هرسال در وسط ماه ژوئن تب و تاب رفتن به فرانسه و شرکت در گردهمایی ایرانیان در حمایت از مقاومت ایران وجود داره . امسال هم مثل سالهای پیش بود. مثل هرسال به پاریس برای گردهمایی ویلپنت رفتم. اما از وقتی که به محیط ویلپنت رسیدم و با اینکه از تعداد زیاد اتوبوسها و دیدن جمعیت حوالی ساعت 11 صبح برام هیجان داشت حتی تازمانی که در جایم مستقر شدم و شاهد هیاهوی اولیه که فقط شور و شوق خودجوش بچه ها بود هنوز احساساتم تقریبا مثل همیشه بود شاید کمی بیشتر. تقریبا ساعت 2 بود که پرده های بین قسمتهای سالن همه به کنار رفت و صندلیهای میهمانان هم پر شد. زمانیکه روی صندلیم ایستادم و همه چیز را دیدم یک حال و هوای دیگری را حس کردم. ورود خانم رجوی مثل همیشه باشکوه بود ولی با شکوهتر از آن صحبتهای خودش بود. انگار که ناگهان و برای اولین بار هست که حرفهایش را میشنوم. با اینکه بارها و بارها صحبتهای ایشون را گوش کرده بودم. از سخنان قوی که خیلیهاش متوجه آمریکا و اوباما و خانم کلینتون بود بسیار لذت بردم.
البته فکر میکنم که همین حس غرور و هیجان در بین مهمانان هم بود از صحبتهاشون و از حالتهاشون میتونستی به خوبی حس کنی که آنها هم شدیدا تحت تاثیر قرار گرفته اند و انگار که همه ما با هم ذوب شدیم و تبدیل به یک نیروی قوی علیه استبداد و دیکتاتوری آخوندها که متاسفانه از حمایت غربیها هم برخوردارهستند شدیم. اما وقتی صحبتهای پرشور تک تک سخنرانان را گوش میکردم بیشتر از همیشه احساس غرور کردم و خوشحال از اینکه من هم در این مبارزه در کنار این مقاومت و به خصوص مریم رجوی هستم. درست مثل این هست که یک انگشتر بهت ارث رسیده و شما فکر نمیکنی که ارزش چندانی داشته باشد تا اینکه یک جواهرشناس مشهور ناگهان انگشتر را در دست شما ببیند و بهتون بگوید میدانی چه انگشتری دستت هست؟ میدونی میلیونها دلار می ارزه؟ و تازه آنموقع هست که میفهمی چه در دست داری. درست همان احساس بود که مطمئن هستم نه تنها در من بلکه در همه ما شرکت کنندگان ایجاد شده بود به خصوص بعد از اینکه صف میهمانان که علاقه بسیاری برای سخنرانی از خود نشان میدادند را نظاره میکردی.
حضور زنان میهمان در این برنامه خود وجه بسیار مهم و قوی دیگری از این برنامه بود. زنانی چون اینگرید بتانکورت که خود از موقعیت قوی سیاسی و اجتماعی خاصی در جهان سیاست برخوردار هست. او در میان سخنرانیش گفت "من خوشحال هستم که دراین جنگ هم جبهه با مریم رجوی هستم.....که آیا فکر نمیکنید اتفاق دلپذیری در تاریخ جهان خواهد بود که یک رژیم دیکتاتور و زن ستیز توسط یک زن سرنگون شود. ... برای همین هم هست که یک روز مریم رئیس جمهور ایران آزاد خواهد شد. "
و یا زمانیکه لیندا چاوز مدیر پیشین روابط عمومی کاخ سفید گفت "خانم رجوی تنها ریئس اپوزیسیون ایران نیست او تنها رهبر ایران آینده هم نیست بلکه او یک رهبر برای زنان تمام جهان هست" غرق غرور شدم و چقدر خوشحال شدم که من هم در مسیر همین مقاومت قرار گرفتم و در زندگیم با آن آشنا و همگام شدم. و چقدر مغرور به وجود مریم رجوی به عنوان رهبر این مقاومت شدم. احساس کردم که بعد از اینهمه سال همگام بودن با مقاومت ارزش واقعی کارش را درست نفهمیدم. رهبران جهان و یا مخترعین جهان به خاطر دید منحصر به فردشون هست که تاریخی و جهانی میشوند. اگر استیو جابز به خاطر اختراعاتش در دنیای مجازی در تاریخ جاودانه شده واقعا که باید به مسعود و مریم به خاطر دید و درایت و رهبری خاصشون در یک مقاومت نابرابر و اختراع طرحی نو در اصل مبارزه باید جایزه داد و مسلما در تاریخ دنیا جاودانه خواهند شد. نسلهای آینده جهان فقط خواهند فهمید که چگونه این دو نفر یک نو آوری جدید در مبارزه ارائه کردند. مبارزه ای که فقط به جلو میرود و شکست و نا امیدی در آن معنایی ندارد. مبارزه ای که بر پایه امید به تغییر با عشق و محبت سوار است و جایی برای کینه و انتقامجویی در آن و جود ندارد.
وقتی به سخنان این 50 مهمان که هر کدام از آنها خود از سیاستمداران حرفه ای و با تجربه کشورهای خودشان هستند گوش میکردم از اینکه همه این 600 و اندی میهمان حول محور مبارزه علیه دیکتاتور مذهبی ملاها و در کنار مقاومت ایران جمع شده اند احساس غرورخاصی به من دست داد. آنوقت بود که به حرفی که مسعود بارها زده بود "اگر اشرف بایستد جهان خواهد ایستاد" باور آوردم. تا آنموقع جدیش نمیگرفتم و برایم قابل فهم نبود و از خودم میپرسیدم یعنی چی اگر اشرف بایستد جهان میاستد؟ چه ربطی با هم دارند. اما در روز 23 ژوئن خیلی خوب حسش کردم. به خصوص هنگامیکه هیئتهای کشورهای عربی مثل اردن وفلسطین و نمایندگان اپوزیسیون سوریه و نمایندگا ن پارلمانهای عراق و افغانستان برای سخنرانی روی سن آمدند.
عجب صحنه زیبا و قوی ای چرا که حالا یک جبهه مشترک در سراسر منطقه ضد رژیم درست شده چیزی که رژیم از آن وحشت داشت. برایم مسلم شد که در اولین فرصتی که دیکتاتورهای سوریه و عراق سرنگون بشوند یک اتحاد بسیار قوی در منطقه بین نیروهای مبارز و آزدایخواه به همراه اپوزیسیون ایران ایجاد خواهدشد و تنها وقتی همه این دیکتاتورها همراه با ملاهای ایران به زباله دان تاریخ سپرده شوند مردم منطقه وسپس سراسر جهان میتوانند از یک امنیت و آرامش برخوردار شوند.
حالا میشود با وضوح آینده و تکامل دایره کامل زندگی مبارزاتی منطقه که درحال شکل گرفتن می باشد را دید و تجسم کرد. زمانی بود که همه دیکتاتورها در کنار هم منطقه را بلعیده بودند و حال زمان تغییر فرارسیده و چه زیباست که همه این نیروها در اطراف مجاهدین دارد شکل می گیرد وتوسط آنها این جبهه قویتر میشود. در آن لحظه به این باور کاملا رسیدم که اپوزیسیون ایران قویترین و جدی ترین اپوزیسیون جهان میباشد و شکل مبارزه علیه دیکتاتورها کاملا تغییر کرد و معنا و مفهوم دیگری پیدا کرد.
امسال همه چیز باشکوهتر و با محتواتر بود. از 5 گرداننده برنامه تا سخنرانان و مهمانان تا جمعیت کثیری که در برنامه شرکت کرده بودند. مغرضین میگویند اینها را خریدند. من در جواب میگویم شماها که دستتان از لحاظ مالی بسیار پرتر از ماست شما هم آدمها را بخرید و در برنامه های خود بیاورید. ولی اگر منصفانه به شرکت کنندگان نگاه کنیم حقیقت دیگری را در میابیم. بیش از 1300 اتوبوس که بعضی از آنها بیش از 30 ساعت در راه بودند به محل آمده بودند. بیش از صدهزار نفر در مراسم شرکت کردند. همه اتوبوسها بلافاصله بعد از برنامه به مقاصد خودشان برگشتند. چه کسی حاضر میشود که رنج این سفر طولانی را تحمل کند حتی برای پول مگر اینکه به کاری که میکند کاملا ایمان داشته باشد و از جان و دل و از فهم کامل موضوع و حساس بودن لحظات حاضر به شرکت در این مراسم تاریخی شده بودند. تنها با باور به یک عقیده میشود اینهمه سختی راه را تحمل کرد تا در چنین برنامه ای شرکت کرد.
مغرضین بسیار بی انصاف هستند و به شعورو انتخاب شرکت کنندگان این گردهمایی با این تهمتهای نابجا بی احترامی میکنند. باز هم ترفندی از رژیم ملایان که میخواهد حضور این جمعیت را ناچیز و اهمیت این برنامه را کمرنگ کند. اما اگر مجاهدین را از نزدیک بشناسید به خوبی به این امر واقف هست که ساعتها کار مسئولین و توجیه کردن تک تک شرکت کنندگان بود که ثمره آن این مراسم با شکوه بود. با شناختی که از آنها دارم می دانم که چه ساعتها و چه کم خوابیهایی در این پروژه صرف شده که حاصلش آن شکوهمندی بود. به یاد زمان انتخابات ریاست جمهوری سال 58 می افتم که ما میلیشیاها در سراسر شهرها کوچه به کوچه خانه به خانه در میزدیم و مسعود را معرفی می کردیم و از اهداف او صحبت می کردیم. یادم هست که چه اشتیاقی از مردم میدیدم و چگونه از ما استقبال می کردند. با داشتن آن تجربه آنهم بلافاصله بعد از انقلاب می شود این انتظار را داشت که در یک محیط آزاد و با عزم و کوشش مسئولین آوردن 100000 نفر به این گردهمایی کاملا شدنی بود.
با همین شناخت هست که می تونم به خوبی آن کهکشانی که خانم رجوی از آن سخن گفت و از ما ایرانیان خواست ما قادریم که آن کهکشان را بسازیم. به راستی که می شود به راحتی تجسم کرد که چه کهکشانهایی در فردای ایران آزاد به پا خواهد شد. همانچیزی که ملاهای ایران از آن وحشت بسیار دارند.