیام علیرغم حمایت وینستون چرچیل نخست وزیر وقت، دوگل با مخالفت و سنگ اندازی سازشکاران داخل دولت انگلستان نظیر لرد هالیفاکس، که همچنان در تلاش برای احتراز از رودر رویی تمام عیار با هیتلر بودند، روبرو بود. بدین ترتیب تاریخ مقاومت فرانسه در مقابل اشغالگران نازی در همان حال که مشحون از عملیات قهرمانانه، فداکاریهای بی نظیر و خونهای جاری شده بخاطر آزادی میهن است، جا بجا لکه های سیاه سازشکاری و مماشات با اشغالگر و دولت دست نشانده آن، اساسا بقیمت کند کردن کار مقاومت، نادیده گرفتن آن و حتی به حاشیه راندنش جهت باز کردن راه سازش با اشغالگران حاکم را در خود ثبت کرده است.
مقاومت در تبعید، و سازمان دادن مقاومت از تبعید، بعنوان عامل مکمل و بعضا برجسته مقاومت در مقابل دیکتاتوری و اختناق، همچنانکه اشغال خارجی، همواره در تاریخ معاصر وجود داشته است. در جایی که سلطه سرکوبگر و خونریز دشمن در داخل کشور اجازه هیچگونه تحرک مخالفان را نمی دهد و هر گونه مقاومت را بشکلی خونین سرکوب می کند، تشکل مقاومت در خارج از حیطه تسلط آن نه تنها امکان رساندن صدای مقاومت داخل به جهانیان را فراهم می کند بلکه در شرایط حاد خود جایگزین و جانشین مقاومتی است که سرکوب خونین امکان حضورش در صحنه های چه بسا تعیین کننده سیاسی را دریغ کرده است.
پس از سقوط برق آسای پاریس در شروع جنگ جهانی دوم در بهار سال 1940 و تسلط آلمان نازی بر سراسر خاک فرانسه اروپایی و تشکیل دولت دست نشانده ویشی بریاست ژنرال فیلیپ پتن که مجری اوامر اربابان نازی خود محسوب می شد، ارتش اصلی فرانسه از دور خارج شده و تنها امید مردم این کشور برای آزاد شدن از اشغال بیگانه شکست دشمن در صحنه بزرگتر جهانی از طریق شرکت در اتحاد با سایر کشورهای هم پیمان در مقابل آلمان نازی بود. بدین ترتیب ژنرال شارل دوگل، با تشکیل یک ستاد موقت در انگلستان، نخستین سنگ بنای مقاومت را پایه گذاشت.
دوگل دریافته بود فرانسه موقتا از میدان جنگ رو در رو خارج شده، و باید همزمان با سازمان دادن مقاومت در داخل، فعال کردن و سازمان دادن نیروهای پراکنده امپراطوری سابق فرانسه را به کمک آمریکایی ها، انگلیسی ها و فرانسویان آزاد اندیش در دستور کار قرار داد. بدین ترتیب میدان واقعی نبرد ژنرال، گرداگرد کره زمین، در اولین قدم خاورمیانه، سوریه و لبنان، آفریقا و اقیانوس آرام، سرزمین های ماوراء بحار، همچنانکه در روسیه و آسیا را در بر می گرفت.
شارل دوگل در نخستین قدم باید نیروهای متشتت امپراطوری سابق را، از شن زارهای آفریقا تا سرزمین های ماوراء بحار، گرد هم می آورد. بدین ترتیب پیامهای رمزی وی خطاب به فرانسه و فرماندهانی که بمنظور پیشبرد نبرد فرانسه آزاد در خاورمیانه، آفریقا و سایر نقاط کره زمین مشخص کرده بود روانه می شد. این پیامها پس از ارسال، در یک قوطی آرشیو یا داخل یک پوشه آرشیو می شدند. از 11 دسامبر 1940 تا 11 دسامبر 1942، 313 مدرک مشابه آرشیو شد، پیامهایی که اغلب دست نویس و پشت و روی کاغذ نوشته شده بودند.
پس از پایان جنگ، منشی ویژه ژنرال، خانم ماری ترز دسنیه، چند بار تلاش کرد این مجموعه مدارک را بدست ژنرال دوگل برساند، ولی هر بار دوگل با اظهار اینکه مدارک ”جایشان خوب است” ترجیح داد اسناد نزد ماری ترز باقی بماند. بدین ترتیب این پیام ها، تا زمانی که سال گذشته برای نخستین بار پس از گذشت هفتاد سال در موزه مدارک و اسناد پاریس به معرض نمایش گذاشته شد، عملا بشکل متمرکز در دسترس محققین قرار نداشت.
از خلال 313 پیام رمز شده، شارل دوگل همزمان فردی قاطع، یک دنده، اتوریتر، مصمم، درگیر شونده، پی گیر، منعطف، زود خشم، نگران استقلال فرانسه و حفظ منافع ملی در مقابل متحدین انگلیسی و آمریکایی می نماید. متحدینی که همواره در صدد اعمال هژمونی خود و تمایل خاصی برای قبضه کردن تمامی اهرمهای کنترل عملیات مختلف نشان می دادند.
با قرار گرفتن ژان مولن در راس مقاومت در داخل، دوگل در صحنه سرزمین های امپراطوری سابق در خارج از خاک کشور با واقعیت رفتارهای متضاد انسانها دست بگریبان بود: همراهان و هم پیمانانی که بسادگی بر اثر خواسته ها و جاه طلبی های شخصی یا حزبی دچار اختلاف می شدند. یک کمدی انسانی، واقعیت های نظامی و سیاسی همراه با بحران، شکست و پیروزی، که در هر لحظه باید در عین رقابت بر شرایط آن فائق آمد، تا جهت فتح مجدد آزادی را گم نکرد. در دوران جنگ جهانی، سیاست همواره در لحظه به لحظه فعل و انفعالات حضور داشت. مشکل واقعی ژنرال دو گل طی این دو سال کنترل هم پیمانان خود بود. وی که در مقابله با دشمنان فرمانده ای نظامی وجنگ آور بود، در مقابل هم پیمانان خود ناچار بود لباس سیاستمداری منفعت طلب را بر تن کند.
ژنرال دوگل مشکل خود را در کتاب ”خاطرات جنگ” چنین خلاصه می کند: «بر حسب اینکه دولت واشنگتن توجه خود را معطوف به پیاده کردن نیرو درفرانسه بکند یا به دستیابی به مراکش، الجزائر یا تونس، عملکردش در قبال فرانسه مقاوم سراپا متفاوت خواهد بود. در حالت اول، نیاز بلافصل به مقاومت فرانسه برای صحنه جنگ محسوس خواهد بود. اما مشخص است که آمریکا نمی تواند اقدام مفروض ژنرال دوگل در آن شرایط را، هر چند می تواند حدس بزند این اقدام چه خواهد بود، نادیده بگیرد. بدین ترتیب باید جایی برای دوگل باز کند. ولی در حالت دوم، به سیاستی باز خواهیم گشت که وزارت خارجه آمریکا از سال 1940 دنبال می کند: دستیابی به شمال آفریقا با کسب حمایت مقامات محلی و با دور نگه داشتن ژنرال دوگل از این مسئله. بدین ترتیب ما شاهد اعمال این دو سیاست متفاوت، بنوبت، توسط متحد خود خواهیم بود.»
از سال 1941-1942، واشنگتن این طرح را داشت تا روزی فرانسه، و سایر کشورهای فتح شده شامل ایتالیا، آلمان و ژاپن را تحت یک نوع تحت الحمایگی قرار دهد، و تحت حکومت یک دولت متحد نظامی سرزمینهای اشغالی Allied Military Government of Occupied Territories (Amgot). این دولت نظامی آمریکایی در سرزمینهای مذکور هر گونه حاکمیت ملی، حتی حق ضرب سکه را نادیده می گرفت.
به این دلیل ایالات متحده همزمان نوعی سیاست محدود کننده در قبال دوگل، بخصوص زمانی که نام وی مترادف با نام متحد کننده مقاومت می شد، و میزان مشخصی مماشات در قبال حکومت ویشی بکار می گرفت. بر خلاف رژیم هایی شبیه آنچه در آمریکای لاتین در آن زمان تحت نفوذ آمریکا قرار داشتند، رژیم ویشی از نظر واشنگتن این حسن را داشت که بیش از یک حکومت با پایه دمکراتیک و مردمی قابل بازیچه قرار گرفتن بود. بدین ترتیب برای مدتها آمریکا متمایل به مرجح شمردن یک ”ویشی” آمریکایی بود، که موجب رنجش بخشی از گزیدگان فوق لیبرال جامعه فرانسه نشود، یعنی همان کسانی که توسط دولت جبهه مردمی بین دو جنگ احساس تهدید می کردند و این استعداد را داشتند که مورد حمایت و پشتیبانی آمریکا نیز واقع شوند.
آمریکا که از دسامبر 1940، بسیار قبل از ورود به جنگ در دسامبر 1941 طرح پیاده کردن نیرو در آفریقای شمالی و مراکش و الجزائر را آماده می کرد از طریق رابرت مورفی، نماینده ویژه رئیس جمهور، در اولین قدم و تا نوامبر 1941، روی ژنرال ماکسیم وگان، نماینده کل ویشی برای آفریقا حساب می کرد. بعد از آن، و درست قبل از پیاده کردن نیرو در شمال آفریقا در 8 نوامبر 1942، رو به ژنرال هانری ژیرو آورد. پس از او نوبت دریادار فرانسوا دارلان بود که در آن زمان در الجزیره بود، سپس آمریکا مجددا ترجیح داد بجای دوگل روی ژیرو حساب کند. دوگل در ”خاطرات جنگ” تراوشات ذهنی خود در این مورد در آن زمان را چنین بیان می کند: «تمامی این فعل و انفعالات اصلا جالب نیست. تصور می کنم در آینده نزدیک حالت استفراغ به همه دست دهد، و در آن زمان است که ما بعنوان تنها سازمان معقول و موثر برجسته خواهیم شد.»
رژه پیروزی بعد از آزاد شدن پاریس در شانزه لیزه در 26 اوت 1944